اخلاق امام باقر علیه السلام
امام باقر علیه السلام، همیشه لباس تمیز به تن میکردند، به خودشون عطر میزدند، آروم و آهسته راه میرفتند، هیچ وقت عصبانی نمیشدند و با همه مردم، با احترام برخورد میکردند.
از ویژگی های خیلی خوب امام باقر علیه السلام این بود که هر وقت به دوستاش نزدیک می شدند، به آن دست می دادند و می گفتند: این کار، دل ها را به هم نزدیک تر و مهربان تر می کند و دشمنی ها را می کند. از بین می برد.
همین اخلاق خوب امام بود که باعث شد تا مردم او را دوست داشته باشند و باعث شود که حتی دشمنان ایشان با حضرت دوست بشوند و به امام محمدباقر علیه السلام احترام بگذارند.
شهادت امام محمد باقر (ع) تسلیت باد.
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
روزهاي شهادت
بچه هاي خوب! ما براي اين که روزاي شهادت اماماي عزيزمون ـ که خيلي هم دوستشون داريم ـ، ثابت کنيم که به اونا خيلي علاقه داريم، چه کارايي ميتونيم انجام بديم؟ بعضيها ميگن: در مراسم عزاداري اونا شرکت ميکنيم، يه عده ديگه ميگن: درباره زندگي اون بزرگوارا مطالعه ميکنيم و دونستنيهامون رونسبت به اماما بيشتر ميکنيم و بعضي ديگه، الان توي خونه هاشون ميگن: صد تا صلوات ميگيم و ثوابش رو به امامي که روز شهادت اونه، هديه ميکنيم.
بچه ها! همه اين کارا خوبه، اما يه کار ديگه هم هست که باعث خوشحالي اماما ميشه و اون کار اينه که بياييم توي اين فرصتا، به يکي از دستوراي امامي که به يادش ميافتيم، عمل کنيم.
التماس دعا
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💝 به نام خدای مهربان 💝
🔸️شعر پروانه و شمع
🌸حالا که با هم جمع شدیم
🌱پروانه و شمع شدیم
🌸دستامونو بالا کنیم
🌱رو به سوی خدا کنیم
🌸میگیم شکر تو ای خدا
🌱به خاطر این نعمتا
🌸خدای خوب و مهربون
🌱امام زمان عج رو برسون
💓سلام بچههای باهوش و زرنگ🥰
💞با هم بگیم سلام آقاجون مهربون
😘
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
اشکال نمازهای ما چیست؟
علی رضا از نماز خواندن خیلی لذت می برد و برای آن وقت می گذاشت.
ظهر یکی از روزها که علی رضا می خواست نمازش را در خانه بخواند، مهمان داشتیم و خانه خیلی شلوغ بود. علی رضا به یکی از اتاق ها رفت و در خلوت مشغول نماز شد.
طوری نماز می خواند که انگار خدا را می بیند و با او مشغول صحبت است. نماز ظهر و عصرش نیم ساعت طول کشید.
بعدها وقتی صحبت نماز پیش می آمد، می گفت: «اشکال ما این است که برای همه وقت می گذاریم به جز خدا. می خواهیم با سریع خواندن نماز زرنگی کنیم؛ اما نمی دانیم آن کسی که به وقت ما برکت می دهد خداست».
کتاب مسافر کربلا؛ زندگی نامه و خاطرات شهید علی رضا کریمی. نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی و انتشارات شهید هادی، صفحه
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎨 باهم نقاشی بکشیم😘
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخ جون #بازی
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
🕊داداش ابراهیم💓
🕊مشخصات جاویدالاثر شهید ابراهیم هادی پور
🕊نام و نام خانوادگی: ابراهیم هادی پور
🕊نام پدر : محمدحسین
🕊محل تولد : تهران
🕊تاریخ ولادت: ۱۳۳۶/۰۲/۰۱🥰
🕊تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۱۱/۲۲💔
🕊محل شهادت: فکه – کانال کمیل
🕊نحوه شهادت: والفجر مقدماتی – جنگ تن به تانک
🕊مدت عمر: ۲۵ سـال
*محل مزار : جاویدالاثر – یادبود شهید در گلزار شهدای بهشت زهرا تهران
*قطعه و ردیف و شماره : ۲۶ – ۵۲- ۱
*کتاب مربوط به این شهید: داداش ابراهیم–جوانمرد 2 – جوانمرد 1 – خدای خوب ابراهیم – سلام بر ابراهیم1 – سلام بر ابراهیم2
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊یکی از قصه های کتاب داداش ابراهیم به صورت موشن 🥰
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
300490497_308192612.mp3
12.16M
#دستنزنکثیفمیشی
༺◍⃟👧🏻🧒🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد: نزار وسواس زندگیت خراب کنه
#داستان
#داستان_شب
#گروهسنی_۵_۱۲سال
#قصه_صوتی
#گوینده:معینالدینی
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
⚽️ توپ تیغ تیغی🦔⚽️
موکی، میمون کوچولویی بود. توی جنگل راه می رفت که چشمش به یک توپ عجیب افتاد. یک توپ که روی آن پُر از خارهای تیز بود. موکی به توپ خاردار دست زد. خارها به دستش فرو رفتند.
