🔈ختم گویای #نهج_البلاغه در ۱۹۲ روز.
🌺 طرح باعلی تامهدی (علیهما السلام)
🔷سهم #روز_بیست_و_سوم : از حکمت ۲۰۰ تا حکمت ۲۰۹
#ندای_نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
@nahjamira
🌹سهم #روز_بیست_و_سوم : حکمت ۲۰۰ تا حکمت ۲۰۹ #نهج_البلاغه
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
📒 #حکمت200 : (جنايتكاری را حضور امام آوردند كه جمعی اوباش همراه او بودند.)و درود خدا بر او فرمود: خوش مباد، چهره هایی كه جز به هنگام زشتيها ديده نمی شوند.
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
📒 #حکمت201 : با هر انسانی دو فرشته است كه او را حفظ می كنند، و چون تقدير الهی فرارسد، تنهايش می گذارند، كه همانا زمان عمر انسان، سپری نگهدارنده است.
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
📒 #حکمت202 : (طلحه و زبير خدمت امام آمدند و گفتند با تو بيعت كرديم كه ما در حكومت شريك تو باشيم، فرمود:) نه، هرگز! بلكه شما در نيرو بخشيدن، و ياری خواستن شركت داريد، و دو ياوريد به هنگام ناتوانی و درماندگی در سختی ها.
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
📒 #حکمت203 : ای مردم! از خدایی بترسيد كه اگر سخنی گوييد می شنود، و اگر پنهان داريد می داند و برای مرگی آماده باشيد، كه اگر از آن فرار كنيد شما را می يابد و اگر بر جای خود بمانيد شما را می گيرد و اگر فراموشش كنيد شما را از ياد نبرد.
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
📒 #حکمت204 : ناسپاسی مردم تو را از كار نيكو باز ندارد، زيرا هستند كسانی بی آنكه از تو سودی برند تو را می ستايند، چه بسا ستايش اندك آنان برای تو سودمندتر از ناسپاسی ناسپاسان باشد و خداوند نيكوكاران را دوست دارد.
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
📒 #حکمت205 : هر ظرفی با ريختن چيزی در آن پر می شود جز ظرف دانش كه هر چه در آن جای دهی وسعتش بيشتر می شود.
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
📒 #حکمت206 : نخستين پاداش بردبار از بردباريش آن كه مردم در برابر نادان پشتيبان او خواهند بود.
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
📒 #حکمت207 : اگر بردبار نيستی خود را به بردبار نشان ده، زيرا اندك است كسی كه خود را همانند مردمی كند و از جمله آنان به حساب نيايد.
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
📒 #حکمت208 : كسی كه خود را حساب كشد، سود می برد، و آن كه از خود غفلت كند زيان می بيند و كسی كه از خدا بترسد ايمن باشد و كسي كه عبرت آموزد آگاهی يابد و آنكه آگاهی يابد می فهمد و آن كه بفهمد دانش آموخته است.
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
📒 #حکمت209 : دنيا پس از سركشی به ما روی می كند، چونان شتر ماده بدخو كه به بچه خود مهربان گردد.
(سپس اين آيه را خواند: و اراده كرديم بر مستضعفين زمين، منت گذارده آنان را امامان و وارثان حكومتها گردانيم.)
•┈┈••••✾•🍃🌼🍃•✾•••┈┈•
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#ندای_نهج_البلاغه
〰〰〰〰〰〰〰〰
@nahjamira
🔊 گزارش موضوعات مهم حکمت ۲۰۰ تا حکمت ۲۰۹
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
🌹 طرح «باعلی تا مهدی» علیهما السلام
#ندای_نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#روز_بیست_و_سوم
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
@nahjamira
🌷 #دختر_شینا – قسمت 3⃣2⃣
✅ #فصل_هفتم
لیوان آب را به کبری دادم. او سعی کرد با قاشق آب را توی دهان نوزاد بریزد. اما نوزاد نمیتوانست آن را بخورد. دهانش را باز میکرد تا سینهی مادر را بگیرد و مک بزند، اما قاشق فلزی به لبهایش میخورد و او را آزار میداد. به همین خاطر با حرص بیشتری گریه میکرد. حال من و کبری بهتر از نوزاد نبود. به همین خاطر وقتی دیدیم نمیتوانیم کاری برای نوزاد انجام بدهیم، هر دو با هم زدیم زیر گریه.
