eitaa logo
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
120 دنبال‌کننده
416 عکس
476 ویدیو
4 فایل
*گاهی می‌نویسم...* ارتباط با ادمین: @MohammadMahdi_BORHAN
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 فیلم / نکته‌ای قرآنی از جزء اول قرآن پرونده رمضانی حوزه نیوز برای ماه مبارک رمضان است که حجت‌الاسلام امین اسدپور در سی شماره به بیان سی آیه از قرآن کریم پرداخته که به صورت روزانه تقدیم شما خوبان خواهد شد. 📎 متن کامل @HawzahNews / خبرگزاری‌حوزه
ای خوش آن لحظه که مشتاق به یاری برسد!
༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕࿇༅⊹━┅┄ می‌خواهم دریافت‌ها و تجربیاتم در این سفر خاص را یادداشت کنم؛ يعنی قرار بر این است. نمی‌دانم تا چه حد خواهم توانست که این کار را انجام دهم. اینجا اوضاع، فعلا که عادی و با ثبات است، ولی اینکه بعدا وقت می‌کنم بنویسم یا نه، هنوز برایم مشخص نیست. ولی علی الحساب شروع می‌کنم. ⚠️ مثل همیشه تاکید می‌کنم، اگر آدم بی‌حال و حوصله‌ای هستید، نخوانید. خواندن، حوصله می‌خواهد. 👇🏻👇🏻👇🏻
صد سال تنهایی ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ هنگامی که ، شروع کرد به نقلِ سرگذشت خوزه آرکادیو بوئندیا، فکرش را هم نمی‌کردم که دهکده ماکوندو ممکن است تا این حد آباد و سرزنده شود. دهکده‌ای که خوزه آرکادیو بوئندیا پایه‌گزاری می‌کند، از بیست خانه خشتی گلی در کنار بستر رودخانه شروع به کار می‌کند و مردمانی تا این حد خِنْگ دارد که از سوزاندن علف خشک با ذره‌بین توسط ملکودیاسِ دوره گرد آنچنان تعجب می‌کنند که آنرا معجزه می‌پندارند! سپس، ماکوندو رفته رفته رشد می‌کند تا به یکی از بزرگترین‌ترین شهرهای منطقه تبدیل شده و می‌شود قطب پرورش موز و قهوه در کلمبیا؛ تا حدّی که جان می‌دهد برای دست اندازی خارجی. ••• به که رسیدیم، تازه فهمیدم چرا کارگردان اسم را برای مستندش انتخاب کرده؛ گابریل گارسیا مارکز در کتاب صدسال تنهایی نشان می‌دهد که می‌تواند کاری را از نقطه صفر آغاز کند و آنقدر آنرا گسترش بدهد که مافوق تصور باشد. مستند صدسال تنهایی هم به زندگی می‌پردازد. حاج عبدالله والی، پیامبر صفتْ شهری را -نه از نقطه صفر، که از زیر صفر- بنیان‌گزاری کرده که حالا بیا و ببین. خمینی شهر همه‌چیز دارد؛ از یک مسجد فعال و حوزه علمیه و نخلستان‌ها و باغات و غیره گرفته تا یک کادر مجرّبِ محرومیت‌زدایی. افرادی حاج عبدالله تربیت کرده، واقعا اینکاره‌اند. (دربارشان بیشتر خواهم گفت ان‌شاءالله) ••• در راه به از آقا رضای آقازاده پرسیدم: «چطور شد که حاج عبدالله والی تمام زندگی خود را پای محرومیت زدایی از این منطقه کرد؟» آقا رضا، اول کتاب شهر را معرفی کرد و بعد جواب داد: «حاجی در تهران، کارمند بانک صادرات بود، در عین حال با کمیته امداد هم همکاری می‌کرد...» ... ┄┄┅••┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄••┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۰۰• بــسمـ‌اللّٰہ‌الرحمـٰـن‌الرحیــم •۰۰ ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ • روزه، دریٖچـه‌ای به عالـم معنـٰا • () همه می‌دانیم که ماه رمضان ماه خاصّی است؛ امّا این خاصّ بودن دقیقاً به چه معناست؟ اغلب، اینطور شنیده‌ایم که این ماه، ماه میهمانی خداست و حتّی خواب روزه دار هم در این ماه دارای ثوابی است بسیار؛ امّا مسلّماً آنچه مهم است، کسب فهم صحیح نسبت به این نفحه خاص است که در یک ماه از دوازده ماهِ سال دمیده می‌شود تا فرصتی باشد برای اهلش، که دریافت و استفاده‌ای ویژه از آن داشته باشند. ••• استاد طاهرزاده در کتاب شریف «روزه، پریچه‌ای به عالم معنا» ضمن توضیحاتی در رابطه با ماهیت این ماه مبارک، چگونگی استفاده از آنرا تبین کرده و توصیه‌هایی به حقّْ مفید به فایده‌ای را بیان می‌کنند. همانطور که پیداست، این کتاب پیاده‌سازی سخنرانی‌های استاد است و نمی‌توان توقع داشت که مطالب، همچون کتابی نوشته شده به قلم، منظّم و به ترتیب ذکر شده باشد؛ لکن در لابه‌لای توضیحات ایشان می‌توان مطالب مفیدی یافته و در جای اصلی خود جای گزاری نمود. در این نگاره سعی داریم در حد وسع، تبیینی مختصر از مطالب کتاب داشته باشیم تا باب ورودی باشد برای مطالعه هرچه دقیقتر کتاب. ان‌شاءالله... ... م.بُـــرهان ۱۴۰۲/۰۱/۰۵ ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ نسخه pdf «کتاب روزه دریچه‌ای به عالم معنا» را از اینجا دریافت کنید.
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 آیات و نکات | یکی از امیدبخش‌ترین آیات نورانی قرآن کریم آیه شریفه ۱۸۶ از سوره بقره از امیدبخش‌ترین آیات نورانی قرآن است که قرب حضرت حق را با عباد تأکید می کند. «آیات و نکات»، پرونده رمضانی رسانه رسمی حوزه برای ماه مبارک رمضان است که حجت‌الاسلام امین اسدپور، پژوهشگر قرآنی در سی شماره به بیان سی آیه از قرآن کریم پرداخته که به صورت روزانه تقدیم شما خوبان خواهد شد. 📎 متن کامل @HawzahNews | خبرگزاری‌حوزه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الضحى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ وَالضُّحَىٰ ﴿۱﴾ وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَىٰ ﴿۲﴾ مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَىٰ ﴿۳﴾ وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَّكَ مِنَ الْأُولَىٰ ﴿۴﴾ وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَىٰ ﴿۵﴾
از بس که در جنابِ شراب است منزلم در چشمم آستانه‌ی خورشید، کوته است
صد سال تنهایی ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ...حاجی در تهران، بانک صادرات بود، در عین حال با هم همکاری می‌کرد. یک روز کمیته، از حاجی و ده-بیست نفر دیگر درخواست می‌کند که برای ماموریتی به یک بروند؛ منطقه‌ای که در آمارهای آمایش سرزمینیِ حکومت پهلوی، کاملا خالی از سکنه قلمداد می‌شده در حالی که با بررسی‌ها مشخص شده چندین هزار نفر ساکن این منطقه‌اند. اوضاعشان هم آنقدر وخیم است که میانگین وزنی یک فرد بزرگسال، حدود ۴۰ کیلوگرم است. هیچ راه ارتباطی به اطراف وجود ندارد و جمعیت مذکور، بسیار پراکنده و به صورت گروه‌های کوچک، در زندگی می‌کنند. حاجی به همراه آن گروه راهی منطقه می‌شوند اما از آن همه آدم، فقط دو-سه نفر دوام می‌آورند و کل منطقه را با کمترین امکانات، گز می‌کنند. اینجاست که حاجی تصمیم می‌گیرد برای منطقه، آستین همت بالا بزند، و برای همیشه ساکن می‌شود. حاجی خیلی کارها انجام می‌دهد که ذکر آن‌ها -فقط ذکر آن‌ها- ساعت‌ها زمان می‌برد. او برای محلی‌ها خانه می‌سازد، بهشان کار یاد می‌دهد و برایشان نخلستان و باغ احداث می‌کند. درخت‌های