یه دفترچه میارم، میگم خب بیا کنارم بشین؛
بنظرت اون شعر هایی که تورو توصیف میکنه رو بهم بگو*(تا من بیشتر بشناسمت)
بعد مینویسمشون و زیر همهشون مینویسم:
یادت نره لبخند بزنی.
تا همیشه این یاد آوریم پیشت باشه چون مطمئنم خیلی شعر میخونی*
وقتی احساس میکنم ناراحتی به چشمات نگاه میکنم و تا ته قضیه رو میفهمم، بس که چشمات.. (پناه بر خدا)😭😂*شوخی
و دیگه اینکه واست کلی چیز گوگولی میخرم*
سرگرمی شما؟ نوشتن شعر☕️.
برای @Atlasi_flowerpot امیدوار
تمام تلاشم رو میکنم تورو زیاد ببرم حرم،
چون مطمئنم با رفتن به اون مکان پاک حالت خوب میشه و من حال خوب تورو میخوام.
هروقت کتاب میخرم ازت میخوام که صفحهی اولش برام یه متنِ احساسی بنویسی، بس که عاشق قلمتم*
کلی تشویقت میکنم بری کلاس های نویسندگی تا بالا بالا ها ببینمت.
دیدن حال بدت برام خیلی سخته.
سرگرمی شما؟ نوشتن🪞.
برای @Hanifa_Religious عزیز.
انقدر که خوش ذوقی، واست همیشه هدیه های کوچولو موچولو درست میکنم و با همین کار ساده (چون تورو خوشحال میکنه) لبخند میزنم*
واست کتاب شعر میخرم،
البته بیشتر از این میبرمت کتابخونه تا اونجا باهم شعر هارو بخونیم و تو قشنگ هاشو بهم بگی چون من عاشق سلیقهی تو ام.
و خیلی مراقب حرف هایی که دیگران بهت میزنن هستم تا یوقت نشکنی..
سرگرمی شما؟ قهوه یا شعر؟☕️
برای @haniiidays اهل شعر ؛)
رابطه باهات سخت بود، کلی سعی میکردم از جزئیات و البته نوشته هات بفهمم که باید باهات چطوری رفتار کنم؟
معمولا همیشه در تلاش بودم که باهام صحبت کنی، چون با زبون آدم ایزاد اینکارو نمیکردی😔😂
واست زیاد قهوه درست میکردم و کلی ازت توی نور عکاسی میکردم.
در کل میفهمی که؟ باید از هرچیزی تورو میشناختم جز خودت..
در آخر نمیذاشتم دوست های زیادی داشته باشی جز خودم(هاها)
سرگرمی شما؟ چای، قهوه و نوشتن؟
پیشنهاد سرگرمی؟ آشپزی کن!🍯
برای @kaftaremooferfery عجیب!
میبرمت هیئت، اشکات رو پاک میکنم.
خیلی بابتِ اتفاقات مختلف میگم _بهت افتخار میکنم_
مثلا سر این.
واست کتاب میخرم و میگم واسم تعریفشون کنی. قبل مسابقه هات خیلی باهات حرف میزنم که حالت خوب باشه.
بهت میگم بجای اینکه توی کانالت خاطرات تعریف کنی واسه من بگیشون.
سرگرمی شما؟ نوشتن خاطراتت، تمرین واسه مسابقه؟ 🪐
برای @Foresthideout همراه با لبخند*
بالاخره تموم شد.
امیدوارم با خوندنشون لبخند بزنید و ممنونم که شرکت کردید.
خوشحال میشم اگر نظرتون رو بگید.
داخل چنلتون یا https://daigo.ir/secret/71463155090
شیشۀ نامههام.
میبرمت هیئت، اشکات رو پاک میکنم. خیلی بابتِ اتفاقات مختلف میگم _بهت افتخار میکنم_ مثلا سر این. واست
خب من اینجام کهه😭
فقط هیئت و شرمنده*
از این منظورم این بود😂
اینکه همهجا مامان گروهی درست، ولی پیش من که دیگه نه نه نه!
میگفتم هرجا احساس کردی بزرگی ولی پیش من که کوچولویی.
میگفتم برام متن بنویسی، چون عاشق نوشتن توام(خصوصا برای من)
از احساساتی بودنت خوشم میومد، واسه همین همیشه موقع دیدنت حتی یه چیز کوچولو هم که شده واست میخریدم بعد میومدم.
همیشه سرِ بازی کردنات(فوتسال؟) کلی تشویقت میکردم و بهت ایولا میگفتم تا یوقت فکر نکنی کسی تلاش هات رو نمی بینه.
سرگرمی شما؟ شاید باشگاه، کتاب یا نوشتن؟🤌🏻
برای @maybe_writer عزیز.
هدایت شده از [نویسندۀ نقلی]
https://daigo.ir/secret/71463155090
بنظر شما
خدا کیه؟
یا خدا رو کجا حس کردید؟
من خدا را در قمقمه آب یافتم .در عطر کوچه باغ های کودکی؛ در خلوص بعضی کتابها؛ حتی نزد بی دینان!
اما تقریبا هیچ گاه وی را نزد کسانی که کارشان سخن گفتن از اوست...نیافتهام.
-کریستین بوبن
من با این جمله زنگی کردم
-
خودت معنی کن اینو
یعنی چی خدا رو توی قمقمه ی آب دیدم؟
میخوام ببینم دید خودت چیه؟
شیشۀ نامههام.
من خدا را در قمقمه آب یافتم .در عطر کوچه باغ های کودکی؛ در خلوص بعضی کتابها؛ حتی نزد بی دینان! اما ت
چطور نزد بی دین ها خدا رو پیدا کردی؟