eitaa logo
💌نامه ای برای پدر بنویسیم😢✏📄
408 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
606 ویدیو
42 فایل
🌻السلام آقا،می دونی واجبه جواب #سلام🌻 فقط یک #جمله به امام زمانت بنویس💕 کانالهای دیگر ما @alafvalafv👈 @leilajafarabadi_teb ارسال نامه به 👈 @Armita7 #تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 📝 "پرهیز از مجالس اهل بِطالت" 🔹 مجالسی که به امام زمان علیه‌السلام ایراد بگیرند یا وجودش را انکار کنند، یا منتظران حضرت را مسخره کنند. ❤️ امام صادق میفرمایند : هر کس به خداوند ایمان دارد، در جایی ننشیند که امامی در آن مَذَمّت (نِکوهش) شود، یا به مومنی اهانت گردد. 📚 کتاب مکیال المکارم جلد۲ 🔸 متاسفانه کم نیستن اینطور افراد و اینطور مکان‌ها، گاهی در جمعی دوستانه‌، گاهی در کلیپ، آهنگ و همچنین برخی شبکه های ماهواره‌ای... ؟ 💠
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 سلام مولای من،مهدی جان نگاه می کنم به خطوط مکرر چهره ام، به تارهای سپید مویم،به تک تک آثار گذار عمر در وجودم... نگاه می کنم به تمام آنچه گذشت... به عمری حسرت و چشم براهی... به عمری اشک و آه و انتظار... نگاه می کنم به چهره ی خسته پدر که در آرزوی دیدارت سوخت و منتظر ماند و پیر شد... نگاه می کنم به چهره مادر که در رویای بوییدنت لحظه ها را یک به یک می شمارد... نگاه می کنم و می بینم که از من چیزی جز تو نمانده است...جز تو و آرزوی تماشای جمال زهرایی ات... آه ...ای تمام دارایی ام... مگذار که آرزو به دل بمانم... 🕊🌹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌹🕊
به نظرتون این لیست بلند(ادامه اش در پست بعد)، مربوط به استحباب انجامِ چه عملیه؟؟🤔😳 ✋پاسخش اینجاست👇👇 https://eitaa.com/namebepedar/4398
ادامه ی لیست بالا👆👆 @namebepedar
دلم گرفته از این جمعه‌های تكراری كه‌بی‌حضورِتو هرهفته میشودجاری خودت‌دعای‌فرج‌را‌برای‌خویش‌بخوان دعای ما كه برایت نمی‌كند كاری ... 💔
کتاب انتظار عامیانه،عالمانه،عارفانه - پناهیان.pdf
3.52M
📚 نسخه پی‌دی اف و کتاب "انتظار عامیانه، عالمانه، عارفانه" ✍️ به قلم علیرضا پناهیان @Panahian_ir ✨✨✨✨✨✨✨✨
💌نامه ای برای پدر بنویسیم😢✏📄
به نظرتون این لیست بلند(ادامه اش در پست بعد)، مربوط به استحباب انجامِ چه عملیه؟؟🤔😳 ✋پاسخش اینجاست👇👇
سلام خدمت همه ی همراهان بزرگوار کانال به این سوال فکر کردید؟؟ ؟🤔 خوب حالا پاسخشو خدمتتون عرض میکنم: این دو صفحه بخشی از فهرست کتاب هست و عنوان این بخشش، و حالات تاکید شده برای برای امام زمان عجل الله هستش. بشینیم با خودمون خلوت کنیم ببینم بین این همه اوقات و حالات چقدر یاد حضرت بودیم و برای فرجشون که فرج خودمون هست دعا کردیم🤔😔⁉️ التماس تفکر 🙄 یاعلی ..✋ @namebepedar
اگر ما هم مثل کربلایی کاظم به دانسته هایمان عمل کنیم.... اگر از سردرگمی دنیا رنج میبریم و دنبال راه نجات هستیم.... کربلایی کاظم را بشناسیم🤔👇👇 https://eitaa.com/namebepedar/4401
