.
📕نهج البلاغه/حکمت۲۸۴
✨دانش نابود کننده عذرها(اخلاقی،علمی)
🔹وَ قَالَ ( عليه السلام ) : قَطَعَ الْعِلْمُ عُذْرَ الْمُتَعَلِّلِينَ
🔸و درود خدا بر او فرمود: دانش راه عذرتراشي را بر بهانه جويان بسته است.
🌺🌺
🌿شرح و تفسير حکمت ۲۸۴
راه عذر بر شما بسته است از آنجا كه افرادى آگاهانه از انجام وظايف الهى و وجدانى خود سربازمى زنند،
امام علیه السلام به آنها هشدار مى دهد كه علم و آگاهى، راه عذر را بر اين افراد بسته است؛ (قَطَعَ الْعِلْمُ عُذْرَ الْمُتَعَلِّلِينَ). واقعيت آن است كه گروهى از مردم ناآگاهانه گرفتار كارهاى خلاف مى شوند؛ اما گروه ديگرى مى دانند و بهانه جويى مى كنند و پيوسته شانه از زير بار مسئوليت خالى مى نمايند. گاه به گمان اينكه خداوند غفور و رحيم است وگناه آنها را مى بخشد و گاه به اين بهانه كه علم آنها قطعى و يقينى نيست و گاه سعى مى كنند علم خود را به فراموشى بسپارند و خود را به نادانى بزنند. همه اينها در پيشگاه خدا مسئولند و بهانه جويى ها هرگز عذرى براى آنها نزد خدا درست نخواهد كرد و اگر تاريخ اسلام را از اوّل تا كنون با دقت مطالعه كنيم بسيارى را مى بينيم كه مشمول اين كلام امامند و گمان مى كنند عذر دارند، در حالى كه در پيشگاه خدا مسئولند. اين حكم شامل همه كسانى مى شود كه آگاهانه به بهانه هاى واهى با اصول يا فروع دين به مخالفت برخاسته اند. اميرمؤمنان على علیه السلام به خصوص در دوران خلافت خود گرفتار اينگونه افراد بود. در خطبه طالوتيه كه كلينى؛ در جلد هشتم كافى نقل كرده است، مى خوانيم كه امام علیه السلام گروهى از متخلفان از حق را مخاطب قرار داده مى فرمايد : «وَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي صَاحِبُكُمْ وَالَّذِي بِهِ أُمِرْتُمْ وَأَنِّي عَالِمُكُمْ وَالَّذِي بِعِلْمِهِ نَجَاتُكُمْ وَوَصِيُّ نَبِيِّكُمْ وَخِيَرَةُ رَبِّكُمْ وَلِسَانُ نُورِكُمْ وَالْعَالِمُ بِمَا يُصْلِحُكُمْ فَعَنْ قَلِيلٍ رُوَيْداً يَنْزِلُ بِكُمْ مَا وُعِدْتُمْ وَمَا نَزَلَ بِالاُْمَمِ قَبْلَكُمْ وَسَيَسْأَلُكُمُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَنْ أَئِمَّتِكُمْ مَعَهُمْ تُحْشَرُونَ وَإِلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ غَداً تَصِيرُونَ أَمَا وَاللَّهِ لَوْ كَانَ لِي عِدَّةُ أَصْحَابِ طَالُوتَ أَوْ عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ وَهُمْ أَعْدَاوُكُمْ لَضَرَبْتُكُمْ بِالسَّيْفِ حَتَّى تَئُولُوا إِلَى الْحَقِّ وَتُنِيبُوا لِلصِّدْقِ فَكَانَ أَرْتَقَ لِلْفَتْقِ وَآخَذَ بِالرِّفْقِ اللَّهُمَّ فَاحْكُمْ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَأَنْتَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ؛ سوگند به خدايى كه دانه را در زير زمين شكافته و انسانها را آفريده، شما به خوبى می دانيد كه من صاحب اختيار شمايم و همان كسى هستم كه به پيروى او امر شده ايد و عالمى كه در علمش نجات