شیخ کلینی
بعضی کارها هست که اگر خودشان قلبی را برای انجام دادنش بسیج نکنند، حتماً زمین میماند. اینجاست که «و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون» جریان پیدا میکند و خوشبخت کسی است که قلبش را در معرض ِ انتخاب آنها قرار دهد. حالا وقتی آدم، کتاب ِ شریف «کافی» را میبیند و حفظ ِ عظیمترین حقایق را با این شمولیّت و فراگیری و نظم و تبویب نظاره میکند؛ با خودش میگوید قضیهی «شیخ کلینی» و «حضرت ولیّعصر» از همین قضایا بوده است. شهر به شهربگردی و این حجم از روایات را در آن زمان سخت از راویان معتبر اخذ کنی و آن قدر یقینت محکم باشد که ترس از ایرادهای دشمنان یا قصور عقل خودیها از درک ِ روایات پیچیده، باعث حذف ِ هیچ کدامشان نشود و بعد از همهی اینها تازه به این شکل بی نظیر بهشان ترتیب بدهی. یک غیر معصوم نمیتواند به تنهایی این کارها را به سرانجام ِ درستی برساند مگر اینکه نگاه ویژهای از بیرون دائماً مواظبش باشد و هدایتش کند.
ما که هر وقت روایتی از کتاب شما نقل کردیم و با خواندنش در اینجا بغض کردیم یا لذت بردیم، یاد ِ شما بودهایم و شک نداشتهایم که تا روز قیامت و حتی در خود ِ بهشت مدیونتان هستیم. پس روی حرفم با کسانی است که با دو رکعت نماز و چهار روز روزه و چند تا حال خوب ِ معنوی فکر میکنند به جایی رسیدهاند. میخواهم به اینها بگویم که دینداری ِ کذاییتان به خیلی جاها وابسته است که اگر نبودند و نباشند، روح و فکر و جسمتان را کفر و نفاق میدرید. آهای خوشخیالها! فقط یک قلم از جاهایی که مدیونش هستید، مفاصل و بند ِ انگشتان محمّد بن یعقوب است که این همه حدیث را از زبانها به روی کاغذ آورده است.
پینوشت: میدانید که چقدر دوستتان دارم یا شیخ! پس اگر کمی از آبرویی را که پیش ِ حضرت ولیعصر دارید در این حوالی خرج کنید، جای دوری نمیرودها ....
پینوشت: به بهانهی نوزده اردیبهشت، روز بزرگداشت شیخ #کلینی ؛ همراه با آرزوی زیارت مرقد مطهّرش
@msnote
می توانیم با معرفی کانال به دیگران, در ثواب نشر معارف دین شریک شویم.
*جزئیاتی درباره شفا گرفتن یک بیمار خاص*
متوکل ـ که مورخین او را بدترین و ستمکارترین خلیفه عباسی میدانند ـ به غده و دملی دچار شد که او را در آستانه مرگ قرار داد و هیچکس جرات نمیکرد دمل او را جراحی کند.. پس مادر خلیفه نذر کرد که اگر پسرش شفا پیدا کند، اموال فراوانی را به اباالحسن علیبنمحمد تقدیم کند. [مادر باهوشی بوده که میدانسته باید برای چه کسی نذر کند و از کجا شفا بگیرد]
ــــــــــــــــــــــ
فتحبنخاقان، وزیر متوکل به او گفت: کاش کسی را به سوی این مرد ـ و منظورش اباالحسن الهادی بود ـ میفرستادی که از او سوال کند؛ شاید او چیزی بداند که خدا بوسیله آن، گشایشی به کار تو دهد. پس هنگامی که فرستاده به نزد علیبنمحمد رفت و به قصر بازگشت و نسخه اباالحسن را بیان کرد، درباریان مسخرهاش کردند. فتحبن خاقان گفت: چه ضرری دارد که این را هم تجربه کنیم؟ پس به نسخه عمل کردند و متوکل شفا پیدا کرد. [چه خوب در جامعه کبیره گفتید که: «خضع کل جبار لفضلکم». آنها هم میدانند موقع درماندگی باید کجا بروند. وقتی برای بدترین دشمنان همچین نسخههای کارآمدی مینویسید، دیگر تکلیف ما دوستدارانتان را معلوم کردهاید. حتما میبینید زخمهایی که به خودمان زدیم و دملهایی که با مکر دشمنان، به تنِ امتتان نشسته. درست است که هنوز بعضی مریضیهایمان را نفهمیدیم تا شفایش را بخواهیم اما بالاخره برای شفاگرفتن، کسی را نفرستادیم. خودمان آمدیم. یادتان میآید که دردهایمان را کنار ضریحتان گفتیم؟ امشب منتظریم تا فرستاده، نسخهتان را بیاورد.]