بسم الله الرحمن الرحیم 🍂☘اگر از سردرگمی و تاریکی زندگی دنیا رنج می‌بریم و دنبال راه نجات هستیم با دقت و تفکر این داستان را بخوانیم. 👇👇 کربلایی کاظم در روستای ساروق ، از توابع فراهان اراک ، در خانواده ای فقیر چشم به جهان گشود و پس از گذراندن ایام کودکی به کار کشاورزی پرداخت . او چون سایر مردم روستا از خواندن و نوشتن محروم بود . یک سال، در ماه مبارک رمضان ، مبلّغی از سوی آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حایری به روستای ایشان می رود و در منبر و سخنرانی خود از نماز ، خمس و زکات می گوید و در ضمن تأکید می کند که هر مسلمانی حساب سال نداشته باشد و حقوق مالی خویش را ندهد، نماز و روزه اش صحیح نیست و تأکید می کند که مسلمان واقعی باید به احکام الهی و حلال و حرام خداوند توجه کند و زکات مالش را بدهد . 💫✨محمد کاظم که می دانست ارباب و مالک ده، خمس و زکات نمی دهد ، ابتدا به او تذکر می دهد ، ولی او اعتنا نمی کند. از این رو، تصمیم می گیرد روستای خود را ترک کند و برای ارباب ده کار نکند . هر چه خویشان ، به خصوص پدرش ، بر ماندن او پا فشاری می کنند ، او حاضر نمی شود در آن روستا بماند و شبانه از ده فرار می کند و تقریباً سه سال برای امرار معاش در دهات دیگر به عملگی و خارکنی می پردازد ، تا با دسترنج حلال گذران عمر کند . یک روز مالک ده از محل او مطلع می شود و برای او پیغام می فرستد که من توبه کرده ام و خمس و زکات مالم را می دهم و از تو می خواهم که به ده برگردی و نزد پدرت بمانی . ☘💫او به روستای خود بر می گردد و در زمینی که ارباب در اختیار او می نهد، مشغول کشاورزی می شود و از همان آغاز نیمی از گندمی را که در اختیارش نهاده شده بود، به فقرا می بخشد و بقیه را در زمین می افشاند . خداوند به زراعت او برکت می دهد؛ به حدی که فزون تر از حد معمول برداشت می کند . او به شکرانة برکت یافتن زراعتش تصمیم می گیرد هر ساله نیمی از محصولش را بین فقرا تقسیم کند . 🔹💫یک سال در زمان برداشت محصول ، هنگامی که خرمنش را کوبیده بود ، منتظر وزیدن باد می ماند تا گندمها را باد دهد و کاه را از گندم جدا کند ؛ ولی هر چه منتظر می ماند باد نمی وزد. نا امیدانه به ده بر می گردد . در راه یکی از فقرای روستا او را می بیند و می گوید : »امسال چیزی از محصولت را به ما ندادی و ما را فراموش کردی« . او می گوید: «خدا نکند که من فقرا را فراموش کنم! راستش، هنوز نتوانسته ام محصولم را جمع کنم». آن فقیر خوشحال به ده بر می گردد ، اما محمد کاظم دلش آرام نمی گیرد و آشفته حال به مزرعه باز می گردد و با زحمت زیاد، مقداری گندم را برای او جمع می کند و نیز قدری علوفه برای گوسفندانش می چیند و آنها را بر می دارد و روانة دهکده می شود. ☘💎در راه بازگشت ، برای رفع خستگی گندمها و علوفه را در کناری می نهد و روی سکوی درِ باغ امامزاده 72 تن ، که نزدیک روستا قرار دارد، می نشیند . ناگاه می بیند که دو سید جوان عرب نورانی و بسیار خوش سیما ، نزد او می آیند .وقتی به او می رسند ، می گویند : محمد کاظم نمی آیی برویم در این امامزاده فاتحه ای بخوانیم؟ او تعجب می کند که چطور آنها که هرگز او را ندیده اند او را به اسم صدا می زنند؟ محمد کاظم می گوید: »آقا ، من قبلاً به زیارت رفته ام و اکنون می خواهم به خانه برگردم«، ولی آنها می گویند: بسیار خوب ، این علوفه ها را کنار دیوار بگذار و با ما بیا فاتحه ای بخوان . بنابراین محمد کاظم به دنبال آنها روانة امامزاده می شود. آن دو جوان مشغول خواندن چیزهایی می شوند که محمد کاظم نمی فهمد و ساکت کناری می ایستد ، اما ناگاه مشاهده می کند که در اطراف سقف امامزاده، کلماتی از نور نوشته شده که قبلاً اثری از آن کلمات بر سقف نبود. یکی از آن دو به او می گوید : کربلایی کاظم چرا چیزی نمی خوانی ؟ او می گوید : سواد ندارم .« آن سید می گوید: تو باید بخوانی. سپس نزد محمد کاظم می آید و دست بر سینة او می گذارد و فشار می دهد و می گوید: حالا بخوان . محمد کاظم می گوید : »چه بخوانم ؟« آن سید می گوید: این طور بخوان : 💫✨بسم اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم . إِنَّ رَبَّکُمُ اللهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَواتِ وَالارضَ فِی سِتَّةِ أیَّامٍ ثُمَّ استَوَی عَلَی العَرشِ یُغشِی اللَّیلَ النَّهَارَ یَطلُبُهُ حَثیثاً وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتِ بِأمرِهِ ، ألاَ لَهُ الخَلقُ وَ الاَمرُ تَبَارَکَ اللهُ رَبُّ العَالمَیِنَ اعراف/ 54 . محمد کاظم آن آیه و چند آیة بعدی را به همراه آن سید می خواند و آن سید همچنان دست به سینة او می کشد، تا می رسند به آیة 59 که با این کلمات پایان می پذیرد:إنِّی اَخَافُ عَلَیکُم عَذَابَ یَومٍ عَظِیم.اعراف/59 محمد کاظم پس از خواندن آیات ، سرش را بر می گرداند تا با آن آقا حرفی بزند اما.... 💫☘ اما ناگهان می بیند که خودش تنها در داخل حرم ایستاده است و از نوشته های روی سقف
نیز چیزی بر جای نمانده است . در این موقع بی هوش بر زمین می افتد . 🌼🍀صبح روز بعد که به هوش می آید ، احساس خستگی شدید می کند بالاخره از جای بر می خیزد و از امامزاده خارج می شود و با بار علوفه و گندم به سوی ده حرکت می کند . در بین راه متوجه می شود که کلمات زیادی بلد است و نا خود آگاه آنها را زمزمه می کند و داستان آن دو جوان را به یاد می آورد. 🥀🌿او بی درنگ نزد پیشنماز محل، آقای حاج شیخ صابر عراقی ، می رود و داستان خود را نقل می کند . ایشان می گوید:» شاید خواب دیده ای« محمد کاظم می گوید : »خیر ، بیدار بودم و با پای خود و همراه آن دو سید به امامزاده رفتم و حالا نیز همة قرآن را حفظم« . روحانی روستا ، قرآن می آورد و سوره رحمن ، یس ، مریم و چند سوره دیگر را از او می پرسد و او همة آن سوره ها را از حفظ و بدون اندکی درنگ، تلاوت می کند. 🌺🌸سپس او را نزد علمای بزرگ شیعه می‌برند و همه این معجزه را تأیید می‌کنند و حتی از کشور مصر علمای اهل سنت او را امتحان می‌کنند و علمای اهل سنت، معجزه امام زمان علیه السلام و تشیع را تأیید می‌کنند. (منبع : سایت رسمی حوزه علمیه ماهنامه‌ موعود شماره 91) 💫✨💫✨ این داستان زندگی کسی است که سواد نداشت و «الف« را از « ب» تشخیص نمی داد ، اما در اثر اجتناب از مال حرام و گناه و بها دادن به دستورات دینی، مشمول لطف و عنایت خداوند و اولیای او قرار گرفت و تا پایان عمر، همة قرآن را حفظ بود و هر آیه ای از او پرسیده می شد ، با آیة قبل و بعد آن می خواند. ✍ 💫✨💫✨💫✨💫✨ @namebepedar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 سلام ...