eitaa logo
اشعار کربلایی سیدرضانریمانی
8.9هزار دنبال‌کننده
25 عکس
1 ویدیو
19 فایل
☑️ اشعار مداحی‌های کربلایی سیدرضا نریمانی 🔹کانال سروش: sapp.ir/matn_narimani 🔸کانال تلگرام: t.me/narimani_matn
مشاهده در ایتا
دانلود
📋 با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ اومد هرچی نهیب میزد دید این اسب حرکت نمی‌کنه، گفت:« کجاست اینجا؟! چرا هرچی نهیب میزنم نمیره»؟! اومد ساربان؛ اومد جلو آقا! اینجا غاضریه‌ست، خوب دیگه نینوا هم بهش میگن، دیگه طَف، دیگه اسم دیگه‌ای هم داره؟ یه خورده فکر کرد گفت:« آقا قدیمیا کربلا هم به اینجا می‌گفتن». تا گفت کربلا یهو ابی‌عبدالله یه جوری که بقیه نَشنَوَن زینب نَشنَوه گفت:« أعوذُ بِاللَّهِ مِن الکَربِ وَالبَلاء»... @seyedrezanarimani اما زینب می‌شنوه؛ زینب توو صورت داداشش که نگاه می‌کنه همه‌چی دستش میاد، میفهمه چه خبره. - داداش چرا بهم ریختی؟! چی شد داداش، مگه چه خبره؟! چرا نمیریم؟! چرا حرکت نمی‌کنیم؟! - زینبم! قراره اینجا بمونیم. - داداش من اصلا حس خوبی برای اینجا ندارم، نمیدونم چرا دلم نیست، نمیشه بریم یه جا دیگه؟! دلم نیست. - خواهرم، تحمل کن قربونت برم. - عباس! بیا عزیز دلم ببینم. - جونم آقا، جون؟! - خیمه‌‌ها رو برپا کن. - چشم آقا رو چشام. @narimani_matn عباسم اومد:« علی‌اکبر، قاسم، عبدالله بیاین بدوین بیاین؛ خیمه‌ها رو ابی‌عبدالله گفته برپا کنیم». خیمه‌ها رو زدن، دوباره ابی‌عبدالله عباسش و صدا زد:« عباس جونم، داداش بیا» - خیمه‌ها رو زدین؟! - آره همه رو زدیم. اول زن و بچه‌ها رو بفرستیم برن، اینا خیلی خسته‌ان، چند وقته توو مسیرن، پاهاشون درد گرفته... - اول خیمه‌ی زن‌ها رو بزن، اول زن و بچه رو یکی‌یکی... اول از بچه‌ها شروع کردن، اول از کوچیک‌ترا، رفتن سر ناقه‌ی رباب، خود ابی‌عبدالله هم رفت؛ بچه رو آروم - حسین جان خوابه‌ها! آروم بچه رو داد دست حسین، بچه رو توو بغل گرفت... عباس از یه طرف دیگه رفت ناقه‌ی بچه‌ها... - رقیه جونم بیا! بیا رو دوش عمو، بیا عزیزم. رقیه رو سوار دوشش کرد، آروم پایینش گذاشت، همچین که رو زمین قرار گرفت پیشونیش و بوسید گفت:« قربونت برم؛ دختر گلم، عزیز دلم، عمو برات بمیره، عمو فدات بشه»... @seyedrezanarimani یکی‌یکی همه رو دونه به دونه، دونه به دونه تا رسیدن به ناقه‌ی زینب. آقا خبر تازه، همه رو عباس به خط کرد، همه بیاین، جوونای بنی‌هاشم همه بیاین، همه بیاین؛ زینب میخواد پیاده بشه... یکی‌یکی؛ علی‌اکبر بدو، شما رکاب بگیر، قاسم جان تو برو دست عمه رو بگیر، عبدالله شما بچه‌ها رو به خط کن، کوچه باز کنند؛ به این اصحابم بگو برن عقب‌تر، اینجاها نباشن.. ناقه رو آورد دَم در خیمه، کسی قد و بالای زینب و نبینه. ناموس خداست... آروم آروم یکی دستش و گرفت، یکی خم شد:« بی‌بی جان پاتو رو کمر من بزار». یکی زانوش و آورد:« بی‌بی جان پاتو بزار رو زانوی من بیا پایین». آروم آروم بی‌بی رو پیاده کردن. بی‌بی پاش رسید به این خاک، رو زمین نشست. چه بوی خوبی میاد. اومد رفت توو خیمه، همه رفتند جاگیر شدن همه، بچه‌ها و زنا همه جاگیر شدن، ابی عبدالله هم رفت توو خیمه کار تموم شد. @narimani_matn آرامشی که ندارن، نمیشه بگی به آرامش رسیدن، نه! تازه از امروز دلتنگیا شروع شد... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ کانال مداحی‌های کربلایی سیدرضا نریمانی [ @seyedrezanarimani ] کانال اشعار مداحی‌های کربلایی سیدرضا نریمانی [ @narimani_matn ]
