تربیت فرزند به سبک پارینهسنگی
سمیه رستمی
یکی از شیوههای برتر تربیت فرزند درگذشته مقایسه دو کودک بوده که این شیوه بهاندازه عمر بشر قدمت دارد؛ یعنی حتی انسانهای اولیه هم از این روش بهره میبردند. البته اوایل دوران پارینهسنگی به علت کمبود جمعیت، الگوهای متنوعی برای مقایسه کردن وجود نداشت و انتخابها محدود بود؛ بنابراین چارهای نبود جز اینکه از همان امکانات اولیه استفاده کنند و بچهشان را با بچه گرگ و پلنگ مقایسه کنند. مثلاً اگر میخواستند بچهشان دونده فوقالعادهای باشد، مسابقهای با یک قلاده یوزپلنگ وحشی ترتیب میدادند. البته در مواقع مقتضی مجبور به مداخله میشدند، چون یوزپلنگ حرف حساب حالیاش نبود و نمیفهمید این رفاقتهاست که میماند نه رقابتها. یا برای قوی شدن سرپنجه کودک او را با حریف تمرینی مثل خرس گیریزلی، پنجه در پنجه میکردند. بهاینترتیب باگهای تربیتی و شخصیتی بچه میریخت. معلوم میشد بچه در کدام زمینه ضعف دارد.
ازآنجاکه گاهی این حریفهای تمرینی قضیه را خیلی جدی میگرفتند؛ انسانهای اولیه به این نتیجه رسیدند که با این روش انسانهای آخرین خواهند شد و نسلشان مثل دایناسورها به فنا خواهد پیوست، تصمیم گرفتند بین بچههای خودشان به مقایسه بپردازند. صبح تا شب توجهشان به این باشد که بچه همسایه چه ویژگیهایی دارد که بچه خودشان ندارد، همان را چماق کنند دقیقاً بزنند وسط سر بچهشان. برای مثال روزی مادری گفت به فرزند خویش که پسر غار بالایی از پوست پلنگهایی که دیروز شکار کرده ست پالتو، پوست و کلاه و دستکش برای مادرش دوخته است. آنوقت پسر ما از شیر و پلنگ چندشش میشود. صبح تا شب روی دیوار نقاشی میکند برای آیندگان.
در غار بالایی هم همین بحث بهگونهای دیگر در جریان بود. مادر خانواده میگوید: بچه تو چرا صدایت مثل ماموتها بلند و گوشخراش است؟! از پسر غار پایینی یاد بگیر که صدا از طبقات این غار درمیآید اما انگار سیستم صوتی روی این بچه نصب نشده. امروز مادرش میگفت پسرش آیندهنگر است و دارد درباره زندگی ما به آیندگان اطلاعات مفید میدهد. کاش مقداری از او یاد میگرفتی!
این شیوه آتش حسادت را در وجود بچهها شعلهور میکرد. جوری که چشمهایشان از حدقه درمیآمد و بدنهای آنها را برای مبارزه باهم گرم میکرد. بااینکه انتخاب با خود آنها بود که در این آتش مغزپخت شوند یا جزغاله اما چون آتش حسادت دودودم زیادی دارد و چشم را کور میکند، آنها جزغاله شدن را انتخاب میکردند؛ مثلاً فردای آن شب، پسر غار پایینی با یک عدد کبودی نچرال و فوق هنری به غارشان برگشت و یکراست به سراغ غار نوشتههایش رفت و تاریخ را تحریف کرد. او برای پسر غار بالایی دم گراز، گوش الاغ، پای پلاتی پوس و دماغ فیل کشید که موجب شد باستانشناسان قرنهایهای متمادی دربهدر به دنبال بقایای چنین موجودی در میان فسیلها بگردند.
