📋 #روایتی_از_نظرلطف_خداوندمتعال_به_بندگان
#متن_مناجات #متن_روضه
#گریز_به_روضه_امام_حسین (ع)
بخش اول صوت
مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اون عالم بزرگوار میگه شبانه به قبرستان رفتم، دیدم دو سه نفر دارن یه بدنی رو رو زمین میکِشن. بدن برهنهست، یه پیرزنی هم عقب این بدن داره عصازنان میاد.
اومدم ببینم چه خبره. این پیرزنه رو صدا زدم: این بدن بدن کیه تو دل شب دارید طرف قبرستان میبرید؟ چرا زمین میکشید و میبرید؟
گفت بچهی من، جوون من، از اون بندههای شرور بود؛ مردم رو اذیت میکرد. اینقدر بد بود، فقط دوسه بار منو کتک میزد از خونه میرفت بیرون.
لحظههای آخر عمرش مریض شده بود، فهمیده بود داره از دنیا میره. منو صدا زد گفت مادر دارم میمیرم یه خواستهای ازت دارم. میشه وقتی من مُردم به هیچ کدوم از مَردم نگی من مُردم؟ آخه از بس این مردم رو اذیت کردم، اگه بفهمن همه خوشحال میشن، بدن منو میبرن تو زبالهها میندازن.
تو رو هم خیلی اذیتت کردم، منو ببخش...
گفت چی کار کنم عزیز دلم؟ آخه چرا اینقدر همه رو اذیت می کردی؟ گفت آخه خودمم الان فهمیدم چه غلطایی کردم که دیگه دیر شده.
@seyedrezanarimani
حالا ازت خواستهای دارم. میشه وقتی مردم بدنم رو برهنه کنی، ریسمان به پاهام ببندی. خودتم نه که یه وقت دلت بسوزه؛ دوسه تا حمّال بگی بیان این طناب رو بِکشن. بدنم رو بِکشن؟ تو هم پشت سر من بیا، بگو خدا بنده فراریت اومده؛ بنده فراریت رو برات آوردم...
اون وقت اون پیرزنه به اون عالم بزرگوار میگفت از همون درِ خونه که داریم رو زمین میکِشیمش، هی یکی انگار داره تو گوشم میگه بندهی منو رها کنید، سروکار بندهمون با خودمونه؛ خودمون بلدیم باهاش چطور برخورد کنیم....
کاش میشد ماهم طناب میآوردیم دست و پامون رو میبستیم؛ میگفتیم خدا بندهی فراریت اومده...
این یه بدن بود خدا اینطوری گفت: چرا این بدن رو برهنه کردید رو زمین میکِشید؟
یه بدنم کربلا برهنه کردن و رفتن...
بهترین بندهی خدا رو رها کردن و رفتن. بهترین بندهی خدا سه روز و سه شب بدنش زیر نور آفتاب بوده....
حسین....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@seyedrezanarimani
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@narimani_matn
📋 #روایتلطفخداوندبهبندهگنهکار
#متن_مناجات
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
درِ خونه خدا گنهکار بود، اینقدر گناه کرده بود همه ازش فراری بودن....
(بعضیها تو ظاهر نشون میدن که چقدر بیحیا هستن، اما بعضیا بیحیان اما نشون نمیدن؛ تو باطن از اونایی که ظاهرا اینجوریان بدترن. خدیا دست مارو رو نکن....)
فلذا وقتی میخواست بمیره یهو به خودش اومد گفت خدایا من عجب آدمی هستم. فلذا وقتی داشت میمرد صدا زد " یا مَنْ لَهُ الدُّنیا وَ الآخِرَة ، إرْحَمْ مَن لَیْسَ لَهُ الدُّنیا وَ الآخرَة "
مُرد، از دنیا رفت، مَردُم تا دیدن فلانی مُرده انقدر خوشحال شدن، اینقدر بد بود رفتن بدنش رو انداختن تو زبالههای شهر؛ فلذا به "مالک دینار" اون عالِم بزرگوار یه جوری تو عالَم رؤیا یا مکاشفه فرمودن برو بدن بنده ما فلانجا افتاده، بردار غسل بده، کفن کن، بهش نماز بخون. اون بندهی ماست؛ مگه میشه ما رهاش کنیم....