مادرشوهرم همان شب، در بیمارستان رزن توانست آن یکی فرزندش را به دنیا بیاورد. قل دوم دختر بود. فردا صبح او را به خانه آوردند. هنوز توی رختخوابش درست و حسابی نخوابیده بود که نوزاد پسر را گذاشتیم توی بغلش تا شیر بخورد، بچه با اشتها و حرص و ولع شیر میخورد و قورتقورت میکرد. ما از روی خوشحالی اشک میریختیم.
با تولد دوقلوها زندگی همهی ما رنگ و روی تازهای گرفت. من از این وضعیت خیلی خوشحال بودم. صمد مشغول گذراندن سربازیاش بود و یک هفته در میان به خانه میآمد. به همین خاطر بیشتر وقتها احساس تنهایی و دلتنگی میکردم. با آمدن دوقلوها، رفت و آمدها به خانهی ما بیشتر شد و کارهاانقدر زیاد شد که دیگر وقت فکر کردن به صمد را نداشتم. از مهمانها پذیرایی میکردم، مشغول رُفت و روب بودم، ظرف میشستم، حیاط جارو میکردم، و یا در حال آشپزی بودم. شبها خسته و بیحال قبل از اینکه بتوانم به چیزی فکر کنم، به خواب عمیقی فرو میرفتم.
بعد از چند هفته صمد به خانه آمد. با دیدن من تعجب کرد. میگفت: « قدم! به جان خودم خیلی لاغر شدهای، نکند مریضی. » میخندیدم و میگفتم: « زحمت خواهر و برادر جدیدت است. » اما این را برای شوخی میگفتم. حاضر بودم از این بیشتر کار کنم؛ اما شوهرم پیشم باشد. گاهی که صمد برای کاری بیرون میرفت، مثل مرغ پرکنده از این طرف به آن طرف میرفتم تا برگردد. چشمم به در بود. میگفتم: « نمیشود این دو روز را خانه بمانی و جایی نروی. »
میگفت کار دارم. باید به کارهایم برسم.
دلم برایش تنگ میشد. میپرسید: « قدم! بگو چرا میخواهی پیشت بمانم.»
دوست داشت از زبان من بشنود که دوستش دارم و دلم برایش تنگ میشود.
سرم را پایین میانداختم وطفره میرفتم.
سعی میکرد بیشتر پیشم بماند.نمیتوانست توی کارها کمکم کند.میگفت:عیب است .خوبیت ندارد.پیش پدر ومادرم به زنم کمک کنم قول میدهم خانه ی خودمان که رفتیم همه کاری برایت انجام دهم.مینشست کنارم ومیگفت:تو کار کن وتعریف کن من بهت نگاه میکنم .میگفت:تو حرف بزن .میگفت:نه تو بگو من دوست دارم توحرف بزنی تا وقتی به پایگاه رفتم به یاد تو و حرفهایت بیفتم وکمتر دلم برایت تنگ شود.
صمد میرفت ومی آمد و من به امید تمام شدن سربازی اش وسر وسامان گرفتن زندگی مان سعی میکردم همه چیز را تحمل کنم.دوقلوها کم کم بزرگ میشدند هروقت از خانه بیرون میرفتیم یکی از دوقلوها سهم من بود اغلب حمید را بغل میگرفتم.
بیشتر به خاطر آن شبی آنقدر حرصمان داد و تا صبح گریه کرد احساس وعلاقه ی مادری نسبت به او داشتم .مردمی که مارا می دیدند با خنده واز سر شوخی میگفتند:مبارک است کی بچه دار شدید ما نفهمیدیم.
