eitaa logo
آموزش نقاشی صفر تا💯
230 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
572 ویدیو
13 فایل
آموزش نقاشی صفر تا 💯 نقاش حرفه ای شو نقاشی🎨 بازی ⚽️ شعر 📖 قصه‌های قشنگ 🎼 #آموزش_نقاشی_صفر_تا_صد_برای_۳تا_۱۲سال کپی برداری فقط با ذکر منبع با تشکر تبادل ادمین: @sadatkarimeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 پروانه ی وسواسی یک پروانه بود وسواسی از صبح تا شب ده بار بال هایش را گردگیری می کرد. ده بار شاخک هایش را برق می انداخت. ده بار گلی را که رویش می نشست، آب می ریخت و می شست. شب که می شد، باز هم می گفت: «هنوز هیچ جا تمیز نیست. » یک شب دست های پروانه خانم گفتند: «چروک شدیم! چه قدر باید هی بشوریم! تا کی باید هی بسابیم! » صبح که پروانه خانم بیدار شد، جیغ زد: «آخ! دستم درد می کند. وای! دستم جان ندارد. » پروانه ی همسایه جیغش را شنید. آمد و گفت: «بلا به دور! چی شده پروانه خانم؟ » پروانه خانم گفت: «بالم را خاک گرفته، شاخکم برق نداره، گُلم پر از گِل شده. با دستی که درد می کند، چه جوری خاک بروبم و برق بندازم و گل بشورم؟ آخ دستم! » بعد دستش را هی بوس کرد و گفت: «خوب شو دست من! درد نکن دست من! » پروانه ی همسایه، بال پروانه خانم را گرفت و گفت: «یه ذره آرام بگیر، یه ذره روی گُلت بشین! » پروانه خانم هم نشست. پروانه ی همسایه تند و تند شیر هی گل ها را مالید روی دست پروانه خانم. با برگ گل ها هم آن را پیچید. بوسش کرد و گفت: «نترس! یک هفته بگذرد، خوب می شوی! تا آن وقت، بیا یه ذره پرواز کنیم. » پروانه خانم هم رفت و با پروانه ی همسایه پرواز کرد. یک هفته که پرواز کرد، دیگر بشور بساب از یادش رفت. به جایش پرواز کرد و گفت: «چه قدر دنیا قشنگ است!» ✍نویسنده: لاله جعفری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💓💐🥰 میلاد پیامبر رحمت و امام جعفرصادق علیه السلام مبارک باد💓💐🥰 💝 به نام خدای مهربان 💝 🥰💓سلام گل‌های زیبای باغ زندگی، سلام به منتظران حقیقی عیدتون مبارک🥰💓 💞عزیزای دلم با هم بگیم آقاجون مهربون سلام💞 آموزش نقاشی صفر تا صد 💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
༺◍⃟📚჻❥اخ‌جون ჻ᭂ࿐❁ 🧠 دقت و تمرکز ☺️ آموزش نقاشی صفر تا صد 💯 @naghash110
༺◍⃟📚჻❥჻ᭂ࿐❁ 🎨 نقاشی را با هم بکشیم 🥰 آموزش نقاشی صفر تا صد 💯 @naghash110
🍀 گنجشک فراموش کار سال ها پیش در جنگلی بزرگ و سرسبز، روی بالاترین شاخه ی بزرگ ترین و بلندترین درخت، گنجشکی زندگی می کرد. گنجشک قصه ما روزی تصمیم گرفت که برای دیدن دوستش به خانه ی او برود. صبح زود به راه افتاد. از جاهای زیادی عبور کرد. اما گنجشک کوچک قصه ی ما یک مشکل داشت؛ و آن هم این بود که ” فراموش کار ” بود. او در راه متوجه شد که خانه دوستش را فراموش کرده کرده است. او از بالای رودی عبور کرد که آن جا یک قو در حال آب تنی بود. او از قو آدرس خانه دوستش را پرسید. اما قو نمی دانست. او رفت و رفت تا به یک روستا رسید. خیلی خسته شده بود. روی پشت بام خانه ای نشست تا استراحت