تا اومد دید این همون جوون گنهکارهست، گفت خدایا! تو اینو هم خریدی؟! – آره، اون لحظه آخر توبه کرد منم خریدمش.....
کیا امشب توبه میکنن؟ کیا امشب خریدارشون امام زمان میشه؟! امام زمان میگه بیا من تورو خودم میخرمت. بعضیا رو اباعبدالله میخره میگه بیا، تو خوب برای من گریه میکنی، تورو من میخرم. بعضیا رو هم امام رضا میخره.....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@seyedrezanarimani
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@narimani_matn
📋 #ماجرایبخششجوانگنهکار
#متن_مناجات
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جوونه اومد خدمت آقا امیرالمومنین(ع)، عرضه داشت آقا من گناه کردم، میشه منو جریمه کنی؟ آقا فرمود برو. برو اینجا واینستا....
فردا دوباره اومد؛ آقاجان من مرتکب گناه شدم. آقا دوباره فرمود برو، حالا اشتباه کردی برو....
برا بار سوم اومد؛ آقا من فلان گناهو انجام دادم. آقا با تشر بهش فرمودن کی بهت گفته گناهاتو حتی پیش علی اعتراف کنی؟! برو پیش خدا اعتراف کن....
باز گفت آقا خودت منو جریمه کن.
امیرالمؤمنین پنجتا جریمه بهش فرمود. پرسید کدومشرو انجام میدی؟ گفت آقاجان هرکدوم که سختتره...
فرمود بااین گناهی که کردی باید توی آتش بسوزی. گفت آقا باشه، منو بسوزون....
گفت پس فردا بیا تو فلان بیابون، منم به کسی نمیگم که آبروت دیگه بیشتر از این نره. به منم نباید میگفتی....
@narimani_matn
فردا اومد تو بیابون، دید امیرالمؤمنین گودال کندن، هیزم گذاشتن، آتیش روشن کردن....
تا جوون اومد گفت برو داخل آتیش. گفت آقاجان اگه اجازه بدی دو رکعت نماز بخونم، باخدا حرف بزنم بعد میرم؛ آقا فرمود باشه...
تو روایت میگه تو قنوت نمازش گریه میکرد. میگفت خدا، من اومدم پیش ولیّ تو، چون ولیّ تو گفته میسوزم؛ اما فقط یه حرف باهات دارم، حرفم اینه؛ حالا که تو دنیا دارم میسوزم، دیگه قیامت ازم بگذر، دیگه قیامت منو نسوزون.....
روایت میگه تا این حرفو زد امیرالمؤمنین افتاد زمین. سربهسجده گذاشت. هی میگفت خدا! میشه بخاطر منِ علی کلاً ببخشیش. منم اینجا نسوزونمش؟!
"هیچ کسی هم اگه ندونه من علی معنی سوزوندنو میفهمم. من جلو چشمام زنم سوخته..."
امیرالمؤمنین صورت به خاک گذاشته بود. نمیدونم از عالم بالا چی به آقا فرمودن که یهو سر از سجده برداشت، بلند شد گفت آی جوون برو دنبال زندگیت. خدا بخشیدت....
خدا! میشه امشب کار مارو هم به علی بسپاری؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@seyedrezanarimani
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@narimani_matn
📋 #درددلباامامزمان (عج)
#متن_مناجات / بخش سوم صوت
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آقاجان؛ امشب بیا یه اشکی به ما بده، امشب بیا یه حال خوشی به ما بده، برات خوب گریه کنیم، خوب ناله بزنیم...
آقاجان کجایی...
"لَیتَ شعری اَینَ استقرَّت بک النَّوی..."
تو این شهر آلوده کجا میری قدم میزنی؟!
بیا ببین یه عده از این جذامیا یه گوشه از این شهر جمع شدن دارن تورو صدا میزنن.
من شنیدم هرکی صدات بزنه میای دستشو میگیری، "اَغِثنی..."
آلوده دامنم ولی اشکم به دامناست
تنها رفیق بیکسیام گریهی من است
با این دلی که سوخته حالا چه میکنی
با آبروی ریختهی ما چه میکنی
آقا جان شما هم امشب بیا یه گوشه از این جلسهی ما بشین یه صفایی به این جلسه بده آقا، جمع ما بدون شما صفا نداره...
@narimani_matn
(نوکرا اینجوریان دیگه.)
امام رضا تو اون وضعی که سَم بهش داده بودن، داشت رد میشد، یهو دید این غلاما سفره انداختن، همه دور این سفره نشستن...
(خیلی خوبه غلام اینجوری باشه)
هیچکدوم لب به غذا نزده بودن تا امام رضا بیاد.
یهو دیدن یه آقایی عبا به سر کشیده از کنارشون رد شدن، یکی از این غلاما صدازد آقا میشه با ما همسفره بشین؟
با اون وضعی که روایات میگه پنجاه بار رو زمین مینشست و بلند میشد، زهر آقارو بیچاره کرده بود، روایت میگه: نشست سر سفرهی این غلاما،
غذا دهن تک تک این غلاما گذاشت و رفت، صورتشو به خاک گذاشت...
آقاجان یه عده از این گداها امشب دور این سفره نشستن، ماهم داریم صدات میزنیم؛ بیا بیا بیا....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@seyedrezanarimani
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@narimani_matn
📋 #ماجرایتوبهفردگنهکار
#متن_روضه
#متن_مناجات
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خوشبهحال اونایی که مثل این جوون گنهکاری که میخوام بگم زرنگن.
این ماجرا تو کشکول شیخ بهایی اومده؛
گناه کرده بود، انقدر فاسق و فاجر بود که همه از دستش خسته شده بودن.
دید داره میمیره، وصیت کرد؛ گفت چهارنفر اجیر برامن بگیرید، _میدونم مردم نمیان تشییع جنازهم._ بگین این چهارنفر منو ببرن تو قبرستان یه جایی خاکم کنن. توبه هم کرد، اما هیچکس خبردار نشد...
تا از دنیا رفت خانمش همون چیزی که گفته بود رو انجام داد. چهار نفر رو اجیر کرد زیر پیکرش رو گرفتن بردن تو قبرستان.
یه مرتبه دیدن عالِم بزرگ شهر با یه جمعیتی همه دارن میدون؛
صبر کنین ما هم بیایم تو این تشییع جنازه. اومدن با احترام بهش نماز خوندن، دفنش کردن...
@seyedrezanarimani
اون عالم گفت من باید برم درِ خونهی اینو پیدا کنم، ببینم جریان چیه!
در خونهشون رو زد، زنش درو باز کرد.
به همسرش گفت ما که اینو میشناختیم، اعمالش رو میدیدیم، ولی من تو عالَمِ رؤیا بهم گفتن برو بندهی مارو تحویلش بگیر، دارن غریبانه میبرن خاکش کنن، جمعیترو بردار برو با احترام دفنش کن.
چیه جریان!؟ ما که اینجوری میدیدیمش ولی تو عالم خواب به من اینجوری گفتن، جریان چیه؟
گفت این هر عملی انجام میداد، شما هم که میدونی، اما سه تا کارش هیچوقت ترک نمیشد...
اول اینکه هرکاری هم که میکرد نمازش رو میخوند، دوم این که سر سفرهش یتیمارو میآورد مینشوند، به یتیما خیلی احترام میذاشت. کار سومش این بود؛ همیشه ازش میشنیدم هی به خدا میگفت: خدا! من که میدونم منو میسوزونی، ولی یه حرف باهات دارم: با سوختن من چی بهت میرسه... اما با بخشیدن من خیلی چیزا به من میرسه، من بهشت میرم، من پیش حسین میرم، من پیش مادر میرم....
کدوماش بهتره؟! اینکه منو بسوزونی یا پاکم کنی بفرستیم پیش حسین...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@seyedrezanarimani
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@narimani_matn
📋 #درددلباآقاامامزمان (عج)
#متن_مناجات
#متن_روضه
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گل نرگس بیا بیا...
بیا نگاه کن یه عدهای از این جذامیا دور هم نشستن... یه محلی به ما بده. همه مارو طرد کردن، بیرونمون کردن.
آخه یه عدهای از این جذامیا دور هم بودن دیدن آقا داره رد میشه یه تعارف زدن: آقا میشه با ما همسفره بشید. یهو دیدن آقا از مرکب پیاده شد نشست کنار این جذامیا.
روایت میگه ساعتها نشست، لقمه دهنشون میذاشت.
(تهِ این روایت خیلی قشنگه.)