یک ماه بعد مادر شوهرم دوباره به اوضاع اولش برگشت صبح زود بلند میشد نان بپزد وظیفه ی من این بود قبل از او بیدار بشوم وبروم تنور را روشن کنم تا هنگام نان پختن کمکش باشم.به همین خاطر دیگر سحر خیز شده بودم اما بعضی وقتها هم خواب می ماندم و مادر شوهرم زودتر از من بیدار میشد وخودش تنور را روشن میکرد ومشغول پختن نان میشد .
در این مواقع جرات رفتن به حیاط را نداشتم به همین خاطر هر صبح،تا از خواب بیدار میشدم قبل از هرچیزی گوشه ی پرده اتاقم را کنار میزدم .اگر لوله ای که بعد از روشن شدن تنور روی دودکش تنور میگذاشتم ،پای دیوار بود ،خوشحال میشدم و میفهمیدم هنوز مادر شوهرم بیدار نشده ،اما اگر دودکش روی تنور بود عزا میگرفتم و وامصیبتا بود...
🔰ادامه دارد.....🔰
@nahjamira
سلام، بابت تاخیر به وجود آمده عذرخواهی میکنم، ان شاء از این به بعد هر روز نهج البلاغهخوانی خواهیم داشت به غیر از جمعهها که مطالب مهدویت قرار خواهد گرفت
#شرح_حکمت ۷۴
❣ اميرالمؤمنين علی علیهالسلام:
✨نفس هاى انسان گام هاى او به سوى سرآمد زندگى و مرگ است
✍امام(عليه السلام) در اين كلام كوتاه و بيدار كننده اشاره به پايان تدريجى عمر انسان می فرمایند
🔹اين نكته مهمى است كه انسان دائما در حال نفس كشيدن است; در خواب و بيدارى و قيام و قعود و در همه حال و اگر مدت كوتاهى راهِ نفس را بر او ببندند مرگ او فرا مى رسد.
🔹از سوى ديگر، دستگاه تنفس انسان و قلب و مغز و ساير اعضا استعداد محدودى دارند; مثلا دستگاه تنفس مى تواند حداكثر چندين ميليارد بار هوا را به درون كشيده اكسيژن آن را جذب كند و گاز كربن را همراه باقيمانده آن بيرون بفرستد. همچنين قلب توان دارد ميلياردها مرتبه باز و بسته شود به يقين هنگامى كه اين عدد به نهايت رسيد تاب و توان اين دستگاه ها تمام مى شود; خود به خود از كار مى ايستند
🔹; مانند اتومبيلى كه آخرين قطره سوخت آن تمام شود و در اين هنگام از كار باز مى ايستد،
بنابراين همان گونه كه در اتومبيل هر قطره اى از سوخت مصرف مى شود گامى به سوى پايان است، هر نفسى كه انسان مى كشد و هر ضربانى كه قلب او مى زند او را يك گام به پايان زندگى نزديك مى سازد. همان گونه كه گام هاى پى در پى انسان را به مقصد نزديك مى كند.
═══✙❆♡❆✙═══
💝
═══✙❆♡❆✙═══
سهم روز بیست و چهارم - از حکمت ۲۱۰ تا حکمت ۲۲۲.mp3
2.42M
🔈ختم گویای #نهج_البلاغه در ۱۹۲ روز.
🌺 طرح باعلی تامهدی (علیهما السلام)
🔷سهم #روز_بیست_و_چهارم : از حکمت ۲۱۰ تا حکمت ۲۲۲
#ندای_نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
سهم #روز_بیست_و_چهارم : از حکمت ۲۱۰ تا حکمت ۲۲۲ #نهج_البلاغه
•┈┈••••✾•🌿🌹🌿•✾•••┈┈•
📒 #حکمت210 : از خدا بترسيد، ترسيدن انسان وارسته ای كه دامن به كمر زده و خود را آماده كرده و در فرصتها كوشيده و هراسان در اطاعت خدا تلاش كرده و در دنيای زودگذر و پايان زندگی و عاقبت كار، به درستی انديشيده است.
