eitaa logo
نشریه ۶۱
446 دنبال‌کننده
12 عکس
0 ویدیو
6 فایل
نشریه ۶۱ هیئت ثارالله رهروان امام و شهدا زنجان ارتباط با سردبیر نشریه : @alrahiile
مشاهده در ایتا
دانلود
🪴قدم قدم در راه امام قدم قدم از بیرقی که در سال‌های اول پیاده روی اربعین جلودار بود و خانواده ها پشت سر آن حرکت می کردیم ، چه صفایی داشت سه روز منزل به منزل از نجف تا کربلا راه پیمایی می کردیم، چه زیبا بود: نذر کردم که اگر کرب و بلا قسمت شد، اربعین جای رقیه به زیارت بروم .. از قدم قدم به قرارگاه رسیدیم و قرارگاه کربلایی که امروز مشتاقان حسین را در باب طویریج کربلا مهمان می کند و چه رنج هایی که کشیده شد و چه نقش هایی که امام بر دوش مان گذاشت و چه برکت هایی که اگر هر روز خدا را با ذکر حسین تسبیح کنیم باز کم است و شرمسار حسینیم .. قرارگاه سیدالشهدا هیئت که محل شکوه و تجلی نزدیکی جغرافیایی به امام است، جغرافیایی قریب امام شدیم تا دلمان نیز از غربت تنهایی خویش کوچ کند و برای همیشه همسایه امام بماند و هیچ شرطی ندارد الا و مگر که خود امام بپذیرد و رهایمان نکند. 🆔 @nashr61
🪴 گفت و گو در این بخش با جوانان هیئت حرف هایی را صحبت کردیم از رسیدنشان به آن موفقیت گفتند، از سماوری که به بزم حسین می جوشد تا گناه خلق بپوشاند بیان شد تا دست قوری با دسته میکروفون فرقی ندارد در این بزم هرچه گمنام تر در آسمان ها شناخته تر .. رویش هایی که در کنار ریزش ها داشتیم و از قله ای که حسین علیه السلام بیان کردند، خادمینی که عاشق حسین هستند و انگار می خواهند امام مسیر زندگی‌شان را رقم بزند و عمرشان را در راه حسین وقف کردند و اینجاست که می گوید تو خواستی که خادم ارباب شوی یا امام تو را انتخاب کرده است ؟! 🆔 @nashr61
🪴 عکس دسته جمعی آخرین شب هیئت هر سال محرم چیزی شبیه رسم و رسومات شده بود انگار، یک عکس دسته جمعی از خادمین هیئت می گرفتیم امروز که نگاه می کنیم آقا مصطفی علی حسینی عزیزمان بار سفر را بست و در کنار گلزار شهدا در خانه ابدی خویش برای همیشه همسایه هیئت شد و حالا نیز از خانه ابدی برای همیشه مراقب مان است، آقا مصطفی عزیزی که در مسیر نشریه ۶۱ کمک حالمان بود و رفقای دیگری که قلم می زدند امروز در سنگر دیگری مشغول هستند که دست بوس شان هستم و در زندگی ابدی حسین یاری گرشان خواهد بود. 🆔 @nashr61
🪴 پرستو های عاشق در روزهای سرنوشت ساز انسانها از پرستوهای عاشق شهیدان حاج رحمان بهرامی، حاج داود مرادخانی، حاج خیراله صمدی که به دیار حبیب کوچ کردند، نوشتیم که این ستاره ها بوی حسین را استشمام کردند و نگذاشتند یک خشت از حرم حضرت زینب کم شود و چه عاشقانه سلام ما را به آسمان ها بردند، آنهایی که امروز از بهشت حضرت زهرا مراقب حالمان هستند و ما نیز شرمنده ابدیشان. 🆔 @nashr61
🪴این پادگان هنوزش سرباز می پذیرد بعد از گذشت ۱۴ سال از اولین شماره نشریه ۶۱ که یک عمر دراز یست حالا مجدد به مدد خود امام برگشته ایم و برای واحد نشر خادم نیازمندیم، آنهایی که می توانند قلم بزنند و آنها که می توانند در بخش های مختلف این واحد (نویسندگی، طراحی ، عکاسی، مدیریت کانال، مدیریت پخش نشریه) نقش ایفا کنند و در کنار خانواده هیئت ثارالله باشند قدم هایتان به روی چشمان ماست و خاک پایتان طوطیای چشممان. 📍جهت ثبت نام خادمی در واحد نشر هیئت ثارالله زنجان مراجعه فرمایید. ☑️ https://digiform.ir/nashr61 🆔 @nashr61
سلام و عرض ادب 🪴 بزرگواران لطفا نظرات خودتون رو در مورد نشریه ۶۱ مطرح بفرمایید. در خدمتتون هستیم برای شنیدن نکات شما بزرگواران. @alrahiile
🪴 نشریه ۶۱ شماره ۹۲ 🍃 در این شماره بخوانیم؛ ⚡️ رویت و روایت ⚡️ منتخب جمهور ⚡️ همستر کامبت یا... ⚡️رگ حیات ⚡️روایت مادرانه ⚡️مگر رحمتی از سوی پروردگارت 🆔 https://eitaa.com/nashr61 🆔 https://t.me/nashr61