کند. تصمیم گرفت به خانه ی خودش برگردد. ولی او آنقدر فاصله اش از خانه زیاد شده بود که راه خانه ی خودش را هم فراموش کرده بود. احساس کرد یک نفر به طرف او می آید. ترسید و به آسمان پرید. از بالا دید دختر بچه ای با یک مشت دانه به طرف او می آید. دخترک به او گفت: «چی شده گنجشک کوچولو؟» از من نترس. من می خواهم با تو دوست بشوم برایت غذا آورده ام. گنجشک گفت: « یعنی تو نمی خواهی مرا در قفس زندانی کنی؟ » دخترک گفت: « معلوم است که نمی خواهم!» گنجشک گفت: « من راه خانه ام را گم کرده ام. دخترک گفت: من به تو کمک می کنم تا راه خانه ات را پیدا کنی. سپس از گنجشک پرسید: « آیا یادت می آید که خانه ات کجا بود؟ » گنجشک جواب داد:  در جنگل بزرگ روی درختی بسیار بزرگ پ. دخترک گفت : « با من به جنگل بیا من به تو کمک می کنم تا آن درخت را پیدا کنی . دخترک و گنجشک کوچولو با هم وارد جنگل بزرگ شدند. و بعد از ساعت ها تلاش و جست و جو دخترک توانست خانه ی گنجشک کوچولو را پیدا کند. گنجشک کوچولو پرواز کرد و روی بالاترین شاخه رفت و نشست و به دختر کوچولو قول داد که از این به بعد، حواسش را بیشتر جمع کند تا دیگر گم نشود.
149298946_876316967.mp3
10.84M
ا﷽ 🐑 ༺◍⃟🐏჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ 🎙رویکرد داستان : هیچ وقت کسی رو به خاطر عیبش مسخره نکنیم 🤭 :معین الدینی 😴شب بخیر گل‌های زیبا 😘🥱😴 با هم بگیم آقاجون مهربون دوست داریم لطفاً زودتر بیا دلتنگیم 💞 آموزش نقاشی صفر تا صد 💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دو موش بد 🚺🚹🚼 روزی و روزگاری يك خانه عروسكي بسيار زيبایي در کنار شومینه اتاق قرار داشت .ديوارهاي آن قرمز و پنجره هايش سفيد بود . آن خانه پرده هاي توري واقعي داشت. همچنين يك درب در جلوی خانه و يك دودكش هم روی سقفش دیده می شد.     اين خانه متعلق به دو عروسك بود. یک عروسک بلوند که لوسيندا نام داشت و صاحبخانه بود ولي هيچوقت غذا سفارش نمي داد. دیگری هم جين نام داشت و آشپز بود اما هيچوقت آشپزي نمي كرد چون غذاهاي آماده از قبل خريداري شده بودند و در يك جعبه قرار داشتند. توي جعبه دو عدد ميگوي درشت قرمز ، يك ماهي ، يك تكه ران ، يك ظرف پودينگ و مقداري گلابي و پرتقال بود.     آنها را نمي شد از بشقابها جدا كرد ولي بي نهايت زيبا بودند. يك روز صبح لوسيندا و جين براي گردش با كالسكه عروسكيشان بيرون رفتند. هيچكس در اتاق كودك نبود و همه جا سكوت بود . يكدفعه صداي حركت آرام چيزي به گوش رسيد . صداي خراشيدگي از گوشه اي نزديك شومينه مي امد جائيكه سوراخي در زير قرنيز وجود داشت .     تام شستي سرش را براي لحظه اي بيرون آورد و دوباره صداها شروع شد. لحظه اي بعد خانم موشه هم سرش را بيرون آورد .او وقتي ديد كسي در اتاق نيست با جرات و بدون ترس بيرون آمد. خانه ي عروسكي در سمت ديگر شومينه قرار داشت آنها با دقت از روي قاليچه ي مقابل شومينه گذشتند و به خانه عروسكي رسيدند و درب را باز كردند.     