•┈┈••••✾•🌿🌹🌿•✾•••┈┈•
📒 #حکمت211 : بخشندگی نگاهدارنده آبروست و شكيبایی دهان بند بی خردان، و عفو زكات پيروزی و دوری كردن كيفر خيانتكار و مشورت چشم هدايت است. و آن كس كه با رای خود احساس بی نيازی كند به كام خطرها افتد، شكيبایی با مصيبتهای شب و روز پيكار كند و بی تابی، زمان را در نابودی انسان ياری دهد و برترين بی نيازی ترك آرزوهاست و چه بسا عقل كه اسير فرمانروایی هوس است، حفظ و به كارگيری تجربه رمز پيروزی است و دوستی نوعی خويشاوندی به دست آمده است و به آن كس كه به ستوه آمده و توان تحمل ندارد اعتماد نكن.
•┈┈••••✾•🌿🌹🌿•✾•••┈┈•
📒 #حکمت212 :خودپسندی يكی از حسودان عقل است.
•┈┈••••✾•🌿🌹🌿•✾•••┈┈•
📒 #حکمت213 : چشم از سختی خار و خاشاك و رنج ها فروبند تا همواره خشنود باشی.
•┈┈••••✾•🌿🌹🌿•✾•••┈┈•
📒 #حکمت214 : كسی كه درخت شخصيت او نرم و بی عيب باشد، شاخ و برگش فراوان است.
•┈┈••••✾•🌿🌹🌿•✾•••┈┈•
📒 #حکمت215 : اختلاف ، نابودكننده انديشه است.
•┈┈••••✾•🌿🌹🌿•✾•••┈┈•
📒 #حکمت216 : كسی كه به نوایی رسيد تجاوزكار شد.
•┈┈••••✾•🌿🌹🌿•✾•••┈┈•
📒 #حکمت217 : در دگرگونی روزگار گوهر شخصيت مردان شناخته می شود.
•┈┈••••✾•🌿🌹🌿•✾•••┈┈•
📒 #حکمت218 : حسادت بر دوست، از آفات دوستی است.
•┈┈••••✾•🌿🌹🌿•✾•••┈┈•
📒 #حکمت219 : قربانگاه انديشه ها، زير برق طمع هاست.
•┈┈••••✾•🌿🌹🌿•✾•••┈┈•
📒 #حکمت220 : داوری با گمان بر افراد مورد اطمينان، دور از عدالت است.
•┈┈••••✾•🌿🌹🌿•✾•••┈┈•
📒 #حکمت221 : بدترين توشه برای قيامت، ستم بر بندگان است.
•┈┈••••✾•🌿🌹🌿•✾•••┈┈•
📒 #حکمت222 : خود را به بی خبری نماياندن و چشم پوشی از بهترين كارهای بزرگواران است.
•┈┈••••✾•🌿🌹🌿•✾•••┈┈•
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
〰〰〰〰〰〰〰〰
@nahjamira
گزارش موضوعات مهم حکمت ۲۱۰ تا ۲۲۲.mp3
2.67M
🔊 گزارش موضوعات مهم حکمت ۲۱۰ تا حکمت ۲۲۲
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
🌹 طرح «باعلی تا مهدی» علیهما السلام
#ندای_نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#روز_بیست_و_چهارم
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
@nahjamira
🌷 #دختر_شینا – قسمت 4⃣2⃣
✅ #فصل_هشتم
زمستان هم داشت تمام میشد. روزهای آخر اسفند بود؛ اما هنوز برفها آب نشده بودند. کوچههای روستا پر از گل و لای و برفهایی بود که با خاک و خاکسترهای آتش منقلهای کرسی سیاه شده بود. زنها در گیر و دار خانهتکانی و شستوشوی ملحفهها و رخت و لباسها بودند. روزها شیشهها را تمیز میکردیم، عصرها آسمان ابری میشد و نیمهشب رعد و برق میشد، باران میآمد و تمام زحمتهایمان را به باد میداد.
