📋 #حرمتشیخحرمدروسطکوچهشکست
#متن_روضه / بخش دوم صوت
#روضه_امام_صادق (ع)
#گریز_به_روضه_امام_حسین (س)
مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*یکی از صحابه اومد خدمت امام صادق(ع) ؛ آقا دید داره گریه میکنه. فرمود چرا گریه میکنی؟ مگه چی شده؟ گفت آقاجان، تو راه که میومدم دیدم یه زنی زمین افتاد. وسط کوچهها تا زمین خورد شروع کرد قاتلین مادر شما رو لعنت کنه. مأمورین نظام تا دیدنش با یه وضعی این خانم رو بردن.
تا این حرف رو زد آقا هم گریه کردن. فرمودن سریع پاشو بریم مسجد دعا کنیم خدا کمک کنه این زن زودتر رها بشه...
ماهم امشب اومدیم برا یه خانمی گریه کنیم که تو کوچهها بدجور زمین خورد.*
(در خونهی امام صادق میخوایم بریم از در خونهی مادرش بریم بهترهها.)
وقتی آن بیصفت از چشم حیا را انداخت
با عزیز دل زهرا سَرِ دعوا انداخت
دید از پیش بنایش به زمین خوردن نیست
تازیانه زد و از پشت عبا را انداخت
حُرمَتِ شیخ حرم در وسط کوچه شکست
یکی عمامهی آن مرد خدا را انداخت
ذکر "یافاطمه" بر روی لبش داشت ولی
ضربهی سیلی آن مرد صدا را انداخت
وسط کوچه که افتاد صدا زد مادر....
@narimani_matn
*شبونه ریختن تو خونهی این آقا. اومدن وسط حیاط خونه. آقا لباس خونه به تن داشتن. روایت میگه یه شال هم دور کمر بسته بودن، مشغول نماز خوندن بودن. تا وارد شدن آقا رو با سروپای برهنه از خونه بیرون کشیدن. آقا فرمودن اجازه بدید عمامه رو سرم بذارم، نعلین بپوشم، عبا بپوشم. گفتن اجازه نمیدیم. با همون وضعی که بود آقا رو تو کوچهها رو زمین میکشوندن.
اما اونی که آدم رو میکشه اینه:
همچین که اومد تو قصر منصور، صدا زد: منصور٬ هرکی رو میخوای دنبال من بفرستی بفرست؛ اما این نامرد رو دیگه دنبال من نفرست.
- چرا؟ مگه چیکار کرده؟
-همش تو راه توهین میکرد. بد و بیراه به مادرم فاطمه میگفت....
همچین که آقا اومد. منصور اومد شمشیر رو از غلاف بیرون بِکشه، تا نیمه ها هم کشید اما دوباره جا زد. برای بار دوم بیشتر شمشیر رو بیرون آورد دوباره غلاف کرد. بار سوم شمشیر رو کلا از غلاف بیرون کشید تا آقای ما رو به شهادت برسونه. دوباره شمشیر رو تو غلاف قرار داد.
همچین که رفتن، اون ملعون نامرد از منصور پرسید چرا پس نکُشتیش؟ گفت آخه لحظهای که شمشیر رو از غلاف بیرون کشیدم دیدم رسولالله ظاهر شد به من غضب کرد، من جرأت نکردم این آقا رو بُکشم. بار دوم، بار سوم. بار سوم اینقدر رسولالله به من نزدیک شده بود که نتونستم آقا رو بُکشم...
اینجا آقا رسولالله نذاشت این نامرد امام صادق رو به شهادت برسونه. من میخوام فقط یه چیز بگم:
یارسولالله، کجا بودی اون لحظه و ساعتی که شمر وارد گودال شد؛ خنجر کشید، آقا رو برگردوند...
حسین.....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@seyedrezanarimani
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@narimani_matn
📋 #روضهتشییعامامصادق (ع)
#متن_روضه / بخش سوم صوت
#روضه_امام_صادق (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س)
#گریز_به_روضه_حضرت_علی_اصغر (س)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مثل امروزی عجب تشییعی تو شهر مدینه شد. روایت میگه موسیابنجعفر به این بدن نماز خوند. بهترین کفن ها رو آوردن، عمامهی امام سجاد رو هم آوردن، این آقا رو با این پارچهها کفن کنن.
چهارهزار شاگرد داشته این آقا. همه جمع شدن، احترام کردن. عجب تشییعی تو شهر مدینه بهپا شد. شهر مدینه غوغایی شد از جمعیت. آقا رو با عزت و احترام تو قبرستان بقیع به خاک سپردن.
این یه تشییع بود تو این شهر....
