🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
"ﻗﻮﯾﺘﺮﯾﻦ ﺁﻫﻦ ﺭﺑﺎ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ"
👈ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺷﻤﺎ ﻗﻮﯾﺘﺮﯾﻦ ﺁﻫﻦ ﺭﺑﺎ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﺍﺳﺖ...
🔹ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ،ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺟﺬﺏ ﻣﯿﮑﻨﺪ
🔹ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ،ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺭﺍ ﺟﺬﺏ ﻣﯿﮑﻨﺪ
🔹ﻧﺎﺭﺿﺎﯾﺘﯽ ، ﻧﺎﺭﺿﺎﯾﺘﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺭﺍ ﺟﺬﺏ ﻣﯿﮑﻨﺪ
🔹ﻟﺬﺕ ، ﻟﺬﺕ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺭﺍ ﺟﺬﺏ ﻣﯿﮑﻨﺪ
🔹ﺷﺎﺩﯼ ، ﺷﺎﺩﯼ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺭﺍ ﺟﺬﺏ ﻣﯿﮑﻨﺪ
🔹ﺷﮑﺮ ﮔﺰﺍﺭﯼ ، ﻣﻮﺍﺭﺩ ﻗﺎﺑﻞ ﺷﮑﺮﮔﺰﺍﺭﯼ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺭﺍ ﺟﺬﺏ ﻣﯿﮑﻨﺪ
🔹ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ،ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺭﺍ ﺟﺬﺏ ﻣﯿﮑﻨﺪ
🔹ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪﯼ ، ﺛﺮﻭﺕ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺭﺍ ﺟﺬﺏ ﻣﯿﮑﻨﺪ
🔔ﭘﺲ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻨﯿﻢ ﮐﻪ :
ﺍﯾﻦ ﯾﮏ ﮐﺎﺭ ﺩﺭﻭﻧﯽ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﭘﯿﺮﺍﻣﻮﻥ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﻫﯿﻢ
ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﺭﻭﻧﯽ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﻫﯿﻢ
"اﯾﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﮐﻮﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻓﻌﻞ ﻣﺎ ﻧﺪﺍ ،
ﺳﻮﯼ ﻣﺎ ﺁﯾﺪ ﻧﺪﺍﻫﺎ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ..."
💐ﻭ ﺳﺨﻦ ﺁﺧﺮ:
ﮐﺎئنات ﻫـﺮﮔـﺰ ﺑﻪ ﺍﮔــﺮ ﻭ ﺍﻣـﺎﻫــﺎ ﭘـﺎﺳﺦ ﻧـﻤﯽ ﺩﻫــﺪ!
ﺳﻠﻄﺎﻥ ﺑـﺎﯾــﺪ ﻫـﺎ ﺑـﺎﺷﯿـﺪ ،
ﻧـﻪ ﺑﻨـﺪﻩ ﺷﺎﯾــﺪﻫــﺎ....
🔷 انرژی مثبت _ راز قانون جذب
🔲 @nafastazeh 🔲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ما از زیادی پولمان کربلا نمی رویم!
⚠️ به ذهنت خطور نکند بهخاطر مشکلات مالی ...
#اربعین
🔲 @nafastazeh 🔲
محسن باباصفری سنگربان لژیونر تیم ملی هندبال ایران و تیم استوابخارست رومانی به دلیلی به رسمیت نشناختن رژیم صهیونیستی در دیدار تیمش با نماینده این رژیم حضور پیدا نکرد و گفت:
🔹ترسی از جریمه ندارم و تا آخر پای ارزشهای کشورم میایستم.
🔹از دو هفته پیش به مسئولان باشگاه گفته بودم.
درود به شرفت که به بعضیا درس غیرت دادی
🔲 @nafastazeh 🔲
👈 به هر نسبتی که کودك توانایی
انجام دادن کاري را پیدا کرد،
فرصت انجام آن را به او بدهید.
✅ اگر اشتباه کرد، فرصت جبران اشتباه را به او بدهید.
#تربیت_فرزند
💠 @nafastazeh 💠
نفس تازه
❤️ ❤️❤️ ❤️❤️❤️ بسم رب الحسین #روز_های_با_تو_بودن #قسمت_هفتم «سلام آقاسید! کم پیدایین! نمیای مسجد؟
❤️
❤️❤️
❤️❤️❤️
بسم رب الحسین
#روز_های_با_تو_بودن
#قسمت_هشتم
سرم را پایین انداخته ام و کلمات سیدحسین را یکی یکی در ذهنم تحلیل می کنم.