بابا خوبی ...بابا جان دلم خیلی گرفته بابا آدما چقد باهم فرق دارن چه راحت دل میشکنند. بابا نمیدانم مشکلاتم رو به کی بگم باباتوکه خبرداری توکمکم کن بابا من خستم دیگه نمیکشم دلم میخواد برم به دوردستها جایی که هیچکس رونشناسم بابا میخوام بگم تو برام دعاکن.. میگن دعای بابا زودتر میگیره التماس دعا بابا😭😭😭 🌹 @namebepedar
سوال 🌟☘برای یک شخص یا یک فرد مؤمن چگونه ممکن است که حضرت مهدی (عج) را ببیند یا با او صحبت کند؟ پاسخ 🌱✨دیدار و ملاقات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف   امری است ممکن و بارها اتفاق افتاده است. افراد نسبتاً زیادی از مؤمنین و ارادتمندان واقعی آن حضرت شرفیاب محضر مبارکشان شده اند. ✨🍃آنچه که مهم است شناخت و یاری آن حضرت است البته دیدن و شناختن حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) چندان هم مشکل نیست و تنها کافی است که انسان قلب خود را از غیر خدا، پاک نماید و محبت خداوند را بطور کامل در دل خود جای دهد، مواظب اعمال و رفتار خود باشد، اعضاء و جوارح خود را از حرام باز دارد، محبت واقعی آنحضرت را در دل خود جای دهد، به معنی واقعی عاشق آن حضرت شود؛ آنگاه این امکان وجود دارد که به ملاقات حضرت (عجل الله تعالی فرجه ) نائل شود. همانطور که از آغاز غیبت صغری تاکنون صدها نفر از عاشقان واقعی آن حضرت به محضرش شرفیاب شده اند. مهم  این است که انسان زمانی که به محضر حضرت مشرف می شود با لبخند رضایت حضرت روبرو باشد و بتواند از وجود نورانی وی بهره مند شود. 💎طبق تشرف سید عبدالکریم اشک ریختن هر روز در مصیبت سید الشهداء علیه السلام باعث نزدیکی انسان به حضرت مهدی علیه السلام می‌شود. ✅کمک به فقرا، صله رحم، احترام به پدر و مادر، رعایت حق الناس و مداومت به خواندن نماز شب هم از راه‌های نزدیکی به امام زمان علیه السلام است. 💫✨💫✨💫✨💫 اللهم ارنا الطلعه الرشیده و الغره الحمیده واکحل ناظری بنظره منی الیه و عجل فرجه و سهل مخرجه🙏
🍃فقیر خدا گفتم: تربیت چیست؟ گفتند: شکوفایی فطرت. خواستم روشن‌تر سخن بگویند شنیدم: فطرت اگر شکوفا شود همۀ خوبی‌ها را برای انسان به ارمغان می‌‌آورد. گفتم: چه کار کنم که فطرتم شکوفا شود؟ گفتند: ... گفتند: نمی‌دانیم. این حرف هم مثل خیلی از حرف‌های قشنگ دیکر گویی جز فروزان کردن آتش حسرتم بهرۀ دیگری برایم نداشت و من مانده بودم و یک سؤال بی‌جواب: برای شکوفا شدن فطرتم باید چه کار کنم؟ این سؤال بی‌جوابم مثل خیلی از سؤال‌های دیگرم وقتی به تو رسید، پاسخش را پیدا کرد. اصلاً به من بگو کدام سؤال است که وقتی تو را پیدا می‌کند، جوابش پیدا نمی‌شود؟ تو پاسخ همۀ سؤال‌های عالمی. سؤالم به تو رسید و فهمیدم هر چه خوبی در عالم وجود دارد همه در وجود تو جمع شده پس دانستم و یقین کردم شکوفا شدن فطرت یک راه بیشتر ندارد و آن هم شبیه تو شدن است. از روزی که به این پاسخ رسیده‌ام به نام فطرت که می‌رسم، نام تو را در کنارش می‌گذارم. می‌خواهم تربیت شوم باید فطرتم را شکوفا کنم. می‌خواهم فطرتم را شکوفا کنم باید شبیه تو شوم. آقا! تو جز خدا هیچ بی‌نیازی را نمی‌شناسی و همه را جز خدا فقیر محض می‌دانی. هیچ کسی در نگاه تو هیچ سرمایه‌ای جز فقر ندارد. تو لحظه لحظۀ زندگی‌ات را وابسته به نگاه خدا می‌دانی و از صمیم جان ایمان داری اگر آنی و کمتر از آنی نگاه خدا از تو بر گردد می‌شوی نیستی محض. بندگی تو برای خدا بندگی یک فقیر محض است برای تنها بی‌نیاز. فقر خویش را می‌بینی و به بی‌نیازی خدا ایمان داری پس هیچ گاه پای بندگی‌ات نمی‌لنگد من اگر خدا را بی‌نیاز ببینم کنار او بی‌نیازهای فراوانی تراشیده‌ام که نمی‌گذارند خودم را فقیر محض خدا بدانم پس بندۀ محض او هم نمی‌شوم. بدون حس فقر نمی‌شود بندۀ خدا شد. کمی از حسّ فقری را که داری به روحم بدم که احساس بی‌نیازی به خدا هر چه سرمایه در مسیر بندگی دارم را به باد داده. تا احساس فقر نیاید،‌ همین طور بیچاره باید منتظر مرگ بنشینم. مرا از این بیچارگی برهان و شبیه خودت کن. شبت بخیر فقیر خدا!
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
مجلس طراز انقلاب.mp3
6.14M
💌 💥 سیاستمداران بدانند ؛ انتظار مردم از آنها، زمینه سازی برای تمدن نوین اسلامی، و رفع موانع ظهور است! فعالیت سیاسی آنها، بدون جهتِ مهدوی، در نظر مردم، فقط یک خیانت بزرگ است! 🎤 @ostad_shojae
✨﷽✨ 🦋 🌹 داستان واقعی دانشجویِ ایرانی مقیم اروپا ❇️ وقتی عج اتوبوس حامل مسافر را تعمیر می کنند صدای اذان از رادیو بلند شد، جوانی که صندلی کنار من نشسته بود بلند شد و رفت به راننده گفت : نگه دار نمازمان را بخوانیم، راننده با بی تفاوتی جواب داد : الان که نمی شود، هروقت رسیدیم می‌خوانی، جوان با لحن جدی گفت :بهت می‌گویم نگه دار...، سر و صدا بلند شد، دستِ آخر نگه داشت، جوان نمازش را در جاده خواند و آمد کنارم نشست... پرسیدم از او چه دلیلی دارد آنقدر مهم است برایت نماز اول وقت؟ جوان جواب داد : «آخر من به امام زمان ارواحنافداه تعهد داده ام نمازم را اول وقت بخوانم»، تعجب کردم! پرسیدم چطور!؟ 💠 جوان گفت :من در یکی از شهرهای اروپا درس می‌خواندم،فاصله شهر محل سکونتم تا دانشگاه زیاد بود،بالاخره نوبت آخرین امتحان ترم آخر رسید، برای امتحان با اتوبوس راهی دانشگاه شدم، در میانه راه اتوبوسِ پر از مسافر ناگهان خراب شد، از آنجایی که خیلی امتحان مهمی بود نگرانی زیادی داشتم از اینکه به امتحان نرسم و زحماتم برباد برود، شنیده بودم وقتی به لحظه های بحرانی می‌رسید که کاری از شما ساخته نیست به امام زمان عج متوسل بشوید... در دلم گفتم یا امام زمان اگر کمکم کنید قول می دهم به شما نمازم را تا آخر عمرم اول وقت بخوانم، در این هنگام جوان بسیار زیبایی را دیدم که از دور نزدیک اتوبوس شد،با زبان و لهجه خودشان به راننده گفت چه شده، راننده جواب داد :خود به خود خاموش شد، جوان زیبارو مدت کمی مشغول به تعمیر موتور شد،بعد کاپوت را بست و