پسر غار بالایی که برای جلب رضایت مادرش دو سه گله از حیوانات را قلع و قم کرد و دچار نوعی خشم پنهان بود که روانشناسان آن موقع متأسفانه تشخیص ندادند. پسر غار پایینی هم که احساس ناکافی بودن داشت دست از ابداع خط جدید انسانهای اولیه برداشت و دچار افسردگی حاد شد. مهمترین ویژگی این شیوه تربیتی شاخ نشدن فرزندان برای والدینشان بود. آنها تا آخر عمر احتیاج داشتند که کسی خوب و بد را نشانشان بدهد چون فکر میکردند خودشان عرضه ندارند.
والدین اولیه به این نتیجه رسیدند که مقایسه کردن بچهها با یکدیگر خیلی کار غلطی است. چون میدیدند کودکانشان از هر فرصتی برای ضربه زدن و کِنِف کردن یکدیگر استفاده میکنند و اتحاد قبیله دارد به فنا میرود. از طرفی راههای تربیتی دیگر مثل؛ پرورش استعداد، انتظارات واقعگرایانه و محک زدن آن موقع کشف نشده بود. والدین اولیه خیلی که به مخ و مخچه اولیهشان فشار وارد کردند، تصمیم گرفتند از همان روش قبلی مقایسه با حیوانات برگردند، منتها حیوانات سبکتری استفاده کنند. مثل آهو، خرگوش، گربه و حتی مرغهای اولیه که شیر مرغوبی تولید میکردند ولی به دلایلی نامشخص در همان دوران پارینهسنگی منقرضشدهاند.
منتشر شده در نشریه خانه آرام
#پست_آموزشی شماره ۱
بسم الله الرحمن الرحیم
هر متنی که محتوایش با شوخی بیان میشود ، خارج از چهار حالت نیست:
طنز: شوخیها حتما نقدی به دنبال دارد. درون مایهای دارد و مخاطب را به فکر وا میدارد. دارک کمدی یا طنز تلخ چنان درون مایهای تلخی دارد و دردی را که بیان میکند که حتی شاید شوخیها خنده از مخاطب نگیرد اما جان عزیزتان اگر شوخیهایتان در متن درنیامد نگویید دراک کمدی نوشتیم.
فکاهه: شوخیها فقط محض خندیدن است و هیچ درون مایهای و نقدی ندارد. مخاطب هم فقط بعد خواندن یا شنیدن آن تنها شنگول میشود.
هجو: نقد افراد همراه شوخی است. نقد سازنده. بیشتر شوخیهای سیاسی از این دست است. در واقع چیزی به اسم طنز سیاسی نداریم و در بهترین حالت هجو است.
هزل: تخریب و ریشخند کردن و تمسخر دیگران است. نازل ترین نوع مطلبی که با شوخی همراه است همین هزل است.
@namakdooon
18.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خبرخند ۷۹
لات کوچه خلوت تا ته بچه زرنگ ایرونی
بدو جانمونی
نویسنده: سمیه رستمی
@namakdooon
هدایت شده از قلمدار (سعید احمدی)
مهارتهای نویسندگی «تداعیهای واژگانی»
✍️ #سعید_احمدی
بدحالی و خوشحالی همیشه صفت آدمی نیست. واژهها نیز جان، وضعیت و حالت دارند. میخندند و میخندانند، جیغ میزنند، میرقصند، رو ترش میکنند، اشک درمیآورند، شاخوشانه میکشند، طوفانی و آرام میشوند و روح و عواطف این و آن را به بازی میگیرند. «واژه» زنده است؛ نفس میکشد؛ دم سرد و گرم دارد؛ برای خودش قد و قواره و قیافه و قاعده و قانون دارد؛ قوم و قبیله و تبار و نژاد دارد؛ سر پر شور یا دل پر خون، دست کج یا پای صاف دارد. کرختی، زمختی، نرمی و درشتی از خلقوخوی الفاظی است که میگوییم یا مینویسیم. نویسنده نیز همیشه جفت بدحالان و خوشحالانی به نام واژه است. او باید