📋 *بخش سوم صوت* (س) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ عصر یازدهم که شد، بی‌بی همه رو سوار بر ناقه‌ها کرد؛ یه لحظه دورش و نگاه کرد ای بابا! کسی نمونده، یه نگاه کرد سمت گودال صدا زد داداش: @seyedrezanarimani سپردمت به غبار و به ریگ‌های بیابان سپردمت به وحوش و به آهوان پریشان سپردی‌ام به که رفتی؟ به دلقکان؟ به کنیزان؟! @narimani_matn -میدونی داداش منو به کی سپردی؟! به شمر و خولی و اخنس، داداش به حرمله، به سنان. داداش نگاه کن ببین می‌خوان بیان دستای منو ببندن... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کانال مداحی‌های کربلایی سید رضا نریمانی [ @seyedrezanarimani ] کانال اشعار مداحی‌های کربلایی سیدرضا نریمانی [ @narimani_matn ]
📋 *بخش سوم صوت* با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نکنه روبرومی، خودتی یا عَمومی نشناختمت هنوزم، خودت بگو کدومی صورتِ نصفه نیمه، حال سرت وخیمه به همه گفتم این سر، تموم زندگیمه منو زدن، منو زدن دشمنت سرم ریخت منو زدن، منو زدن صورتم بهم ریخت تو رو زدن، تورو زدن نیزه‌ها و خنجر تو رو زدن، تورو زدن پیش چشم مادر @seyedrezanarimani بابا! بابا! از من خیلی انتظار نداشته باش چشمام نمی‌بینه؛ میدونی چرا بابا چشمام نمی‌بینه؟! سیلی گرفت قوت بینایی مرا... *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کانال مداحی‌های کربلایی سیدرضا نریمانی [ @seyedrezanarimani ] کانال اشعار مداحی‌های کربلایی سیدرضا نریمانی [ @narimani_matn ]
📋 *بخش سوم صوت* با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نکنه روبرومی، خودتی یا عَمومی نشناختمت هنوزم، خودت بگو کدومی صورتِ نصفه نیمه، حال سرت وخیمه به همه گفتم این سر، تموم زندگیمه منو زدن، منو زدن دشمنت سرم ریخت منو زدن، منو زدن صورتم بهم ریخت تو رو زدن، تورو زدن نیزه‌ها و خنجر تو رو زدن، تورو زدن پیش چشم مادر @seyedrezanarimani بابا! بابا! از من خیلی انتظار نداشته باش چشمام نمی‌بینه؛ میدونی چرا بابا چشمام نمی‌بینه؟! سیلی گرفت قوت بینایی مرا... *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کانال مداحی‌های کربلایی سیدرضا نریمانی [ @seyedrezanarimani ] کانال اشعار مداحی‌های کربلایی سیدرضا نریمانی [ @narimani_matn ]
📋 *بخش اول صوت* (ع) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دم در خیمه ایستاده و داره صحنه‌ها رو با چشمش می‌بینه، ابی‌ عبدالله هم به خواهرش فرمود:« خواهرم! من دارم میرم همه‌ی این زن و بچه‌ها حفاظتشون با توئه خواهرم. مخصوصا سفارش عبدالله و قاسم و کرد. آخه روایت میگه ده ساله بود که پدرش و از دست داد؛ ابی عبدالله براش پدری میکرد. چند ماه بیشتر نداشت که باباش و از دست داده، ابی عبدالله حکم پدری برا عبدالله رو داره،هرجا میره دنبال ابی ‌عبدالله راه میوفته... سپرد به زینبش مخصوصا عبدالله رو سنش کمه مواظب این بچه باش. همچین