eitaa logo
نمکتاب
14.3هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
705 ویدیو
183 فایل
💢نمکتاب: نهضت ملی کتابخوانی💢 『ارتــــباط بــــا نمکتاب🎖』 💌- @p_namaktab 『سفارش کتاب نمکتاب』 🛒 @ketab98_99 『قیمت + موجودی کتب』 『📫- @sefaresh_namaktab 『مشاوره کتاب نمکتاب』 📞 @alonamaktab 『سایت جامع نمکتاب』 🌐- https://namaktab.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
ادامه نقد کتاب دوریان گری👇👇👇👇👇💥💥💥 و “دوریان” جوانی که با وسوسه “هنری” تمام دارایی اش که نجابتش بوده را به مرور از دست می دهد. این کتاب به صراحت نقد فلسفه غرب است به زبان داستان. آنچه در تمدن اروپایی پا گرفت، رشد کرد و در ظاهر برای انسان هایش را آورد اما هیچ کس نخواست تا کثافت‌ها و رذالت‌ها و بی‌شرفی‌های دور از این لذت را هم ببیند و به دیگران با صداقت نشان دهد. در جای جای داستان نویسنده با صراحت افکار فرهنگشان (فرهنگ انگلیسی) را به صحنه می آورد و نتیجه آن را به خواننده نشان می دهد. “بازیل” تصویر دوریان را می کشد؛ تصویری بسیار زیبا و “دوریان” آرزو می کند به جای آنکه خودش پیر شود و گذر زمان بر چهره زیبایش اثر منفی بگذارد، تصویر نقاشی شده‌اش پیر شود و دعایش اجابت می شود. اما نه به این صورت که تنها تصویرش با گذشت زمان پیر شود؛ بلکه هر عمل هوس‌آلود و گناهی که دوریان انجام می دهد بر ظاهرش در نقاشی هم اثر می گذارد. دوریان زیباست و نقاشی اش هر روز زشت‌تر می شود. در حقیقت نویسنده دارد نشان می دهد که گناهان بر سیرت و صورت انسان اثر می گذارد و زشت و زیبایی واقعی را می سازد و علنی می کند. دوریان وحشت زده نقاشی‌اش را پنهان می کند و آخر سر نقاش را هم می کشد و جسدش را پودر می کند، غافل از آنکه خودش و عملش هنوز زنده هستند و هر انسانی اسیر عملش است. انسان غرب‌زده، خدا را حذف کرد تا راحت باشد، لذت را کسی برایش مخدوش نکرد اما حواسش نبود که اسیر خودش است نه دستورات خدا. آنچه که لذت ها را برایش بی‌اثر و کم می کند کارهای خودش است نه محبت‌های خدا. و این طور شد که از داشته‌‌هایش دست کشید و با لب و لوچه‌ای آویزان به سراغ نداشته‌های حرام رفت و قطعا سرانجام همه ی آنها همین است که در رمان به تصویر کشیده شده است. دوریان گری برای فرار از تصویر خودش آن را پاره می‌کند ولی در حقیقت خودش را که سالهاست باطنا مرده، ظاهرا هم می‌کشد. این نتیجه امروزش نبود، دستاورد روزهای گناهش بود.  بهر حال این کتاب را نه یک بار که بارها بخوانید و در آنچه غرب خودش هم نقدش می‌کند تفکر کنید. 💠namaktab.ir 🔶naghdbook.blog.ir/ 🔷 @namaktab_ir
📚کتابی که خواندنش برای دانشجو شیرینی تلخ است و برای دانش آموزان دبیرستانی مسکن... میثم است و موقعیت بسیار عالی برای اپلای اما ... میثم جوان امروز است با همه تمایلاتش که چیزهایی برایش اهمیت دارد و نمی‌خواهد انها را ندیده بگیرد از طریق👇 @sefaresh_namaktab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونی چرا عاشق نمیشی؟؟؟؟ میدونی چرا به چیزی علاقه نداری؟؟؟؟ حتما این چند دقیقه رو گوش کن!!!! با دلت ببین @namaktab_ir
📚خدایا اجازه ۷تا۹سال تو هرجا که دلت خواست می توانی کنی. من بیست و چهار ساعت بیدارم و هرگز نمی خوابم. برای شنیدن دعای تو همیشه آماده ام. کاری هم ندارم کجا هستی. تو اگر در چرخ و فلک هم باشی می توانی دعا کنی.....دعا در هیچ جا ممنونع نیست. کتاب «خدایا اجازه!» پاسخ های زیبا و ساده ای به پرسش های گوناگون کودکان در زمینه های و داده است که باعث تقویت روحیه کودک می شود! ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
#کتاب_و_کتابخوانی #من_و_کتاب #سخنان_امام_خامنه_ای لینک دانلود سخنان امام خامنه ای👇👇👇👇 http://namaktab.blog.ir/1396/11/16/