🪴مگر رحمتی از سوی پرودگارت.... . .📌 بیست، بیست و پنج ساله است؛ اشک‌ها دیگر ملاحظه دوربین را نمیکنند،بغض های پی در پی از پیوستگی داستان نمیکاهد، لرزش هرچند خفیف صدایش آتش این داغِ هر لحظه شعله کش را برملا میکند و مقصودم خواهر شهید احمدی روشن است. و منِ گیج و مبهوت در سخن ها دنبال راز سر به مهری میگردم که بالاخره برملا می‌شود: _وقتی من هنوزم کسی میگه داداشی به کسی اصلاََ دلم میریزه دوست ندارم دیگه این کلمه رو بشنوم... شهداء رستم دستان شاهنامه نیستند که با گرز و رخش به سراغ دیو سفید بروند و یا پروازشان ریشه ای در غیر از خانواده داشته باشد؛ آنها قهرمانِ دوست داشتنی پدر و مادر و همسر و فرزندان خویش هستند که تبدیل به سد نفوذ ناپذیر از تقوا و غیرت شدند. ساده تر این است: از دامن زن،مرد به معراج می‌رود.... اصلاََ همین ویژگی‌ست که کربلا را بعد از هزار و چهارصد سال در کربلای پنج متجلی ساخت. و هرچه قطار تاریخ به جلو می‌تازد برادری را می بینیم ده، یازده ساله. حال پناه شانه های لرزانش، آغوش پدر است و بیش تر از تمام عمر، این چند روز یعقوب وار در فراغ برادر اشک ریخته و اگر از مسلک برادرش پرسیده شود،میشنوی: -داداشم خیلی خوب بود، خیلی مهربون بود،چون داداشم خوب بود زدنش.... این آخری محو در بغضِ هزار تکه میشود و این سوال برای ما باقی، در زندگی شهدا دقیقا دنبال چه میگردیم؟ خوبِ آنها با خوبِ ما چه فرقی میکند که آنها را تا سدرةالمنتهی بالا برده است؟ تو گویی جنس خوب بودنشان را باید در نیمه شب‌ها جست، نیمه شب هایی که برادر آرمان عزیز تا سحر، شب زنده داری می‌کند؛ همان پسر بچه ده، یازده ساله را میگویم که اگر قصد خواب هم کند، خاطرات برادرش نمیگذارند... راستش من هم به تازگی بنا دارم کتب شهدا را با سرعت نور تورق نکنم تا به قسمت های دلخواهم در کنار ژ۳ و کلانشیکف و جنگ و جبهه برسم.میخواهم بمانم روی همان لفظ "خیلی خوب بود" به امید آنکه از زبان پدرش تا عمق وجودم رخنه کند. آنگاه شاید درک کنم همّتی که ظرف می‌شست و لباس های پسرش را با همان دستان فرماندهی چنگ میزد، چطور میتوانست کلاف سر درگم جنگ را ظریفانه باز کند. میخواهم صدر تا ذیل دفتر صدر زاده را در نگاه مادر‌ش آنقدر بخوانم که ورق ورق شود و هر صفحه روشنایی کوره راه های زندگیم باشد. یقین دارم رد پای "سید ابراهیم" شدن نه از سوریه و بسیج که از خانواده آغاز می‌شود. طوماری‌ست برای خودش. القصه؛ شُهره است که خدا درمان هر بیماری را همان حوالی قرار داده، شفای دروغ و بخل و غرور یا تعالی صبر و مهربانی و جهاد و شهادت، همه ی همه اش همین جاست. شاید بد نباشد بعد از این سیاهه، خانواده را نه به چشم یک مسئولیت، بلکه به عنوان سکوی پرش استثنائی نگاه کرد که این نمیشود مگر با رحمتی از سوی پروردگارت... . . . .🆔 @nashr61
.🐹 همستر کامبت یا ؟ . 🔖 درحال توسل به انگشتانش بود و هی با سرعت بالا به صفحه گوشی ضربه می زد، خیلی با هیجان و بشاش ! انگار کشف کرده بود آنچه که سالها در خیالش پرورش داده بود، انگار راز پول دار شدن و رسیدن به آرزوهای دور و دراز را در انگشتهایش یافته بود، چقدر با انگیزه و با شور و هیجان رویاهایش را در ذهن مرور می کرد که می خواهد پولدار بشود و چنان و بهمان. چنان دوخم گوشی را گرفته بود که انگار رقابت کشتی بین تیلور با حسن یزدانی است، می گفت شبها گاها نمی خوابد و با ضربه به گوشی پول در می آورد برایم جالب شد، راز انگشت زدن و پول در آوردن را جویا شدم، بیان کرد؛ بازی تلگرامی همستر کامبت (Hamester kombat) است که در آن با لمس گوشی سکه های مجازی جمع آوری می‌شود، مثل نات کوین است اما نمی توان گفت که سکه های مجازی به سکه های واقعی تبدیل می‌شود یا نه ! این بازی تلگرامی که ۶ فروردین سال جاری برای محقق کردن آرزوها انگار آمده است چیزی شبیه چراغ جادو، کت جادویی، افسانه دوقلوهاست. طبق ادعای سازندگان تا کنون بیش از ۶۰ میلیون کاربر عضو و ۲۴ میلیون کاربر فعال روزانه دارد که خیلی ها با ورود جدیدشان در تلگرام افتتاح حساب می کنند. با خودم فکر کردم و برایش گفتم چطور می توان تلاش نکرد و رزق در آورد ؟ جایگاه رزق و روزی و کسب در آمد در این عالم کجا قرار دارد ؟ آیا هر پولی که بتوانیم به هر نحوی کسب کنیم روزی حلال خداست ؟ سخن امیر المومنین علی علیه السلام درخطبه ۳۱ را برایش باز گو کردم که : ای فرزندم بدان که رزق، دو رزق است: رزقی که تو به دنبال آن هستی و رزق که به دنبال توست، رزق نوع دوم طوری است که اگر به دنبال آن نروی بسوی تو می آید. دنیای تو برای تو همان قدر است که قیامتت را اصلاح کند و اگر به جهت آنچه از دستت رفته نگران و ناراحت هستی، پس نگران نباش برای همه آنچه در دست داری". چند سوال راجع این بازی جدید تلگرامی در ذهن ها بیان میشود؛ چطور می توان سکه مجازی را به سکه حقیقی تبدیل نمود بدون اینکه تلاشی در برابر آن عمل انجام داده باشند؟ نان بازویت را خوردن کنایه از فعالیت و جوهره کاریست که فرد در برابر آن فعل مشخصی در برابر رزق مشخصی انجام می دهد چطور می توان بدون عرق فکری و جسمی کاسب شد؟ این چه نوع کاسبی است که فعل کاملا مشخص نیست الا سه مرحله و هی انگشت زدن ؟ آیا این بازی مصرف گرایی و تن پروری را در بین مردم را افزایش نمی دهد و بر طبل توهمات نمی کوبد؟ هزاران چرای دیگری که در بستر زمان و با تجربه گران و هزینه گزاف بدست خواهد آمد، فتامل. . . . 🆔 @nashr61
.🪴منتخب جمهور ؟ . .📌 . .📝نام نویسی برای ریاست جمهوری با حضور ۸۰ نفر به پایان رسید، سوالی مهمی که ذهن ها را قلقلک می دهد حضور پرشور ثبت نام کننده هاست، آنهایی که خود را شایسته کرسی ریاست جمهور می دیدند و البته شرایط قانونی را داشتند، آمدند و ثبت نام کردند. بسیار از این افراد در مسندهای مختلف کشور بوده و کارایی و کارآمدی و یا عدم آن را در کارنامه خود دارند، چرا یک سری چهره تکراری برای رسیدن به کرسی با اختیارات بیشتر تلاش می کنند؟ آیا در کرسی سابق خود خدمت بالایی داشتند و انسداد اختیارات سبب طلب اختیار بیشتر شده است؟ نوع مواجهه این عزیزان در برخورد با کلان مسائل کشور چگونه بوده است؟ مردم، قانون، ولایت در نگاه این عزیزان در حوزه عملکردی و اختیاری خود چه ارزش و جایگاهی داشته است؟ آیا در پرورش نیروهای تراز انقلاب اسلامی چرخه تربیت مدیر معیوب نیست؟ ساختار حکمرانی در کشور ما چگونه شده است که ما جز چند نفر هیچ کس دیگری را در این سطح از مدیریت مشاهده نمی کنیم؟ آیا اربابان قدرت و قدرت رسانه ما را دچار غفلت کرده است که نمی توانیم سراغی از محبوبیت و مقبولیت افراد در تراز انقلاب اسلامی کشف کنیم؟ آیا باید در عرصه هایی چون انتخابات این محبوبیت و مقبولیت خودش را به ما نشان بدهد؟ برای مصداق می توان شهید آیت الله آل هاشم عزیز امام جمعه فقید و محبوب تبریز را نام برد که در مجلس خبرگان قریب بر یک میلیون رای آورد. ساده زیستی و مردم داری به حرف نیست بلکه عمل اسلامی است که مدیران باید بر آن تکیه کنند و البته که قلب ها دست خداست و اوست که هدایت قلوب را دارد. رهبرمعظم انقلاب می فرمایند :"مشروعیت همه ما بسته به انجام وظیفه وکارآیی در انجام وظیفه است. بنده روی این اصرار و تکیه دارم که بر روی کارآیی ها وکارآمدی مسئولان طبق همان ضوابطی که قوانین ما متخذ از شرع وقانون اساسی بایست تکیه شود. هرجا کارآمدی نباشد، مشروعیت از بین خواهد رفت"(دیدار با خبرگان ۸۳/۶/۳۱). مصداق ارزشمندی که شهید جمهور بر آن تکیه زده بود، مردم بود و این ارادت و باور قلبی به مردم او را سیدالشهدای خدمت کرد و در بستر انقلاب اسلامی و در حکمرانی تراز کرسی جمهوریت را بالا برد و توانست رضایت حداکثریت جمهور را کسب نماید یعنی میدان هست که عیار خدام جمهور را با عملکرد و کارایی عیان می نماید. رهبر معظم انقلاب می فرمایند: "خواست واراده و ایمان مردم، حتی بالاتر از این عواطف آنها، پایه اصلی حکومت است. این نظر اسلام است وما هم به همین معتقدیم ."