eitaa logo
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
122 دنبال‌کننده
408 عکس
470 ویدیو
4 فایل
*گاهی می‌نویسم...* ارتباط با ادمین: @MohammadMahdi_BORHAN
مشاهده در ایتا
دانلود
سیاه نمایی یا آشنایی زدایی؟ ... متأسفانه وقتی هم کسی ایراد می‌گیرد، با این پاسخ ضعیف روبه‌رو می‌شود که «هنر و هنرمند آینه‌ی جامعه هستند» یا می‌گویند «این فیلم‌ها برایند آن چیزی است که ما از جامعه دریافت کرده‌ایم» اما مگر سینما یا هنر فقط عهده‌دار روایت دوباره‌ی همان چیزهایی است که مردم خودشان هم از آن‌ها با خبر هستند؟! 👌🏻 *اصل یادداشت را در اینجا بخوانید
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
پشت كاجستان، برف ❄️ برف ❄️، یك دسته كلاغ جاده یعنی غربت باد، آواز، مسافر، و كمی میل به خواب شاخ پیچك و رسیدن و حیاط من، و دلتنگ، و این شیشه‌ی خیس می‌نویسم، و فضا می‌نویسم، و دو دیوار، و چندین گنجشك یك نفر دلتنگ است یك نفر می‌بافد یك نفر می‌شمرد یك نفر می‌خواند زندگی یعنی -یك سار پرید! از چه دلتنگ شدی؟ دلخوشی‌ها كم نیست: مثلاً این خورشید، كودك پس فردا، كفتر آن هفته... یك نفر دیشب مرد و هنوز، نان گندم خوب است و هنوز آب، می‌ریزد پایینْ اسب‌ها می‌نوشند قطره‌ها در جریان، برف ❄️ بر دوش سكوت و زمان روی ستون فقرات گل یاس... 👌🏻
اگر بگویی، می‌گویم: (ابن سینا چگونه مطالعه می‌کرد و می‌نوشت؟) کتاب قطور «الاهیات شفا» را دستم گرفته‌ام و می‌خوانم. نمی‌دانم قطع کتاب چیست، شاید رحلی باشد، امّا ورق‌هایش را مدام بو می‌کنم. آدم حس می‌کند این کتاب از دل قرن‌ها رد شده تا به دستش رسیده است. بند اوّل و دوّم و سوّم را که می‌خوانم نقدی به ذهنم می‌رسد که می‌خواهم آن را گوشه‌ی کتاب یادداشت کنم، امّا با عبارت جالبی مواجه می‌شوم که نوشته: «إن قلت» و بعد از این عبارت، همان نقدی که در ذهن داشته‌ام را توضیح داده است و گویا از خود انتقاد کرده! «إن قلت» عبارتی شرطی است به معنای این که :« اگر بگویی ... » و هر عبارت شرطی یک جواب هم می‌خواهد. در بند دوّم می‌نویسد: «أقول» این جمله هم جواب شرطی است که در همان جمله‌ی اوّل آمده بود، به معنای «می‌گویم» و بعد از این که نوشته بود «می‌‌گویم» پاسخ نقدی را که در ذهن داشتم بیان کرد. اگر آن دو عبارت را کنار هم بگذاریم می‌شود: «اگر بگویی می‌گویم»، ساختار قالب توجهی که برای بیان و رد یک اشکال احتمالی طراحی شده بود. خوش حال شدم که گوشه‌ی کتاب همان‌طور ماند، چون نقد من از قبل توی کتاب بود... 👌🏻 *اصل یاداشت را اینجا بخوانید
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش بر ساحل رودی خاموش عطر مرموز گیاهی بودم چو بر آنجا گذرت می افتاد به سرا پای تو لب می سودم کاش چون نای شبان می خواندم به نوای دل دیوانهٔ تو خفته بر هودَج موّاج نسیم می گذشتم ز در خانهٔ تو کاش چون پرتو خورشید بهار سحر از پنجره می تابیدم از پس پردهٔ لرزان حریر رنگ چشمان تو را می دیدم کاش در بزم فروزندهٔ تو خندهٔ جام شرابی بودم کاش در نیمه شبی درد آلود سستی و مستی خوابی بودم کاش چون آینه روشن می شد دلم از نقش تو و خندهٔ تو صبحگاهان به تنم می