(دلت کجا رفت؟)
همچین که صبح شد اومدن درِ خونهی این آقا: کجاست فاطمه؟ ما میخوایم به این بدن نماز بخونیم. اومد بیرون؛ گفت چی میگی؟ دیشب امیرالمؤمنین این بدن رو برد شبانه دفن کرد. وصیت خود فاطمه(س) بود...
تا این حرف رو زد، خیلی ناراحت شد؛ چنان سیلی به صورت عمار زد، عمار زمین افتاد.
شاید تا زمین افتاد گفت ای نامرد عجب دستای محکمی داری. سیلی تو منِ مرد رو از پا در آورد؛ با مادر ما فاطمه چی کار کرد...
@seyedrezanarimani
اومدن قبرستان گفتن الان میریم قبرها رو نبش میکنیم، بدن فاطمه رو از خاک در میاریم. ما باید به این بدن نماز بخونیم...
(این روضه غیرتیه باید غیرتی هم ناله بزنی.)
همچین که برا علی خبر آوردن: چه نشستی! این نانجیبها دارن تو قبرستان دنبال قبر فاطمه میگردن. همچین که شنید، لباس رزم رو پوشید. دستمال زرد رنگی که همیشه برای رزم میبست رو به سر بست. اومد تو قبرستان؛ صدا زد اگه سنگی از این قبرستان جابه جا بشه یک نفرتون هم زنده نمیذارم. تا این رو شنیدن همه فرار کردن....
اما چی میخوام بگم؛ اینجا یهجا بود اومدن نبش قبر کنن این آقا نذاشت.
علی جان کجا بودی کربلا...
اون لحظهای که نیزهدارها پشت خیمهها نیزه به زمین میزدن. همچین که نیزه رو بالا آورد، دیدن بدن علیاصغر حسینه...
حسین....
چقدَر نیزه بلند است نیفتی پسرم
چنگ این حرملهی پَست نیفتی پسرم
یاحسین...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@seyedrezanarimani
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@narimani_matn
📋 #کشیدبندطنابوتورازمینتزد
#متن_روضه / #سبک_روضه
*بخش اول صوت*
#روضه_امام_صادق (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روضه امام صادق خیلی با روضه مادرمون گره خورده...
یکی از اصحاب چند روزی غیبت داشت، آقا سوال کردن کجا بودی؟
چند روزی پای درس ما نیومدی!
گفت آقا از شما چه پنهون بچهدار شدم، خدا بهم دختر داده. آقا یه نگاهی بهش کرد گفت خدا بهش سلامتی بده، انشاءالله عاقبت بهخیر بشه، حالا اسمش رو چی گذاشتی؟
گفت آقاجان چه نامی بهتر از نام مادر شما زهرا.
تا این حرف رو زد امام صادق شروع کرد گریه کنه...
گفت آقاجان نکنه بیادبی کردم! چرا گریه میکنید؟
فرمود آخه نام مادر مارو رو بچهت گذاشتی؛ یهوقت نکنه بهش بیاحترامی کنی، یهوقت نکنه سرش داد بزنی، یهوقت نکنه کتکش بزنی...
@seyedrezanarimani
کشید بند طناب و تو را زمینت زد
میان کوچه تو را بی هوا زمینت زد
همین که پا شدی از جا، دوباره افتادی
دوباره کینۀ آن بی خدا زمینت زد
*یه پیرمرد اگه تند راه بره نفسش زود میگیره، باید یهکم بایسته استراحت کنه. اما آقای من و تو رو نذاشتن استراحتی بکنه....*
بلند شو که دوباره جسارتی نکند
چهها نگفت به تو، هر کجا زمینت زد
رسیدهای وسط کوچۀ بنی هاشم
صدای نالۀ خیرالنسا زمینت زد
یه وقته یه مرد زمین میافته، زود بلند میشه، یاعلی میگه، سریع خودش رو جمعوجور میکنه. اما یهوقته یه زن زمین میافته. وقتی یه زن زمین میافته خیلی خجالت میکشه، دوروبرشرو نگاه میکنه کسی ندیده باشه. تازه مادر ما باردار بوده. همچین که زمین افتاد، امام حسن دستش رو گرفت: پاشو مادر....
یازهرا....
*شاعر شعر : #وحید_محمدی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@seyedrezanarimani
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@narimani_matn
📋#روضه_امام_صادق (ع)
#متن_روضه / *بخش دوم صوت*
#گریز_به_روضه_امام_حسین (ع)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اون نانجیب یه جوری آقامونو تو کوچهها میبرد، این آقای من و تو زمین میافتاد، پا میشد...
اما اینجا گرچه آقا امام صادق زمین میافتاد، آقا رو رو زمین میکشیدن، ولی آی نوکرا دیگه کسی آقای من و تو رو نزد....