(۷۷/۱۲/۴) قاعده تکیه بر مردم در دوران مسئولیت مصداق روشنی است که گره گشای ذهنی و عملی امروز ما برای تعیین منتخب جمهور فرداست. . . . .🆔 @nashr61
🪴رگ حیات عاشقانه ای با سلام💌 . .📌 . 🔖بار و بندیلم را جمع کرده ام تا به دیدار کسی بروم، نرم و آهسته قدم برمیدارم، گاهی بی رمق می‌شوم و از نفس می‌افتم اما شوق دیدار دوباره اجازه توقف نمی‌دهد، شوق دیداری که با همان سلام اول قلبم را گرم می‌کند و خون دوباره در رگ‌هایم جاری می‌کند و دوباره حس می‌کنم ، هنوز زنده ام مگر نه اینکه سلام ها و علیک سلام ها نشان زنده بودن ما آدم هاست؟ واگر دیداری و سلامی نباشد شبیه مردگانی هستیم که زنده نما هستند و در تنهایی غربت این دنیا منتظر مرگ مانده اند. سلام یعنی من با تو جمع میشوم و از غیر تو کم میشوم سلام یعنی هر جا که امن است برای تو، سلم است برای من حالا اگر سلام من بر همه حقیقت هستی باشد من با چه کسی جمع خواهم شد؟ آیا این همان جاودانگیست؟ سلامم را راهی میکنم به سرزمین امن حضور تو سلام بر تو که پدر همه بندگان خدایی «السلام علیک یا اباعبدالله» سلامی به اندازه تمام حب و بغض هایم «سِلمٌ لِمَن سالَمَکُم وَ حَربٌ لِمَن حارَبَکُم» سلام بر مبدا حیات و انتهای مماتم «اللهم اجعل محیای مَحیا محمد و آل محمد و مَماتی مماتَ محمد و ال محمد» سلامی که گاهی هم باید رنگ نفرت داشته باشد از انها که «اَسَس اساسُ ظالم ٍظَلمَ حقّ محمد و ال محمد » تا جدا شوم از«آخِر تابِعٍ لَه علی ذلک» و با تمام وجود بگویم من با آنها نیستم که «شایعَت و بایَعت و تابعت علی قتله» و مرا از انان بدار که «الذین بَذلو مُهَجَهُم دونَ الحسین علیه السلام» سلامی که علیک منی جمیعا سلام ابدا است ولعنی که تا الی یوم القیامه اعتبار دارد سلامی تا آن روز که «طلب ثاری مع امام منصور» مرا زنده نگاه دارد و و مصیبتی که «اعظمَ رزیَتَها فی الاسلام »است را حرارتی در قلبم قرار دهد تا آتش بگیرم و شعله ور بمانم و موقع دیدار یار« وجیهاً بالحسین علیه اسلام»باشم و« اَتقرب الی الله و الی رسوله و الی امیرالمونین و الی فاطمه و الی الحسن و الی الحسین» تر از همیشه به نقطه پایان انتظار برسم . عاشورا فقط سلام من نیست عاشورا جریان زندگی من است همان که رمق را به دل خسته ام باز میگرداند و قلب مرده ام را زنده میکند من با همین زیارت ها حیات دارم و با همین سلام ها میتوانم عالمی را زنده کنم همان مردگان ساکتی که زندگی را چون حیوانی بخور و بخواب می گذراندند، با حرارت این سلام ها زندگان جاویدی می شوند که برای حریت می جنگند و این حاصل جمع من با صاحب سلام است، با حسین علیه السلام حالا اگر اذن سلام ندهند ما چه داریم؟ یا اگر از سلام لبریز شویم و شوقمان درگیر روزمرگی ها شود آیا باز هم آب حیاتمان میدهند؟ یا اینکه باید تشنه ‌ی سلام بمانیم تا زنده شویم و زنده کنیم. مگر نه اینکه در کربلا هر چه تشنه تر باشی سیراب تر میشوی. حالا می خواهم با جان تشنه سلامت دهم تا لب های خشکیده ام را با انگشترت تر کنی و سیراب از عشقت به میدان روانه شوم مانند انها که «ارواح التی حلت بفنائک »شدند . السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین . . . .🆔 @nashr61
نشریه ۶۱ شماره ۹۳ .pdf
23.26M