لغزید گرمی دست نوازندهٔ تو کاش چون برگ خزان رقص مرا نیمه شب ماه تماشا می کرد در دل باغچهٔ خانهٔ تو شور من … ولوله برپا می کرد کاش چون یاد دل انگیز زنی می خزیدم به دلت پر تشویش ناگهان چشم ترا می دیدم خیره بر جلوهٔ زیبایی خویش کاش در بستر تنهایی تو پیکرم شمع گنه می افروخت ریشهٔ زهد تو و حسرت من زین گنه کاری شیرین می سوخت کاش از شاخهٔ سر سبز حیات گل اندوه مرا می چیدی کاش در شعر من ای مایهٔ عمر شعلهٔ راز مرا می دیدی 👌🏻
جستار | سیاه‌نمایی یا آشنایی زدایی؟! بسیاری از کارشناسان و فیلسوفان هنر، همین «آشنایی‌زدایی» را مهم‌ترین وظیفه‌ی هنر می‌دانند. آشنایی‌زدایی صرفِ یک تکنیک هنری نیست، بلکه می‌توانیم آن را رسالتی اجتماعی برای هنر به حساب آوریم. جناب آقای حسن شهسواری می‌نویسند: «آشنایی زدایی برای تفکر ملت، حکم اکسیژن را برای خون انسان دارد؛ چرا که افکار شما را تازه می‌کند و به شما حس زنده‌بودن می‌بخشد. زمانی که اندیشمندان، هنرمندان و ادبیان کشوری بتوانند با ذهنی باز، زبان را به اختیار عقاید زنده و جدید در آورند، روح ملت تازه می‌ماند و دیگر به سختی در قید تفکربیگانه می‌افتد.» (شهسواری, ۱۳۹۵, ص ۱۱۰) 👌🏻 یادداشت کامل را از اینجا بخوانید
﷽ 🔰 چرا چاقیم؟ ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ✍🏻 () روزی روزگاری شاملو گفته بود که «می‌توانیم هر چیز با ارزشی را لای کتاب‌ها پنهان کنیم، چون مردم ایران کتاب نمی‌خوانند» لیلی گلستان، چندی پیش کنایه‌ی سنگین دیگری را حواله‌ی مردم ایران کرد: «غر زدن عادت ما شده است!» او این جمله را وقتی بر زبان آورد که داستان دشوار زندگی خودش را تعریف کرده بود. من فکر می‌کنم ماجرای «شکم» بی‌ارتباط با همین کنایه‌ی سنگین لیلی گلستان نیست، ما ایرانی‌های شکم گنده، حتّا مسئولیت شکم خودمان را هم قبول نمی‌کنیم و غر می‌زنیم! امّا شاید داستان، فقط مربوط به شکم‌های گنده‌ی‌مان نباشد: ما قدرت اراده‌‌ مان را قربانی می‌کنیم. ┄┄┅••┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄••┅┄┄ گاهی وقتی استخر می‌روم خیلی درباره‌ی شکم‌ها فکر می‌کنم. اغلب افراد اضافه وزن دارند و ترکیب شکم و پهلوهایشان، سیاره‌ی زحل را تداعی می‌کند! برخی دیگر هم تفاوت زیادی با عدد ۱ ندارند: افرادی بسیار لاغر که معلوم است اگر بخواهند هم نمی‌توانند چاق بشوند! این وسط عده‌ی اندکی هستند که شکم ندارند و اقلّیتی هستند که عضلات شکم‌شان نمایان شده است! خلاصه استخر، غیر از محلّی برای شنا کردن، محلّی برای نمایش شکم‌هاست. معمولاً وقتی فامیل‌هایمان از شکم‌شان حرف می‌زنند افسوس می‌خورند و به سرعت، شلوغ بودن وقت‌شان را بهانه می‌کنند. آن‌ها می‌گویند که از بس شرایط اقتصادی بد است، مجبور هستند که چند شیفت کار کنند و وقتی خسته به خانه می‌رسند، نمی‌توانند ورزش کنند. نمی‌دانم اگر شرایط اقتصادی‌شان بد است، چطور چاق شده‌اند! آدمی که سه نوبت کار می‌کند، باید مثل همان عدد ۱ باشد! به علاوه، اگر شرایط اقتصادی بد شده است چطور ماشین‌شان را عوض کرده‌اند؟ اتّفاقاً این روزها دقت کرده‌ام که اتوموبیل کوئیک، همین‌طور بیش‌تر می‌شود! البته شاید اشتباه هم نباشد: امروز صبح فقط برای یک مسواک و خمیردندان، پنجاه هزارتومن پول بی‌زبان دادم! ... ┄┄┅••┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄••┅┄┄
