eitaa logo
عرفان های نوظهور
390 دنبال‌کننده
198 عکس
99 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدف در کتاب « » متاسفانه شاهد آن هستیم که هیچ توجهی به امر خطیر خود نداشته و روز به روز شاهد و کتاب‌های پائولو در سطح جامعه هستیم. پائولو در کتاب «زهیر» تلاش می‌کند، تا بخشی از سرگذشت خود را به صورت داستان بیان نماید. در بخش اول داستان سعی دارد و_مرد را آزادی معرفی کند. وی می‌گوید: «از عشقم به استر مطمئن بودم، اما به سرعت عاشق زن‌های دیگر می‌شدم، فقط به خاطر اینکه بازی جالب‌ترین بازی دنیاست.» ؛ زهیر، ترجمه آرش حجازی، ص187 در بخش دیگر، به ترویج و می‌پردازد و می‌گوید: «یک سیگار کامل می‌کشم، دو بطری می‌خورم و وسط اتاق ازحال می‌روم.» ؛همان، ص 42 در جایی دیگر، به تبلیغ و حرام می‌پردازد و این‌گونه می‌گوید: «سالها ، و را مطالعه و تمرین کرده‌ام... بله کشف کردم که بسیاری از این مؤثر است.» ؛ زهیر، ترجمه آرش حجازی، ص 45 روح حاکم بر این کتاب اندیشه که از مخربترین نوع تبلیغ سکس است. نویسنده با مهارت کامل توانسته خواننده را باخود همراه نماید و آنچه راکه می‌خواهد به خورد او بدهد. @n_erfanha
« » نام شهری در مصر بود که ساکنان آن همگی اعضای بودند که به یک خدایگان شکل موسوم به «سوبِک» اعتقاد داشتند. آنها در شهر خود از یک تمساح اصطلاحاً موسوم به «سوچوس» نگهداری می کردند. اغلب، از سراسر شهر و نواحی اطراف آن، مردم دسته دسته برای زیارت جناب سوچوس می شدند و می گشتند! طبق شواهد تاریخی، تمساح مذکور به طلا و جواهر مزین بود و همواره تعدادی اطراف او به چشم می خورد. مردم اغلب به عنوان هدیه، برای سوچوس غذا می آوردند. در این مواقع، کاهنان دهان تمساح را به زور باز می کردند و غذاها را درون آن می چپاندند. جالب است که گاهاً به سوچوس بی نوا هم داده می شد. باز همانند قبل، یکی از کاهنان دهان تمساح را باز می کرد و کاهن دیگر نوشیدنی را درون حلق خزنده مقدس می ریخت. پس از مرگ سوچوس، تشییع جنازه ای در شأن یک برای او ترتیب داده می شد. پیکر تمساح ابتدا با پارچه های نفیس پوشانده شده و سپس عملیات انجام می پذیرفت؛ دست آخر نیز، جسد مومیایی شده در یک دخمه زیرزمینی نهاده می شد. نیاز به توضیح نیست که پس از انجام کلیه مراسم، یک تمساح دیگر به عنوان برگزیده می شد و تشریفات فوق الذکر دوباره از نو تکرار می گشت @n_erfanha
« » نام شهری در مصر بود که ساکنان آن همگی اعضای بودند که به یک خدایگان شکل موسوم به «سوبِک» اعتقاد داشتند. آنها در شهر خود از یک تمساح اصطلاحاً موسوم به «سوچوس» نگهداری می کردند. اغلب، از سراسر شهر و نواحی اطراف آن، مردم دسته دسته برای زیارت جناب سوچوس می شدند و می گشتند! طبق شواهد تاریخی، تمساح مذکور به طلا و جواهر مزین بود و همواره تعدادی اطراف او به چشم می خورد. مردم اغلب به عنوان هدیه، برای سوچوس غذا می آوردند. در این مواقع، کاهنان دهان تمساح را به زور باز می کردند و غذاها را درون آن می چپاندند. جالب است که گاهاً به سوچوس بی نوا هم داده می شد. باز همانند قبل، یکی از کاهنان دهان تمساح را باز می کرد و کاهن دیگر نوشیدنی را درون حلق خزنده مقدس می ریخت. پس از مرگ سوچوس، تشییع جنازه ای در شأن یک برای او ترتیب داده می شد. پیکر تمساح ابتدا با پارچه های نفیس پوشانده شده و سپس عملیات انجام می پذیرفت؛ دست آخر نیز، جسد مومیایی شده در یک دخمه زیرزمینی نهاده می شد. نیاز به توضیح نیست که پس از انجام کلیه مراسم، یک تمساح دیگر به عنوان برگزیده می شد و تشریفات فوق الذکر دوباره از نو تکرار می گشت @n_erfanha