ـــــــــــــــــــــ
چند روز بعد، از #اباالحسن بدگویی کردند که «در خانهاش سلاح جمع کرده.» متوکل، دستور داد شبانه به خانهی علیبنمحمد حمله کنند. اما چیزی پیدا نکردند جز کیسهای که مُهر مادر خلیفه بر آن بود و هنوز باز نشده بود. آن را گشودند و دههزار دینار طلا در آن میدرخشید. وقتی کیسه را به قصر بردند، متوکل تازه از نذر مادرش خبردار شد.
ـــــــــــــــــــــــــ
«سعید حاجب» مامور دربار میگوید: وقتی شبانه بر دیوار خانه علیبنمحمد نردبان گذاشتم و وارد شدم، از تاریکی نتوانستم راه اتاقها را پیدا کنم. ناگاه صدای اباالحسن بلند شد: «ای سعید! صبر کن تا برایت *شمع* بیاورند.»... پس حیا کردم و گفتم: بر من سخت است که بدون اجازه وارد خانه شما شوم ولی چه کنم که مأمورم. [خدا رو شکر که مأموران خلیفه در زمان شما کمی با حیا بودند. در زمان جدّتان که اصلا خانهای باقی نگذاشتند برای حسین و او را آواره صحراها کردند. حتی به آوارگیش در وسط صحرا هم رحم نکردند و همان خیمههایی بیدروپیکرش را آتش زدند تا در کربلا هم بزرگواری اهلبیت تعطیل نشود و شمع آورده باشند برای دشمنان: «خیمهها میسوزد و *شمع* شب تارم شده»]
ـ تقدیم به شیخ #مفید و مرحوم #کلینی که با نقل این روایت در کافی و ارشاد، ما بیچارهها را به درخششی از نور هدایت حضرت #هادی امیدوار کردند.
@msnote
شیخ کلینی
بعضی کارها هست که اگر خودشان قلبی را برای انجام دادنش بسیج نکنند، حتماً زمین میماند. اینجاست که «و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون» جریان پیدا میکند و خوشبخت کسی است که قلبش را در معرض ِ انتخاب آنها قرار دهد. حالا وقتی آدم، کتاب ِ شریف «کافی» را میبیند و حفظ ِ عظیمترین حقایق را با این شمولیّت و فراگیری و نظم و تبویب نظاره میکند؛ با خودش میگوید قضیهی «شیخ کلینی» و «حضرت ولیّعصر» از همین قضایا بوده است. شهر به شهربگردی و این حجم از روایات را در آن زمان سخت از راویان معتبر اخذ کنی و آن قدر یقینت محکم باشد که ترس از ایرادهای دشمنان یا قصور عقل خودیها از درک ِ روایات پیچیده، باعث حذف ِ هیچ کدامشان نشود و بعد از همهی اینها تازه به این شکل بی نظیر بهشان ترتیب بدهی. یک غیر معصوم نمیتواند به تنهایی این کارها را به سرانجام ِ درستی برساند مگر اینکه نگاه ویژهای از بیرون دائماً مواظبش باشد و هدایتش کند.