﷽ 🔰 چرا چاقیم؟ ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ✍🏻 () به یاد دارم که سال گذشته، کمی شکم آورده بودم. کرونا باعث شده بود که فعّالیت خاصّی نداشته باشم. به خاطر همین، تصمیم گرفتم که روزانه کفش‌هایم را پا کنم و تا هر قدر که می‌توانستم بدوم. صبح زود بیرون می‌رفتم: به که چه هوایی بود! آن اوایل، شاید تا دو هفته، بیشتر از ده دقیقه دوام نمی‌آوردم و زود به خانه بر می‌گشتم. امّا همین که دو هفته گذشت، می‌توانستم تا نیم ساعت هم به دویدن ادامه بدهم. بعد از این مدّتی نیم ساعت دویدم، فهمیدم که حالْ می‌توانم تا یک ساعت بدوم! امّا چون من فارست گامپ نبودم که میلیونر باشم و بتوانم تمام ایران را بدوم، تصمیم گرفتم به همان روزی نیم ساعت قناعت کنم. امّا جالب بود: گویا اراده‌ی من هم مثل عضله‌ی پاهایم، همینطور قوی و قوی‌تر می‌شد. شکم برای من معنای بدی دارد: وقتی آدمی شکم آورده است، یعنی بیشتر از چیزی که نیاز داشته خورده است، یعنی احتمالاً می‌دانسته که میل او به خوردن بشقاب دوّم خردمندانه نیست، امّا باز هم بشقاب دوّم را خورده است و مدام این اشتباه را تکرار کرده و سرانجام، شکم آورده است! امّا راستش را بخواهید، اراده‌ی ما آدم‌ها آن چنان هم آزاد نیست. ما بیش از حد روی اراده‌ی‌مان حساب می‌کنیم. البته که من‌ «هم» مسئول چاق‌شدنم هستم، امّا نباید تأثیر محیط پیرامونم را نادیده گرفت. وقتی از آغاز خیابان «آذر» تا خانه‌ی ما پیاده بیایید، مدام مغازه‌های خوشمزه می‌بینید: آبمیوه فروشی، کبابی، سیرابی، جگرکی. کاش فقط همین بود، درب این مغازه‌ها شیشه‌ای است و شما می‌توانید مشتری‌هایشان را تماشا کنید که با چه ولعی می‌نوشند و می‌جوند و می‌بلعند! واقعاً سخت است که بتوانید از این همه تحریک فرار کنید. چند وقت پیش، مقاله‌ای با عنوان «خورنده را سرزنش نکنید» می‌خواندم. نویسنده که خود در روزگار نوجوانی چاق بوده است، پیرامون شیوع چاقی در نوجوانان ایالت متّحده می‌نویسد:‌ «دست کم ۳۰ درصد کودکان آمریکا از دیابت نوع دوّم، رنج می‌کشند.» همچنین ادامه می‌دهد:« پول‌های صرف‌شده برای درمان دیابت سر به فلک کشیده است و ۱۰۰ میلیارد دلار از هزینه‌های سالانه‌ی مراقبت‌های بهداشتی به دیابت اختصاص یافته است!» آقای زینچنکو می‌گوید که کودکان و نوجوانان تقصیری ندارند: شرکت‌هایی مثل مک دونالد و برگر کینگ نه تنها با در تمام یا اغلب خیابان‌های اصلی آمریکا شعبه‌ای دارند، بلکه دائماً افراد را بمباران تبلیغاتی می‌کنند. مطابق آمار، مک دونالد، سالانه ۱ میلیار دلار هزینه‌ی تبلیغات می‌کند. به علاوه، ما نوجوانان‌مان را از خطر مصرف بی‌رویه‌ی فست فود آگاه نکرده‌ایم و همچنین، راه دیگری پیش پای آن‌ها نگذاشته‌ایم. خلاصه، ساختار اجتماعی و فرهنگی کشور، چاره‌ی دیگری برای آن‌ها نگذاشته‌اند. ... ┄┄┅••┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄••┅┄┄