چند هفتهای بیشتر به عید نمانده بود که سربازی صمد تمام شد. فکر میکردم خوشبختترین زن قایش هستم. با عشق و علاقهی زیادی از صبح تا عصر خانه را جارو میکردم و از سر تا ته خانه را میشستم. با خودم میگفتم: « عیب ندارد. در عوض این بهترین عیدی است که دارم. شوهرم کنارم است و با هم از این همه تمیزی و سور و سات عید لذت میبریم. »
صمد آمده بود و دنبال کار میگشت. کمتر در خانه پیدایش میشد. برای پیدا کردن کار درست و حسابی میرفت رزن.
یک روز صبح که از خواب بیدار شدیم و صبحانه خوردیم؛ مادرشوهرم درِ اتاق ما را زد. بعد از سلام و احوالپرسی، دوقلوها را یکییکی آورد و توی اتاق گذاشت و به صمد گفت: « من امروز میخواهم بروم خانهی خواهرت، شهلا. کمی کار دارد. میخواهم کمکش کنم. این بچهها دست و پا گیرند. مواظبشان باشید. »
موقع رفتن رو به من کرد و گفت: « قدم! اتاق دمدستی خیلی کثیف است. آن را جارو کن و دودهاش را بگیر.»
صمد لباس پوشیده بود که برود. کمی به فکر فرو رفت و گفت : « تو میتوانی هم مواظب بچهها باشی و هم خانهتکانی کنی؟! »
شانههایم را بالا انداختم و بیاراده لبهایم آویزان شد. بدون اینکه جوابی بدهم. صمد گفت: « نمیتوانی هم خانه را تمیز کنی و هم به بچهها برسی. » کتش را درآورد و گفت: « من بچهها را نگه میدارم، تو برو اتاقها را تمیز کن. کارت که تمام شد، من میروم. »
با خودم فکر کردم تا صبح زود است و بچهها خوابند بهتر است بروم اتاقها را تمیز کنم. صمد هم ماند اتاق خودمان تا مواظب بچهها باشد. پنجرههای اتاق دمدستی را باز گذاشتم. لحاف کرسی را از چهار طرف بالا دادم روی کرسی. تشکها را برداشتم و گذاشتم روی لحافهای تازده. همین که جارو را دست گرفتم تا اتاق را جارو کنم، صدای گریهی دوقلوها درآمد. اول اهمیتی ندادم. فکر کردم صمد آنها را آرام میکند.
اما کمی بعد، صدای صمد هم بلند شد.
- قدم! قدم! بیا ببین این بچهها چه میخواهند؟!
جارو را انداختم توی اتاق و دویدم طرف اتاق خودمان که آن طرف حیاط بود. دوقلوها بیدار شده بودند و شیر میخواستند. یکی از آنها را دادم بغل صمد و آن یکی را خودم برداشتم و بچه به بغل مشغول آماده کردن شیرها شدم. صمد به بچهای که بغلش بود، شیر داد و من هم به آن یکی بچه. بچهها شیرشان را خوردند و ساکت شدند. از فرصت استفاده کردم و رفتم سراغ جارو زدن اتاق.
هنوز اتاق را تا نیمه جارو نزده بودم که دوباره صدای گریهی دوقلوها بلند شد. حتماً خیس کرده بودند. مجبور شدم قبل از اینکه صمد صدایم کند، بروم دنبال بچهها. حدسم درست بود. دوقلوها که شیرشان را خورده بودند حالا جایشان را خیس کرده بودند. مشغول عوض کردن بچهها شدم. صمد بالای سرم ایستاده بود و نگاه میکرد. میگفت: « میخواهم یاد بگیرم و برای بچههای خودمان استاد شوم. »
بچهها را تر و خشک کردم. شیرشان را هم خورده بودند، خیالم راحت بود تا چند ساعتی آرام میگیرند و میخوابند. دوباره رفتم سراغ کارم. جارو را گرفتم دستم و مشغول شدم. گرد و خاکْ اتاق را برداشته بود. با روسریام جلوی دهانم را بستم. آفتاب کمرنگی به اتاق میتابید و ذرات گرد و غبار زیر نور خورشید و توی هوا بازی میکردند. فکر کردم اتاق را که جارو کردم، بروم تشکها را روی ایوان پهن کنم تا خوب آفتاب بخورند که دوباره صدای گریهی بچهها و بعد فریاد صمد بلند شد.
