eitaa logo
مبلغ یار (بانک محتوای تبلیغی)
342 دنبال‌کننده
130 عکس
62 ویدیو
5 فایل
🌺 جواب سوالات و شبهات خود را از ما بخواهید 🌺 🆔 @baligh1 1⃣ خاطرات شهدا 2⃣ داستان های مذهبی 3⃣ سوالات و شبهات 4⃣ نکات قرآنی آدرس سایت 1baligh.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
✅همدردی با دردمندان 💠قبل از انقلاب با ابراهیم به جایی می رفتیم. حوالی میدان خراسان از داخل پیاده رو با سرعت در حال حرکت بودیم. یکباره ابراهیم سرعتش را کم کرد! برگشتم عقب و گفتم: چی شد؟ مگه عجله نداشتی؟! 💠همینطور که آرام حرکت می‌کرد، به جلوی من اشاره کرد و گفت: یه خورده یواش بریم تا از این آقا جلو نزنیم. 💠من برگشتم به سمتی که ابراهیم اشاره کرد. یک نفر کمی جلوتر از ما در حال حرکت بود که به خاطر معلولیت، پایش را روی زمین می کشید و آرام راه می رفت. 💠ابراهیم گفت اگر ما تند از کنار او رد شویم، دلش می سوزد که نمی تواند مثل ما راه برود. کمی آهسته برویم تا او ناراحت نشود. 💠گفتم: ابرام جون! ماکار داریم، این حرفا چیه؟ بیا سریع بریم. اصلا بیا از این کوچه بریم که از جلوی این معلول رد نشیم. 💠ابراهیم قبول کرد و از کوچه مجاور راه خودمان را ادامه دادیم. 📚سلام بر ابراهیم 2 (خاطرات شهید ابراهیم هادی) 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "تا بوی کباب به همسایه نرسه" 💢ساعت دو و نیم که می شد، گوش به زنگ رسیدن حمید بودم. همه وسایل سفره را آماده می کردم که تا رسید غذا را بکشم. 🌀اکثرا ساعت دو و نیم خانه بود. البته برخی روزها دیرتر، حتی بعد از ساعت چهار می آمد. موقع برگشت دوست داشت به استقبالش بروم. آیفون را که می زدم، می رفتم سر پله ها منتظرش می ماندم. ♨️با دیدنش گل از گلم می شکفت. روز سومی که حمید طبق معمول ساعت 9 صبح زنگ زد و سفارش ناهار داد، مشغول آماده کردن مواد اولیه کباب کوبیده شدم. همه وسایل را سر سفره چیدم و منتظر شدم تا حمید بیاید و کوبیده را سیخ بزنیم. 💠حمید سیخ ها را که آماده کرد، شروع کردم به کباب کردن سیخ ها روی اجاق. مشغول برگرداندن سیخ ها بودم که حمید اسپنددونی را روی شعله دیگر گاز گذاشت و شروع کرد به اسپند دود کردن. 💢گفتم: حمیدم! این کباب ها به حد کافی دود راه انداخته، تو دیگه بدترش نکن. حمید جواب داد: وقتی بوی غذا بره بیرون، اگه کسی دلش بخوا مدیون میشیم، "اسپند دود کردم که بوی کباب رو بگیره" 📚یادت باشد (خاطرات شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی) 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "آفرین به مسوولی که مثل مردم غذا می خوره" 💠یک روز در حاج عمران در قرارگاهی بودیم. ناهار آن روز مرغ بود. آقا مهدی (باکری) ظهر با قیافه خسته و خاک آلود که حاکی از گرسنگی و تشنگی شدید او بود، وارد شد. 💢ناهار را جلوی ما گذاشتند و هنوز شروع نکرده بودیم که یکی از برادران به آقا مهدی گفت: بخور! گرسنه ای، صبحانه هم که نخورده ای. 🌀آقا مهدی گفت: آیا بسیجی‌ها هم الآن مرغ می خوردند؟ وقتی با سکوت ما مواجه شد، مرغ را کنار گذاشت و به دو سه قاشق برنج خالی اکتفا کرد. #خاطرات_شهدا #شهید_ابراهیم_همت #همدردی 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
⛔️ احتکار کالاهای اساسی مردم ممنوع ⛔️ 🌀 در زمان امام صادق علیه السلام در مدینه قحطی آمد، مردم به هیجان افتادند و در پی اندوخته ای بیشتر بودند، و البته همین هم بر دامنه قحطی و آثار آن افزود. ♨️ امام صادق علیه افضل صلوات المصلّین از غلام خود پرسیدند، آیا اندوخته ای فراهم شده است؟ غلام که احساس می کرد جواب مثبت وی امام را خوشحال می کند گفت: بلی، به قدر یک سال در خانه گندم داریم و مشکلی از نظر تهیه نان احساس نمی کنیم. امام علیه السلام بر خلاف انتظار غلام، به وی دستور دادند که 🌺همه گندمها را به بازار ببرد و به مردم بفروشد🌺 💠 غلام که حیران شده بود، عرض کردند آقا دیگر توان خرید نداریم و نمی توانیم غذا تهیه کنیم، (همه می خرند ما چگونه بفروشیم). امام فرمود: مردم قوت خود را چگونه تهیه می کنند؟ غلام گفت روزانه نانشان را تهیه نموده و گاهی گندم و جو را با هم مخلوط می کنند. حضرت فرمود: گندمها را بفروش و از فردا روزانه نان تهیه کن، چرا که وقتی مردم محتاجند و ما توان رفع احتیاجشان را نداریم، 🌹باید با آنان همدردی کنیم تا همسایه ما بگوید اگر من نان جو می خورم، امام صادق علیه السلام هم نان جو می خورند.🌹 ✍ در بحران های اقتصادی به جای انبار کردن کالا، آن را در اختیار مردم قرار دهیم و همان طور که به راحتی خود می اندیشیم، به راحتی دیگران هم بیندیشیم.😊 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97