همچین که رسید، منصور دوانیقی ملعون سه بار شمشیر رو برد بالا تا آقا رو به شهادت برسونه اما نتونست، بعدها ازش سوال کردن پس چرا نکشتی؟ گفت آخه هرباری که شمشیر رو از نیام درآوردم دیدم پیغمبر ایستاده، هی داره میگه اگه آسیبی به این آقا برسه زندهت نمیذارم. از غضب پیغمبر ترسیدم....
معذرت خواهی کرد از امام صادق، گفت آقاجان ببخشید شما رو تا اینجا آوردم. اگه کاری با من داری بفرما. فرمود من کاری باهات ندارم، آدمای تو منو اینجا آوردن، حالا به من میگی کار داری؟
گفت نه منم باهات کار ندارم، اگه درخواستی داری بهم بگو. فرمود منو زود برسونید خونهم، الان زن و بچهم تو خونه نگرانن. آخه با این وضع منو از خونه بیرون آوردید اینا الان دلشون بهم ریخته، تازه درِ خونهم رو آتیش زدید میدیدم بچهها هی دارن اینطرف و اونطرف میدَوَن، مضطربن، نگرانن....
(فقط یه جمله بگم)
اینجا امام صادق خیلی نگران زن و بچهش بود. آقای من و تو هم همچین که تو گودال افتاد یهمرتبه نگاه کرد دارن سمت خیمهها حملهور میشن، با یه نیزه شکسته خودشو آروم آروم بلند کرد، صدا زد هنوز حسین زندهست داره نفس میکشه، چرا به خیمهها حملهور شدین....
حسین..
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@seyedrezanarimani
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@narimani_matn
📋 #حرمتکاشانهاتبینهیاهوهاشکست
#سبک_روضه
#روضه_امام_صادق (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_زینب (س)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حُرمت کاشانهات بین هیاهوها شکست
درب خانه با هجومخیل زالوها شکست
در همانشهری که روزی دست و بازوها شکست
شرم را خوردند ، پس از آن حیا قِی کردهاند
سوی بیتت نامسلمانان هجوم آوردهاند
در میان شهر پیغمبر حیا را ریختند
احترام زادهی خیرالنسا را ریختند
نا نجیبان بینخانه بیهوا تا ریختند
ناگهاناز اهل بیتت صبر و طاقت رخت بست
از سر سجادهات حال عبادت رخت بست
زیر پایت را کشید و با سر افتادی زمین
خانهات که سوخت مثل مادر، افتادی زمین
پیش چشمان عیال و دختر افتادی زمین
مثل حیدر هم تو را بردند بین کوچهها
مثل حیدر هم نگاهت کردهاند همسایهها
@seyedrezanarimani
نیمه شب در کوچهها محزون و خسته بُردنت
در پیِ مرکبسواران دل شکسته بُردنت
یاد مولا کرده ی و دست بسته بُردنت
بیحیاها بر مقام تو جسارت کردهاند
چون تو را از بین خانه بیعمامه بردهاند
راهیِ قصری ولیکن مثل آن دربار ؟! نه
میروی اما در ازدحام ؟ از بازار ؟! نه
تازیانه خوردی اما سنگ از اغیار ؟! نه
عمهات اما میان دستهی اشرار رفت
در دل بازار بین خندهی حُضّار رفت
*شاعر : #محمد_کیخسروی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@seyedrezanarimani
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@narimani_matn
📋 #برهمنزننمازمرابیهوانزن
#سبک_روضه / *بخش اول*
#روضه_امام_صادق (ع)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بر هم نزن نماز مرا، بی هوا نزن
حالا که میزنی، جلوی آشنا نزن
سجاده و عبای مرا میکِشی، بکش
اما لگد به تربت کرببلا نزن
آتش زدی به زندگیامژ بس کن و برو
دیگر نمک به زخم دل من، بیا نزن
در خانه بس نبود غرورم شکسته شد؟
حداقل مقابل همسایهها نزن
با تازیانهات به سر و صورتم بزن
حرفی فقط به حضرت خیرالنساء نزن
@narimani_matn
بالای مرکبی و خجالت نمی کشی
پیچیده پای من... چه کنم؟! بی حیا نزن
موی سپید دارم و شیخ الائمهام
هر طور میزنی بزنم، با عصا نزن
وقت گریز من شده "نوحوا علی الحسین"
زینب دوید و گفت: غریب مرا نزن
ای شمر بس کن و به روی سینهاش نرو
با چکمهات قدم روی عرش خدا نزن
با دست و پا زدن گرهای وا نمی شود
تشنه لبم! عزیز دلم! دست و پا نزن
*شاعر : #محمدجواد_شیرازی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@seyedrezanarimani
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@narimani_matn
📋 #آتشزدنخانهامامصادق
#متن_روضه *بخش دوم صوت*
#روضه_امام_صادق (ع)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همچین که شبانه اومدن در خونه امام صادق (ع) ابن وقیه اجازه نداد آقا عبا رو دوش بندازه؛ عمامه رو سر بگذاره. آقا رو با سر و پای برهنه بردند.