مانده ام چطور جبران کنم؟
از سروصدایی که از بالا بلند شده می فهمم بچه های کلاس تکواندو دارند پایین می آیند.
سیدحسین برایشان دست تکان می دهد و می ایستد به ما اشاره می کند که صبر کنیم، بعد از کتابخانه یک جعبه شیرینی می آورد و بین بچه های کلاس و ما پخش می کند.
بچه هایی که کلاس تکواندو داشتند شیرینی هایشان را می خورند و می روند؛ البته تعدادی هم برای نماز می مانند.
سیدحسین دوباره در جمع ما می نشیند: خب بچه ها چیزی به اذان نمونده موافقین بقیه بحثمون باشه بعد از نماز؟
همه بلند می شوند که وضو بگیرند.
می ایستم و کمر راست می کنم، صدای زنگ همراهم بلند می شود. مادر است.
حسن می رود برای وضو و می گوید: "احضار شدی اخوی!"
مادر وقتی می فهمد با سیدحسینم خیالش راحت می شود.
تماس را که قطع می کنم دوباره می روم به افکار خودم؛ طوری که متوجه نمی شوم کی به وضوخانه رسیدم و مشغول بالا زدن آستین هایم شدم.
«آیا راه را درست اومدم؟ چرا ما از دشمن انتظار خیر داشتیم؟! آیا دشمن اگر ببینه ما اینقدر موثریم، اجازه فعالیت به ما را میده؟!»
مشتی آب به صورتم زدم. «مصطفی! تو با موندن تو این نجس افزارها همچنان زیر یوغ اسارت دشمنی؟! اگه راست میگی زحمت بکش بیا بیرون بیچاره! بیا مثل سیدحسین مستقیم با مردم صحبت کن و اونها را هم از این اسارت نجات بده و کمکشون کن که بیان بیرون. نه اینکه با حضور و فعالیت خودت به تقویت دشمنان اسلام و مسلمین مشغول باشی!»
دست هایم را می شویم. حواسم نیست که دارم بلند بلند فکر می کنم؛
این را وقتی می فهمم که متوجه می شوم حسن با یه لبخند داره عاقل اندر سفیه نگاهم می کند: "اینا بجای دعای وضوئه دیگه آقاسید؟!"
هاج و واج می ایستم. طول می کشد تا به خودم بیایم.
حسن می خندد: خب بیا بیرون، اینکه دیگه اینقدر دعوا نداره!
سیدحسین هم مسح پایش را می کشد و لبخند می زند، درحالی که داره صلوات می فرستد.
حسن جورابش را می پوشد و می گوید: "من نمی دونم چرا بعضی از بچه مذهبی ها بدون اینکه بفهمند با عملشون دارند صهیونیست ها را بزک میکنن و با فعالیت های خودشون نشون میدن که آمریکا اینقدرا هم بد نیستاااا! صهیونیست ها و انگلیسا خیلی هم بد نیستناااا! ببینید چه امکاناتی (تلگرام و اینستاگرام) در اختیار ما قرار دادند!!!"
سیدحسین هم از خداخواسته این آیه را می خواند: إِنَّمَا جَزَاء الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الأَرْضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُواْ أَوْ یُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ یُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ.
و ادامه میده: "یعنی واقعا این مذهبی ها اینایی که قرآن می خونند فک نکردند که این دولت های صهیونیستی و این سرویس های جاسوسی تروریستی مصداق واقعی این آیه هستند؟!"
همان نوجوان که حالا می دانم اسمش احمد است می گوید: "آقاسید به صف اول نمی رسیداا!"
حسن هم با همان قیافه و لحن نمکی اش می گوید: "بدویید! سید اولاد پیغمبرید نمیشه روتون شمشیر کشید بخاطر صف اول!
و قدم ها را برای رسیدن به نماز تند می کند.
🔲 @nafastazeh 🔲
#سلامت_کودک
👈 آیا میدانید اکسیژن به افزایش فعالیت مغز کودک کمک می کند و باعث افزایش هوش کودک می شود؟
✅ کودکان را روزها به پارک ببرید،
زیرا گیاهان در روز اکسیژن و در شب دی اکسیدکربن تولید می کنند.