پرتقالی که حاجی کاشته، خیلی پُر برکت بارْ می‌دهند؛ این پرتقال‌ها میانگین ۷۵۰ گرم وزن دارند! یک بار که این پرتقال‌ها را خدمت آقا رسانده بودند، آقا فرموده بودند: «این‌ها پرتقال‌های خانوادگی‌ست!». حاجی حتی یک بار که شرکت سدساز، پروژه را نیمه‌کاره رها کرده بود، دست به کار شده و با کمک اهالی یک سد ۱۱ متری برای منطقه احداث کرده و سپس آنرا به ۱۴ متر ارتقا داده که باعث کنترل سیل‌های خانه خرابْ‌کُن شده است... (این سد و سیل خاطره‌ای عجیب دارد که شاید در ادامه به آن پرداختم) آری؛ انسان اگر بخواهد، قطعا می‌تواند. وجود حاج عبدالله والی در این عالم، حجّت را بر همه ما تمام می‌کند. اراده یک نفر، اراده یک جامعه را به دنبال می‌آورد و تراکم این اراده‌ها، اتفاقات بزرگی را رقم می‌زند... ••• دیروز بعد از یک سفر حدوداً ۱۲ ساعته، رسیدیم به منطقه بشاگرد -یا بشْگرد به گویش محلی‌ها- و وارد روستای نیک‌دشت شدیم. خود سفر ماجراهایی دارد که کم‌کم بیان خواهم کرد. قصد ۱۰ روز هم کرده‌ایم که روزه‌هایمان به فنا نرود. به هرحال امروز رسماً روز اول کاری‌مان شروع شد؛ چون ماه رمضان است، نمی‌شود با زبان روزه زیر تیغ آفتاب کار کرد. به همین علّت، تمام فعالیت‌های عمرانی را شب‌ها انجام می‌دهیم! کار کردن در شب، خیلی فرق می‌کند؛ مخصوصا زمانی که هیچ نورافکنی نداشته باشی و تنها نور دمِ دست، نور چندتا هدلایت و چراغ‌قوه‌ی موبایل باشد. البته قرار بود موتور برق، چندین نورافکن را راه بیاندازد ولی هر کاری کردند موتور برق روشن نشد که نشد. اوس محسنی و آقای استاد (فامیلی‌اش استاد است :)) ) چند ساعت معطل موتور بودند. هندل که میزدند، ماشین تِق‌تِقی می‌کرد، از اگزوزش دود بیرون می‌آمد و دوباره خاموش می‌کرد. خلاصه که موتور برق، مجبورمان کرد در تاریکی کار کنیم. تاریکی صحرا را دیده‌اید؟ چون آلودگی نوری وجود ندارد، آسمان چندین‌بار بیشتر از آسمان شهر، ستاره دارد... ... ┄┄┅••┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄••┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 قرار بود موتور برق، چندین نورافکن را راه بیاندازد ولی هر کاری کردند موتور برق روشن نشد که نشد. اوس محسنی و آقای استاد (فامیلی‌اش استاد است :)) ) چند ساعت معطل موتور بودند. هندل که میزدند، ماشین تِق‌تِقی می‌کرد، از اگزوزش دود بیرون می‌آمد و دوباره خاموش می‌کرد. خلاصه که موتور برق، مجبورمان کرد در تاریکی کار کنیم...
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 نکته‌ای قرآنی از جزء سوم قرآن کریم پرونده رمضانی حوزه نیوز برای ماه مبارک رمضان است که حجت‌الاسلام امین اسدپور در سی شماره به بیان سی آیه از قرآن کریم پرداخته که به صورت روزانه تقدیم شما خوبان خواهد شد. 📎 متن کامل @HawzahNews / خبرگزاری‌حوزه
اَللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إلَيْكَ فِي دَوْلَهٍ كَرِيمَهٍ تُعِزُّ بِهَا الإِْسْلاَمَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ خدايا به سوي تو مشتاقيم براي يافتن دولت كريمه اي كه اسلام و اهلش را به آن عزيز گرداني، و نفاق و اهلش را به وسيله آن خوار سازي
برایت گرچه در شهری غریب آواره گشتم من من از آوارگی بیزارم اما دوستت دارم (حسین جان)
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
من اهل کربلام!