موکی دستش را عقب کشید و با پایش به آن توپ ضربه ای زد. خارها به پایش فرورفتند و او جیغ کشید. موکی خیلی دلش می خواست توپ خاردار را با دست هایش بگیرد. او باز هم به توپ دست زد. خاری از توپ جدا شد و در دستش فرو رفت و او باز هم جیغ کشید.
مادرش که روی درختی مشغول چرت زدن بود، صدای او را شنید. از درخت پایین آمد و به سوی موکی رفت. موکی هنوز کنار توپ ایستاده بود.
می خواست با پا به آن ضربه بزند. مادر موکی او را دید. با تعجب پرسید: «موکی جان، چه کار می کنی؟ جوجه تیغی را اذیت نکن! بگذار به خانه اش برود!» موکی گفت: «مامان! این یک توپ است، می خواهم با آن بازی کنم. اما تیغ دارد و اذیتم می کند.»
مادر موکی با خنده گفت: «نه عزیزم! این توپ نیست. این یک جوجه تیغی است که از ترس تو به شکل گلوله خار در آمده. اگر به او دست بزنی، خارهایش جدا می شوند و به دستت فرو می روند و زخمی می شوی.»
موکی از جوجه تیغی دور شد و کنار مادرش ایستاد. جوجه تیغی به آرامی حرکت کرد و به راهش ادامه داد. موکی و مادرش آن قدر به جوجه تیغی نگاه کردند تا رفت و از آن ها دور شد.
آن وقت مادر موکی گفت: «تیغ های جوجه تیغی خیلی شُل هستند. وقتی حیوانی بخواهد او را چنگ بزند، تیغ ها از پوست جوجه تیغی جدا می شوند و به بدن آن حیوان فرو می روند.
گاهی وقت ها هم جوجه تیغی با چرخاندن دمش، چند تا از تیغ هایش را به طرف آن ها پرتاب می کند.» آن روز موکی فهمید که جوجه تیغی برای دفاع از خودش، از تیغ های بدنش استفاده می کند.
#نویسنده: مهری طهماسبی دهکردی
😴شب بخیر گلهای زیبا 😘🥱😴
با هم بگیم
آقاجون مهربون
دوست داریم
لطفاً زودتر بیا
دلتنگیم
💞
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#وصیت_شهید علیرضا کریمی
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💝 به نام خدای مهربان 💝
🔸️شعر جانشین خورشید
🌸تو جان جانی علی ع
🌱ولی مایی علی ع
🌸تو جانشین خورشید
🌱تو ماه مایی علی ع
🌸تو را صدا میکنیم
🌱امام مایی علی ع
🌸همیشه میدرخشی علی ع
🌱چه پاک و با صفایی علی ع
🌸چه مهربانی علی ع
🌱چو آسمانی علی ع
🌸مثل نگینی علی ع
🌱تو بهترینی علی ع
💓سلام بچههای باهوش و زرنگ💓🥰
💞با هم بگیم سلام آقاجون مهربون 💞
😘
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
🥰💐💞🎉❄️🎊🥰💐💞🪅🎉🎊
غدیر نزدیکه.... بچه ها قرار با هم داشتیم.... یادتون هست🥰
سوره عادیات سنجاق شده☺️
🎊شعر گورخر
شیموکوچولو تو صحرا
رسید به یک گورخر
سلام! ببخشید شما
ببری یا اسبی یا خر؟
چه قدر شما عجیبین!
پوستتون هم راه راهه
یه راه اون سفیده
یه راهش هم سیاهه
به من میگن گورخر
دنبال دوست می گردم
فکر می کنم که الان
یه دونه پیدا کردم
تو راسویی یا سنجاب؟!
هیچ کدومش یه موشم
میخوای با من دوست بشی؟
می خوام! ولی نمی شم
نمی دونم کی هستی
دوستت نمی شم الان
تو یک غریبه هستی
باید بگم به مامان
اگه که داد اجازه
می آم و دوستت میشم
اون وقت تو هم می تونی
تا شب بمونی پیشم
نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخ جون #بازی
تمرین تمرکز🥰
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچهها #اوریگامی کفش🥰
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
765861632_-941704377.mp3
16.47M
#زندگی_اماممهدی_عجلالله_تعالی_فرجه
༺◍⃟🌊჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد:
شناخــت شـخـصـیـت
اماممهدیعجلاللهتعالیفرجه
#داستان_شب
#گروهسنی_۶_۱۲
#قصه
#زندگی_اماممهدی_عجلالله_تعالی_فرجه_قسمت۴
#گوینده:معینالدینی
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
#داستان
#داستان_متنی
جشن تولد جوجه ها
وقتی امتحانات مینا تمام شد، از پدر و مادرش خواست تا او را چند روزی به روستا پیش پدربزرگ و مادربزرگ بفرستند. پدر و مادر هم قبول کردند و یک روز همه با هم به روستای باصفای پدرو مادربزرگ رفتند.