حال و هوای این موجودات هزاررنگ را بفهمد و هرکدام را در مملکت صفحات، به جای خود بنشاند؛ زیرا سامان یک نوشته با بیسامانی کلمهها میسر نمیشود. نویسنده مدیر، کارفرما و مهندس است. دانش و زیرکی اوست که بناهای استوار و آبادی همچون بوستان و گلستان بر جای میگذارد. هر حرف و اسم و فعلی کار و رسالتی بر دوش دارد. تنها کاربرد نابجا یا اشتباه آنها نیست که به نوشتهها زیان میزند؛ بلکه ندانستن جو حاکم و نفهمیدن هوابار پیرامون آنها نیز از وجاهت جملهها میکاهد. نویسندگان پادشاهان اقالیم واژگاناند. آنان همچون کارشناسان هواشناسی جو سرد و گرم یا هوای صاف و بارانی قلمرو خود را زیر نظر دارند. باد، طوفان، سیل، زلزله، قحطی، فراوانی، آرامش، خشکی و رطوبت واژهها میان دو انگشت نویسنده میچرخد. همنشین کلمات بهخوبی میداند که دوستان او افزون بر معنای مطابقی، تداعیهای فرا لفظی هم دارند؛ بنابراین هم به موضوعله واژهها توجه دارد هم به روحی که در آنها حلول کرده است. مثال: «او به چنین جایگاهی رسید؛ او این جایگاه را پذیرفت، او به چنین جایگاهی دستیافت، او در چنین جایگاهی نشست؛ او در چنین جایگاهی قرار گرفت؛ او را به چنین جایگاهی رساندند». رسید ثمره تلاش و لیاقت، پذیرفت نتیجه تحمیل، دستیافت اثر به آب و آتش زدن، نشست فرجام عمل غاصبانه، قرار گرفت و رساندند هم محصول زد و بند است. عبارتهای «با هم جنگیدند؛ زد و خورد کردند؛ یورش بردند، به هم پریدند؛ رو در روی هم ایستادند؛ شاخوشانه کشیدند، گلاویز شدند، پاچه هم را گرفتند، بینشان شکرآب شد و بینی هم را به خاک مالیدند» هر کدام در جا و فضایی ویژه، معنایی بهتر و رساتر میسازد. «افشاندن، پاشیدن و ریختن» معنایی همانند دارند؛ ولی گل را میافشانند، نمک و زهر را میپاشند و خون و آبرو را میریزند: بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم (حافظ)؛ نمک پاشیدی و کردی کبابم (بهار)؛ به طعنه زهر پاشیدی (انوری)؛ خونم بریخت و از غم عشقم خلاص داد (حافظ)؛ آبرویش ریخت چون آتش بسوخت (عطار). همینطور است حال کلماتی همچون «تند، سریع، چالاک، فرز، زرنگ، تیز، قبراق و جلد» یا «شاد، شنگول، سرمست، خوشحال، سرخوش، سرحال، سر کیف و بانشاط» یا «آرام، آسوده، راحت، بیخیال، سبکبار، بیغم، خنثا، بیرگ، بیاثر، بیوجود، بیاعتنا، خاموش و بیجان» یا «رنج، اذیت، آزار، جفا، ستم، عذاب و شکنجه». بههرروی نوشته همچون یک بدن به خط و خال و چشم و ابرو نیاز دارد؛ ولی نیکویی همه اینها وقتی است که در جای خود قرار بگیرند. از هنرمندی و چیرهدستی خالق اثر است که چه چیزی را چگونه دلپذیر و چشمنواز بیافریند. چیزی که عوام بفهمند و خواص بپسندند.
🌱
@ghalamdar
نمکدون شعبه ایتا
مهارتهای نویسندگی «تداعیهای واژگانی» ✍️ #سعید_احمدی بدحالی و خوشحالی همیشه صفت آدمی نیست. واژهه
سلام بنا نداشتم غیر از طنز پست دیگهای در کانال باشه اما این مطلب به کار طنزنویسی میاد. طنزنویس لازمه دایره واژگانی گستردهای داشته باشه چرا که یکی از تکنیکهای طنزنویسی واژه آراییه که انشالله بهش میپردازیم.