- قدم! قدم! بیا ببین این بچهها چه میخواهند.
جارو را زمین گذاشتم و دوباره رفتم اتاق خودمان. بچهها شیرشان را خورده بودند، جایشان هم خشک بود، پس این همه داد و هوار برای چه بود؟! ناچار یکی از آنها را من بغل کردم و آن یکی را صمد. شروع کردیم توی اتاق به راه رفتن. نگران کارهای مانده بودم. صمد هم دیرش شده بود. اما با اینحال، مرا دلداری میداد و میگفت: « بچهها که خوابیدند، خودم میآیم کمکت. »
بچهها داشتند در بغل ما به خواب میرفتند. اما تا آنها را آرام و بیصدا روی زمین میگذاشتیم، از خواب بیدار میشدند و گریه میکردند.
🔰ادامه دارد....🔰
@nahjamira
🌹سهم #روز_بیست_و_پنجم از حکمت ۲۲۳ تا ۲۳۲ #نهج_البلاغه
═════ ೋ🍃🌼🍃ೋ════
📒 #حکمت223 : آن كس كه لباس حيا بپوشد، كسی عيب او را نبيند.
═════ ೋ🍃🌼🍃ೋ════
📒 #حکمت224 : با سكوت بسيار وقار انسان بيشتر شود و باانصاف بودن دوستان را فراوان كند و با بخشش، قدر و منزلت انسان بالا رود و با فروتنی، نعمت كامل شود و با پرداخت هزينه ها، بزرگی و سروری ثابت گردد و روش عادلانه، مخالفان را درهم شكند و با شكيبایی برابر بی خرد، ياران انسان زياد گردند.
═════ ೋ🍃🌼🍃ೋ════
📒 #حکمت225 : شگفتا كه حسودان از سلامتی خود غافل مانده اند.
═════ ೋ🍃🌼🍃ೋ════
📒 #حکمت226 : طمعكار همواره زبون و خوار است.
═════ ೋ🍃🌼🍃ೋ════
📒 #حکمت227 : (از ايمان پرسيدند) فرمود: ايمان، بر شناخت با قلب، اقرار با زبان و عمل با اعضا و جوارح استوار است.
═════ ೋ🍃🌼🍃ೋ════
📒 #حکمت228 : كسی كه از دنيا اندوهناك می باشد، از قضاء الهی خشمناك است و آن كس كه از مصيبت واردشده شكوه كند از خدا شكايت كرده و كسی كه نزد توانگری رفته و به خاطر سرمايه اش برابر او فروتنی كند، دو سوم دين خود را از دست داده است و آن كس كه قرآن بخواند و وارد آتش جهنم شود پس او از كسانی است كه آيات الهی را بازيچه قرار داده است و آن كس كه قلب او با دنياپرستی پيوند خورد، همواره جانش گرفتار سه مشكل است، اندوهی رهانشدنی، حرصی جدانشدنی و آرزویی نايافتنی.
═════ ೋ🍃🌼🍃ೋ════
📒 #حکمت229 : آدمی را قناعت برای دولتمندی و خوش خلقی برای فراوانی نعمتها كافی است. و سؤال شد از كلام خداوند " فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً " فرمودند: آن زندگی با قناعت است.