شماست و وصى پيامبرتان و انتخاب شده پروردگارتان و لسان نورتان و عالم به مسائلتان هستم. به زودى وعده هاى مجازات الهى بر شما نازل مى شود و گرفتار همان امورى مى شويد كه امت هاى پيشين گرفتار آن شدند وبه زودى خداوند عزّوجلّ شما را از پيشوايانتان سؤال مى كند و با آنها محشور مى شويد و فردا به سوى پروردگارتان خواهيد رفت. به خدا سوگند اگر من به اندازه ياران طالوت يا به اندازه سربازان اسلام در جنگ بدر ـ كه آنها به يقين دشمن شما هستند ـ شما را با شمشير مى زدم تا به سوى حق بازگرديد و راه صداقت را پيش گيريد، اين كار به پراكندگى ها پايان مى داد و مايه آرامش بود. خداوندا! ميان من و ميان آنها به حق حكم فرما و تو بهترين حاكمانى». علّامه كمره اى؛ در منهاج البراعة در شرح اين كلام حكمت آميز مى گويد : اين سخن منطبق بر موضع گيرى هاى فراوانى است كه در زندگى مملو از مخالفت هاى دشمنان آن حضرت به چشم مى خورد؛ دشمنانى كه او را از حقش بازداشتند در حالى كه عالم به آن بودند. سپس به مواردى از آنها اشاره مى كند؛ از جمله دلايلى كه آن حضرت در برابر اهل سقيفه آورد، زيرا بيشتر آنها بر اساس نصوص صادره از پيغمبر اكرم صلی الله علیه وآله كه آن حضرت را به امامت و وصايت نصب كرده بود، از حق او آگاه بودند؛ ولى با اين علم و آگاهى به مخالفت برخاستند. مورد ديگر موقف آن حضرت در برابر اهل شوراى شش نفرى بعد از وفات عمر بود كه حق خود را به اهل شورا يادآور شد؛ ولى آنان آگاهانه مخالفت كردند و همچنين دلايلى كه پس از قتل عثمان وپس از قضيه حكمين در صفين آورد، همه در برابر كسانى بود كه بسيارى از آنها مى دانستند و براثر هواى نفس مخالفت مى كردند. اين سخن مولا درباره آنها كاملاً صدق مى كند كه علم و آگاهى، عذر بهانه جويان را قطع مى كنند و آنان پاسخى در پيشگاه خداوند در روز قيامت نخواهند داشت.
@Nahjolbalaghe1
🌸 قرآن و نهج البلاغه 🌸🍃
⚘ ✅سوره مُؤْمِنُونَ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم 🔹فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَكَ عَ
⚘
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
💫سوره مُؤْمِنُونَ
🔹ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ (31)
🔹فَأَرْسَلْنَا فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ (32)
🔹وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِلِقَاء الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ (33)
🔸سپس بعد از قوم نوح، نسل ديگرى پديد آورديم.
🔸و در ميان آنان (نيز) پيامبرى از خودشان فرستاديم كه (به آنان گفت:) خدا را بپرستيد. جز او معبودى براى شما نيست، پس آيا پروا نمى كنيد؟
🔸و اشرافى از قوم آن پيامبر كه كفر ورزيدند و ديدار قيامت را تكذيب نمودند و آنان را در دنيا در ناز و نعمت قرار داده بوديم (در پاسخ رسولشان، به مردم) گفتند: اين، جر انسانى مثل شما نيست، از هر چه مى خوريد مى خورد، و از هر چه مى نوشيد مى نوشد.
