eitaa logo
مذهبی ها🕊
288 دنبال‌کننده
1هزار عکس
816 ویدیو
16 فایل
کپی؟ حلالت‌مومن 🌷 کانال های دیگمون👇 https://eitaa.com/joinchat/3146187766Ca990181ae4 شهدا https://eitaa.com/joinchat/1547895742C1d6c59d498 دهه هشتادی ها تبلیغات👇 @akbare599
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مذهبی ها🕊
#پنیر_پیتزا_خانگی @mzhbiha59 🕊️
فردا هم آموزش کالباس خونگی رو واستون میذارم😉
🌺🍃رمان...🌺🍃 فصل چهارم : آرام جانم می رود زنگ خانه را زدند. اول احساس کردم توی خواب کسی در می زند؛ اما بعد از چند لحظه فهمیدم بیدارم و صدای زنگ واقعی است. چشم هایم را باز کردم. دوروبَرم را که نگاه کردم، علی را ندیدم. باز صبح شده بود و علی رفته بود. گفته بودم صبح ها قبلِ رفتنش بیدارم کند تا صبحانه را با هم بخوریم؛ اما می گفت: « دلم نمیاد بیدارت کنم.» آیفون را برداشتم :« کیه؟» _ باز کن مادر جان. _ بفرمائید بالا مامان جان! مادر علی بود. مامان صدایش می کنم. تا از پله ها بالا می آمد، آبی به دست و صورتم زدم، موهای پریشانم را مرتب کرد و در را باز کردم. مامان پشت در ایستاده بود. سلام و احوالپرسی های معمولمان را کردیم. همان طور که بغلم کرده بود، گفت: « هر سه نفرتون خوبید؟» _ بله مامان، خداروشکر همه مون خوبیم. رفتارش با اضطراب و آشفتگیِ خاصی همراه بود. همان طور چادر به سر گوشه اتاق نشست. به در و دیوار اتاق نگاه می کرد. زیر کتری را روشن کردم و کمی آب داخلش ریختم تا زود جوش بیاید. مادر صدایم زد و گفت:« بیا مادر، بشین! اومدم باهات حرف بزنم؛ بلکه دلم قرار بگیره.» حدس می زدم دربارۂ چه چیزی می خواهد حرف بزند. آمدم و نشستم روبه رویش. دوستش داشتم؛ هم به جای مادرِ نداشتۂ خودم و هم سر جای خودش، مادر علی ام، مامان صدیقه. _ فاطمه جان، علی چند وقتیه مدام از من می خواد راضی بشم بره سوریه. صدای مادر می لرزید. جلوی بغضش را هم گرفت؛ اما حال و روز دلش از هوای چشمانش مشخص بود! ادامه دارد... ༺🌸⃟ 💖 ¦⇢ https://eitaa.com/ebrahimehadi1403
🌺🍃رمان...🌺🍃 _ مادرجان، من همه ش تورو بهونه می کردم و می گفتم فاطمه جوونه، آرزو داره.این چند ماهه هم که اضطرابم بیشتر شده و دیگه فقط نگران تو نیستم. یک بچه هم تو راهه که پدر می خواد، سایۂ سر می خواد. خدا شاهده فاطمه جان! حتی یک بارم، چه جلوی روی علی، چه توی فکرم، از خودم و تنهایی و پیری حرفی نزدم. اشک مامان می ریخت و با گوشه چادرش پاکش می کرد؛ گرچه یک جایی، دیگر از پس اشک هایش برنیامد. من فقط گوش می کردم و هیچ حرفی نمی زدم. _ مادر! خودت می دونی دل کندن از بچه چقدر سخته؛ ولی دیشب اومد خونه گفت:« فاطمه راضی شده برم سوریه. تو هم راضی باش و بذار با خیال راحت برم!» فاطمه جان، تو راضی ای شوهرت بره؟! در حالی که چشم هایم را به فرش دوخته بودم، فقط سرم را به نشانه تأیید تکان دادم. مادر بلند شد و به طرفم آمد. بغلم کرد و گریه کرد. من هم گریه کردم؛ اما نه یک دل سیر! مادر از حرف های علی گفت: دیشب علی بهم گفت:« مادر، مگه هر روز توی دعای عهدت، از خدا نمی خوای یاور امام زمانت بشی؟ مگه توی زیارت عاشورا، ' سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ ' نمی خونی؟ چطور حالا راضی نمی شی پسرت بره با دشمن حسین بجنگه؟!» مادر، یک عمر چله زیارت عاشورا گرفتم، حالا باید عمل کنم. راضی ام به رضای خدا. علی سخت کوش و دوست داشتنی من، اگر لازم بود تمام دنیا را راضی کند، این کار را انجام می داد. گرچه اگر هم راضی نمی شدند، باز هم می رفت. ادامه دارد... ༺🌸⃟ 💖 ¦⇢ https://eitaa.com/ebrahimehadi1403
🌺🍃رمان...🌺🍃 پنج ماه دیگر تا تولد کوچولوی بابا که نمی دانستیم دختر است یا پسر، مانده بود که علی عزم سفر کرد و رسید آن روزی که از ترسش شب ها بی خواب شده بودم. علی صبح زود بیدارم کرد مثلاً بیدارم کرد و گفت:« می خوام برم خونه ماما واسه خداحافظی. میای شما؟» خواستم جوابش را بدهم که صدای زنگ در مجالم نداد. علی آیفون را برداشت و جواب داد:« بفرمائید مامان جان.» پدر و مادر علی بودند. خودشان آمده بودند خداحافظی. _ پاشو! پاشو بانو یک آبی به دست و صورتت بزن. با این چشم های پف کرده و موهای برق گرفته، شبیه همزاد جودی ابوت شدی. یکهو دیدی مامانم پشیمون شد که تو رو واسم گرفته! دیگه خود دانی. پدر علی، حاج عباس، مردی هیئتی و به قول علی مشتی بود. رنگی از دل تنگی و دل واپسی در چهره حاج عباس دیده نمی شد. حال و هوای مامان صدیقه هم با دفعه قبل که آمده بود خانۂ ما، خیلی فرق کرده بود. گریه هم نمی کرد؛ گرچه خنده هایش تلخ بود. علی دست حاج عباس و مامان صدیقه اش را بوسید. مامان صدیقه علی را محکم بغل کرد و علی شروع کرد به بال بال زدن و فریاد زدن:« آی خفه شدم، نجاتم بِدید!» مامان صدیقه دستان علی را محکم گرفت و با جدّیت گفت:« مثل آدم وایستا، می خوام بغلت کنم، فهمیدی؟!» ادامه دارد... ༺🌸⃟ 💖 ¦⇢ https://eitaa.com/ebrahimehadi1403
1_1252760152.mp3
5.58M
اذان باصدای ملکوتی شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/ebrahimehadi1403 ب کانال سربازان گمنام (شهید ابراهیم هادی) بپیوندید👆
مذهبی ها🕊
#تقویت_عزت_نفس 4 🔶خب حالا اول کار ما بهتره که اصل بحث رو یه بررسی کنیم. 👈🏼 این که میگیم اعتماد به
5 🔹 جواب سوال که چند شب پیش مطرح کردیم رو به مرور عرض میکنیم. اما بپردازیم به اینکه دنبال چی هستیم؟ 👈🏼 ما دنبال این هستیم که به "قدرت روحی" برسیم. مهم ترین اثر اعتماد به نفس اینه که آدم به قدرت روحی میرسه. ابلیس چه زمانی میتونه بر ما غلبه کنه؟ ⭕️ زمانی که ما ضعیف باشیم. هی فکر کنیم که چه آدم ضعیفی هستیم! نه اتفاقا خداوند بلند مرتبه ما رو قوی خلق کرده. ما باید هی این رو به خودمون القاء کنیم که قوی هستیم چون واقعا قوی هستیم. فقط باید مراقب باشیم ابلیس این قدرت ما رو به ضعف تبدیل نکنه. نترس... قوی باش! از هر کار درستی ترسیدی اتفاقا حتما انجامش بده. ❇️ امیرالمومنین علیه السلام فرمود از هر چیزی ترسیدی خودت رو بنداز توش! خیلی کلام مهمیه ها! دقت دارید که!😊