تعارف زد آقا، فرمود شما به من تعارف کردید من با شما همسفره شدم. میشه حالا منم یه تعارف به شما بزنم شما با من همسفره بشید؟ گفتن آقا مگه نمیدونی ما جذامی هستیم؟!
ما رو تو شهر راه نمیدن. گفت چرا؛ اما بیاین؛ درِ خونهی من به روی همه بازه. به غلاماش هم سپرد گفت امروز مهمون ویژه داریم..
سفرهای، تزئیناتی، دَم و تشکیلاتی. همه با خودشون میگفتن چه خبره!؟ امروز کی میخواد بیاد خونهی ارباب؟! همهی غلاما بهخط شدن؛ یهو دیدن از اون دور یه عدهای صورتها رو بستن دارن میان، تا دَم خونه رسیدن صورتها رو باز کردن.
-اینا که جذامیاند .
-گفتن آقا دعوتمون کرده.....
حرف من اینه؛
آقاجان، این بچهها همه میگفتن گل نرگس بیا بیا. توام میشه یه تعارف به ما بزنی ؟!
(چی میخوای؟! دردت چیه این همه داری مقدمه میچینی؟!)
میشه به ما هم بگی اربعین همهتون پابرهنه بیاید دعوتید حرم، بیاید کربلا....
حسین...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@seyedrezanarimani
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@narimani_matn
📋 #ماجرایپذیرشتوبهقلبیبندهگنهکار
#متن_مناجات
#متن_روضه
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اومدن پیش حضرت موسی:
موسی دعا کن بارون بباره.
همه رو جمع کرد میخواد دعا کنه؛
خدا بهش فرمود: یه گنهکار تو این جمع هست، بهش بگو بره تا دعای بقیه مستجاب بشه.
یهو حضرت موسی اعلام کرد: یه نفر تو این جمع گنهکاره؛ خدا میفرماید تا اون یه نفر از اینجا بیرون نره دعا مستجاب نمیشه.
یهو اون یه نفر سرشو پایین انداخت: خدایا باشه؛ این همه گناه کردم هیچی نگفتی، گذاشتی همه جمع بشن بعد آبروی منو ببری؟
@seyedrezanarimani
تا این حرفا رو زد یهو ابرها اومدن، بارون بارید، موسی تعجب کرد:
خدا! شما که اونطور فرموده بودی!
فرمود: موسی، کی تا حالا دیدی من آبروی بندههامو ببرم؟ بندهم توبه کرد، منم بخشیدمش....
(خدایا امشب یه پیغام هم برا ما بفرست بگو بخشیدمتون...)
خدا فرمود بخشیدمش، موسی گفت میشه به من بگی کی بود تو این جمع که گنهکار بود؟
خدا فرمود: موسی تا اون موقع که بد بود بهت معرفی نکردم،حالا که توبه کرد انتظار داری بهت بگم؟!؟
نمیشه... فقط به من گفت، به خودم گفت غلط کردم تموم شد...
@narimani_matn
حالا کی میدونه ماها چی کارهایم امشب اومدیم اینجا؟!
بهش بگو غلط کردم؛ به حق امام رضا؛
امشب باید دستبهدامن همه بشم. امشب اگه سحر بشه، تموم بشه کارم زاره. مضطرم، پریشونم؛ هی به خودم میگم امشبم داره تموم میشه آخرش بخشیده نشدی، به حق پریشانی عمه سادات زینب...
الهی العفو....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@seyedrezanarimani
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@narimani_matn
📋 #روایتیازنظرلطفخداوندمتعالبهبندگان
#متن_مناجات
#متن_روضه /*بخش اول صوت*
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اون عالم بزرگوار میگه شبانه به قبرستان رفتم، دیدم دو سه نفر دارن یه بدنی رو رو زمین میکِشن. بدن برهنهست، یه پیرزنی هم عقب این بدن داره عصازنان میاد.
اومدم ببینم چه خبره. این پیرزنه رو صدا زدم: این بدن بدن کیه تو دل شب دارید طرف قبرستان میبرید؟ چرا زمین میکشید و میبرید؟
گفت بچهی من، جوون من، از اون بندههای شرور بود؛ مردم رو اذیت میکرد. اینقدر بد بود، فقط دوسه بار منو کتک میزد از خونه میرفت بیرون.