که با همه خداحافظی کرد و رفت میگن طول کشید وداع ابی ‌عبدالله دم در خیمه همه‌ی زن و بچه‌ها ریختن دور حسین. هرکسی یه جوری دومن حسین و گرفته میگن نرو... - یکی میگه بابا نمیخواد بری - یکی میگه داداش نمیخواد بری یه نفر از دشمن میخواست طعنه بزنه، گوشه بزنه، اذیت کنه از اون دور فریاد زد چی شده حسین؟! رفتی بین زنا خودت و پنهان کردی. - چرا نمیای از بین خواهرات بیرون؟! @narimani_matn همچین که اومد توو گودال اینقدر این بدنش زخمای شمشیر و نیزه خورده، همه‌ی این صحنه‌ها رو از دم درِ خیمه بچه‌ها دارن می‌بینند. مگه زینب چند نفر و میتونه جلو چشماشون و بگیره؟! عبدالله داره از دور می‌بینه، بچه‌ها دم در خیمه ایستادن، دخترا هی دارن توو سرشون میزنند، نزنید بابامون و... @seyedrezanarimani توو کوچه‌ها هم که امام حسن دنبال مادرش بوده، همچین که اون نامردا اومدن جلو، هی یه قدم میرفت جلو؛ برید عقب، مادر منه، برید از این کوچه بیرون. اما در خونه رو که آتیش زدن اونجا زینبم بود، اونجا زینب هی توو صورتش میزد، نکنید همچین با مادر من، نزنید اینقدر مادر منو... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کانال مداحی‌های کربلایی سید رضا نریمانی [ @seyedrezanarimani ] کانال اشعار مداحی‌های کربلایی سیدرضا نریمانی [ @narimani_matn ]
📋 *بخش اول صوت* (ع) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گوشه‌ی خیمه نشسته، آروم همینجوری سرش و پایین انداخته، همه یکی‌یکی حرف زدن؛ یکی اون طرف یه چیزی گفت، یکی این طرف یه حرفی زد، همه از فردا سوال کردن از ابی عبدالله اینم خوب مؤدب؛ پا درس عباس بزرگ شده، اصلا این خونواده اینقدر مؤدبند، نه فقط این، همشون اینجوری بودن؛ مادرش اینجوری بود مادربزرگش اینجوری بود، پدربزرگشون امیرالمومنین اینا همشون اینجوری بودن مؤدب بودن. یه کسیم حرفی بهشون میزد هیچی نمی‌گفتن توو گوششونم میزد هیچی نمی‌گفتن. ماها نمیتونیم اینجوری باشیم؛ فقط توو این عالم یه خونواده است که میتونند زنشون و جلو چشاشون بزنند صبر کنند؛ مؤدبند... @seyedrezanarimani نشسته گوشه‌ی خیمه، حرف همه که تموم شد صدا زد:« عمو جان! منم فردا این لیاقت و دارم پا رکاب تو به شهادت برسم»؟! سوال و که پرسید یهو ابی عبدالله جواب دادن عزیز دلم قاسمم! مرگ پیش تو چه مزه‌ای داره در زاویه‌ی تو چه جوریه؟! سریع جواب داد عمو جان: «أحلَی مِنَ العَسَل؛ شیرین‌تر از عسله برام. اصلا عشقمه شهادت... @narimani_matn - میدونی چرا؟! - من عشقمه چون دوست دارم زودتر برم پیش مادربزرگم، زودتر برم پیش بابام دلم برا بابام یه ذره شده. من که ندیدم اما شنیدم بابام خیلی غصه خورده، الان برم زودتر پیشش. أحلَی مِنَ العَسَل شیرین‌تر از عسله برام. تا این حرف و زد ابی عبدالله هم جوابش و داد:« آری! تو هم شهید میشی، چه شهیدیم، چه شهادتیم مثل موم عسل میشی. حالا که مثل عسله برات، تو هم مثل موم عسل میشی. موم عسل و وقتی عسل و میشی هی کِش میاد هی بلند میشه بزرگتر میشه... میدونی چرا اینجوری شد؟! آخه اسبا اینقدر رو بدنش رفتن و اومدن... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کانال مداحی‌های کربلایی سید رضا نریمانی [ @seyedrezanarimani ] کانال اشعار مداحی‌های کربلایی سیدرضا نریمانی [ @narimani_matn ]