پیام:
- خداوند براى هر امّتى پيامبرى فرستاده است. «قَرناً آخرين فارسلنا»
- پيامبر بايد از خود مردم باشد. (تا الگوئى عملى و درد آشنا داشته باشند و حجّت بر آنان تمام باشد) «منهم»
- عبادت خدا همراه با نفى شرك ارزش دارد. «أن اعبدوااللّه مالكم من اله غيره»
- گرايش به توحيد، به تقوا نياز دارد.«أن اعبدوا اللّه... افلا تتّقون»
- دعوت انبيا بر اساس آزاد سازى مردم از سلطه ى اشراف و ستمگران است و به همين دليل، اشراف بيش از ديگران با انبيا مخالفت مى كنند. «قال الملأ»
- مخالفان چون جرأت ندارند كه منطق و اصل اصلاحات انبيا را نفى كنند، مى گويند: انبيا لايق آن اصلاحات نيستند. «بشر مثلكم»
- زندگى انبيا، يك زندگى عادّى است. «يأكل - يشرب»
- اشراف از مسائل معنوى وعلمى غافلند. «يأكل - يشرب» (اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: حسادت آنان سبب گفتن اين كلمات شد. [88])
-----
88) بحار، ج 32، ص 97.
منبع:تفسیر نور
⚘
@Nahjolbalaghe1
🌸 قرآن و نهج البلاغه 🌸🍃
. 📚نهج البلاغه/خطبه ۱۹۲/خطبه قاصعه ✅فراز ۱۶ 🍃 قاطعيّت امام در نبرد با منحرفان آگاه باشيد خداوند
.
📚نهج البلاغه/خطبه ۱۹۲/خطبه قاصعه
✅فراز ۱۷
سوابق درخشان شجاعت و فضائل امام عليه السّلام
من در خردسالي، بزرگان عرب را به خاك افكندم، و شجاعان دو قبيله معروف «ربيعه» و «مضر» را در هم شكستم شما موقعيّت مرا نسبت به رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم در خويشاوندي نزديك، در مقام و منزلت ويژه ميدانيد، پيامبر مرا در اتاق خويش مينشاند، در حالي كه كودك بودم مرا در آغوش خود ميگرفت، و در بستر مخصوص خود ميخوابانيد، بدنش را به بدن من ميچسباند، و بوي پاكيزه خود را به من ميبوياند، و گاهي غذايي را لقمه لقمه در دهانم ميگذارد، هرگز دروغي در گفتار من، و اشتباهي در كردارم نيافت. از همان لحظهاي كه پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم را از شير گرفتند، خداوند بزرگترين فرشته (جبرئيل) خود را مأمور تربيت پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم كرد تا شب و روز، او را به راههاي بزرگواري و راستي و اخلاق نيكو راهنمايي كند، و من همواره با پيامبر بودم چونان فرزند كه همواره با مادر است،«» پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم هر روز نشانه تازهاي از اخلاق نيكو را برايم آشكار ميفرمود، و به من فرمان ميداد كه به او اقتداء نمايم. پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم چند ماه از سال را در غار حراء«» ميگذراند، تنها من او را مشاهده ميكردم، و كسي جز من او را نميديد، در آن روزها، در هيچ خانه اسلام راه نيافت جز خانه رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم كه خديجه هم در آن بود و من سوّمين آنان بودم. من نور وحي و رسالت را ميديدم، و بوي نبوّت را ميبوييدم من هنگامي كه وحي بر پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرود ميآمد، ناله شيطان را شنيدم، گفتم اي رسول خدا، اين ناله كيست گفت: شيطان است كه از پرستش خويش مأيوس گرديد و فرمود: «علي تو آنچه را من ميشنوم، ميشنوي، و آنچه را كه من ميبينم، ميبيني، جز اينكه تو پيامبر نيستي، بلكه وزير من بوده و به راه خير ميروي» 🌸🌿
⚘
📕نهج البلاغه/ حکمت۲۸۵
💥ضرورت استفاده از فرصت ها
🔹 وَ قَالَ ( عليه السلام ) : كُلُّ مُعَاجَلٍ
يَسْأَلُ الْإِنْظَارَ وَ كُلُّ مُؤَجَّلٍ يَتَعَلَّلُ بِالتَّسْوِيف
🔸ِو درود خدا بر او فرمود: آنان كه وقتشان پايان يافت خواستار مهلتند، و آنان كه مهلت دارند كوتاهي مي ورزند.