ما که هر وقت روایتی از کتاب شما نقل کردیم و با خواندنش در اینجا بغض کردیم یا لذت بردیم، یاد ِ شما بودهایم و شک نداشتهایم که تا روز قیامت و حتی در خود ِ بهشت مدیونتان هستیم. پس روی حرفم با کسانی است که با دو رکعت نماز و چهار روز روزه و چند تا حال خوب ِ معنوی فکر میکنند به جایی رسیدهاند. میخواهم به اینها بگویم که دینداری ِ کذاییتان به خیلی جاها وابسته است که اگر نبودند و نباشند، روح و فکر و جسمتان را کفر و نفاق میدرید. آهای خوشخیالها! فقط یک قلم از جاهایی که مدیونش هستید، مفاصل و بند ِ انگشتان محمّد بن یعقوب است که این همه حدیث را از زبانها به روی کاغذ آورده است.
پینوشت: میدانید که چقدر دوستتان دارم یا شیخ! پس اگر کمی از آبرویی را که پیش ِ حضرت ولیعصر دارید در این حوالی خرج کنید، جای دوری نمیرودها ....
پینوشت: به بهانهی نوزده اردیبهشت، روز بزرگداشت شیخ #کلینی ؛ همراه با آرزوی زیارت مرقد مطهّرش
@msnote
"┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄"
احداً احداً فرداً
در اهواز، با یک «ثنوی مذهب» مناظره کرده بود تا مقابل چشمان همه، مُهر حقارت و شکست را بر پیشانی حریف بکوبد و اعتقاد به دو خدا را باطل کند. اما بعد از آن جدلها خودش هم، فکری شده بود و خورهای به جانش افتاده بود. انگار روزنهای در قلبش باز شده بود که استدلالهای خصم در آن تاخت و تاز میکرد.
با همین احوالات از اهواز به #سامرا رسیده بود. داشت با خودش بحث میکرد و صغری و کبریها را دوباره کنار هم میچید و رد و اثباتشان میکرد که دید در وسط شهر است.
و دید که #ابامحمّد سوار بر اسب و جلودار یک گروه، دارد از دربار خلیفه باز میگردد.
چیزی نگذشت که #حسن_بن_علی_عسکری نگاهی بر او انداخت و با انگشت سبابهاش به او اشاره کرد و گفت:
- احداً احداً فرداً
و مرد از هوش رفت ...
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
پینوشت: مرا بخوان که بمانم
مرا که در نوسانم
میان شک و یقین
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
پینوشت:
برای اظهار خضوع به مولایم امام #عسگری در شب شهادتش
و با عرض ارادت به مرحوم #کلینی که با نقل این معجزه در #کافی شریف
ما بیچارهها را امیدوار کرد
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
@msnote
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─•••
شیخ کلینی
🔅🔅🔅
بعضی کارها هست که اگر خودشان قلبی را برای انجام دادنش بسیج نکنند، حتماً زمین میماند. اینجاست که «و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون» جریان پیدا میکند و خوشبخت کسی است که قلبش را در معرض ِ انتخاب آنها قرار دهد. حالا وقتی آدم، کتاب ِ شریف «کافی» را میبیند و حفظ ِ عظیمترین حقایق را با این شمولیّت و فراگیری و نظم و تبویب نظاره میکند؛ با خودش میگوید قضیهی «شیخ کلینی» و «حضرت ولیّعصر» از همین قضایا بوده است.
🔅🔅🔅
شهر به شهربگردی و این حجم از روایات را در آن زمان سخت از راویان معتبر اخذ کنی و آن قدر یقینت محکم باشد که ترس از ایرادهای دشمنان یا قصور عقل خودیها از درک ِ روایات پیچیده، باعث حذف ِ هیچ کدامشان نشود و بعد از همهی اینها تازه به این شکل بی نظیر بهشان ترتیب بدهی. یک غیر معصوم نمیتواند به تنهایی این کارها را به سرانجام ِ درستی برساند مگر اینکه نگاه ویژهای از بیرون دائماً مواظبش باشد و هدایتش کند.