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لالایی گل زیبا....مهتاب اومده بالا تو این شبای دنیا خیلی غریبه آقا سفارش این سی دی بسیار زیبا که شامل صوت های مهدوی کودکانه ست از طریق 👇👇👇👇 @sefaresh_namaktab قیمت:۳۰۰۰ تومان
1⃣ 2⃣ 3⃣ 📚پرتاب 🚀🚀🚀 اگر برای شروع کردن کاری، از شکست می‌ترسید و سمتش نمیرید یا انگیزه کافی برای رسیدن به اهداف‌تون رو ندارید و اصلا هدف رو گم کرده اید، سرگذشت این جوان رو بخوانید🙃 ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
📚شاهرخ دانلود فایل صوتی از اینجا👇👇👇 http://namaktab.ir/کتاب-صوتی-شاهرخ،-حر-انقلاب-اسلامی 📚معرفی: شاهرخ یه لات بود . حال لات های محله دیگه رو هم گرفته بود، تو کاباره یهودی ها کار می کرد.بعد از انقلاب حکم اعدامش هم اومد... ✏برشی از کتاب: توی محل شاهرخ را همه می شناختند. خیلی قوی بود. اما برای اینکه جلوی کسی کم نیاره رفت سراغ کشتی. ...در مسابقات درخششش خیره کننده بود. جوان تهرانی قهرمان سنگین وزن مسابقات شد. ...همیشه چهار یا پنج نفر بدنبال شاهرخ بودند. همیشه هم او رفقا را مهمان می کرد. صاحب آنجا شخصی به نام ناصر جهود از یهودیان قدیمی تهران بود. یک روز بعد از اینکه کار ما تمام شد ناصرجهود من را صدا کرد و خیلی آهسته گفت: این جوانی که هیکل درشتی داره اسمش چیه؟! چیکاره است؟!... در پس هیکل درشت و ظاهر خشنی که شاهرخ داشت، باطنی متفاوت وجود داشت که او را از بسیاری از همردیفانش جدامی‌ساخت... ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
#ماجرای_نیمروز #فیلم 📀جوانان ایران نیم روزهای زیاد و خاطره انگیز زیاد دیده اند اما طعم این فیلم برای دختر و پسر ایرانی در کوچه پس کوچه های تهران طعم فریب است و خون و قهرمانی.... 🎥داستان از ابتدای #انقلاب و با غیر مشروع دانستن انقلاب توسط #گروهک_منافقین شروع می شود و با ترور #شهید_رجایی ادامه می یابد و باتلاش اطلاعات و موفقیت آنها در یک نیمروز برای پایان دادن به کار این گروهک در #ایران پایان می یابد. در محله های پر آشوب #تهران در پیچاپیچ خیابان ها و کوچه ها و در پستوی خانه ها سرگردان و حیران. آیا این جستجو را فرجامی هست؟ 📸#پوستر بهترین فیلم ها را از اینجا بخوانید:👇👇👇👇👇 http://namaktab.blog.ir/category/چند-رسانه-ای/تصویر/پوستر-فیلم 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
📚خاطرات مرضیه حدیدچی: خاطرات هیجانی و پرماجرای یک بانوی ایرانی 📚معرفی:  مرضیه نا آرام است. پرهیجان و پرتوان و متفاوت از دختران هم سنش است. سر نترسی دارد که همه را می ترساند که نکند روزی با کارهایش، سرش را به باد بدهد. وارد گروهی می شود که همه مرد هستند و کارهای عجیبی می کند و تنها او به عضویت پذیرفته می شود. این کتاب خاطرات هیجانی و پرماجرای یک بانوی ایرانی است ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فاطمه‌ات گفت: با این‌که می‌دانید این خانه خانه‌ی دختر پیامبر است و نوه‌های پیامبر در این جا هستند؟! جوابشان آتشی بود که زبانه کشید... یا رسول الله درِ خانه‌ای که دستان شما بارها روی آن نشسته بود، در آتش سوخت و با لگد... من بلد نیستم روضه بنویسم. چنانچه... #مادر #فاطمیه #روضه #شهادت #آه #نرجس_شکوریان_فرد @namaktab_ir #کتاب #مناسبتی
📚اسماعیل 📚معرفی کتاب: اسماعیل چشمانی زاغ و صورتی زیبا دارد . جوان است و عاشق؛ یعنی عاشق می‌شود… مزه عشق را که می فهمد کارش به جایی می کشد که دست از همه زندگی اش می کشد و…. شورو رشد اسماعیل را با خواند  این کتاب حس می‌کنید… 📖خلاصه کتاب: «اسماعیل» رمانی با محوریت انقلاب است که شخصیت اصلی آن جوانی است که به طور ناگهانی وارد فضای انقلاب اسلامی می‌شود و با تحولاتی که در او رخ می‌دهد، مسیری متفاوت از گذشته‌ را در پیش می‌گیرد. امیرحسین فردی در این رمان، تصویر پسرک چشم‌ زاغی به نام اسماعیل را ترسیم می‌کند که در روزگار پیش از انقلاب همچون دیگران است، بی هیچ تمایز و تشخصی به قهوه‌خانه می‌رود، جوانی می‌کند عاشق می شود و بعد به دنبال کار می‌گردد… بعداز شکست عشقی بدون هیچ برنامه ی از پیش تعیین شده،  اسماعیل قصه ی ما به کتابخانه مسجد راه می‌یابد و درهای تازه‌ای به رویش گشوده می شود حالا زمانه زمانه انقلاب است و اسماعیل با دوستان مسجدی‌اش کارهای بزرگی را انجام میدهد تا… ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