🍁🍁🍁🍁
🌿شرح و تفسیر حکمت ۲۸۵
🍂از دست دادن فرصتها
امام علیه السلام در این گفتار حکیمانه، از یک واقعیت که دامان غالب مردم را مى گیرد ـ هرچند گروهى از نیکان و پاکان از آن مستثنا هستند ـ خبر مى دهد و مردم را به دو گروه تقسیم مى کند: گروهى که مهلت آنها سرآمده؛ یا پیر و ناتوانند، یا بیمار و در آستانه مرگ و یا مستحق مجازاتند. اینها از خداوند متعال و یا از خلق خدا تقاضاى مهلت مى کنند تا خطاهاى خود را جبران نمایند در حالى که زمانى طولانى فرصت در اختیار داشته و کارى نکرده اند. امام علیه السلام درباره اینها مى فرماید: «آن کس که زمانش پایان گرفته، خواهان مهلت است»؛ (کُلٌّ مُعَاجَلٌ یَسْأَلُ آلاِْنْظَارَ، وَکُلٌّ مُؤَجَّلٌ یَتَعَلَّلُ بِالتَّسْوِیفِ). اینها همانها هستند که قرآن مجید درباره آنها مى گوید: «(حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمْ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّى أَعْمَلُ صَالِحآ فِیمَا تَرَکْتُ)؛ (آنها همچنان به راه غلط خود ادامه مى دهند) تا زمانى که مرگ یکى از آنها فرا رسد مى گوید : پروردگارا! مرا بازگردان شاید در آنچه ترک (و کوتاهى) کرده ام عمل صالحى انجام دهم». گروه دوم کسانى هستند که براى هرگونه اعمال نیک یا جبران گناهان گذشته فرصت دارند؛ جوانند، سالمند، در محیطى آرام و امن و امان زندگى مى کنند؛ ولى با این حال از فرصت خود استفاده نمى کنند و پیوسته امروز و فردا مى نمایند. امام علیه السلام درباره چنین کسانى مى گوید: «آن کس که مهلت دارد تعلل مى ورزد و کوتاهى مى کند»؛ (وَکُلُّ مُوَجَّلٍ یَتَعَلَّلُ بِالتَّسْوِیفِ). اینها همان کسانى هستند که امام سجاد علیه السلام در دعاى ابوحمزه، گویا از زبان آنان سخن مى راند و عرضه مى دارد: «(خداوندا!) فَقَدْ أَفْنَیْتُ بِالتَّسْوِیفِ وَ الآْمَالِ عُمُرِی؛من به واسطه تعلل وتسویف و آرزوهاى دور و دراز، عمرم را بر باد دادم». این یک واقعیت است که آمال و آرزوهاى دور و دراز و جاذبه هاى شهوات به انسان اجازه نمى دهد از فرصتى که در دست دارد بهره گیرد و خطاها و گناهان گذشته را جبران نماید و با اعمال صالح آثار شوم آنها را بزداید. جوانان نباید بپندارند همیشه مرگ به سراغ پیران مى رود و آنان در امانند. همچنین افراد سالم نباید تصور کنند که مردن مخصوص بیماران است و آنها که ایمن هستند نباید چنین پندارند که همیشه در امن و امان خواهند بود. امام صادق علیه السلام مى فرماید: «تَأْخِیرُ التَّوْبَةِ اغْتِرَارٌ وَطُولُ التَّسْوِیفِ حَیْرَةٌ؛ تأخیر انداختن توبه نوعى غرور و فریفتگى و امروز و فردا کردن مایه حیرت وسرگردانى است». این سخن را با حدیث دیگرى از رسول خدا صلی الله علیه و آله پایان مى دهیم. آنجا که به ابوذر فرمود: «یَا أَبَا ذَرٍّ إِیَّاکَ وَالتَّسْوِیفَ بِأَمَلِکَ فَإِنَّکَ بِیَوْمِکَ وَلَسْتَ بِمَا بَعْدَهُ فَإِنْ یَکُنْ غَدٌ لَکَ فَکُنْ فِی الْغَدِ کَمَا کُنْتَ فِی الْیَوْمِ وَإِنْ لَمْ یَکُنْ غَدٌ لَکَ لَمْ تَنْدَمْ عَلَى مَا فَرَّطْتَ فِی الْیَوْمِ؛ اى ابوذر از امروز و فردا کردن به سبب آرزوها بپرهیز. تو مسئول کار امروزت هستى نه کار فردا. اگر فردایى در کار بود فردا نیز چنان باش که امروز بودى و اگر فردایى در کار نباشد پشیمان بر کوتاهى هاى امروزت نخواهى شد (زیرا کوتاهى نکرده اى)».