6.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خبرخند ۸۰
یه خرده بیات شده چون دیروز آماده شده
نویسنده: سمیه رستمی
@namakdooon
نمکدون شعبه ایتا
#پست_آموزشی شماره ۱ بسم الله الرحمن الرحیم هر متنی که محتوایش با شوخی بیان میشود ، خارج از چهار حال
#پست_آموزشی شماره۲
بسم الله الرحمن الرحیم
سه نظریه درباره خنده وجود دارد:
۱_نظریه تفوق: افلاطون و ارسطو و چند نفر دیگر میگن که ما به دلیل تفوق بر دیگران میخندیم، به دلیل شکوه ناگهانی حاصل از درک ناگهانی برتری خویش، در قیاس با پستی و فرودستی دیگران یا پستی و فرودستی پیشین خودمان. خنده آن شوری است که هیچ نامی ندارد.
۲_ نظریه آرامش: این نظریه در قرن نوزدهم توسط یک بابایی به نام هربرت اسپنسر مطرح شده و این بنده خدا اعتقاد داشته خنده آزاد شدن انرژی عصبی پس رانده شدهاست. فروید هم گفته: اوهوم...انرژی آزاد یا تخلیه شده در خنده به این دلیل لذت بخش است که از میزان انرژی که در مواقع معمول برای مهار یا سرکوب فعالیت روانی به کار میرود، میکاهد.
۳_ نظریه ناهماهنگی: چند نفر از جمله کانت و شوپنهاور و چندتای دیگشون گفتن خنده در تحلیل نخست، درک ناهماهنگی است. خنده حاصل تجربه ناهماهنگیای محسوس میان دانستهها یا توقعات ما از یک سو و اتفاقات رخ داده در لطیفه، خوشمزگی، لودگی یا مزاح از دیگر سو است.
(که بنده این نظریه را بیشتر قبول دارم و شوخی سازی یک طنزنویس حاصل باور او درباره علت خنده است.)
رایجترین نوع لطیفه این است که ما بر خلاف انتظارمان، جملهای غافلگیر کننده بشنویم. آنچه باعث خنده میشود این است که آنچه انتظارش را داشتهایم نقش بر آب شده است.
شوخ در لغت یعنی چرک. شما یادتان نمیآید قدیمها در حمام فردی بود که اسمش دلاک بود وظیفه داشت با کیسه حمام، چرک و آلودگی را به همراه یک لایه پوست از روی بدن افراد بِکند، بگذارد کف دستشان.
شوخی در اصطلاح عیب و آلودگی را به رو طرف آوردن میگویند.
شوخیها دو دسته هستند:
۱_شوخیهای لفظی و کلامی
۲_شوخیهای غیرلفظی و عملی
۱_شوخیهای کلامی و لفظی: بیشتر جنبه بازی با کلمات دارند و لازمه آن تسلط طنزنویس بر کلمات و معانی ظریف و دقیق آن است.
۱_ دستکاری بامزه اسامی:
اسامی به شرط اینکه کاملا مشهور و شناخته شده باشند. اگر اسامی اشخاص باشد در هجو و هزل کار برد دارد. اما اگر غیر این باشد کاربرد آن اخلاقیتر است.
مثل: پرایدو...فیسبوق ...
سالها پیش مطلبی نوشتم به اسم «شاخستاگرام» با نقطه کانونی شاخهای اینستاگرام. مطلبی هم نوشتم در نقد آپارتمان نشینی با تم غارنشینی ، اسم متن، «سلسله غاپارتمانیان» بود.
دستکاری بامزه کلمات باید به حدی باشد که معنی را برساند و مخاطب متوجه شوخی بشود.
@namakdooon
May 11
10.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خبر خند ۸۱
داغ و تازه
اسکار خفت گیر اعظم میرسه به ...
نویسنده: سمیه رستمی
@namakdooon