eitaa logo
نمکتاب
15هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
746 ویدیو
187 فایل
💢نمکتاب: نهضت ملی کتابخوانی💢 『ارتــــباط بــــا نمکتاب🎖』 💌- @p_namaktab 『سفارش کتاب نمکتاب』 🛒 @ketab98_99 『قیمت + موجودی کتب』 『📫- @sefaresh_namaktab 『مشاوره کتاب نمکتاب』 📞 @alonamaktab 『سایت جامع نمکتاب』 🌐- https://namaktab.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
♡°•. صدقه اول ماه فراموش نشه♡°•. 💎💫| کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می‌کنند...✨ همانند بذری هستند که هفت خوشه برویاند🌱 که در هر خوشه... یکصد دانه باشد.🌾 🔸و خداوند آن را برای هر کس بخواهد (و شایستگی داشته باشد) دو یا چند برابر می‌کند 🌟 میخوای مالتو چند برابر کنی یا انگشتت‌رو روی این گل بذار👇😉 ٰ 🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹 🌿🌹🌹🌿 🌿🌿 🌿 🌿 🌿 🌿🌿 🌿 🌿🌿🌿 🌿 🌿🌿🌿🌿 🌿 🌿🌿🌿🌿 🌿 🌿🌿🌿🌿 🌿 🌿🌿🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌿 🌹 یا از طریق کارت بانکی واریز کن😍 5041721039933271 ✴️ ارسال عکس واریزی ها به آیدی👇👇 ༺🦋 @p_namaktab 🦋| 🎁| 📗| ╭┅──────┅╮ 🌹 @namaktab_ir ╰┅──────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🧐یادداشت‌های یک رمان اینترنتی خوان رمان اینترنتی 💢 2⃣ 😨✍ با «» همراه ترسا می‌شدم و قربان صدقه‌ی قد و بالای آرتان می رفتم. 👥✍با دو برادر «» هم قدم می‌شدم و لب جدول همراه دانیار راه می‌رفتم و برای معده درد برادرش دلگیر بودم. 😕✍با «دروغ شیرین» دنبال کسی می‌گشتم که دروغی بگوید و پشتش شیرینی یک‌عمر را برایم به ارمغان بیاورد. 😐✍با «پانتی بنتی» کینه هایم را با صاحب کینه در میان می‌گذاشتم و آخرش هم با خودش آرام می‌گرفتم. 😍✍ با «طواف عشق» در تمام زیارت‌های اجباریم امید داشتم که کسی باشد و من را بعد از زیارت هم بخواهد. 👩✍ با «بانوی قصه ها» حاضر بودم مثل زنی باشم که خودش را برای کودک‌های بی مادر به آب‌ و آتش بزند، اما سر آخر نصیبش مرد جنتلمنی بشود که آرزوی هر دختری است. 😓✍ با «» عقده ی تنهایی و خفت آرشام را به جان می‌خریدم و نهایت آرشام می‌شد مرد شب و روزم. ✈️✍ با «توهّم عاشقی» از عرفان دل می کندم و همراه آیدین به فرانسه می‌رفتم. 😶✍با «» حاضر بودم یک دختر احمق جلوه کنم اما مرد وزین داستان، آخرش نصیب من بشود. 🤬✍ روزی صدها صفحه می‌خواندم. گاهی از قلم نویسنده‌ها به تنگ می‌آمدم و چند تا ناسزا نثارشان می‌کردم، اما باز هم نمی‌شد که نخواند... 🔶اگه می‌خواین زودتر ادامه‌اش رو بخونید، به آیدی زیر مراجعه کنید😉👇🏻 @bakelas_ha ◀️ ادامه دارد... ╭┅──────┅╮ 📖 @namaktab_ir ╰┅──────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔎✨🔎✨🔎✨ ✨🔎✨🔎✨ 🔎✨🔎✨ ✨🔎✨ 🔎✨ ◇ نقد رمان این مرد امشب می‌میرد◇ ✍🏻نویسنده: زینب ایلخانی 📖 📋 📝 ✍🏻 °•@namaktab_ir•° ✨ 🔎✨ ✨🔎✨ 🔎✨🔎✨ ✨🔎✨🔎✨ 🔎✨🔎✨🔎✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مادری از عرش 7 ادیت.mp3
2.2M
🥀هرچیزی که نمی‌ذاره شبیه شما بشم... ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗   🌸 @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾" ✾
💥👆 (همراه با جایزه🤩) 🎥👈 پر بازدیدترین کلیپ هفته(0⃣4⃣ ⌛️ 🚀) 🎧👈 پربازدیدترین صوت هفته (وقتت رو تلف نکن) 😍👈پرسودترین تجارت هفته(مالتو چند برابر کن) ⌈😎° @namaktab_ir ○°.⌋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖💡 💧. قطره‌ای‌ازڪتاب عمه‌ خورشید، قبل از آنکه به دنیای سکوت تبعید شود، قصه‌‌هایی عجیب برایمان می‌‌گفت.✨ از پرنده‌ ها، از آهوهای بیابانی و از گرگ‌‌ها🐺. در قصه‌‌های او، همه‌ چیز، حتی آب و رنگ و درخت و ستاره‌ ها ⭐️حرف می‌‌زدند و هیچ‌ چیز محالی وجود نداشت. ثریا هم گاهی پیش ما می‌ آمد ولی وقتی بر می‌‌گشت، ادای عمه را در می‌ آورد و او را مسخره می‌‌کرد😏. او، از همان بچگی یاد گرفته بود که چه‌ طور می‌‌شود دیگران را مسخره کرد و به آن‌‌ها خندید. مادر، از رفتار ثریا خیلی راضی ‌بود ولی همیشه می‌ گفت: «می‌‌ترسم سهراب به عمه‌ اش برود😓.» و بعد با نفرت ادامه می‌‌داد: «مرده‌ شور نسلش را ببرد😡!» مادرم، همین قصه‌ ها را بهانه کرد و با این دستاویز که حرف‌ های عمه‌ خورشید بچه‌ ها را خرافاتی می‌ کند، ملاقات عمه را برای ما ممنوع⛔️ کرد. ولی من می‌‌رفتم. یواشکی پیش او می‌‌رفتم. پشت دامن باجی‌‌ صغرا، تنها کسی‌ که حق داشت پیش عمه‌ خورشید برود، قایم می‌‌شدم و می‌‌رفتم👣. ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 📓 📖 | @namaktab_ir |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