⚘
@Nahjolbalaghe1
🌸 قرآن و نهج البلاغه 🌸🍃
⚘ #بسم_الله_الرحمن_الرحیم 💫سوره مُؤْمِنُونَ 🔹ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِم
⚘
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
💫سوره مُؤْمِنُونَ
🔹وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَراً مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذاً لَّخَاسِرُونَ (34)
🔹أَيَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذَا مِتُّمْ وَكُنتُمْ تُرَاباً وَعِظَاماً أَنَّكُم مُّخْرَجُونَ (35)
🔹هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ (36)
🔹إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ (37)
🔹إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَي عَلَي اللَّهِ كَذِباً وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ (38)
🔸و اگر از بشرى همانند خودتان اطاعت كنيد، قطعاً زيانكاريد.
🔸آيا (آن پيامبر) به شما وعده مى دهد كه وقتى مرديد و خاك و استخوان هايى (پوسيده) شديد، شما (از قبر) بيرون آورده مى شويد ؟!
🔸دور است دور، آنچه به شما وعده داده شده است.
🔸جز اين زندگى دنيا چيز ديگرى نيست، مى ميريم و زندگى مى كنيم و ما (هرگز پس از مرگ) برانگيخته نخواهيم شد.
🔸او جز مردى كه بر خدا دروغ مى بندد نيست، و ما هرگز به او ايمان نخواهيم آورد.
🌿نکته:
در قرآن، كلمه ى «هيهات» دو بار، آن هم در همين آيه به كار رفته است، كه سران كفر وقوع قيامت را بسيار دور مى پندارند.
شعارهاى كفّار:
پيامبر يك انسان معمولى است. «بشراً»
بر ديگران امتيازى ندارد. «مثلكم»
پيروى از پيامبران خسارت است. «لخاسرون»
قيامت و زندگى دوباره دور است. «هيهات هيهات» (چون انبيا مكرّر و هميشه وعده ى قيامت مى دادند، «توعدون» مخالفان هم كلمه «هيهات» را تكرار كردند)
آنچه ذكر شد، برخى از شعارهاى لجوجانه يا فريبنده ى كافران و حقّ ستيزان است. آنان با تبليغات گسترده، پيروى از پيامبران را خسارت مى دانند ولى هدفشان اين است كه مردم را مطيع خود سازند و با شعار آزادى، ملّت ها را به بردگى كشانند.
📜پیام:
- افراد مغرور جز راه خود، راه ديگرى را تصور نمى كنند. «اِن هى»
- آخوربين، آخربين نمى شود. «الاّ حياتنا الدنيا» (دنياگرايان، كوته فكران جامعه هستند)
- كفّار، خدا را قبول داشتند ولى معاد و نبّوت را نمى پذيرفتند. «افترى على اللّه»
- اهل كفر، با شعار «حفظ حريم و قداست الهى» اوليا و وعده هاى الهى را رد مى كنند. «افترى على اللّه»
- گاهى جامعه به قدرى سقوط مى كند كه حاميان واقعى دين به عنوان دروغگو و كافران مغرور به عنوان حامى حريم خدا معرفى مى شوند. «افترى على اللّه»
منبع:تفسیر نور
⚘
@Nahjolbalaghe1
🌸 قرآن و نهج البلاغه 🌸🍃
. 📚نهج البلاغه/خطبه ۱۹۲/خطبه قاصعه ✅فراز ۱۷ سوابق درخشان شجاعت و فضائل امام عليه السّلام من در
.