لحظههای آخر عمرش مریض شده بود، فهمیده بود داره از دنیا میره. منو صدا زد گفت مادر دارم میمیرم یه خواستهای ازت دارم. میشه وقتی من مُردم به هیچ کدوم از مَردم نگی من مُردم؟ آخه از بس این مردم رو اذیت کردم، اگه بفهمن همه خوشحال میشن، بدن منو میبرن تو زبالهها میندازن.
تو رو هم خیلی اذیتت کردم، منو ببخش...
گفت چی کار کنم عزیز دلم؟ آخه چرا اینقدر همه رو اذیت می کردی؟ گفت آخه خودمم الان فهمیدم چه غلطایی کردم که دیگه دیر شده.
@seyedrezanarimani
حالا ازت خواستهای دارم. میشه وقتی مردم بدنم رو برهنه کنی، ریسمان به پاهام ببندی. خودتم نه که یه وقت دلت بسوزه؛ دوسه تا حمّال بگی بیان این طناب رو بِکشن. بدنمو بِکشن؟ تو هم پشت سر من بیا، بگو خدا بنده فراریت اومده؛ بنده فراریت رو برات آوردم...
اون وقت اون پیرزنه به اون عالم بزرگوار میگفت از همون درِ خونه که داریم رو زمین میکِشیمش، هی یکی انگار داره تو گوشم میگه بندهی منو رها کنید، سروکار بندهمون با خودمونه؛ خودمون بلدیم باهاش چطور برخورد کنیم....
کاش میشد ماهم طناب میآوردیم دست و پامون رو میبستیم؛ میگفتیم خدا بندهی فراریت اومده...
این یه بدن بود خدا اینطوری گفت: چرا این بدن رو برهنه کردید رو زمین میکِشید؟ یه بدنم کربلا برهنه کردن و رفتن...
بهترین بندهی خدا رو رها کردن و رفتن. بهترین بندهی خدا سه روز و سه شب بدنش زیر نور آفتاب بوده....
حسین....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@seyedrezanarimani
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@narimani_matn
هدایت شده از اشعار کربلایی سیدرضانریمانی
📋 #درددلباآقاامامزمان (عج)
#متن_مناجات
#متن_روضه
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گل نرگس بیا بیا...
بیا نگاه کن یه عدهای از این جذامیا دور هم نشستن... یه محلی به ما بده. همه مارو طرد کردن، بیرونمون کردن.
آخه یه عدهای از این جذامیا دور هم بودن دیدن آقا داره رد میشه یه تعارف زدن: آقا میشه با ما همسفره بشید. یهو دیدن آقا از مرکب پیاده شد نشست کنار این جذامیا.
روایت میگه ساعتها نشست، لقمه دهنشون میذاشت.
(تهِ این روایت خیلی قشنگه.)
تعارف زد آقا، فرمود شما به من تعارف کردید من با شما همسفره شدم. میشه حالا منم یه تعارف به شما بزنم شما با من همسفره بشید؟ گفتن آقا مگه نمیدونی ما جذامی هستیم؟!
ما رو تو شهر راه نمیدن. گفت چرا؛ اما بیاین؛ درِ خونهی من به روی همه بازه. به غلاماش هم سپرد گفت امروز مهمون ویژه داریم..
سفرهای، تزئیناتی، دَم و تشکیلاتی. همه با خودشون میگفتن چه خبره!؟ امروز کی میخواد بیاد خونهی ارباب؟! همهی غلاما بهخط شدن؛ یهو دیدن از اون دور یه عدهای صورتها رو بستن دارن میان، تا دَم خونه رسیدن صورتها رو باز کردن.
-اینا که جذامیاند .
-گفتن آقا دعوتمون کرده.....
حرف من اینه؛
آقاجان، این بچهها همه میگفتن گل نرگس بیا بیا. توام میشه یه تعارف به ما بزنی ؟!
(چی میخوای؟! دردت چیه این همه داری مقدمه میچینی؟!)
میشه به ما هم بگی اربعین همهتون پابرهنه بیاید دعوتید حرم، بیاید کربلا....
حسین...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@seyedrezanarimani
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@narimani_matn
هدایت شده از اشعار کربلایی سیدرضانریمانی
📋 #ماجرایپذیرشتوبهقلبیبندهگنهکار
#متن_مناجات
#متن_روضه
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اومدن پیش حضرت موسی:
موسی دعا کن بارون بباره.