﷽ 🔰 چرا چاقیم؟ ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ✍🏻 () فرقی نمی‌کند: چه خورنده و چه محیط را سرزنش کنیم، به هرحال هر دوی ایشان آسیب خواهند دید. اوّل درباره‌ی آسیب‌های فردی صحبت بکنیم. معمولاً وقتی می‌خواهیم آسیب‌های فردی چاق‌شدن را بشماریم، از دیابت و یا سایر پیامدهای جسمی آن حرف می‌زنیم، امّا آسیب‌های روحی را نادیده می‌گیریم. آدمی را در نظر بگیرید که اصلاً گرسنه نیست، امّا با این حال، با خودش کلنجار می‌رود که چیزی بخورد یا نخورد. در برابر مغازه‌ی آبمیوه فروشی ایستاده و دیگرانی را می‌بیند که از نوشیدن شیرموز، چه لذّتی می‌برند. از طرفی می‌داند که نیازی به خوردن بیشتر ندارد و به قدر کافی خورده است و از سوی دیگر، دوست دارد که شیرموز بخورد. پایان داستان را همه می‌دانیم: دوست عزیزمان شیرموز را می‌نوشد و همراهش کلوچه‌ای را گاز می‌زند. کافی است این داستان تکرار شود تا این که سرانجام، به چاقی منجر شود. امّا این آدم، قبل از این که تناسب اندام خودش را از دست بدهد، قدرت اراده را از کف داده است. احتمالاً حالا خیلی زودتر برابر امیال خودش تسلیم می‌شود و توان مقابله‌ی کمتری دارد. امیال ما اغلب اوقات درخواست‌های خردمندانه‌ای ندارند و معنای این‌ها این است که آن آدم، به نادیده گرفتن حکم عقل عادت کرده است! شاید ارزش هر کس، به اندازه‌ی قدرت اراده‌ی او باشد! حرف زدن درباره‌ی آسیب‌های اجتماعی چاقی دشوار است. یادم می‌آید که چند وقت پیش، مستند انقلاب جنسی را تماشا می‌کردم. در بخشی از قسمت سوّم این مستند، خانمی در کشور روسیه‌ در پاسخ به سؤال آقای دلاوری پاسخ جالبی داد. آقای دلاوری پرسیده بود که «تناسب اندام چه تأثیری روی روابط تو با مردها داره؟» آن خانم گفت:« اساساً رابطه‌ی خوب یعنی بدن خوب!» آقای دلاوری از او خواستند تا توضیح بیشتری بدهد. ایشان گفتند:« بدن سرحال و آماده، بسیار جذّاب است و این تأثیر زیادی بر شور رابطه دارد.» در نهایت، آقای دلاوری از او خواستند تا جمله ای را خطاب به مردان شکم گنده بگوید. گفت:« شما جذّاب نیستید! اگر از همسرانتان توقّع دارید که خوش اندام باشند و خوش پوش، خودتان نیز باید چنین وضعی داشته باشید.» البته می‌دانیم که بدن خوب و ورزیده ضامن پایداری رابطه نیست، امّا نمی‌توانیم تأثیر آن را انکار کنیم. شاید در روزگار ما اهمیّت این موضوع بیشتر هم شده باشد، چون دختر و پسر، مدام در معرض دیدن تصاویر افرادی هستند که بدن متناسبی دارند و خواه ناخواه در معرض مقایسه قرار می‌گیرند. بنابراین، شاید یکی از علل ناپایداری روابط، همین به خود نرسیدن است. خلاصه، نه ورزش کردن آن‌چنان وقتی می‌طلبد، نه غر زدن و بهانه آوردن ضررهای چاقی را محو می‌کند: چه حواستان باشد یا نباشد، چاقو دست‌تان را خواهد برید. بنابراین، برای خودمان، برای اراده‌ی‌مان، برای جامعه‌ی‌مان و برای آن کسی که دوستش داریم، باید به ورزش عادت کنیم، یا دست کم از خوردن بی‌رویه پرهیز کنیم. معمولاً ورزش کردن سخت به نظر می‌رسد، امّا کافی است کمی تحمّل کنید تا مشاهده کنید که نه تنها عادت می‌کنید، بلکه ظرفیت‌تان افزایش پیدا می‌کند. به امید این که بتوانیم به اندازه‌ی آقای گامپ بدویم! ┄┄┅••┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄••┅┄┄