📚نهج البلاغه/خطبه ۱۹۲/خطبه قاصعه
✅دو فراز آخر
🍂خيره سري و دشمني سران قريش
من با پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم بودم آنگاه كه سران قريش نزد او آمدند و گفتند: «اي محمد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم تو ادّعاي بزرگي كردي، كه هيچيك از پدران و خاندانت نكردند، ما از تو معجزه اي ميخواهيم، اگر پاسخ مثبت داده، انجام دهي، ميدانيم كه تو پيامبر و فرستاده خدايي، و اگر از انجام آن سرباز زني، خواهيم دانست كه ساحر و دروغگويي» پس پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرمود «شما چه ميخواهيد» گفتند: «اين درخت را بخوان تا از ريشه كنده شود و در پيش تو بايستد» پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: خداوند بر همه چيز تواناست. حال اگر خداوند اين كار را بكند آيا ايمان ميآوريد و به حق شهادت ميدهيد گفتند: آري، پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: من بزودي نشانتان ميدهم آنچه را كه درخواست كرديد، و همانا بهتر از هر كس ميدانم كه شما به خير و نيكي باز نخواهيد گشت، زيرا در ميان شما كسي است كه كشته شده و در چاه «بدر» دفن خواهد شد،«» و كسي است«» كه جنگ احزاب را تدارك خواهد كرد. سپس به درخت اشاره كرد و فرمود: «اي درخت اگر به خدا و روز قيامت ايمان داري، و ميداني من پيامبر خدايم، از زمين با ريشه هايت در آي، و به فرمان خدا در پيش روي من قرار گير» سوگند به پيامبري كه خدا او را به حق مبعوث كرد، درخت با ريشه هايش از زمين كنده شده، و پيش آمد كه با صداي شديد چونان به هم خوردن بال پرندگان، يا به هم خوردن شاخه هاي درختان، جلو آمد و در پيش روي پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ايستاد كه برخي از شاخه هاي بلند خود را بر روي پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و بعضي ديگر را روي من انداخت و من در طرف راست پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ايستاده بودم، وقتي سران قريش اين منظره را مشاهده كردند، با كبر و غرور گفتند: «به درخت فرمان ده، نصفش جلوتر آيد، و نصف ديگر در جاي خود بماند» پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرمان داد. نيمي از درخت با وضعي شگفت آور و صدايي سخت به پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم نزديك شد گويا ميخواست دور آن حضرت بپيچد، امّا سران قريش از روي كفر و سركشي گفتند: «فرمان ده اين نصف باز گردد و به نيم ديگر ملحق شود، و به صورت اول در آيد» پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم دستور داد و چنان شد. من گفتم: لا اله الا اللّه، اي رسول خدا من نخستين كسي هستم كه به تو ايمان آوردم، و نخستين فردي هستم اقرار ميكنم كه درخت با فرمان خدا براي تصديق نبوّت، و بزرگداشت دعوت رسالت، آنچه را خواستي انجام داد. امّا سران قريش همگي گفتند: «او ساحري است دروغگو، كه سحري شگفت آور دارد، و سخت با مهارت است». و خطاب به پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم گفتند: «آيا نبوّت تو را كسي جز امثال علي عليه السّلام باور ميكند»
🌷 الگوهاي كامل ايمان
و همانا من از كساني هستم كه در راه خدا از هيچ سرزنشي نميترسند، كساني كه سيماي آنها سيماي صدّيقان، و سخنانشان، سخنان نيكان است، شب زنده داران و روشني بخشان روزند، به دامن قرآن پناه برده سنّتهاي خدا و رسولش را زنده ميكنند، نه تكبّر و خود پسندي دارند، و نه بر كسي برتري ميجويند، نه خيانت كارند و نه در زمين فساد ميكنند، قلبهايشان در بهشت، و پيكرهايشان سرگرم اعمال پسنديده است.