نقد کتاب اسماعیل 💥💥💥💥👇👇👇👇 اسماعیل داستانی است تمام نشدنی، فراتر از زمان گذشته و حال و آینده. جاری در تمام دهه ها و زنده در کشوری که نسل جوان دارد. پر شور است و پویا، آرزومند است و بی پروا. اسماعیل جوان رشید و خوش بر و رویی است که کسی به او رو نیاورده تا بتواند خودش را پیدا کند، و معنای زندگی را دریابد. تنهاست در عین آنکه میان دوستانش پرسه می زند. است و منش، او مثل همه، جوانی کردن با آزادی را دوست دارد و تن به هیچ قید و بندی نمی دهد. تدبیری اگر برای زندگیش هم می کند گاه گاهی است و از روی ناچاری اما داستان ما، برخلاف داستان های خارجی، دارد و خدا همیشه تقدیر می کند جهان را. مخلوقات در کنار برنامه ریزی ها و تدبیرهایشان، همیشه زیر سایه هستند و این می شود که اسماعیل به مانع می رسد و کتک مفصلی که از پدرِ دختر می خورد. جریان زندگی اسماعیل تغییر پیدا می کند تا آخر جلد دوم که به نام گرگ سالی چاپ شده است. کتاب همان قدر که برای جوان هایی که مثل اسماعیل یله اند شیرین و است برای دیگر جوان ها ساده و خسته کننده. خیلی ها مثل اسماعیل و و لاقیدند و انگار دارند داستان خودشان را می خوانند و می خواهند بدانند اسماعیل چه می کند و به کجا می رسد پایانش. و نویسنده پایان بازی می گذارد و ادامه داستان را در جلد دوم ( _سالی) که آن هم با پایان باز تمام می شود ادامه می دهد و کاش امیر حسین فردی زنده بود تا ادامه بدهد تا مشتاقان، تشنه ی سرانجام اسماعیل نمانند. به هر حال روانی داستان، واقعی بودن شخصیت ها ، نزدیک بودن به حس و حال جوانان امروزی، دوری از مفاهیم سخت، درونخوانی اسماعیل، توصیفات دقیق، از مشخصات بارز این کتاب است. چه خسته بشوید، چه با شوق باشید حتما این کتاب را بخوانید. ها که حتما، و و هم با دیدگاه حتما حتما. یهدی من یشاء تفسیر زیبایی است که در این کتاب به آن می رسید و انّا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا هم. 💠namaktab.ir 🔶naghdbook.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیرمومنان را که دست بستند، تنها کسی که خودش را کشاند وسط کوچه، مقابل ناحقی و سکوت و ظلم، زنانه ایستاد. با این‌که بدنش زخمی و آسیب دیده بود دست انداخت به کمبربند امیرمومنان عمر به قنفذ گفت: دست فاطمه را از کمر علی کوتاه کن. من بلد نیستم روضه بنویسم... این اشک‌ها خودشان جاری می‌شوند. تاریخ نوشته است... #مادر #فاطمیه #روضه #شهادت #آه #نرجس_شکوریان_فرد @namaktab_ir #کتاب #مناسبتی
نميدونم کجاييد اما... دلم گواهي ميده همين نزديکي هاييد #زمزمه_های_ظهور
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 کشتی پهلو گرفته: (س) 📚روزگار غریبی است دخترم! دنیا از آن غریبتر! این چه روزگاری است که یک راز آفرینش را در خود تحمل نمی کند. این چه عالمی است که دردانه ی خدا را از خویش می راند؟ آنجا جای تو نیست. هرگز جای تو نبوده است. بیا دخترم. بیا تو از آغاز هم دنیایی نبودی. تو از بهشت آمده بودی. تو از بهشت آمده بودی ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب   💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