💠 @nafastazeh 💠
💢حیوانگردانی جرم است❗️
رئیس پلیس راهور #ناجا:
❇️ رانندگانی که از مواد مخدر و روانگردان استفاده کنند وسیله نقلیهشان توقیف و گواهینامهشان ضبط شده و به مراجع قضایی معرفی خواهند شد
❇️حیوانگردانی از نظر ما #جرم است و باید حیوانات در ظرفها و پالتهای مخصوص حمل شوند در غیراینصورت با راننده متخلف برخورد خواهد شد
🔲 @nafastazeh 🔲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✖️اگر نوچههای مسیح علینژاد رو بیرون دیدید جفت پا برید توی حلقشون اگر گفتن چرا این ۲۰ ثانیه رو نشونشون بدید 😄☝️
#قضاو_با_شما
بفرستید برای فداییان مسیح علی نژاد😊
🔲 @nafastazeh 🔲
#الحسین_یجمعنا
📃کارگاه فشرده آشنایی #مکالمه_عربی ویژه اربعین
🔹خواهران و برادران
#اربعین
#فعالان_جبهه_فرهنگی_انقلاب
🔲 @nafastazeh 🔲
⚠️⇦نمازهايم اگر "نماز" بود
موقع سفر، ذوق نمی کردم از شکسته شدنش
⚠️⇦نمازهايم اگر نماز بود
که رکعت آخرش این قدر کیف نداشت
⚠️⇦اگر نمازهایم نماز بود
تبدیل نمی شد به نمایش پانتومیم
برای نشان دادن آدرس شارژر گوشی
📛نمازهایم"نماز" نیست
👈اگر نمازم نماز بود👉
✅می شد پناهگاه...
✅می شد مرهم...
✅می شد شاه کلید...🗝
خـدایا!
من از تو فقط یک چیز می خواهم.
بر من منت بگذار و کاری کن
نمازهایم نماز بشوند🙏🏻
🔲 @nafastazeh 🔲
🚩 #دعوت سرشار از #محبت ملت #عراق به ملت #ایران
سلام بر #اربعین.. سلام بر زوار اربعین.. سلام بر مهمانداران و مهمانان اربعین.. سلام بر دوستداران #حسین(ع) از هر دین و مذهب و ملیتی
#العراق #الایران #نحن_نحب_العراقیین #العراق_وإیران_إخوة #شعب_العراق #شعب_الإیراني #زیارت #امام_حسین #کربلا #حب_الحسین_یجمعنا
🔲 @nafastazeh 🔲
❌ کسی که موجب نفوذ سیاسی اقتصادی دشمن در مملکت اسلامی شود، خائن است
#امام_خمینی (ره) :
🔺 اگر بعضی از رؤسای دول اسلامی یا بعضی از نمایندگان دو مجلس موجب #نفوذ سیاسی یا اقتصادی بیگانگان بر مملکت اسلامی گردند، به طوری که از این نفوذ بر اساس #اسلام یا بر #استقلال مملکت ولو در آینده ترس باشد، (این رئیس مملکت یا نماینده) #خائن است و فرضاً هم که متصدی شدن آن مقام برایش حقّ باشد از مقامش ـ هر مقامی باشد ـ منعزل می گردد.
🔺 بر امت اسلامی است که ولو با مقاومت منفی مانند ترک معاشرت و ترک معامله با او و روگردان شدن از او به هر وجهی که ممکن است او را #مجازات نمایند و در اخراج او از تمام شؤون سیاسی و محروم نمودن او از حقوق اجتماعی، اهتمام ورزند.
📚 تحریرالوسیله امام(ره)، جلد۱، احکام دفاع از اسلام و قلمروی آن، مساله ۹
🔲 @nafastazeh 🔲
نفس تازه
❤️ ❤️❤️ ❤️❤️❤️ بسم رب الحسین #روز_های_با_تو_بودن #قسمت_هشتم سرم را پایین انداخته ام و کلمات سیدحسی
❤️
❤️❤️
❤️❤️❤️
بسم رب الحسین
#روز_های_با_تو_بودن
#قسمت_نهم
چالش های یک نوجوان با خانواده، خودش و محیط اطرافش، یکی از سنت های همیشگی زندگی بوده؛ ولی هر نوجوانی فکر می کند او تنها کسی ست که این مشکل را دارد.