مذهبی ها🕊
#تقویت_عزت_نفس 5 🔹 جواب سوال که چند شب پیش مطرح کردیم رو به مرور عرض میکنیم. اما بپردازیم به اینک
6 ⭕️ مدرسه خوب مدرسه ای نیست که صرفا در اون دعای فرج و حفظ قرآن آموزش بدن! 👈🏼 مدرسه خوب مدرسه ای هست که در اون بچه ها قدرت و قوت روحی داشته باشند. 🔶 معلم ها و مربیان باید به بچه ها مدام یاد بدن که عزیزم هییییچ وقت احساس ضعف نکن. قوی باش. تو میتونی. معنویت چیه فکر میکنید؟ 💥 معنویت یعنی قوی باش. محکم باش. اگه متوجه شدی یه کاری واقعا درست هست حتما انجامش بده حتی اگه همه اطرافیانت تو رو مسخره کنند. اگه متوجه شدی یه کاری اشتباه هست اصلا انجامش نده حتی اگه همه بهت اصرار کردند. قوی باش... خودت باش... کی دیندار تره؟ 🌷 کسی که قدرت روحی بیشتری داره...
مذهبی ها🕊
#تقویت_عزت_نفس 6 ⭕️ مدرسه خوب مدرسه ای نیست که صرفا در اون دعای فرج و حفظ قرآن آموزش بدن! 👈🏼 مدرسه
7 🔶 بین دو آدمی که دارن دعا میخونن خدا کدومشون رو بیشتر تحویل میگیره؟ 👈🏼 اونی که قدرت روحی بیشتری داره. خیلی ها که گناه نمیکنن برای چیه؟ چون آدم خوبی هستن؟ نه! برای این هست که عرضه ی گناه رو نداره! میترسه گناه کنه! بالاخره دزدی کردن هم برای خودش یه جراتی میخواد دیگه! 😊 🔺 امام رضا فداش بشم فرمود اگه دیدی یه نفر گناه نمیکنه گولش رو نخور! شاید در اثر ضعف نفسش باشه.... لضعف نفسه... خوب شدن در اثر ضعف راحته ولی چنین خوب شدنی واقعا به هیچ دردی نمیخوره. 💥👈🏼 تو باید قدرت بر گناه داشته باشی و گناه نکنی اونوقت همه فرشته های دنیا به احترامت می ایستن و تشویقت میکنن... ❇️ میتونستی سر همسرت داد بزنی ولی گفتی خدایا من برای اینکه به تو نزدیک بشم داد نمیزنم...
مذهبی ها🕊
#تقویت_عزت_نفس 7 🔶 بین دو آدمی که دارن دعا میخونن خدا کدومشون رو بیشتر تحویل میگیره؟ 👈🏼 اونی که قد
8 🔹 حالا چیکار کنیم قدرت روحی مون بیشتر بشه؟ 👈🏼💥 مهم ترین راهش خودسازی و مبارزه با هوای نفسه. طبق چه برنامه ای؟ 💥👈🏼 برنامه ای بسیااااااار عالی و درجه یک به نام تقوا... تقوا یعنی با همیشه با هوای نفست مبارزه کنی به خاطر تقرب به پروردگار عالم تقوا یعنی مراقب باشی از چشم خدا نیفتی... تقوا یعنی مراقب باشی حتی یک لحظه هم هوای نفست بر تو غالب نشه. تقوا خیلی زیباست... خیلی به آدم قدرت میده. ❇️ الان توی کشورهای غربی هم به این نتیجه رسیدن که اگه میخوان قوی بشن باید با بعضی علاقه هاشون مبارزه کنند. 🔹 این برنامه اصلی زندگی ما آدم هاست.. فقط با این برنامه هست که میتونیم واقعا آدم حسابی بشیم...