🌷
.
📕نهج البلاغه/حکمت۲۸۶
✅سرانجام خوشی ها(سیاسی،اجتماعی)
🔸وَ قَالَ ( عليه السلام ) : مَا قَالَ النَّاسُ لِشَيْءٍ طُوبَي لَهُ إِلَّا وَ قَدْ خَبَأَ لَهُ الدَّهْرُ يَوْمَ سَوْء
🔹ٍو درود خدا بر او فرمود: مردم چيزي را نگفتند خوش باد، جز آنكه روزگار، روز بدي را براي او تدارك ديد.
⚘
@Nahjolbalaghe1
🌸 قرآن و نهج البلاغه 🌸🍃
. 📕نهج البلاغه/حکمت۲۸۶ ✅سرانجام خوشی ها(سیاسی،اجتماعی) 🔸وَ قَالَ ( عليه السلام ) : مَا قَالَ النَّ
.
🌿شرح و تفسیر حکمت ۲۸۶ نهج البلاغه
همه چیز دنیا در حال دگرگونى است امام علیه السلام در این گفتار حکیمانه به نکته مهمى اشاره مى کند و مى فرماید : «هیچگاه مردم به چیزى نگفتند: خوشا به حال او؛ مگر اینکه روزگار روز بدى را براى آن پنهان و فراهم ساخت»؛ (مَا قَالَ النَّاسُ لِشَیْءٍ «طُوبَى لَهُ» إِلاَّ وَقَدْ خَبَأَ لَهُ الدَّهْرُ یَوْمَ سُوءٍ). معادل «طُوبى لَه» در فارسى «خوشا به حال او» ست، «طُوبى» مؤنث «أطْیَب» به معناى بهتر و پاکیزه تر است. براى این جمله کوتاه و پرمعنا دو تفسیر وجود دارد : نخست اینکه چون مردم چیزى را بستایند، حسودان، حسادتشان تحریک مى شود و در زوال آن کوشش مى کنند. به همین دلیل جمعى معتقدند باید نعمت هاى چشمگیر را ازنظر حسودان مخفى داشت که در مقام دشمنى با آن برنیایند. درست است که باید انسان به مقتضاى (وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ) نعمت هاى الهى را آشکار سازد؛ ولى در برابر حسودان، استثنایى وجود دارد. به همین دلیل حضرت یعقوب علیه السلام به فرزندش یوسف علیه السلام سفارش کرد که خواب خود را که نشانه اوج عظمت او در آینده است از برادران حسود پنهان کند. تفسیر دیگر اینکه همه چیز دنیا در حال دگرگونى و زوال است؛ امروز ممکن است همه درباره شخص معینى تعریف و تمجید کنند و نعمت هاى الهى را براى او کامل بدانند و بگویند: خوشا به حال او که مشمول چنین نعمتهایى است؛ اما چیزى نمى گذرد که دگرگونى هاى طبیعت دنیا، دامان او را مى گیرد، ثروت از میان مى رود، قدرت رو به افول مى گذارد و جوانى و سلامت به پیرى وبیمارى منتهى مى شود و اینجاست که ستایش کنندگان سابق انگشت حیرت به دندان مى گزند. نمونه این مطلب همان است که در داستان قارون، اواخر سوره «قصص» در قرآن مجید آمده است. قرآن مى گوید: «(فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِى زِینَتِهِ قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنیَا یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِىَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ)؛ (روزى قارون) با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها که خواهان زندگى دنیا بودند گفتند: «اى کاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم! به راستى که او بهره عظیمى دارد!». اما هنگامى که عذاب الهى آن مغرورِ خودخواهِ خودبرتربین را فرا گرفت وقصرهایش در درون خاک مدفون شدند، آنها که دیروز آرزوى زندگى او را مى کردند به کلى دگرگون شدند و به فرموده قرآن «(وَأَصْبَحَ الَّذِینَ تَمَنَّوْا مَکَانَهُ بِالاَْمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اللهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَوْلاَ أَنْ مَّنَّ اللهُ عَلَیْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَیْکَأَنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ)؛ و آنها که دیروز آرزو مى کردند به جاى او باشند (هنگامى که این صحنه را دیدند) گفتند: «واى بر ما! گویا خدا روزى را بر هرکس از بندگانش بخواهد گسترش مى دهد یا تنگ مى گیرد! اگر خدا بر ما منت ننهاده بود، ما را نیز به قعر زمین فرو مى برد! اى واى گویى کافران هرگز رستگار نمى شوند!». احتمال سومى در تفسیر این جمله نیز داده شده است که ما آن را چندان مناسب نمى دانیم و آن اینکه هرگاه مردم شخص یا چیزى را بستایند، افراد شورچشم در میان آنها ممکن است چشم بزنند و سبب زوال آن شوند، ازاین رو علامه مجلسى؛ در جلد ۶۰ بحارالانوار در تفسیر این جمله امام علیه السلام مى گوید : «گاه به ذهن انسان چنین خطور مى کند که در چشم و تأثیر آن ممکن است اشاره اى به این معنا باشد، هرچند از بعضى از آیات و اخبار دور است». در اشعار منسوب به على علیه السلام نیز این معنا آمده است آنجا که مى فرماید: أَحْسَنْتَ ظَنَّکَ بِالاَْیّامِ إذْ حَسُنَتْ وَلَمْ تَخْفَ سُوءَ ما یَأْتی بِهِ الْقَدَرُ وَسالَمَتْکَ اللَّیالی فَاغْتَرَرْتَ بِها وَعِنْدَ صَفْوِ اللَّیالی یَحْدُثُ الْکَدِرُ هنگامى که دنیا به تو رو کرد به روزگار خوشبین شدى ـ و از عواقب سوء مقدرات نترسیدى. شبها را با سلامت گذراندى و مغرور شدى ـ در حالى که در شبهاى صاف و آرام ناگهان کدورتها و ناراحتى ها حادث مى شود. مرحوم محدث قمى داستان عبرت انگیزى در کتاب الکنى و الالقاب از شعبى در این زمینه نقل مى کند و مى گوید: من نزد «عبدالملک بن مروان» در قصر کوفه بودم در زمانى که سر «مصعب بن زبیر» را براى او آوردند و پیش روى او گذاشتند. بدن من شروع کرد به لرزیدن. «عبدالملک» گفت: چرا چنین شدى؟ گفتم: به خدا پناه مى برم، من در همین قصر و در همین جا با «عبیدالله بن زیاد» بودم⬇️
↕️
که دیدم سر حسین بن على علیهما السلام را در برابر او گذاشته بودند. پس از مدتى در همین جا نزد «مختار» بودم که دیدم سر «عبیدالله بن زیاد» را پیش روى او گذاشتند. سپس در همینجا با «مصعب بن زبیر» بودم که دیدم سر «مختار» را پیش روى او گذاشتند و اکنون سر «مصعب بن زبیر» در برابر توست. (اشاره به اینکه فکر کن سرنوشت تو چه خواهد شد). «عبدالملک» از جا برخاست ودستور داد آن کاخ را که در آن بودیم ویران کنند. (به گمان اینکه شوم است وهمه این شومى ها از آن کاخ برمى خیزد). سپس مرحوم محدث قمى مى گوید: یکى از شعراى فارسى زبان این داستان را در ضمن شعر زیبایى آورده است : نادرمردى ز عرب هوشمند گفت به عبدالملک از روى پند روى همین مسند و این تکیه گاه زیر همین قبّه و این بارگاه بودم و دیدم برِ ابن زیاد آه چه دیدم که دو چشمم مباد تازه سرى چون سپر آسمان طلعت خورشید ز رویش نهان بعد ز چندى سر آن خیره سر بُد برِ مختار به روى سپر بعد که مصعب سر و سردار شد دست خوش او سرِ مختار شد این سرِ مصعب به تقاضاى کار تا چه کند با تو دگر روزگار!
منبع : بلاغ
⚘
@Nahjolbalaghe1