••─━⊱✦🔸✦⊰━─••
ما که هر وقت روایتی از کتاب شما نقل کردیم و با خواندنش در اینجا بغض کردیم یا لذت بردیم، یاد ِ شما بودهایم و شک نداشتهایم که تا روز قیامت و حتی در خود ِ بهشت مدیونتان هستیم. پس روی حرفم با کسانی است که با دو رکعت نماز و چهار روز روزه و چند تا حال خوب ِ معنوی فکر میکنند به جایی رسیدهاند. میخواهم به اینها بگویم که دینداری ِ کذاییتان به خیلی جاها وابسته است که اگر نبودند و نباشند، روح و فکر و جسمتان را کفر و نفاق میدرید.
آهای خوشخیالها! فقط یک قلم از جاهایی که مدیونش هستید، مفاصل و بند ِ انگشتان محمّد بن یعقوب است که این همه حدیث را از زبانها به روی کاغذ آورده است.
••─━⊱✦🔸✦⊰━─••
پینوشت: میدانید که چقدر دوستتان دارم یا شیخ! پس اگر کمی از آبرویی را که پیش ِ حضرت ولیعصر دارید در این حوالی خرج کنید، جای دوری نمیرودها ....
••─━⊱✦🔸✦⊰━─••
پینوشت: به بهانهی نوزده اردیبهشت، روز بزرگداشت شیخ #کلینی ؛ همراه با آرزوی زیارت مرقد مطهّرش
••─━⊱✦🔸✦⊰━─••
🖊 #محمدصادق_حیدری
#شیخ_کلینی
#کلینی
#کافی
••─━⊱✦🔸✦⊰━─••
🔹سروش sapp.ir/msnote
🔸ایتا Eitaa.com/msnote
🔹بله https://ble.im/msnote
🔸تلگرام https://t.me/msnote
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─•••
شیخ کلینی
🔅🔅🔅
بعضی کارها هست که اگر خودشان قلبی را برای انجام دادنش بسیج نکنند، حتماً زمین میماند. اینجاست که «و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون» جریان پیدا میکند و خوشبخت کسی است که قلبش را در معرض ِ انتخاب آنها قرار دهد. حالا وقتی آدم، کتاب ِ شریف «کافی» را میبیند و حفظ ِ عظیمترین حقایق را با این شمولیّت و فراگیری و نظم و تبویب نظاره میکند؛ با خودش میگوید قضیهی «شیخ کلینی» و «حضرت ولیّعصر» از همین قضایا بوده است.
🔅🔅🔅
شهر به شهربگردی و این حجم از روایات را در آن زمان سخت از راویان معتبر اخذ کنی و آن قدر یقینت محکم باشد که ترس از ایرادهای دشمنان یا قصور عقل خودیها از درک ِ روایات پیچیده، باعث حذف ِ هیچ کدامشان نشود و بعد از همهی اینها تازه به این شکل بی نظیر بهشان ترتیب بدهی. یک غیر معصوم نمیتواند به تنهایی این کارها را به سرانجام ِ درستی برساند مگر اینکه نگاه ویژهای از بیرون دائماً مواظبش باشد و هدایتش کند.
••─━⊱✦🔸✦⊰━─••
ما که هر وقت روایتی از کتاب شما نقل کردیم و با خواندنش در اینجا بغض کردیم یا لذت بردیم، یاد ِ شما بودهایم و شک نداشتهایم که تا روز قیامت و حتی در خود ِ بهشت مدیونتان هستیم. پس روی حرفم با کسانی است که با دو رکعت نماز و چهار روز روزه و چند تا حال خوب ِ معنوی فکر میکنند به جایی رسیدهاند. میخواهم به اینها بگویم که دینداری ِ کذاییتان به خیلی جاها وابسته است که اگر نبودند و نباشند، روح و فکر و جسمتان را کفر و نفاق میدرید.
آهای خوشخیالها! فقط یک قلم از جاهایی که مدیونش هستید، مفاصل و بند ِ انگشتان محمّد بن یعقوب است که این همه حدیث را از زبانها به روی کاغذ آورده است.