📋 *بخش چهارم صوت* (ع) (س) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یهو صداش بلند شد:«عمو بیا!» اما این صدا خیلی فرق داره، این صدا از لابه‌لای دست و پای اسبا داره بلند میشه یهو همچین که صداش بلند شد، ابی عبدالله مثل باز شکاری خودشو رسوند همچین که اومد همه فرار کردن... میگه این اسبا که می‌خواستن فرار کنن وقتی ابی عبدالله اومد همه هول کردن؛بار دیگه همه رو بدن قاسم رفتن... @seyedrezanarimani اینجا اسبا رو بدن قاسم رفتن، اما در هم خونه همچین که زهرا افتاد... «نامردمان از حرمت کوثر گذشتن در روی زهرا بود و از آن در گذشتن» (این گلا رو جمع کنید بدن و همین جوری جمع کرد رو دست گرفت) @narimani_matn شیخ جعفر شوشتری میگه : وقتی می‌خواست بره میدون زره براش پیدا نمیشد. «علی‌اکبر که جوشَن داشت آن شد تو که جوشن نداری! وای بر من» همچین که گشتن زره پیدا نکردن اما عمامه رو ابی عبدالله از سر مبارک برداشت دو نیمه کرد یه نیمه رو کفن کرد رو لباس قاسم، یه نیمه دیگر رو به سر و صورتش بست از بس قشنگ بود، از بس زیبا بود این پسر. - گفت:« قاسمم اینجوری بری چشمت میزنن؛ آخرش هم همون شد چشمش زدن... بابا می‌خواین منو بُکُشید بکشید، با این بچه ها چکار دارین؟! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کانال مداحی‌های کربلایی سید رضا نریمانی [ @seyedrezanarimani ] کانال اشعار مداحی‌های کربلایی سیدرضا نریمانی [ @narimani_matn ]
📋 *بخش اول صوت* (ع) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ اینقدر بی‌تابی میکرد، ابی‌ عبدالله اومد توو خیمه صدا زد:« دیگه کسی نمونده؟! - نه همه رفتن یهو صدای گریه این شیرخواره بلند شد« من هنوز هستم بابا». - تو که الان خیلی کوچولویی... @seyedrezanarimani بچه همچین که گریه میکنه مادرش می‌خواد خودش و بزنه اگه نتونه دردش و بفهمه چیه؛ همچین که بچه گریه میکنه همه میگن این گرسنه‌ست، بعضیا میگن تشنه‌شه، یکم آب بهش بدید. هر کاری کردند آروم نمیشد. آخه آبم نیست توو خیمه بهش بدن؛ بی‌بی زینب اومد بچه رو گرفت گذاشت توو بغل حسین. - داداش! این و ببر شاید اینا دلشون به رحم بیاد یکم آب بهش بدن؛ بچه داره تَلَف میشه... @narimani_matn بچه رو  رو دستش گرفت، اومد وسط میدون این بچه رو بلند کرد:« اگه دین ندارید آزاد مرد باشید، خودتون بگیرید سیرابش کنید و برگردونید»... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ کانال مداحی‌های کربلایی سیدرضا نریمانی @seyedrezanarimani کانال اشعار مداحی‌های کربلایی سیدرضا نریمانی @narimani_matn
📋 عبدالله *بخش سوم صوت* (ع) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ یهو دید این بچه داره دست و پا میزنه، همچین که این بچه رو رو دست گرفته دید این بچه‌ای که تا حالا اصلا تکون نمی‌خورد داره همین جور دست و پا میزنه تا این قنداقه رو آورد پایین« فَذُبِحَ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ». دید این سر به پوسته آویزان شده، خدا حسین چیکار کنه؟! این بچه رو زیر عبا پنهان کرد. هی یه قدم میره سمت خیمه‌ها، هی یه قدم برمی‌گرده... @seyedrezanarimani