مادربزرگ با خوشحالی برای آن ها غذا درست کرد. او مرغ و خروس های زیادی داشت و هرروز تخم مرغ ها را جمع می کرد. مقداری از آنها را می فروخت و مقداری را هم برای خودشان نگه می داشت. غذایی که مادربزرگ درست کرد یک نوع کوکو با تخم مرغ بود. مینا و پدر و مادرش این غذا را خیلی دوست داشتند. فردای آن روز پدر و مادر به شهر برگشتند اما مینا پیش پدرو مادربزرگ ماند.
مادربزرگ هفت تا تخم زیر پای مرغی گذاشت و به مینا گفت:« دخترم این مرغ کرچ است. او 21 روز روی این تخم ها می خوابد تا تخم ها تبدیل به جوجه شوند. اگر 21 روز پیش من بمانی می توانی تولد جوجه ها را ببینی.» مینا با خوش حالی گفت:« حتماً می مانم. من روستا و مزرعه ها و گاو و گوسفندها و مرغ و خروس ها را دوست دارم.
از شیر و پنیری که شما درست می کنید و کوکوهایی که با تخم مرغ های خودتان می پزید هم خیلی خوشم می آید. خودتان را هم خیلی خیلی دوست دارم. می خواهم تمام فصل تابستان پیش شما بمانم.» مادربزرگ خندید و مینا را بوسید و گفت:« من هم نوه ی گلم را خیلی دوست دارم. خوشحال می شوم که پیش ما بمانی.»
مینا هرروز با پدر بزرگ به مزرعه می رفت و در کارها به او کمک می کرد. وقتی در خانه بود با مادربزرگ به مرغ و خروس ها سر می زد و برای آن ها دانه می پاشید و به مرغی که روی تخم ها خوابیده بود آب و دانه می داد. گاهی وقت ها برای مرغ که تنها و دور از مرغ های دیگر توی لانه خوابیده بود شعر می خواند تا حوصله اش سرنرود.21 روز گذشت. پدربزرگ و مادربزرگ و مینا به سراغ مرغ رفتند تخم های زیر پای مرغ یکی یکی می شکستند و از آن ها جوجه های کوچولوی قشنگی جیک جیک کنان بیرون می آمد.
مرغ قدقدکنان جوجه ها را زیر بال و پرش می گرفت و مواظب آنها بود. جوجه ها آن قدر قشنگ و بامزه بودند که مینا بیش تر وقتش را در کنار آنها می گذراند و تماشایشان می کرد.
مینا با خودش فکرمی کرد که این جوجه ها چه طور توی تخمی که هیچ سوراخی نداشت زنده مانده اند؟ آن ها توی تخم چطور نفس می کشیدند؟ او خیلی فکر کرد ولی نتوانست جواب سؤالش را پیدا کند.
شب که همه دورهم نشسته بودند، مینا از پدربزرگ پرسید:« پدرجان،من می خواهم بدانم جوجه ها وقتی توی تخم بودند چه طوری نفس می کشیدند؟»
پدربزرگ نگاهی به مادربزرگ که مشغول ریختن چای بود کرد و گفت:« من جواب سؤالت را نمی دانم ، شاید مادربزرگ بتواند به سؤالت پاسخ بدهد.»
مادربزرگ سینی چای را جلوی پدربزرگ گذاشت و گفت: « توی تخم مرغ اول زرده و بعد سفیده تشکیل می شود. در اطراف زرده و سفیده ، یک پوسته ی نازک وجود دارد و روی این پوسته، پوسته سفت و سفید تخم مرغ درست می شود.
روی این پوسته سفت، سوراخ های ریزی وجود دارد که هوا از آن وارد تخم مرغ می شود و جوجه می تواند نفس بکشد.»
مینا جواب سؤالش را گرفت. فردای آن روز او با دقت بیشتری به جوجه ها که کمی بزرگ تر شده بودند و جیک جیک کنان در کنار مادرشان دانه برمی چیدند نگاه می کرد و از تماشای آن ها لذت می برد.
😴شب بخیر گلهای زیبا 😘🥱😴
با هم بگیم
آقاجون مهربون
دوست داریم
لطفاً زودتر بیا
دلتنگیم
💞
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110