••─━⊱✦🔸✦⊰━─••
پینوشت: میدانید که چقدر دوستتان دارم یا شیخ! پس اگر کمی از آبرویی را که پیش ِ حضرت ولیعصر دارید در این حوالی خرج کنید، جای دوری نمیرودها ....
••─━⊱✦🔸✦⊰━─••
پینوشت: به بهانهی نوزده اردیبهشت، روز بزرگداشت شیخ #کلینی ؛ همراه با آرزوی زیارت مرقد مطهّرش
••─━⊱✦🔸✦⊰━─••
🖊 #محمدصادق_حیدری
#شیخ_کلینی
#کلینی
#کافی
••─━⊱✦🔸✦⊰━─••
🔹سروش sapp.ir/msnote
🔸ایتا Eitaa.com/msnote
🔹بله https://ble.im/msnote
🔸تلگرام https://t.me/msnote
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─•••
شیخ کلینی
🔅🔅🔅
بعضی کارها هست که اگر خودشان قلبی را برای انجام دادنش بسیج نکنند، حتماً زمین میماند. اینجاست که «و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون» جریان پیدا میکند و خوشبخت کسی است که قلبش را در معرض ِ انتخاب آنها قرار دهد. حالا وقتی آدم، کتاب ِ شریف «کافی» را میبیند و حفظ ِ عظیمترین حقایق را با این شمولیّت و فراگیری و نظم و تبویب نظاره میکند؛ با خودش میگوید قضیهی «شیخ کلینی» و «حضرت ولیّعصر» از همین قضایا بوده است.
🔅🔅🔅
شهر به شهربگردی و این حجم از روایات را در آن زمان سخت از راویان معتبر اخذ کنی و آن قدر یقینت محکم باشد که ترس از ایرادهای دشمنان یا قصور عقل خودیها از درک ِ روایات پیچیده، باعث حذف ِ هیچ کدامشان نشود و بعد از همهی اینها تازه به این شکل بی نظیر بهشان ترتیب بدهی. یک غیر معصوم نمیتواند به تنهایی این کارها را به سرانجام ِ درستی برساند مگر اینکه نگاه ویژهای از بیرون دائماً مواظبش باشد و هدایتش کند.
••─━⊱✦🔸✦⊰━─••
ما که هر وقت روایتی از کتاب شما نقل کردیم و با خواندنش در اینجا بغض کردیم یا لذت بردیم، یاد ِ شما بودهایم و شک نداشتهایم که تا روز قیامت و حتی در خود ِ بهشت مدیونتان هستیم. پس روی حرفم با کسانی است که با دو رکعت نماز و چهار روز روزه و چند تا حال خوب ِ معنوی فکر میکنند به جایی رسیدهاند. میخواهم به اینها بگویم که دینداری ِ کذاییتان به خیلی جاها وابسته است که اگر نبودند و نباشند، روح و فکر و جسمتان را کفر و نفاق میدرید.
آهای خوشخیالها! فقط یک قلم از جاهایی که مدیونش هستید، مفاصل و بند ِ انگشتان محمّد بن یعقوب است که این همه حدیث را از زبانها به روی کاغذ آورده است.
••─━⊱✦🔸✦⊰━─••
پینوشت: میدانید که چقدر دوستتان دارم یا شیخ! پس اگر کمی از آبرویی را که پیش ِ حضرت ولیعصر دارید در این حوالی خرج کنید، جای دوری نمیرودها ....