اما همه دیدن یه مرتبه حسین راهش و عوض کرد، پشت خیمه‌ها زمین نشست، تا این خنجر و درآورد قبر کوچولویی آماده کنه روایت میگه ابی عبدالله دو رکعت نماز صبر خونده. اینقدر این داغ حسین رو داره اذیت می‌کنه نماز صبر خوند، اومد این بچه رو توو خاک بگذاره... اما یه مرتبه دید یه مادری داره میگه:« صبر کن! بزار یبار دیگه بچه‌م و ببینم»... @narimani_matn میدونی چرا ابی عبدالله این بچه رو خاک کرد؟! چون خبر داره این بچه کوچولوئه طاقت سُم مَرکب رو نداره. - خبر داره چند ساعت دیگه قراره اسبا بیاد، این بدن و خاک کرد. اما یه مرتبه همه دیدن یه عده‌ پشت خیمه‌ها هی دارن نیزه توو زمین میزنند. انگار دارن دنبال چیزی می‌گردن؛ یه مرتبه همه دیدن سرِ علی اصغر بالای نیزه‌ست... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ کانال مداحی‌های کربلایی سیدرضا نریمانی @seyedrezanarimani کانال اشعار مداحی‌های کربلایی سیدرضا نریمانی @narimani_matn
📋 *بخش دوم صوت* (ع) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ «دو دستم را به زیر آب بردم حلالم کن نبودی آب خوردم» همچنین که دیدن داره گریه میکنه روزاهایی از کربلا و شهادت پسرش گذشته. - چرا گریه میکنی؟! - صدا زد:« آخه سینه‌هام شیر آورده؛ یه کم آب خوردم» یادم میاد از اون لحظه‌ای که عَلیم همین جور چنگ مینداخت اما دریغ از یه قطره شیر که بهش بدم... @seyedrezanarimani چند وقتی میشود راه حرم را بسته‌اند گرچه در کرب و بلایت یک نفر بیمار نیست ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کانال مداحی‌های کربلایی سید رضا نریمانی [ @seyedrezanarimani ] کانال اشعار مداحی‌های کربلایی سیدرضا نریمانی [ @narimani_matn ]
📋 ماجرای شهادت حضرت مسلم (ع) /*بخش دوم صوت* (ع) (س) با نوای حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مسلم وقتی اومد توو کوفه آنقدر دورش شلوغ شد، همه اومدن باهاش بیعت کردن. آنقدر شلوغ شد، اصلا نمی‌دونست خونه‌ی کی بره؟! یکی این طرف، یکی اون طرف، خونه‌ی ما بیا آقا. سریع نامه نوشت برای ابی عبدالله:« آقا جان بیا! اینا همه منتظرند. ولی دیری نگذشت که همه مسلم و یکی یکی تنها گذاشتن و رفتن. کار به جایی رسید که وقتی دورش نگاه کرد؛ دید کسی دیگه نمونده، همه رفتن تنهاش گذاشتن... توو این کوچه پس کوچه‌های شهر می‌چرخید، هی دست رو دست میزد، عجب کاری کردم نامه نوشتم! چرا اینا اینجوری کردن با من؟!چرا منو تنها گذاشتن؟! نه جای خوابی، نه غذایی، نه آبی... @seyedrezanarimani همین جور که توو این کوچه پس کوچه‌ها می‌چرخید، راه می‌رفت. نشست در یه خونه‌ای، تکیه داد سرش و گرفت. یهو دید یه خانمی در و باز کرد: -چی می‌خوای؟! اینجا چرا نشستی؟! - گفت:« من توو این شهر غریبم. کسی و ندارم، میشه من و راه بدی توو خونه‌ت؟! این زن در و باز کرد، مسلم اومد توو خونه‌ش. تا فهمید سفیرِ حسینه، آنقدر احترامش کرد. همه‌چی بهش داد؛ جای خوابی براش درست کرد، آب و غذایی بهش داد. ولی خبر رسید به قصر دارالاماره، مسلم توو فلان خونه ست. ریختن، خونه رو محاصره کردند. داد می‌زدند دم در خونه؛ -میای بیرون یا نه، پناه بردی به یه زن؟! همچین که داد میزدند، در خونه رو محاصره کردند؛ داد و هوار می‌کشند، عربده کشی می‌کنند:« یا میای بیرون یا میریزیم توو خونه؟! مسلم سریع از خونه بیرون اومد، گفت بَده این زن من و راه داده حالا بریزن توو خونه‌ش. هم خونه‌ش و آتیش می‌زنند هم خدایی ناکرده جسارتی بشه به این زن. دیگه من مسلم خودم و نمی‌بخشم... آخه یه بار امیرالمومنین، توو مدینه یه صحنه‌ای دیده؛ دیگه همینجوری هی فقط می‌گفت:« علی رو حلال کن، علی رو حلال کن...