═════ ೋ🍃🌼🍃ೋ════
📒 #حکمت230 : با آن كس كه روزی به او روی آورده شراكت كنيد، كه او توانگری را سزاوارتر و روی آمدن روزگار خوش را شايسته تر است.
═════ ೋ🍃🌼🍃ೋ════
📒 #حکمت231 : (در تفسير آيه ۹۰ سوره نحل: خدا به عدل و احسان فرمان می دهد) فرمود: عدل، همان انصاف است و احسان، همان بخشش
═════ ೋ🍃🌼🍃ೋ════
📒 #حکمت232 : آن كس كه با دست كوتاه ببخشد، از دستی بلند پاداش گيرد.
(معنی سخن اين است كه آنچه انسان از اموال خود در راه خير و نيكی انفاق می كند، هر چند كم باشد، خداوند پاداش او را بسيار می دهد و منظور از (دو دست) در اينجا دو نعمت است، كه امام (علیه السلام) بين نعمت پروردگار و نعمت از ناحيه انسان را با كوتاهی و بلندی فرق گذاشته است كه نعمت و بخشش از ناحيه بنده را كوتاه و از ناحيه خداوند را بلند قرار داده است، بدان جهت كه نعمت خدا هميشگی و چند برابر نعمت مخلوق است، چرا كه نعمت خداوند اصل و اساس تمام نعمتها است، بنابراين تمام نعمتها به نعمتهای خدا باز می گردد و از آن سرچشمه می گيرد)
═════ ೋ🍃🌼🍃ೋ════
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
〰〰〰〰〰〰〰〰
@nahjamira
سهم روز بیست و پنجم -از حکمت ۲۲۳ تا حکمت ۲۳۲.mp3
2.87M
🔈ختم گویای #نهج_البلاغه در ۱۹۲ روز.
🌺 طرح باعلی تامهدی (علیهما السلام)
🔷سهم #روز_بیست_و_پنجم : از حکمت ۲۲۳ تا حکمت ۲۳۲
#ندای_نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
@nahjamira
سهم روز بیست و پنجم -از حکمت ۲۲۳ تا حکمت ۲۳۲.mp3
2.87M
🔈ختم گویای #نهج_البلاغه در ۱۹۲ روز.
🌺 طرح باعلی تامهدی (علیهما السلام)
🔷سهم #روز_بیست_و_پنجم : از حکمت ۲۲۳ تا حکمت ۲۳۲
#ندای_نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
@nahjamira
🌷 #دختر_شینا – قسمت 5⃣2⃣
✅ #فصل_هشتم
از بس توی اتاق راه رفته بودیم و پیشپیش کرده بودیم، خسته شده بودیم، بچهها را روی پاهایمان گذاشتیم و نشستیم و تکانتکانشان دادیم تا بخوابند. اما مگر میخوابیدند. صمد برایم تعریف میکرد؛ از گذشتهها، از روزی که من را سر پلههای خانهی عموی پدرم دیده بود. میگفت: « از همان روز دلم را لرزاندی. » از روزهایی که من به او جواب نمیدادم و او با ناامیدی هر روز کسی را واسطه میکرد تا به خواستگاریام بیاید. میگفت: « حالا که با این سختی به دستت آوردم، باید خوشبختترین زن قایش بشوی. »
صدای صمد برای بچهها مثل لالایی میماند. تا صمد ساکت میشد، بچهها دوباره به گریه میافتادند. هر کاری کردیم، نتوانستیم بچهها را بخوابانیم. مانده بودیم چهکار کنیم. تا میگذاشتیمشان زمین، گریهشان در میآمد. مجبور شدم دوباره برایشان شیر درست کنم. اما به محض اینکه شیر را خوردند، دوباره جایشان را خیس کردند. جایشان را خشک کردم، سر حال آمدند و بیخوابی به سرشان زد و هوس بازی کردند. حالا یک نفر را میخواستند که آنها را بغل کند و دور اتاق بچرخاند.