دو موش از پله ها بالا رفتند و چشمشان به اتاق غذاخوري افتاد . غذاهاي مورد علاقه موشها روي ميز چيده شده بود . قاشق ، چاقو و چنگال هم روي ميز بود و دو صندلي عروسكي هم كنار ميز قرار داشت . همه چيز فراهم بود. آقا موشه خواست تكه ای از ران خوش آب و رنگ را با چاقو ببرد. اما نتوانست چاقو را كنترل كند و دستش را زخمي كرد. خانم موشه گفت:     فكر كنم به اندازه كافي پخته نشده و سفت است بايد بيشتر تلاش كني. خانم موشه روي صندلي اش ايستاد و سعي كرد با چاقوي ديگري آنرا خرد كند اما تنوانست و گفت : اين خيلي سفت است تكه ران با يك فشار از بشقاب جدا شد و قل خورد و زير ميز افتاد. آقا موشه گفت : آن را ول كن و يك تكه ماهي به من بده .     خانم موشه سعي كرد تا با آن قاشق حلبي تكه اي از ماهي را جدا كند ولي ماهي به ظرفش چسبيده بود. همانطور كه ماهي به بشقاب چسبيده بود آنرا در آشپزخانه روي آتش قرار دادند ولي آن نپخت . آقا موشه خيلي عصباني شد. تكه ران را وسط اتاق گذاشت و با خاك انداز به آن كوبيد. بنگ، بنگ، و آنرا را تكه تكه كرد. تكه هاي ران به اطراف پرت شدند ولي هيچ چيزي داخل آن نبود. موشها خيلي خشمگين و نااميد شدند. آنها پودينگ، ميگوها، گلابي ها و پرتقال ها را هم شكستند     خانم موشه جعبه هاي كوچكي را توي قفسه پيدا كرد كه رويشان نوشته بود برنج ، شكر ، چاي ، اما وقتي كه آنها را برگرداند بجز دانه هاي قرمز و آبي چيزي داخلش نبود. آنها از ناراحتي تا آنجا كه مي توانستند رفتار زشت از خودشان نشان دادند. آقا موشه لباسهاي جين را از كشو در آورد و آنها را از پنجره به بيرون پرتاپ كرد. خانم موشه كه داشت پرهاي داخل بالشت لوسيندا را بيرون مي ريخت بياد آورد كه خيلي دلش يك تشك پر مي خواست. او با همكاري اقا موشه بالشت را به طبقه پايين برد و از روي قاليچه جلوي شومينه عبور كردند. رد كردن بالشت از آن سوراخ خيلي مشكل بود اما به هر سختي كه بود اين كار را انجام دادند. خانم موشه برگشت و يك صندلي و قفسه كتاب و قفس پرنده و چند تا خرت و پرت ديگر را برداشت و با خودش آورد. قفسه كتابها و قفس پرنده از سوراخ رد نشدند بنابراین خانم موشه آنها را پشت ذغالها رها كرد. او برگشت و يك كالسكه با خودش آورد خانم موشه دوباره برگشت و يك صندلي ديگر با خودش آورد كه يكدفعه صدايي را در پاگرد شنيد . او بسرعت به سواخش برگشت و عروسكها وارد اتاق كودك شدند . اما چشمهای لوسیندا و جین چه دید! لوسیندا روی اجاق وا ژگون شده نشست و به اطراف خیره شد. جین هم به کشوهای آشپرخانه تکیه داد و نگاه کرد . اما هیچکدام حرفی نزدند. قفسه کتابها و قفس پرنده در کنار جعبه ذغالها رها شده بود ولی گهواره و تعدادی از لباسهای لوسیندا را خانم موشه برده بود. البته خانم موشه چند تابه و قابلمه بدرد بخور و مقداری چیزهای دیگر را برداشته بود. دختر کوچولویی که خانه عروسکی متعلق به او بود گفت : من می روم و یک عروسک پلیس می آورم. اما پرستارش گفت: من یک تله موش خواهم گذاشت . این آخر داستان دو موش بد بود اما آنها خیلی بدجنس نبودند . آقا موشه خسارت آنچه که