‌». ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کانال مداحی‌های حاج سیدرضا نریمانی👇👇👇 @seyedrezanarimani کانال اشعار مداحی‌های حاج سیدرضا نریمانی👇👇👇 @narimani_matn
📋 شباهت شهادت حضرت مسلم به شهادت امام حسین (ع) و حضرت زهرا (س) /* بخش سوم صوت* (ع) (س) با نوای حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اینقدر جنگید روایت میگه خسته شد، یه تنه همه لشکر و مقابلشون ایستاده... «وجَعَلَ يُقاتِلُ حَتّى اُثخِنَ بِالجِراحِ» انقدر این زخمش بزرگ شد، اینقدر این خونا توو این زخمای بدنش لخته شده بود، بزرگ شده بود دیگه نمی‌تونست بجنگه «وضَعُفَ عَنِ القِتالِ» ضعف وجودش و گرفته بود، «وتَكاثَروا عَلَيهِ فَجَعَلوا» دورش و گرفتند حلقه زدند «يَرمونَهُ بِالنَّبلِ وَالحِجارَةِ» هم تیرش میزند هم سنگش میزدند، کار به جایی رسید مسلم داد میزد، صداش و بلند کرد: «فَقالَ مُسلِمٌ: وَيلَكُم!» وای بر شما! «ما لَكُم تَرمونَني بِالحِجارَةِ كَما تُرمَى الكُفّارُ» مگه دارید با کفار میجنگید که دارید اینجوری سنگ بارونش می‌کنید، «وأنَا مِن أهلِ بَيتِ الأَنبِياءِ الأَبرارِ؟!» مگه من و نمیشناسید من از خاندان پیامبرتونم «وَيلَكُم! أما تَرعَونَ حَقَّ رَسولِ اللّه ِصلى الله عليه و آله وذُرِّيَّتِهِ؟» از پیامبر خجالت نمی‌کشی دارید اینجوری من و میزنید. اینجا مسلم خسته شد، شروع کرد اینجوری حرف بزنه... @seyedrezanarimani یه جاییم من سراغ دارم اربابمون خسته شد. روایت میگه: «وقَد اُثخِنَ بِالجِراحِ في رَأسِهِ وبَدَنِهِ فَجَعَلَ يُضارِبُهُم بِسَيفِهِ، فَوَقَفَ [الحُسَينُ عليه السلام ] وقَد ضَعُفَ عَنِ القِتالِ»؛ یه مرتبه ابی عبدالله ایستاد، آنقدر زخم به بدنشه، نفس که می‌کشه از لابه‌لای این زره خون جاری میشه، «أتاهُ حَجَرٌ عَلى جَبهَتِه هَشَمَها» یه نفری سنگی برداشت به پیشانی ارباب ما زد «ثُمَّ أتاهُ سَهمٌ لَهُ ثَلاثُ شُعَبٍ مَسمومٌ» همچین که این خونا جاری شد ابی عبدالله این دامن عربی و بالا زد خون پیشانی رو بگیره؛ همچین که این دامن و بالا زد سفیدیه سینه‌ی حسین نمایان شد.‌ اون نامرد تیر سه شعبه‌ی زهرآلودی برداشت... «فَوَقَعَ عَلى قَلبِهِ» به سینه‌ی حسین.... @narimani_matn یه سینه‌ی مجروح دیگه رو هم سراغ دارم، مدینه هم همینجور شد. « وَ نَبَتَ مِسْمارُ الْبابِ فی صَدْرِها» مسمار و می‌دونی چه شکلیه؟! این که میگه «وَ نَبَتَ» یعنی فرو رفته یعنی خراش ننداخته. مسمار یه میخهایی هست توو درای قدیمی می‌زدند. آه... این میخ توو سینه‌ی مادر ما رفت... ای حسین... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کانال مداحی‌های حاج سیدرضا نریمانی👇👇👇 @seyedrezanarimani کانال اشعار مداحی‌های حاج سیدرضا نریمانی👇👇👇 @narimani_matn