#مادر  اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَةِ فاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبیبَةِ حَبیبِکَ وَنَبِیِّکَ وَاُمِّ اَحِبّآئِکَ وَاَصْفِیآئِکَ الَّتِى انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلى نِسآءِ الْعالَمینَ اللّهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها وَکُنِ الثّائِرَ اَللّهُمَّ بِدَمِ اَوْلادِها اللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَها اُمَّ اَئِمَّةِ الْهُدى وَحَلیلَةَ صاحِبِ اللِّوآءِ وَالْکَریمَةَ عِنْدَ الْمَلاَءِ الاَْعْلى فَصَلِّ عَلَیْها وَعَلى اُمِّها صَلوةً تُکْرِمُ بِها وَجْهَ اَبیها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّ بِها اَعْیُنَ ذُرِّیَّتِها وَاَبْلِغْهُمْ عَنّى فى هذِهِ السّاعَةِ اَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلامِ.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
..... بر روح بلندت سلام سلام ای گوهر دریای نور ای آیه ی زیبای عشق ریحانه ی روح خدا سلام ای دار و ندار علی ای بود و نبود حسن ای مادر ارباب ما ..... بر روح بلندت سلام سلام ای گوهر دریای نور ای آیه ی زیبای عشق ریحانه ی روح خدا .....‌ سلام ای دار و ندار علی یا فاطمه الزهرا صلی الله علیک بر روح بلندت سلام سلام ای کوثر و توحید و حمد ای وصف تو یاسین و قدر ای روی تو شمس الضحی سلام ای معنی ام الکتاب ای مدح تو با جبرئیل ای مادر ارباب ما .....
آجرک الله بقیه الله نذری ما برای فرج پسر فاطمه، منتقم خون حسین...شماره حساب نذورات: ۶۱۰۴۳۳۷۸۷۰۵۳۰۰۲۷ 🔷 @namaktab_ir
📚من او: 📖خلاصه کتاب: سال ۱۳۱۲ شمسی، تهران، خانی آباد، خانه اعیانی حاج فتاح، صاحب کوره آجرپزی فردوس، باب جون علی و مریم. علی، رفیق شش دانگ کریم، پسر اسکندر و ننه (نوکر و کلفت خانه فتاح) بود. اسکندر و ننه یک "مهتاب" هم داشتند‌. علی "برای خود آرام زمزمه کرد 'مهتاب'. ته دلش دوباره لرزید. حالا او هم برای خودش چیزی، رازی، یا کسی داشت!"  درویش مصطفی اما از رازش خبر داشت: "تنها بنایی که اگر بلرزد محکم‌تر می‌شود، دل است." پدر علی رفته بود باکو بار شکر بیاورد. اما هیچ وقت برنگشت... . یک انگشتش را بریده بودند. کسی نفهمید ماجرا از چه قرار بوده. اما سید مجتبی نواب صفوی، رفیق علی، می‌گفت کار حکومت است. گذشت و گذشت تا سال‌های کشف حجاب. پاسبان عزتی، روسری از سر مریم کشید..‌‌. . مریم دیگر تاب نیاورد. کند و رفت. جایی که بتواند آن جور که می‌خواهد زندگی کند‌ و یک چیزهایی را فراموش کند. چند سال بعد هم مهتاب به او ملحق شد تا او هم چیزهای دیگری را فراموش کند... ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
#کتاب_و_کتابخوانی #من_و_کتاب #سخنان_امام_خامنه_ای لینک دانلود سخنان امام خامنه ای👇👇👇👇 http://namaktab.blog.ir/1396/11/16/
📚 هدیه ولنتاین : داستان هایی جذاب و خواندنی 📚: همیشه نگاه ها به دنیا یکیست، تکراری و خسته کننده. اما اگر بخواهی می توانی همه اتفاقات اطرافت را متفاوت ببینی، یک جور دیگر تجربه کنی و این شیرینی لذت بخش را در درونت جاری کنی… 📖 ای از کتاب: سیگاری گوشه ی لبم می ذارم و روشنش می کنم . تازه یاد گرفته ام که موقع رانندگی سیگار بکشم . سیگار رو با دو انگشت گرفتی و اون رو با پشت دست دیگرت خاموش کردی . پریدم . از دستت کشیدمش و داد زدم : چه کار می کنی احمق ؟ پشت دستت رو که قرمز شده و سوخته بود ، آروم نوازش کردم . گفتی : هر دفعه که بکشی ، اینطوری خاموشش می کنیم . قبوله ؟ گفتم : اصلا تهدید خوبی نیست برای اینکه نخواهی بکشم . قبول کن که روش درستی نبود . ولی من دیگه هیچ وقت… یه ماشین می پیچه جلوی من و با سرعت زیاد، دور می شه. اگه تو نبودی دنبالش می کردم و زشتی کارش رو نشونش می دادم . اما این دفعه به خاطر تو می بخشمش… به خاطر تو ! ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب namaktab.ir @namaktab_ir