یه جملهای امام صادق به اون ملعون توو کاخش فرموده این بود: « اگه از این به بعد خواستی کسی و دنبال من بفرستی تو رو خدا ابن وقیه و نفرست. این خیلی توهین میکنه.»
آقا رو برگردوندن خونه. تا چند روزی آقا گریه میکرد. اصحاب میاومدند؛ شاگردای حضرت سوال کردند« آقا! خوب الحمدالله حالا که چیزی نشد. خدا رو شکر شما رو آزاد کردندّ چرا گریه میکنید انقدر؟!»
آقا فرمودند «وقتی خونهم رو آتیش زدند؛ دیدن زن و بچهم مستاصل اند. هی این حجره به اون حجره میدوند. نگران زن و بچهم بودم؛ یاد عمهم زینب افتادم. اون لحظهای که خیمههای حسین(ع) و آتیش زدند. راوی میگه« دیدم دومن یکی از این بچهها آتیش گرفته...»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سید رضا نریمانی
[ @seyedrezanarimani ]
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
[ @narimani_matn ]
📋 #نفسنفسزدنمراحسینمیبیند
#سبک_روضه
#روضه_امام_صادق (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نفس نفس زدنم را حسین می بیند
جراحت بدنم را حسین می بیند
نحیف هستم و آتش به جانم افتاده
و شعله های تنم را حسین می بیند
دویدن از پیِ مرکب برای من سم است
نحیف تر شدنم را حسین میبیند
حریم شخصی من جای این اراذل نیست
غریبی وطنم را حسین می بیند
@narimani_matn
چقدر سخت بُوَد مادرت زمین بخورد
ندای واحَسَنم را حسین می بیند
شبیه دامن طفل سه ساله می سوزم
عزای سوختنم را حسین می بیند
تمام فکر من این است لحظه ی تدفین
سفیدی کفنم را حسین می بیند
فقط برای حسین سینه زن شوید امّا
دو دست سینه زنم را حسین می بیند
*شاعر : #حمید_رمی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
[ @seyedrezanarimani ]
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
[ @narimani_matn ]
📋 #ماگداییمگدایپسرفاطمهایم
#سبک_روضه
#روضه_امام_صادق (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما گداییم گدای پسر فاطمه ایم
بوسه زن های عبای پسر فاطمه ایم
بنویسید فدای پسر فاطمه ایم
گریه کن های عزای پسر فاطمه ایم
چشم ما چشمه ای اندازه ی دریا دارد
هر چه ما گریه کنیم از غم او جا دارد
@narimani_matn
پیرمردی که خدا در سخنش پیدا بود
زردی برگ گل یاسمنش پیدا بود
سنّ بالایش از آن خم شدنش پیدا بود
با وجودی که خزان در بدنش پیدا بود
نیمه شب بر سر سجّاده عبادت می کرد
مثل یک عاشق دلداده عبادت می کرد
ماجرایی که نباید بشود، امّا شد
باز هم واژه ی «حرمت شکنی» معنا شد
پای آتش به در خانه ی آقا وا شد
در آتش زده مثل جگر زهرا شد
ولی این بار در خانه دگر میخ نداشت
کار بر سینه ی پروانه دگر میخ نداشت
تا شکست آینه اش اشک زلالش افتاد
با تماشای چنین منظره بالش افتاد
تا که وحشت به دل اهل و عیالش افتاد ...
باز هم خاطره ای بد به خیالش افتاد
ناگهان سنگ دلی آمد و آقا را برد
بی عمامه پسر فاطمه را تنها برد
@seyedrezanarimani
می دوید آه چه با تب، نفسش بند آمد
پابرهنه، پی مرکب نفسش بند آمد
وسط کوچه ، دل شب ، نفسش بند آمد
نه که یک بار، مرتّب نفسش بند آمد
با چنین سرعتی افتادن آقا قطعی است
با زمین خوردن او گریه ی زهرا قطعی است
آهِ بی فاصله اش مرثیه خوانی می کرد
اشکِ پر از گله اش مرثیه خوانی می کرد
اثر سلسله اش مرثیه خوانی می کرد
پای پر آبله اش مرثیه خوانی می کرد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
[ @seyedrezanarimani ]
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
[ @narimani_matn ]