همه رو جمع کرد میخواد دعا کنه؛
خدا بهش فرمود: یه گنهکار تو این جمع هست، بهش بگو بره تا دعای بقیه مستجاب بشه.
یهو حضرت موسی اعلام کرد: یه نفر تو این جمع گنهکاره؛ خدا میفرماید تا اون یه نفر از اینجا بیرون نره دعا مستجاب نمیشه.
یهو اون یه نفر سرشو پایین انداخت: خدایا باشه؛ این همه گناه کردم هیچی نگفتی، گذاشتی همه جمع بشن بعد آبروی منو ببری؟
@seyedrezanarimani
تا این حرفا رو زد یهو ابرها اومدن، بارون بارید، موسی تعجب کرد:
خدا! شما که اونطور فرموده بودی!
فرمود: موسی، کی تا حالا دیدی من آبروی بندههامو ببرم؟ بندهم توبه کرد، منم بخشیدمش....
(خدایا امشب یه پیغام هم برا ما بفرست بگو بخشیدمتون...)
خدا فرمود بخشیدمش، موسی گفت میشه به من بگی کی بود تو این جمع که گنهکار بود؟
خدا فرمود: موسی تا اون موقع که بد بود بهت معرفی نکردم،حالا که توبه کرد انتظار داری بهت بگم؟!؟
نمیشه... فقط به من گفت، به خودم گفت غلط کردم تموم شد...
@narimani_matn
حالا کی میدونه ماها چی کارهایم امشب اومدیم اینجا؟!
بهش بگو غلط کردم؛ به حق امام رضا؛
امشب باید دستبهدامن همه بشم. امشب اگه سحر بشه، تموم بشه کارم زاره. مضطرم، پریشونم؛ هی به خودم میگم امشبم داره تموم میشه آخرش بخشیده نشدی، به حق پریشانی عمه سادات زینب...
الهی العفو....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@seyedrezanarimani
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@narimani_matn
هدایت شده از اشعار کربلایی سیدرضانریمانی
📋 #ماجرایپذیرشتوبهقلبیبندهگنهکار
#متن_مناجات
#متن_روضه
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اومدن پیش حضرت موسی:
موسی دعا کن بارون بباره.
همه رو جمع کرد میخواد دعا کنه؛
خدا بهش فرمود: یه گنهکار تو این جمع هست، بهش بگو بره تا دعای بقیه مستجاب بشه.
یهو حضرت موسی اعلام کرد: یه نفر تو این جمع گنهکاره؛ خدا میفرماید تا اون یه نفر از اینجا بیرون نره دعا مستجاب نمیشه.
یهو اون یه نفر سرشو پایین انداخت: خدایا باشه؛ این همه گناه کردم هیچی نگفتی، گذاشتی همه جمع بشن بعد آبروی منو ببری؟
@seyedrezanarimani
تا این حرفا رو زد یهو ابرها اومدن، بارون بارید، موسی تعجب کرد:
خدا! شما که اونطور فرموده بودی!
فرمود: موسی، کی تا حالا دیدی من آبروی بندههامو ببرم؟ بندهم توبه کرد، منم بخشیدمش....
(خدایا امشب یه پیغام هم برا ما بفرست بگو بخشیدمتون...)
خدا فرمود بخشیدمش، موسی گفت میشه به من بگی کی بود تو این جمع که گنهکار بود؟
خدا فرمود: موسی تا اون موقع که بد بود بهت معرفی نکردم،حالا که توبه کرد انتظار داری بهت بگم؟!؟
نمیشه... فقط به من گفت، به خودم گفت غلط کردم تموم شد...
@narimani_matn
حالا کی میدونه ماها چی کارهایم امشب اومدیم اینجا؟!
بهش بگو غلط کردم؛ به حق امام رضا؛
امشب باید دستبهدامن همه بشم. امشب اگه سحر بشه، تموم بشه کارم زاره. مضطرم، پریشونم؛ هی به خودم میگم امشبم داره تموم میشه آخرش بخشیده نشدی، به حق پریشانی عمه سادات زینب...
الهی العفو....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@seyedrezanarimani
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@narimani_matn