42.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨]•°•مادر که خوب باشد، 🌱]•°•تربیت بچه‌ها موفقیت‌آمیز می‌شود... ❒خرید از طریق(ایتا)👇🏻: @ketab98_99 🎥/•• 🗓/•• 📖\•• ✨\•• ⌈🇮🇷° @namaktab_ir ○°.⌋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مادری از عرش 8 ادیت.mp3
1.9M
🥀کسی که خودش رو نشناسه... ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗   🌸 @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾" ✾
🧐یادداشت‌های یک رمان اینترنتی خوان رمان اینترنتی 💢 3️⃣ 🤯✍🏻اعتیاد می دانید چیست؟ یک عادت که خیلی بد است، ضرر دارد، بدبختت می کند، روز و عمرت را می سوزاند. 🌈✍🏻 من اما حس می کردم این از آن دسته هایی است که دارد روزم را رنگین کمان می کند و شب هایم را پرستاره. 🌍✍🏻 باور کنید همین هم هست که از 92 درصد دختران ایران‌ زمین بپرسید، همین را می گویند که... 📚✍🏻به‌ غیراز دوستانم، هدی و نرگس و مهدیه... خودشان مثل من رمان خوان بودند و حال، چند روزی است که برای خواندن درس‌ها برنامه ریخته اند و من را در منگنه‌ی درس درمانی گذاشته اند. 🧕🏻✍🏻نرگس می‌گفت: هر ماشین شاسی بلندی که از کنارم میگذره، حس میکنم آرتان یا آرشام یا دانیار یا علیرضا و امیر و دانیال الآن پشت فرمان نشستند. باذوق سرک میکشم. 😒✍🏻 اغلب یک پیرمرد مو سپید یا یک مرد جاافتاده کچل پشت فرمانه؛ هرچند که من قیافه بگیرم مثل دخترهای رمان، اون‌ها که نه دلبرند و نه دلداری برای من. 🙄✍🏻از این ‌همه کنف شدن خسته شدم. جوون های دوروبرم دو زار پول ندارند. تهش یک موتور دارند یا یک پراید پیت حلبی. خنده‌ام میگیرد از استدلال نرگس. 💰✍🏻مهدیه هم میگوید: من که پولدار دوروبرم نیست، اما الآن دلم نمیخواد یک پسر پولدار بیاد خواستگاریم. بس که رمانهایی که خوندم پولدارهاشون، بدبختی هاشون گریهم رو درآورد. همین بابایِ کارمند اداره آبم با خونه قسطیمون رو میپرستم. ❌✍🏻مخالفت میکنم و شروع میکنم به استدلال آوردن. اما میگوید: چرا در «آمین دعایت باشم» سه تا دختری که برای سه خانوادهی پولدار بودند از بس پدرشون به مادرشون خیانت کرده بود یا دعوا و مشکل بی‌توجهی داشتند، از خونه بیرون زده بودند؟ یا در رمان «این مرد امشب میمیرد» با اون زندگی سلطنتیشون همشون یکجور بدبخت بودند. ◀️ ادامه دارد... اگه دلت ادامه دست نوشته‌ها رو می‌خواد، به اینجا مراجعه کن😉👇🏻 @bakelas_ha ╭┅──────┅╮ 📖 @namaktab_ir ╰┅──────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷✨🇮🇷 مقایسه دو پرچم... برای دوستات هم بفرست😉🌱 |@namaktab_ir|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از الو نمکتاب
࿐᪥⁉️🌱᪥࿐ ❓سوال: سلام. کتاب‌های داستانی برای نوجوان می‌خواستم، با موضوع انقلاب. میشه چند تا معرفی کنید لطفا؟ ࿐᪥⁉️🌱᪥࿐ ✅الو نمکتاب: سلام و نور 🌸 🔰نوجوان_داستان بلند آخرین تصمیم آخرین مرخصی باد وکاه بازی آن روزها بچه‌های سنگان به هم رسیدن در میانسی جاسوس چغک راز درخت کاج روایتی ساده از ماجرای پیچیده زندانی کوچک سنگ‌اندازان غار کبود سیاه و سفید سرزمین من شب‌های بی‌فانوس شهر هزار شب غریبه‌ها فرار شاهانه فصل درو کردن خرمن گل آخر دقیقه 90 مرغ هوا مسافران جاده‌های سرد نرگس نمکی و مار عینکی و دست‌ها از خاک روییدند هنوز یک خانواده مانده یک تکه نان 🔰نوجوان_داستان انگشت مجسمه باباهای مهربان پشت دروازه‌های بهشت قصه‌های زندگی کدام زیباتر هر سال قبل از زنگ اول ࿐᪥⁉️🌱᪥࿐ 💡 : 🦋 @alo_namaktab ࿐᪥👇🏻👇🏻🔸 @alonamaktab