🪴نشریه ۶۱شماره۹۳ . .🍃دراین شماره بخوانیم ؛ . .⚡یوم الترویه،حج نا تمام .⚡مثل رئیسی کیست؟ .⚡رای قشر خاکستری .⚡زیر یک سقف ؛خانواده خوب من .⚡من یک هیئتی ام .⚡من،زندگی آزادی ؟؟؟ .⚡همستر یاتله موش .⚡جوان و انتخاب بزرگ . . .🆔https://eitaa.com/nashr61 .🆔 https://t.me/nashr61
.🪴یوم الترویه،حج ناتمام . .📌 . .هنوز پنجاه سال از غروب خورشيد رسالت نگذشته است كه غاصبان، سلطنت را به جاى نبوت، و يزيد را به جاى محمد (ص ) مى نشانند. بلايى بزرگ دامن گير جامعه اسلامى شده و كار به جايى رسيده است كه سرنوشت جهان اسلام در دست يزيد هوسبار قرار گرفته است. همان يزيدى كه زشت ترين واژه ها از توصيف چهره كريه او ناتوانند. درد ناكترين از همه انكه ، از حسين (ص ) مى خواهند تا ان جز ثومه فساد و طغيان را به عنوان جانشين پيامبر به رسميت بشناسد. از عصاره عصمت ، لنگرگاه افلاك ، نقطه پرگار زمين و زمان ، مركز دايره امكان ، از همو كه قلبش ‍ فرودگاه ملائك است ، براى ننگين ترين لكه تاريخ و زشت ترين كلمه قاموس ‍ بشريت ، بيعت مى خواهند. از حسين (ص ) مى خواهند تا با دست عصمت ، الوده ترين دست روزگار را به نشانه تاييد بفشارد. فرماندار وقت مدينه ماموريت يافته است تا از زاده زهرا براى فرزند لاابالى معاويه راى اعتماد بگيرد. دست بيعت حسين يا سر بريده او، همان دو ارمغانى است كه يزيد يكى از آنها را از مدينه خواسته است . اكنون ديگر براى حسين (ص ) مدينه جاى ماندن نيست ، بايد كاروان و قافله شهادت محملها را بر بندد و صاحبان اصلى مدينه الرسول از مدينه و رسول خدا حافظى كنند. امير قافله ، با ياران وفادار خويش از شهر بيرون مى آيد و در حاليكه خطر هر لحظه او را تهديد مى كند. اهنگ مكه دارد. گويى موسى بن عمران است كه با تعقيب فرعونيان و قبطيان از مصر بيرون آمده است لذا ايه اى از قرآن را زمزمه مى كند كه روايتگر هجرت موسى (ص ) است : و خرج منها خائفا يترقب قال رب نجنى من القوم الظالمين كاروانيان در طى شش شبانه روز، بيابانهاى سوزان بين مدينه و مكه را پشت سر نهاده و به حريم كعبه پناهنده مى شوند تا ان وادى ايمن را پايگاه امر به معروف و نهى از منكر، و جايگاه اعلام برائت از ستم و بى عدالتى قرار دهند، ولى حراميان روزگار كه با خدا نيز اعلام جنگ كرده اند نه احترام خون خدا و نه حريم خانه خدا هيچيك را نمى فهمند و عزم شكستن حريم حرم نموده و در خانه امن خدا قصد ريختن خون خدا كرده اند. مردم از چهار گوشه كشور اسلام به حج و طواف كعبه مى ايند ولى معصوم زمانه كعبه را به سوى كعبه جانان ، حج را به سوى جهاد و زيارت را به سوى شهادت ترك مى كند، لباس احرام را بركنده و كفن شهادت پوشيده و به سوى حج اكبر مى شتابد. و در زمانه اى كه هنگامه زيارت روى خدا ست پشت به خانه خدا مى كند و مسير بين مكه و كربلا را جايگاه با صفاترين سعى خويش قرار مى دهد، چه در ان وادى سعى و صفاى خونين صفاى ديگرى دارد. در اين مسير، پرتو عشق ، شعاع خطر را كمرنگ بلكه ناپديد كرده است و در اين سعى عرفانى علاوه بر قصد قربت كه شرط هر عبادتى است ، عنصر عشق ميداندار اصلى ميدان كربلا است عشق چاووش خوش اواز سفر كربلا است و تنها عاشقانند كه در اين كاروان نام نوشته اند و در يك رديف و به ستون يك پشت سر امام عشق و معناى عشق ، به اقتداى شهادت ايستاده اند. همه جنب و جوشهاى آنها بوى پرستش و رنگ عبادت به خود گرفته است عبادتى عارفانه و عاشقانه كه در ان جاى پاى كوچكترين كراهت ، بى ميلى و احساس درد و رنج به چشم نمى خورد. ستارگان كهكشان شهادت ، آسمان بين مكه تا كربلا را نور افشان كرده اند، اين كهكشان ، نه كهكشان راه مكه را بنمايد، بلكه راه خونينى است كه از مدينه و مكه آغاز مى شود و به ميدان سرخ نينوا منتهى مى گردد و راه قبله كربلا را مى نمايد. اين كهكشان راه حاجيان نيست كه راه مجاهدان و شهيدان عاشق است .