به راننده گفت استارت بزن، اتوبوس روشن شد، همه مسافران خوشحال شدند... ناگهـان دیدم جوان آمد داخل اتوبوس، مرا به اسم صدا زد و گفت : « تعهدی که به ما دادی یادت نرود ! ، نمازِ اول وقت» ،بعد از آن رفت و من متوجه شدم او امام زمان بود... گریه ام بند نمی آمد... جوان دانشجو یک عهدِ دلی با مولایش بست و پایبند ماند به آن ، اما مولا جان ببخش اگر عهدها بسته ایم با شما و شکسته ایم همه را، قبول داریم خوب نبودیم، اما هرجا هم که برویم برمی گردیم به سمت شما،مانند کبوتران جلدِ گنبد امام رضا، ببخش بی معرفتی هایمان را آقاجان، هر چه باشیم و به هر جا برویم دوست داریمت تورا «عشق جان...» 🍃من رشته ی محبتِ تو پاره می کنم شاید گِره خورد، به تو نزدیک تر شَوَم...🍃 📚برداشتی آزاد از کتاب نماز و امام زمان عج صفحه ی هشتاد و پنج 💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ادعای سفارت و نیابت امام(ع) یکی از بدترین و خطرناک ترین فتنه ها در دوران غیبت کبری است و این مشکل به گونه ای است که ثابت کردن دروغ گویی🤥 اینها برای اشخاص ساده دل و کم خرد، بسیار دشوار است، زیرا این مدعیان، از برخی اصطلاحات فریب دهنده مانند ادعای مشرف شدن به دیدار حضرت حجّت😇 و ادعای عنایت و توجه خاص امام به اینها و... استفاده می کنند و همین باعث فریب خوردن ساده دلان می شود و اکثر اوقات این مدعیان در لباس اشخاص پارسا و عابد و اهل سیر و سلوک ظاهر می شوند و اعمال و رفتار صوفیانه دارند و می گویند این اعمال از جمله سنّت ها و مستحبات است و اظهار می دارند که خداوند به آنها کشف و کرامات و معجزات عطا کرده است و با برخورد با آنها، این گونه به نظر می آید که آنها، از جمله اوتاود و ابدال هستند، زیرا به ظاهر شباهت زیادی با اولیای خداوند و بندگان صالح او دارند. این گونه اشخاص، گاهی اوقات از جادو و شعبده بازی استفاده می کنند تا به مردم ثابت کنند که دارای کشف و کرامات و مکاشفات اند و از امور غیبی و رؤیاهای صادقانه😇 و خواب های خود😴، بسیار سخن می گویند و برخی از اشخاص ساده دل و ضعیف النفس، ممکن است آنها را اشخاصی روحانی تصور کنند. اکثر این ادعاهای دروغین🤥، با ادعاهای سفارت (بابیّت) امام مهدی(ع) آغاز می شود و پس از آن به ادعای پیامبری می رسد و در پایان به ادعای خداوندی ختم می شود. «علی محمد شیرازی» معروف به باب یکی از این اشخاص بود. او در سال 1235 ق. در شیراز به دنیا آمد. وی در ابتدا ادعا می کرد که باب مهدی موعود(ع) است. پس از مدتی مدعی شد که خود مهدی موعود(ع) است و زمانی که مشاهده کرد اشخاص نادان و احمق زیادی دور او جمع شده اند، ادعای خداوندی کرد. کتاب📖 او به نام بهترین دلیل برای اثبات کفر او است. علمای دینی زمان او، فتوای کافر بودن او را صادر کردند و دستور قتل او را دادند و حکم اعدام او و یکی از پیروانش در تبریز به اجرا در آمد و در آن شهر تیرباران🔫 شد. پس از اعدام، مشخص شد که مزدوران روسیه💂‍♂ او را تشویق می کردند که چنین دروغ ها و یاوه هایی را بر زبان آورد و آنها او را در این راه یاری می دادند. علما، پس از آن فتوای کافر بودن پیروان بهایی او را نیز صادر کردند و آنها را نجس دانستند و ازدواج با آنها را حرام اعلام کردند. 🌺🌺🌺🌺