🔰 «آیا تو چنان که مینمایی هستی؟» را باید از این فیلسوفان پرسید. برتراند راسل که زمانی به عنوان سفیر صلح شناخته می‌شد، به خاطر شهوت‌رانی سیری ناپذیرش قلب هزاران زن را شکست و بارها زندگی‌هایی را با فریفتن زنان شوهر دار فروپاشاند... 👌🏻
﷽ 🔰 فلسفه و مکافات * یادداشتی بر کتاب "فیلسوفان بدکردار" ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ✍🏻 سرانجام خواندن این کتاب رنج آور به پایان رسید. خواندن این کتاب مثل خواندن یک روزنامه حوادث و مواجه شدن با جنایات دردآور آن است، برخلاف این که مجرمین روزنامه معمولا فیلسوف و دانشمند نیستند اما این کتاب دربارهٔ جنایات یا خصوصیات ضد انسانی افرادی است که احیاناً فیلسوف لقب میگیرند و نابغه دهر خوانده می‌شوند. راستش را بخواهید، به موازات خواندن شرح احوال برخی از فیلسوفان بدکردار، حالم منقلب میشد و سراسر وجودم را نفرت فرا میگرفت خاصه آن که مدام فیلسوفان پاکسرشت و پاک رفتار و پاک قلب خودمان را به یاد می آوردم که عمری را با مناعت طبع و پرهیزکاری و وفاداری سپری کرده بودند؛ مردانی که حتی نام بردن از آنها در کنار نام این به اصطلاح فیلسوفان توهین به آنها است و من نامی از آنها نخواهم برد. «آیا تو چنان که مینمایی هستی؟» را باید از این فیلسوفان پرسید. برتراند راسل که زمانی به عنوان سفیر صلح شناخته می‌شد، به خاطر شهوت‌رانی سیری ناپذیرش قلب هزاران زن را شکست و بارها زندگی‌هایی را با فریفتن زنان شوهر دار فروپاشاند. ویتگنشتاین که خود را دوست‌دار دانش معرفی می‌نمود، به محض مواجهه با هرگونه مخالفت و انتقاد، منتقد را به باد تحقیر میگرفت. براساس دیدگاه اصالت وجودی سارتر، انسان ماهیت از قبل تعیین شده‌ای ندارد و با اعمال و انتخاب هایش مشخص می‌کند که چه موجودی است و بر این اساس احتمالا باید او را - راسل را - خوکی پست بدانیم که از هیچ نیرنگی برای فریفتن زنان و تجاوز به آنها خودداری نمیکرد (به کتاب رابطهٔ ننگین مراجعه شود) و هایدگر را نه فقط باید به خاطر حمایت از نازیسم بلکه به خاطر خیانتهای مکرر به زنهای مرتبط به آنها سرزنش نمود. حتی نمی‌دانم باید خواندن این کتاب را پیشنهاد کنم یا نکنم. این کتاب چیزی به جز خشم و تأسف خوردن به حال این شبه روشنفکران را برایتان به ارمغان نخواهد رفت و چه کلمه‌ی مظلومی است این روشنفکر که غالباً بر تاریک فکرترین افراد نسبت داده می‌شود. نویسنده‌ی کتاب در مقدمه میگوید که رفتارهای شنیع این فیلسوفان نمی‌تواند گواهی برای خطا بودن اندیشه هایشان باشد، اما خودش در متن کتاب، با استفاده از اعمال آنها حفره‌های فلسفه‌ی ایشان را آشکار می‌کند. جدای از این آشنایان با حکمت متعالیه می‌دانند که تنها شرط فهم و درک واقعیت‌های متعالی هستی، خواندن و فکر کردن نیست و برای کسب چنین فیوضی آمادگی روحی لازم است و کجا فکری که مدام در هوای شهوت می‌چرد، میتواند از چشمه ی پاک حقیقت بنوشد؟! ┄┄┅••┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄••┅┄┄
🔰 یادداشتی بر مقاله‌ی «امام و حیات باطنی انسان» نوشته سید مرتضی آوینی ✍🏻 👇🏻👇🏻👇🏻