از نگاه دو چشم ، شمار ستارگان اين كهكشان بسيار كمتر از كهكشان عظيم منظومه شمسى است ولى در حساب عشق كهكشان كربلا بسى پر رنگ تر و درخشان تر از تمامى كهكشانها است و جلوه هستى و فروغ كيهان از درخشش پر نورترين اختر اين كهكشان تامين مى شود. اين كاروانيان ، راهيان پر شكوهترين راهند و سيارگان زيباترين منظومه كيهانند و جاذبه خورشيد امامت است كه اين مجموعه را در مدار حق به گرد خود مى گرداند و همه را با خود به سوى يك هدف متعالى مى كشاند. حج نا تمام خون خدا توطئه شومى را كه مى خواست نهضت را در نطفه خفه كند، خنثى كرد. افزون بر آن زايران و مجاوران خانه خدا را نيز در برابر يك چرا قرار داد. چرا بزرگى كه مردم ديرفهم روزگار پاسخ ان را در حيات حسين درنيافتند ولى نقش اين علامت سئوال را در قيامهاى بعد از عاشورا بخوبى مى توان ديد. كاروان عشق پيش مى رود و منزل به منزل ياران تازه اى را با خود همراه مى سازد. صداى اذان و نواى قرآن كه از اين كاروانيان در فضاى بيابان مى پيچد دلهاى عاشق را به طواف وجود نازنين ابى عبد الله مى كشاند. سالار قافله هر از چندى ندا در مى دهد: هر كه مى خواهد خونش را در درياى خون ما بياميزد و ان را در راه خدا نثار كند، به كاروان بپيوندد و با ما به راه افتد من كان باذ لا فينا مهجته فلير حل معنا. هفتاد و دو پروانه مى روند تا با آخرين توانهاى خود بر گرد شمع وجود حسين عليه السلام خاموش و بى اواز بسوزند و با اين خاموشى ، ماندگارترين سرود سبز ماندن و سرخ رفتن را بر بلندترين گلدسته قبه ازادگى بسرايند، شمع نيز مى رود و شعله عشق اوست كه پروانه هاى بى ارام را هم با خود مى برد تا جملگى در شام سرد ستم بسوزند و ذوب شوند و يلداى تاريك امت را به سپيده دم پگاه عدالت برسانند. فداكارترين سپاه تاريخ سازماندهى مى شود و مى رود تا خونين ترين و شگفت اورترين اسوه را در عرصه حقيقت به نمايش بگذارد، اين سپاه مجهزترين سپاه تاريخ است چون ايمان پربارترين ره توشه اين اعزاميان است . اين خدا باوران و امام شناسان ، تمام پل هاى وابستگى را اعم از مال ، خانواده ، آينده زندگى و موقعيت اجتماعى را خراب كرده و خود را براى گذشتن از پل صراط و براى رسيدن به آيندهاى پايدار و زندگى و موقعيت ماندگار مهيا كرده اند. كودكان و زنان ، زبان گوياى نهضت و ستون تبليغات انقلاب كربلايند كه پس از فرو نشستن گرد و غبار جنگ ، رسالت خويش را آغاز خواهند كرد و خطبه زينب عليها السلام و زين العابدين عليه السلام با اثار خون هفتاد و دو شهيد در خواهد اميخت و كاخ ستم را واژگون خواهد ساخت . كاروان به دشت تفديده طف قدم مى گذارد حر با هزار مسلح در برابر سپاه كوچك حسين عليه السلام صف مى كشد. و سالار كم سپاه را خوب مى شناسد و موج دوستى را در رخسار امام مى بيند و با انبوه سپاه خود به كسى اقتدا مى كند و موج دوستى را در رخسار امام مى بيند و با انبوه سپاه خود به كسى اقتدا مى كند و نماز مى گزارد كه به جنگش آمده است . حر نميخواهد باور كند كه اين قافله دار، هم حسين باشد و هم خارجى و طغيانگر. پس ! كنارى مى رود و سخنان امام ، ديو غفلت را در اندرون حر مى ميراند و زلال نصيحت امام ، حر را مى شويد و حر مى كند و اين خبر مثل صاعقه اى وحشتناك بر سر عاج نشينان كوفه و شام فرود مى آيد فرماندهان تازه ، با فرمانهاى تازه تر، با لشگريانى تازه نفس و بى شمار خود را به منطقه مى رسانند. دو سپاه نا برابر در دو پادگان ، آماده نبرد شده اند، تا برابرند. هم از جهت تعداد و هم از جهت فكر و انديشه . در يك سپاه ، عشق به شهادت و لقاى حق موج مى زند و تپش قلب مجاهدان لحظه ها را براى رسيدن لحظه وصل مى شمارد و در ديگر سپاه هوس ، شهوت و علاقه به وعده هاى پوچ رياست حكومت مى كند.