✨💫بسم الله الرحمن الرحیم 💫✨ ✅«حاج شیخ جعفر شوشتری می‌فرماید: زمانی که از تحصیلات علمی در نجف اشرف فارغ شدم و به وطن خویش «شوشتر» مراجعت نمودم، با تمام وجود دریافتم که می بایستی در هر چه بیشتر آشنا کردن مردم با معارف حقه اسلام انجام وظیفه نمایم. لذا روزهای جمعه و بعدها با رسیدن ماه مبارک رمضان به خاطر این مهم، تفسیر صافی را به دست می گرفتم و از روی آن مردم را موعظه می کردم و در آخر گفتار برای اینکه به قول مشهور، هر غذائی نیاز به نمک دارد و نمک مجالس وعظ و ارشاد، ذکر مصائب حضرت ابی عبدالله الحسین است ناچار بودم از کتاب روضة الشهداء کاشفی نیز مقداری مرثيه بخوانم. ماه محرم را هم که در پیش بود بدین طریق گذرانیدم متأسفانه به هیچ وجه تحمل جدائی از کتاب را در وقت منبر نداشتم، یعنی بدون در دست داشتن کتاب نمی توانستم مردم را موعظه کنم، از طرفی مردم هم بهره کافی نمی بردند. تا اینکه یکسال به همین منوال گذشت، 🍂🔸سال بعد نزدیک محرم با خود گفتم: تا کی می بایستی کتاب در دست بگیرم و از روی آن صحبت کنم و نتوانسته باشم از حفظ منبر بروم باید اندیشه‌ای بنمایم و خود را از این مخمصه نجات دهم، 🔹💎 هر چه در این باره فکر کردم به جایی نرسیدم و راه چاره ای ندیدم، در اثر فکر کردن، خستگی سر تا سر وجودم را فرا گرفت، در این حال از شدت نگرانی به خواب رفتم و در عالم رؤیا دیدم که در زمین کربلا هستم، آنهم درست در موقعی که موکب حسینی(علیه السلام) آنجا نزول اجلال کرده. چشمم افتاد به خیمه‌ای که برافراشته بود. متوجه شدم دشمنان با صفوفی فشرده، مقابل آن خیمه ایستاده اند جلو رفتم و داخل خیمه شدم. دیدم حضرت در آنجا نشسته اند بعد از سلام آن حضرت مرا در نزدیکی خود جای دادند و به حبیب بن مظاهر(رحمه الله علیه) فرمودند: فلانی - اشاره کردند به سوی من - مهمان ما می باشد، از مهمان می بایستی پذیرائی کرد. آب در نزد ما پیدا نمی شود و لكن آرد و روغن موجود است برخیزید با آنها برای ایشان طعامی درست کنید. حبیب بن مظاهر حسب الامر حضرت، از جای برخاستند و بعد از چند لحظه به داخل خيمه آمدند و طعامی با خود آوردند و آن را در پیش روی من گذاشتند. فراموش نمی کنم که قاشقی هم در ظرف طعام بود. چند لقمه از آن طعام بهشتی صفت خوردم، سپس بلافاصله از خواب بیدار شدم، دریافتم که از برکت زیارت آن حضرت ملهم به نکات و لطائف و کنایاتی در آثار اهلبيت معصومین صلوات الله عليهم اجمعین شده ام که تا به حال هیچ کس بر فهم آنها از من پیشی نگرفته است».(اشک روان بر امیر کاروان، ص ۲۰-۲۲) 💫✨💫✨💫✨💫 اگر ما هم در مسیر یاری امام زمان علیه السلام، تبلیغ دین و خودسازی تلاش کنیم و توسل داشته باشیم، قطعا دست یاری الهی دستگیر ما خواهد شد و ما را به هدفمان نزدیک خواهد کرد. مداومت به خواندن زیارت عاشورا و توسل به امام حسین علیه السلام، یکی از نزدیکترین راههای نزدیکی به امام زمان علیه السلام و برطرف شدن حوایج مادی و معنوی ست. 💎☘از همین امروز شروع کنیم.