••─━⊱✦🔸✦⊰━─••
پینوشت: به بهانهی نوزده اردیبهشت، روز بزرگداشت شیخ #کلینی ؛ همراه با آرزوی زیارت مرقد مطهّرش
___
✍: #محمدصادق_حیدری
#شیخ_کلینی
#کلینی
#کافی
بله | آیگپ | سروش | تلگرام | ایتا
@msnote
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─•••
*جزئیاتی درباره شفا گرفتن یک بیمار خاص*
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
متوکل ـ که مورخین او را بدترین و ستمکارترین خلیفه عباسی میدانند ـ به غده و دملی دچار شد که او را در آستانه مرگ قرار داد و هیچکس جرات نمیکرد دمل او را جراحی کند. پس مادر خلیفه نذر کرد که اگر پسرش شفا پیدا کند، اموال فراوانی را به اباالحسن علیبنمحمد تقدیم کند. [مادر باهوشی بوده که میدانسته باید برای چه کسی نذر کند و از کجا شفا بگیرد]
فتحبنخاقان، وزیر متوکل به او گفت: کاش کسی را به سوی این مرد ـ و منظورش اباالحسن الهادی بود ـ میفرستادی که از او سوال کند؛ شاید او چیزی بداند که خدا بوسیله آن، گشایشی به کار تو دهد. پس هنگامی که فرستاده به نزد علیبنمحمد رفت و به قصر بازگشت و نسخه اباالحسن را بیان کرد، درباریان مسخرهاش کردند. فتحبن خاقان گفت: چه ضرری دارد که این را هم تجربه کنیم؟ پس به نسخه عمل کردند و متوکل شفا پیدا کرد.
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
[چه خوب در جامعه کبیره گفتید که: «خضع کل جبار لفضلکم». آنها هم میدانند موقع درماندگی باید کجا بروند. وقتی برای بدترین دشمنان همچین نسخههای کارآمدی مینویسید، دیگر تکلیف ما دوستدارانتان را معلوم کردهاید. حتما میبینید زخمهایی که به خودمان زدیم و دملهایی که با مکر دشمنان، به تنِ امتتان نشسته. درست است که هنوز بعضی مریضیهایمان را نفهمیدیم تا شفایش را بخواهیم اما بالاخره برای شفاگرفتن، کسی را نفرستادیم. خودمان آمدیم. یادتان میآید که دردهایمان را کنار ضریحتان گفتیم؟ امشب منتظریم تا فرستاده، نسخهتان را بیاورد.]
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
چند روز بعد، از #اباالحسن بدگویی کردند که «در خانهاش سلاح جمع کرده.» متوکل، دستور داد شبانه به خانهی علیبنمحمد حمله کنند. اما چیزی پیدا نکردند جز کیسهای که مُهر مادر خلیفه بر آن بود و هنوز باز نشده بود. آن را گشودند و دههزار دینار طلا در آن میدرخشید. وقتی کیسه را به قصر بردند، متوکل تازه از نذر مادرش خبردار شد.
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
«سعید حاجب» مامور دربار میگوید: وقتی شبانه بر دیوار خانه علیبنمحمد نردبان گذاشتم و وارد شدم، از تاریکی نتوانستم راه اتاقها را پیدا کنم. ناگاه صدای اباالحسن بلند شد: «ای سعید! صبر کن تا برایت *شمع* بیاورند.»... پس حیا کردم و گفتم: بر من سخت است که بدون اجازه وارد خانه شما شوم ولی چه کنم که مأمورم.
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
[خدا رو شکر که مأموران خلیفه در زمان شما کمی با حیا بودند. در زمان جدّتان که اصلا خانهای باقی نگذاشتند برای حسین و او را آواره صحراها کردند. حتی به آوارگیش در وسط صحرا هم رحم نکردند و همان خیمههایی بیدروپیکرش را آتش زدند تا در کربلا هم بزرگواری اهلبیت تعطیل نشود و شمع آورده باشند برای دشمنان: «خیمهها میسوزد و *شمع* شب تارم شده»]
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
ـ تقدیم به شیخ #مفید و مرحوم #کلینی که با نقل این روایت در کافی و ارشاد، ما بیچارهها را به درخششی از نور هدایت حضرت #هادی امیدوار کردند.
#امام_هادی علیه السلام
#میلاد_امام_هادی علیه السلام
___
✍: #محمدصادق_حیدری
بله | آیگپ | سروش | تلگرام | ایتا
@msnote