خورشيد روز گرم و ماه پاره محرم به دامن صحراى گرم كربلا چشم دوخته اند تا ساعاتى ديگر تماشاگر عظيم ترين حماسه نسل بشر باشند. اب فرات ابستن بزرگترين طغيان است و مى ايستد تا بر كرانه خويش كه لحظاتى بعد صحنه اجراى موزون ترين سرود زندگى خواهد شد نظاره كند. اب ايستاده است ، چين و شكنها ارام ، موجها اسوده و صداى ان نرمتر اى هميشه است كه اينهمه ، روايتگر ارامش قبل از توفانند. اريش سپاه كوچك لحظاتى ديگر به هم خواهد خورد تا با اين به هم خوردن در هميشه تاريخ ، اسايش هر چه ستمگر است ، بر هم زند و فرونى سپاه سياه خصم را بى آبرو سازد و اثبات كند كه تعداد نفرات ، ملاك حقانيت نيست و اكثريت هميشه نمى تواند در نقش يكى از مطهرات نا پاك را پاك كند و باطل را به حق استحاله نمايد. سرانجام توفان مى توفد و جنگ و كارزار در مى گيرد و بزرگترين حادثه ها، سريعتر از زمان ، وسيعتر از جهان و بلندتر از تاريخ رخ مى دهد، عاشورا رخ مى نمايد و سالار شهيدان ، كلمه عدالت و ازادگى را به رنگ خون بر پيشانى تاريخ مى نگارد و قرآن را با صحيحترين روايت ، بر رواق بلند آسمان تلاوت مى كند و بت هاى جهالت جديد بنى اميه را درهم مى شكند و بدين سان كربلا و عاشورا بر تاريك تاريخ مى درخشند. در علل الشرایع در موضوع نامیدن این روز به ترویه حدیثی از امام صادق علیه السلام است که راوی می گوید: از حضرت پرسیدم چرا روز ترویه را روز ترویه نامیده اند؟  حضرت فرمود: زیرا در عرفات آب نبود و حاجی ها روز هشتم ذی حجه از مکه آب برمی داشتند و به عرفات می بردند و برخی از ایشان به بعضی دیگر می گفتند: تروّیتم، تروّیتم (سیراب شدید، سیراب شدید) لذا به خاطر همیمن، روز هشتم را روز ترویه نامیدند. یوم الترویه در شهرستان زنجان دومین سالی که با حضور مردم و کسبه بازار از مسجد سید تا امامزاده با مداحی حاج مهدی رسولی و مادحین عزیز شهر زنجان برگزار می‌شود. . . . .🆔 @nashr61
. 🪴 مثل رئیسی کیست؟ . . 📌 . . 📝 شهید رئیسی چنان کرسی ریاست جمهوری را بر تراز انقلاب اسلامی برگرداند که بعد از شهادتش به دنبال نفربرای انتخاب خود هستیم تا ادامه راه رئیسی باشد، سوال مهم برای انتخابمان این است مثل رئیسی کیست؟ او صدای مردم روستاها بود، نقاطی را رفت که تاکنون کمتر مسئولی به آن نقاط رفته یا اصلا نرفته بودند، تا مشکلات را بدون واسطه و رودرو با مردم حس و حل کند که سید محرومان شد. او در عمر خدمتش در کرسی ریاست جمهوریت در بیش از 140 هفته جمعه ها دوید و جانش را در راه خدمت به ملت با خدا معامله کرد تا یک جمله «من هم روزجمعه فهمیدم» را از ذهن ملت پاک کند، که از جنس مردم شد. او در زندگی خودش تا توانست در مردارخدا حرکت نمود و به قول شهید حسن باقری:«اگر دو چیز را رعایت کنی، خدا شهادت را نصیب تو می کند؛ یکی پرتلاش باش ودیگری مخلص». و چنین انتخاب مردم، منتخب خدا شد. او کاری کرد که قبل از رئیس دولت قبلی به دنبال کسی بودیم که عین او نباشد، حال این شهید جمهوری کاری کرده است که به دنبال کسی مثل او هستیم؛ فعال و پرکار و آگاه و معتقد به مبانی انقلاب اسلامی باشد، مثل او که خدمت گذار و خادم ملت شد. او مرد عمل به «بایدها» بود و آرامش ملت با خون دل خودن به جان خرید و اختلافات مابین مسئولان را پشت تریبون اعلام نکرد و حلقومش را درراه اطاعت خدا برد و هر گز فریاد نزد، گلایه نکرد، محب خدا بود که محبوب ملت شد. او مرد «تحول» بود، در هر مسندی که قرار گرفت مردم سالاری دینی را با رفتار مردمی، نقش مردم در میدان نشان داد و چشم انتظاری مردم به بیرون را تمام کرد و در برابر حادثه ها «پرسرعت» عمل نمود تا دل ملت غنج نرود و مشکلات حل بشود، حتی اگر نه هفت بار بلکه با هفتاد بارسفری که لازم باشد و مدیر بحران