🍃برشی از کتاب #رفیق_مثل_رسول
نماز صبح را پشت سر سید خواندیم. هوا داشت روشن میشد که برای زیارت به #حرم رفتیم.
بچهها #دشمن را حسابی پس زده بودند و این بار با خیال راحتتری میتوانستیم داخل صحن راه برویم. یاد #محرم افتادم، گوشهای از حرم به یادش دو رکعت نماز خواندم. به سجده که رفتم، #شکر_خدا را بجا آوردم که یک بار دیگر فرصت حضور پیدا کردم. بعد از #نماز همراه بچهها به سمت فرودگاه آمدیم و با اولین پرواز به سمت #حلب راهی شدیم. داخل هواپیما آنقدر صدای موتور میآمد که حس میکردیم بیشتر از هزار تا جاروبرقی در یک لحظه با هم روشن شده و هر چه که هست را جارو میکند. وضعیت پروازهای #نظامی مشخص بود. باید همه مثل قوطی ساردین کنار هم مینشستیم. علیرضا خندید و گفت:
«لای در باز بشه و نفر اول سر بخوره، بقیه هم دنبالش رفتیم پایین».
بعد هم نگاهی به من کرد و گفت:
«بهتره برای آموزش #اسم_جهادی انتخاب کنیم، اینطوری بین بچههای بومی و #حزب_الله، ما را به اسم جهادی میشناسند».
_خب تو ابو چی میخوای بشی؟
علیرضا یکی از بندهای مسکوتین را که جلوی چشمش آویزان بود را محکم گرفت و گفت:
«من جلیل، تو هم خلیل».
#جایی_نوشته_بود
#معرفی_کتاب
#مدافع_حرم
#شهید_رسول_خلیلی
#رفیق_مثل_رسول
#کتاب_بخوانیم
#کتاب_هدیه_بدهیم
🔴 برای دریافت لینک خرید مراجعه کنید به 👇
@ferdosebarin
✴️ کانال فرهنگی مذهبی (دست خط روی میز)
http://eitaa.com/joinchat/2494627883C8bd4806938
هدایت شده از دوستان خدا
🍃برشی از کتاب #رفیق_مثل_رسول
نماز صبح را پشت سر سید خواندیم. هوا داشت روشن میشد که برای زیارت به #حرم رفتیم.
بچهها #دشمن را حسابی پس زده بودند و این بار با خیال راحتتری میتوانستیم داخل صحن راه برویم. یاد #محرم افتادم، گوشهای از حرم به یادش دو رکعت نماز خواندم. به سجده که رفتم، #شکر_خدا را بجا آوردم که یک بار دیگر فرصت حضور پیدا کردم. بعد از #نماز همراه بچهها به سمت فرودگاه آمدیم و با اولین پرواز به سمت #حلب راهی شدیم. داخل هواپیما آنقدر صدای موتور میآمد که حس میکردیم بیشتر از هزار تا جاروبرقی در یک لحظه با هم روشن شده و هر چه که هست را جارو میکند. وضعیت پروازهای #نظامی مشخص بود. باید همه مثل قوطی ساردین کنار هم مینشستیم. علیرضا خندید و گفت:
«لای در باز بشه و نفر اول سر بخوره، بقیه هم دنبالش رفتیم پایین».
بعد هم نگاهی به من کرد و گفت:
«بهتره برای آموزش #اسم_جهادی انتخاب کنیم، اینطوری بین بچههای بومی و #حزب_الله، ما را به اسم جهادی میشناسند».
_خب تو ابو چی میخوای بشی؟
علیرضا یکی از بندهای مسکوتین را که جلوی چشمش آویزان بود را محکم گرفت و گفت:
«من جلیل، تو هم خلیل».
#جایی_نوشته_بود
#معرفی_کتاب
#مدافع_حرم
#شهید_رسول_خلیلی
#رفیق_مثل_رسول
#کتاب_بخوانیم
#کتاب_هدیه_بدهیم
🔴 برای دریافت لینک خرید مراجعه کنید به 👇
@ferdosebarin
🆔 @jayi_neveshte_buod
هدایت شده از دوستان خدا
🍃برشی از کتاب #رفیق_مثل_رسول
نماز صبح را پشت سر سید خواندیم. هوا داشت روشن میشد که برای زیارت به #حرم رفتیم.
بچهها #دشمن را حسابی پس زده بودند و این بار با خیال راحتتری میتوانستیم داخل صحن راه برویم. یاد #محرم افتادم، گوشهای از حرم به یادش دو رکعت نماز خواندم. به سجده که رفتم، #شکر_خدا را بجا آوردم که یک بار دیگر فرصت حضور پیدا کردم. بعد از #نماز همراه بچهها به سمت فرودگاه آمدیم و با اولین پرواز به سمت #حلب راهی شدیم. داخل هواپیما آنقدر صدای موتور میآمد که حس میکردیم بیشتر از هزار تا جاروبرقی در یک لحظه با هم روشن شده و هر چه که هست را جارو میکند. وضعیت پروازهای #نظامی مشخص بود. باید همه مثل قوطی ساردین کنار هم مینشستیم. علیرضا خندید و گفت:
«لای در باز بشه و نفر اول سر بخوره، بقیه هم دنبالش رفتیم پایین».
بعد هم نگاهی به من کرد و گفت:
«بهتره برای آموزش #اسم_جهادی انتخاب کنیم، اینطوری بین بچههای بومی و #حزب_الله، ما را به اسم جهادی میشناسند».
_خب تو ابو چی میخوای بشی؟
علیرضا یکی از بندهای مسکوتین را که جلوی چشمش آویزان بود را محکم گرفت و گفت:
«من جلیل، تو هم خلیل».
#جایی_نوشته_بود
#معرفی_کتاب
#مدافع_حرم
#شهید_رسول_خلیلی
#رفیق_مثل_رسول
#کتاب_بخوانیم
#کتاب_هدیه_بدهیم
🔴 برای دریافت لینک خرید مراجعه کنید به 👇
@ferdosebarin
🆔 @jayi_neveshte_buod