شنیده ام که نظر میکنی به حال ضعیفان، تبم گرفت و دل خوشم به انتظار عیادت
صد سال تنهایی ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ امشب داشتیم. یکی دیگر آورده بودند. حالا دیگر نورافکن‌ها کم و بیش فضا را روشن می‌کردند و تاریکی، آنقدرها مثل دیشب غلیظ نبود. زیر نورِ بهتر میبینی چه چیز را داری بیل می‌زنی. با فقط قطر تنوره ملاتی را که داری میسازی، می‌بینی؛ اما باید کل فضا روشن باشد تا بتوانی مسلط‌تر کار کنی. خانه‌هایی را که داریم می‌سازیم، بهشان می‌گویند «نو کَپَر». نو کپرها چارچوب و دیوارهایی دارند مثل خانه‌های عادی، اما سقفشان از همان متریالی ساخته می‌شود که کپرها از آن ساخته می‌شوند. یعنی یک خانه معمولی با یک سقف کپری. ••• یک چیز اینجا برایم خیلی جالب است؛ بچه‌های این منطقه واقعا خیلی مودب‌اند! اولش فکر می‌کردم با یک عده بچه تُخس سر و کار داشته باشیم؛ اما الان می‌بینم که این بچه‌ها، خیلی به بزرگ‌ترها احترام می‌گذارند، همیشه اول سلام می‌کنند و در کارها کمک می‌کنند. خیلی نازند! تا یکی از ما را می‌بینند سریع می‌روند سراغش که "عمو بیا درس بده! بیا درس بده!" منظورشان همان جمعخوانی قرآن و بازی و خنده است‌... آنقدر این بچه‌ها، که حتی سعی می‌کنند برای ما بار اضافه نباشند و دردسر درست نکنند. امشب دیدم که موقع استراحت بین کار، پسر بچه کوچکی دست در کاسه خرما کرد؛ وقتی دید خرماها کم است و رو به اتمام، بی آنکه حتی یک خرما بردارد، دستش را از کاسه کشید و یواش یواش رفت سر ساختمان. یادم رفت بگویم؛ این بچه‌ها خیلی در کار ساخت و ساز کمک‌مان می‌کنند... ••• قبل از رفتن سر پروژه‌ها، یک شعر را در شامگاه (بجای صبحگاه) همخوانی می‌کنند: 《دوباره می‌نوشم از آن جام می ناب * به نام نامی حسین حضرت ارباب...》 خیلی قشنگ است؛ خصوصا وقتی علی آقای علوی روی سکو می‌ایستد و با آن صدای خوش، شعر را می‌خواند و جمع را هم همراه می‌کند. از آقا استاد پرسیدم: «چه کسی این شعر را گفته؟ آنقدری که من می‌فهمم شعر قوی‌ای‌ است هم به جهت فنی و هم محتوا. این شعر مال کیست؟» گفت: «آقا مهدیان.» راستش به حاج‌علی و آن اخم‌های درهم، و ادبیات لوطی نمی‌آيد شعر بگوید، آن هم چنین شعری. بخشی از شعر می‌گوید: 《سید با معرفت و رفیق دیرین * الا علمدار جهادی محبین دوباره خود را بلند کن * که دم بگیریم همگی این ذکر شیرین》 از آقا هادی پرسیدم: «دست سوخته جریان دارد یا تعبیر ادبی‌ست؟» گفت: «نه، تعبیر ادبی نیست؛ دست سید را در یکی از اردوها، برق سه فاز می‌گیرد. دستش خیلی بد می‌سوزد. آقا روح‌الله میرزایی می‌گفت به نظر من انگار دستش پُخت.» ••• از نوشتن کار من نیست. با او مواجهه مستقیم نداشتم اما روایت‌هایی که از او می‌شنوم، تصویرش را در ذهنم می‌سازد. آدم خاصّی بوده سید. 'یک هنرمند جهادی'. سید در راه برگشت از سفر اربعین، دچار تصادف شده و با اعضای خانواده‌اش فوت می‌کند. حاج قاسم یادمان داد، تا شهید نباشی، شهید نمی‌شوی. سید، شهدایی زندگی کرد و در آخر هم، یک جورهایی نصیبش شد. سید محمد آنقدر مهره مهمی بود که آقا بعد از فوتش برایش نوشت: «رحمت خدا بر هنرمند جهادگر سید محمد ساجدی و تسلیت بر بازماندگان ایشان.» آقا رضای آقازاده می‌گفت: «در ختم سید، چند اتوبوس از مناطق محروم خود را به مدرسه معصومیه رسانده بودند تا در مراسم سید شرکت کنند.» رحمت خدا بر او، و دیگر شهدای جهادگر. ... ┄┄┅••┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄••┅┄┄