eitaa logo
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
120 دنبال‌کننده
413 عکس
476 ویدیو
4 فایل
*گاهی می‌نویسم...* ارتباط با ادمین: @MohammadMahdi_BORHAN
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰این دوتا داداش خیلی باهم کل‌کل دارن... اینجا حاج امیر میگه تقصیر حاج محموده که من کچل شدم... 😂
📍مزار سیّد شهیدان اهل قلم "سیّد مرتضی آوینی" 🇮🇷
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 توضیحات عمو هادی راجع به زندگی مرحوم طالب زاده بسیار خوب و قابل استفاده بود... 👌🏻
🔰یک تنه دست‌مان را پُر کرد؛ امروز اگر حمله به جمهوری اسلامی هزینه سنگین دارد، از قِبل زحمات اوست... 📍مزار شهید "حسن طهرانی مقدّم" 🇮🇷
🔰از معجزات انقلاب اسلامی؛ هفت ماهه به دنیا آمده بود و خیلی ضعیف بود، و مرتّب مریض می‌شد. امّا تک نفره جلوی چندین سرویس امنیتی غربی و شرقی ایستاد، و بیچاره‌شان کرد... 📍 مزار شهید "غلامحسین افشردی" معروف به "حسن باقری" 🇮🇷 پ.ن: حتما مستند «آخرین روزهای زمستان» را ببینید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍️وقتی اهل مدعیان سیاست متوجه تاریخی که با انقلاب اسلامی آغاز شده است؛ نباشند، گرفتار اوج بی فکری هستند با انواع تضادهایی که در سخنان آنها ملاحظه می کنید. آیا این نباید عبرتی برای ما باشد تا بیرون از تاریخی که فرهنگ مدرنیته مدعی آن است، خود را تعریف کنیم؟ 🔹 @MatalebeVijeh
﷽ 🔰 امروز هشتم اردیبهشت‌ماه، سالروز درگذشت است. به همین مناسبت، با اعضای خانه طلاب جوان به همراه عدّه‌ای از طلاب مدرسه علمیه صدوقی، راهی مزار حاج عبدالله والی شدیم و مراسم مختصری بر مزار او برگزار کردیم. یادداشت «امام، راه امام، یار امام» شرحی‌ست از این رویداد. رحمت خدا بر والی و یاران او که به مردمان خطّه بشاگرد پایان دادند. ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
﷽ 🔰 امام، راه امام، یار امام *روایت اردوی یک روزه‌ی ، خانه طلاب جوان ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ✍🏻 مـحمّـد بـُــرهـان به جای مقدمّه خیلی از اوقات پیش می‌آید که دل و دماغ انجام بعضی کارها را نداریم، مخصوصاً اعمال عبادی. چه کسی حال دارد شب قدر، صد رکعت نماز بخواند؟ یا خروس‌خوانِ جمعه، پا شود برود دعای ندبه؟ معمولاً با خودمان می‌گوییم: «حوصله‌اش را ندارم». عرب به چینه‌دان پرنده می‌گوید: «حوصله»؛ چینه‌دان روح که پُر از آت و آشغال‌های ناسوتی می‌شود، دیگر حالی برای انجام کارهای ملکوتی نمی‌ماند. روزی که آقای استاد پیام داد که قرار است 6 اردیبهشت‌ماه بر سر مزار حاج عبدالله والی حاضر شویم، با خودم گفتم من که حال و حوصله‌اش را ندارم، باشد برای یک وقت دیگر. در همان لحظه یک دفعه یادِ جهادی امسال افتادم؛ آن زمان خیلی مردّد بودم که بروم یا نروم، امّا طی یک تصمیم انفجاری، دل را به دریا زدم و رفتم، و آن اردو شد مقدّمه آشنایی من با حاج عبدالله و برکات فراوان دیگر. خیلی وقت‌ها روح‌مان گول‌مان می‌زند؛ چینه‌دانش پُر نشده، امّا طوری وانمود می‌کند که انگار دیگر جا ندارد. در این مواقع، یک هُلِ کوچک لازم است تا آدم بیفتد روی غلتک. اغلب اوقات، شروع یک کار حوصله‌اش را هم به همراه می‌آورد. آقای استاد می‌گفت: مَـا مِـنْ حرکةٍ که با حوصله‌ی نداشته دل به دریا زده باشم، و جواب نداده باشد. تصمیمم را گرفتم و اتّفاقاً کار را أخذ به قوّت کردم. بعضی پیگیری‌ها را هم به عهده گرفتم، بماند که نتیجه نداد. امّا بالآخره رفتم... ... ┄┄┅••┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄••┅┄┄