ظهر شد و حتی نتوانستم اتاق را جارو کنم، به همین خاطر بچهها را هر طور بود پیش صمد گذاشتم و رفتم ناهار درست کنم. اما صمد به تنهایی از عهدهی بچهها برنمیآمد. از طرفی هم هوای بیرون سرد بود و نمیشد بچهها را از اتاق بیرون آورد. به هر زحمتی بود، فقط توانستم ناهار را درست کنم. سر ظهر همه به خانه برگشتند؛ به جز خواهر و مادر صمد. ناهار برادرها و پدر صمد را دادم، اما تا خواستم سفره را جمع کنم، گریهی بچهها بلند شد.
کارم درآمده بود. یا شیر درست میکردم، یا جای بچهها را عوض میکردم، یا مشغول خواباندنشان بودم. تا چشم به هم زدم، عصر شد و مادرشوهرم برگشت؛ اما نه خانهای جارو کرده بودم، نه حیاطی شسته بودم، نه شامی پخته بودم، نه توانسته بودم ظرفها را بشویم. از طرفی صمد هم نتوانسته بود برود و به کارش برسد. مادرشوهرم که اوضاع را اینطور دید، ناراحت شد و کمی اوقاتتلخی کرد. صمد به طرفداریام بلند شد و برای مادرش توضیح داد بچهها از صبح چه بلایی سرمان آوردند. مادرشوهرم دیگر چیزی نگفت. بچهها را به او دادیم و نفس راحتی کشیدیم.
از فردا صبح دوباره صمد دنبال پیدا کردن کار رفت.توی قایش کاری پیدا نکرد مجبور شد به رزن برود .وقتی دید در رزن هم نمیتواند کاری پیدا کند ساکش را بست ورفت تهران .چند روز بعد برگشت وگفت :کار خوبی پیدا کرده ام باید از همین روزها کارم را شروع کنم آمده ام به تو خبر بدهم حیف شد نمیتوانم عید پیشت بمانم چاره ای نیست.
خیلی ناراحت شدم اعتراض کردم گفتم من برای عید امسال نقشه کشیده بودم نمیخواهد بروی صمد از من بیشتر ناراحت بود .گفت چاره ای ندارم تا کی باید پدر ومادرم خرجمان را بدهند .دیگر خجالت میکشم نمیتوانم سر سفره انها بنشینم .باید خودم کار کنم باید نان خودمان را بخوریم صمد رفت وآن عید را که اولین عید بعد از عروسیمان بود تنها سر کردم روزهای سختی بودهرشب با بغض وگریه سرم را روی بالش میگذاشتم.هرشب خواب صمد را میدیدم .تازه عروس های دیگر را میدیدم که با شوهر هایشان شانه به شانه از این خانه به آن خانه میرفتند به زور میتوانستم جلوی گریه ام را بگیرم...
🔰ادامه دارد....🔰
@nahjamira
⭕️ امام خامنهای: جهاد تبیین، یک فریضه فوری و قطعی است.
💡 دوره رایگان جهاد تبیین
👌ویژه طلاب و فعالان فرهنگی
🔹مدرس: استاد علیرضا پناهیان
⌛️شروع دوره : پنجشنبه ۲۶ آبان ماه ۱۴۰۱
▫️نسبت فرصتهای ابلاغ دین و تحول در جامعه به تهدیدها
▫️در آستانه ظهور، دلیل اختلاف شدید بین شیعیان چیست؟
▫️در جهاد تبیین قیام کدام دسته موثرتر است؟ مردان یا زنان؟
▫️عوامل لزوم جهاد تبیین؟
▫️برای بیان حق، جهاد لازم است تا راه توجیه و فرار از پذیرش حق را ببندد
🔻 شرایط شرکت در دوره رایگان:
➖بنر دوره را برای ده نفر از دوستانتون ارسال کنید
➖و ده تا صلوات برای سلامتی امام زمان بفرستید
📌دوره در پیام رسانهای سخن سدید برگزار میشود
#جهاد_تبیین #استاد_پناهیان
🔺سخن سدید
@sokhanesadid