شکسته بودند پرداخت کرد . چون عید کرسیمس بود موش و همسرش یک اسکناس داخل جورابهای لوسیندا و جین انداختند. و خانم موشه هم صبح خیلی خیلی زود با خاک انداز و جاروش به خانه عروسکی آمد تا آن را تمیز کند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💓 به نام خدای مهربان 💓 💗🥰سلام گله‌ای زیبا و باهوش من🥰💗 😘💞با هم بگیم آقا جون مهربون سلام دلمون واست تنگه 💔😘 آموزش نقاشی صفر تا صد 💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
༺◍⃟📚჻❥اخ‌جون ჻ᭂ࿐❁ حفظ تعادل و تمرکز 👀 با وسایل خیلی ساده می تونید این بازی رو برای بچه‌ها آماده کنیم☺️ آموزش نقاشی صفر تا صد 💯 @naghash110
༺◍⃟📚჻❥჻ᭂ࿐❁ 🎨 نقاشی فانتزی را با هم بکشیم 🥰 آموزش نقاشی صفر تا صد 💯 @naghash110
༺◍⃟📚჻❥჻ᭂ࿐❁ 🎨 نقاشی تیغی را با هم بکشیم 🥰 آموزش نقاشی صفر تا صد 💯 @naghash110
༺◍⃟📚჻❥჻ᭂ࿐❁ *توپ تیغ تیغی🦔* موکی، میمون کوچولویی بود. توی جنگل راه می رفت که چشمش به یک توپ عجیب افتاد. یک توپ که روی آن پُر از خارهای تیز بود. موکی به توپ خاردار دست زد. خارها به دستش فرو رفتند. موکی دستش را عقب کشید و با پایش به آن توپ ضربه ای زد. خارها به پایش فرورفتند و او جیغ کشید. موکی خیلی دلش می خواست توپ خاردار را با دست هایش بگیرد. او باز هم به توپ دست زد. خاری از توپ جدا شد و در دستش فرو رفت و او باز هم جیغ کشید. مادرش که روی درختی مشغول چرت زدن بود، صدای او را شنید. از درخت پایین آمد و به سوی موکی رفت. موکی هنوز کنار توپ ایستاده بود. می خواست با پا به آن ضربه بزند. مادر موکی او را دید. با تعجب پرسید: «موکی جان، چه کار می کنی؟ جوجه تیغی را اذیت نکن! بگذار به خانه اش برود!» موکی گفت: «مامان! این یک توپ است، می خواهم با آن بازی کنم. اما تیغ دارد و اذیتم می کند.» مادر موکی با خنده گفت: «نه عزیزم! این توپ نیست. این یک جوجه تیغی است که از ترس تو به شکل گلوله خار در آمده. اگر به او دست بزنی، خارهایش جدا می شوند و به دستت فرو می روند و زخمی می شوی.» موکی از جوجه تیغی دور شد و کنار مادرش ایستاد. جوجه تیغی به آرامی حرکت کرد و به راهش ادامه داد. موکی و مادرش آن قدر به جوجه تیغی نگاه کردند تا رفت و از آن ها دور شد. آن وقت مادر موکی گفت: «تیغ های جوجه تیغی خیلی شُل هستند. وقتی حیوانی بخواهد او را چنگ بزند، تیغ ها از پوست جوجه تیغی جدا می شوند و به بدن آن حیوان فرو می روند. گاهی وقت ها هم جوجه تیغی با چرخاندن دمش، چند تا از تیغ هایش را به طرف آن ها پرتاب می کند.» آن روز موکی فهمید که جوجه تیغی برای دفاع از خودش، از تیغ های بدنش استفاده می کند. : مهری طهماسبی دهکردی آموزش نقاشی صفر تا صد 💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
༺◍⃟📚჻❥჻ᭂ࿐❁ 💝 به نام خدای مهربان 💝 🥰💓سلام گل‌های زیبای باغ زندگی، سلام به منتظران🥰💓 💞عزیزای دلم با هم بگیم آقاجون مهربون سلام💞 آموزش نقاشی صفر تا صد 💯 @naghash110
༺◍⃟📚჻❥჻ᭂ࿐❁ 🎨 نقاشی مرحله‌ به مرحله را با هم بکشیم 🥰 آموزش نقاشی صفر تا صد 💯 @naghash110