چالش ها بزرگ می نمایند، ولی بعدا می فهمد در برابر طوفان های زندگی، نسیمی بیش نبوده! چالش های نوجوانی درطول تاریخ همیشه وجود داشته اند ولی برای نوجوان امروز شاید نشود اسمش را نسیم گذاشت، باد است و گاهی گردباد.
این را وقتی فهمیدم که مرتضیِ ۱۶ساله را پکر دیدم.
یک هفته ای می شود که گویا نگران چیزیست که نمی دانم.
مادر اینها را پای درس های زیادش می گذارد؛ اما می دانم ته دلش نگران است.
پدر هم نظارت غیر مستقیمش را بیشتر کرده؛ اما مرتضی نه دوستان ناجور دارد، نه جاهای بد می رود، نه با فضای مجازی میانه ای دارد.
کلا بچه ی حرف گوش کن و آرامیست و دنبال دردسر نمی گردد.
بدون در زدن وارد می شوم؛ آنقدر ناگهانی که مریم از جا می پرد و کتاب قطوری که دست گرفته از دستش می افتد. بعد هم اخم می کند که: "من نخوام سرزده بیای تو باید چکار کنم؟"
با خونسردی و بدون توجه به عصبانیتش می گویم: "دیوار اتاقتو خراب کن بشه جزو سالن!"
- هرهرهر! ممنون از راهکارتون... خوبه مشاور رییس جمهور نشدی!
قیافه رسمی و جدی می گیرم: "ای بی سوادِ بی شناسنامه! به ما انتقاد می کنی؟ برو به جهنم!"
مریم با خنده می گوید: "خب حالا واسه چی مزاحم وقت گرانبهای ما شدی؟"
در را پشت سرم می بندم، صندلی را از پشت میز تحریرش عقب می کشم و می نشینم.
با همان لحن معترض می گوید: "ببخشید بی اجازه اومدم تو اتاقتون و صندلی تونو ورداشتما!"
- اینا رو ول کن مریم! بذار اصل کارمو بگم! مرتضی رو چکارش کنیم؟
- یعنی چی که چکارش کنیم؟
- آبجی مارو باش! مگه نمی بینی چند وقته یه چیزیش هست؟
با بی تفاوتی می گوید: "خب؟!"
- خب به جمالت! چشه این؟ تو نمی دونی؟
- اولا این به درخت میگن نه به داداششون. دوما یه چیزایی فهمیدم... شمام اگه حواست بود می فهمیدی که داره پالس می ندازه کمکم کنید...! ولی چون کلا بچه آرومیه سر و صدای کمک خواستنش نمیاد. انقدرم به روش نیار وقتی بلد نیستی کمکش کنی!"
- چشه خب؟ چه پالسی انداخته که اینطور میگی؟
- فقط می دونم این از یه جایی خط می گیره! یکی داره بهش القا می کنه که به پوچی رسیده... نمیدونم کی ولی هرکی هست شاید خودشم به کمک نیاز داشته باشه... مرتضی خودشو گم کرده و نمی دونه چطوری پیدا کنه. فعلا خطرناک نیست ولی باید قبل اینکه خطرناک شه به فکر بیفتیم.
تکیه می دهم به صندلی: "اووووه تو اینا رو از کجا یاد گرفتی؟"
- یکی از دوستام اینطوری شده بود... البته اون شوهر کرد خوب شد!
و با شیطنت می خندد.
می گویم: "خب، الان چکار کنیم با مرتضی؟"
مریم متفکرانه به روبرو خیره می شود: "باید اول فهمید از کی خط می گیره؟ من خواهرشم و باهام تقریبا راحته، ولی بهتره یکی باشه که بتونه بره تو محیط پسرونه و بلد هم باشه چکار کنه!"
لبهایش را کج می کند: "که از تو که خیلی برنمیاد!"
در ذهنم جرقه ای می خورد:
سیدحسین! کسی که خیلی وقت است با نوجوان ها سر و کله میزند.
#ادامه_دارد
✨ #خ_شکیبا
✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖✨
🔆 @nafastazeh
❤️
❤️❤️
❤️❤️❤️