ها در میدان عمل ، سیدالشهدای خدمت شد. او رفیق شهیدش را فراموش نکرد، عکس حاج قاسم سیدالشهدای مقاومت را برای ادامه نظریه مقاومت و ایستادگی در سازمان ملل بالا برد وبا موافقت در شورای عالی امنیت ملی توانست در برابر بچه کش های کثیف صهیونیستی با عملیات وعده صادق قدرت کشورمان را در دنیا سرآمد کند و سرمایه گذاریهای خارجی فراوانی را جذب کند و هم چنین نخست وزیر کشور مصر را بعد از انقلاب اسلامی پایش را به ایران بازکند، قدرت بازدارندگی را در عرصه میدان بر دنیا خوب بفهماند و در عمل به دنیا نشان داد که می شود و می توانیم و چنین شهید جمهور شد. ما امروز کسی می خواهیم مثل رئیسی. . . . . 🆔 @nashr61
.🪴جذب رای قشر خاکستری . .📌 . . .📝 خاکستری رنگیست بین سیاه و سفید. خاکسترِ یک آتش خاموش شده و سرد در نظر بیاورید. اما قشر خاکستری چه کسانی هستند؟ آیا این نام گذاری صحیح است؟ خاکستری یعنی نه سیاه و نه سفید،و در عین حال هم سیاه و هم سفید.نزديک ترین توصیف شاید همان "بادی به هر جهت" باشد.سوال این جاست که آیا بخشی از مردم ایران واقعا این گونه هستند؟ این روزها شاید زیاد "جذب رای قشر خاکستری" را شنیده باشید.ظاهرا گروهی در نظر دارند باد را به سمتی بوزانند که با مقداری خاکستر همراه شود! این ضعف جامعه نخبگانی نیست که در تحلیل صحیح جهت گیری های اجتماعی بخشی از مردم ایران ناتوان مانده و سر و ته این خلاء را با یک نام دهان پر کن هم آورده اند؟ برنامه ی خدای متعال در رابطه بین اراده ی امام و امت،ترکیب مشیت الهی با خواست مردم است.آرمان های الهی با همراهی،میل و رضایت امت رقم می‌خورد.همین جاست که مردم سالاری حقیقی فقط در سایه ی دین اسلام محقق می‌شود. در صحنه ی اجتماعیِ انتخابات،همچون صحنه های شگرفی مثل راهپیمایی ها و تشییع جنازه های میلیونی شهدا،اراده ی امت تعیین کننده ی سرنوشت جامعه است. جامعه ی نخبگانی وظیفه دارد اراده ی امام را برای امت تبیین کند و اراده ی امت را در پیشبرد آرمان های جامعه اسلامی به تعین برساند. مردمی که گوش شنوایی برای حرف های خود بیابند،پیگیری حل مشکلاتشان را ببینند و تاثیر مشارکت را در تعیین سرنوشت کشور بفهمند محال است که بی تفاوت عبور کنند. شهید مجاهدِ راه خدمت که فقدانش داغی سردنشدنی بر دلهای ماست، این ظرفیت عظیم را برای انقلاب ایجاد کرد که با اطمینان بگوییم هنوز در انقلاب ما حق با مردم است. حق با مستضعفین است. مردم دیدند که مهم ترین تکیه گاه این انقلاب در مسیر صعب رسیدن به قله،پایگاه مردمی آن است. هویت ایرانی-اسلامی بخشی از مردم ما نیاز به احیا دارد.به جای یک نام گذاری نازیبا،راه سخت را انتخاب کنیم و احیاگر باشیم. . . . .🆔 @nashr61
.🪴زیر یک سقف؛خانواده خوب من . .📌 . . .📝 اولین اصل مهم در زندگی و درواقع،مهمترین هدف تشکیل خانواده،آرامشه.یه موضوعی که کمتر بهش توجه میشه اما اهمیت فوق العاده ای در زندگی داره.موضوعی که اگه همه ما به اهمیتش پی ببریم زندگیهامون عالی خواهد شد.قرآن کریم یه آیه خیلی مهم و دقیق درمورد ازدواج و زن و شوهر داره:۲۱/روم....لتسکنوا الیها....ازدواج کنید تا به آرامش برسید.این موضوع،خیلی مهمه که خالق ما،هدف از ازدواج رو رسیدن به آرامش معرفی فرمودن.اینجوری مدام حواسمون هست که هرکاری که توی خانواده انجام میدیم برای رسیدن به آرامش باشه و هرکاری رو که آرامش خانواده رو بهم میریزه کنار میذاریم.اینطوری هرموقع خواستیم قانونی هم توی خونه برقرار کنیم حواسمون هست که قوانینمون برای تامین آرامش بیشتر قرار داده بشن.ما،سرمون بره،نباید آرامش تو خونه از بین بره.اول،آرامش؛وقتی شما فواید خوب دیگه ی زندگی رو گذاشتی اول،همه چی رو بهم ریختی.مثلا شما گفتی اولین فایده خانواده،محبته و محبت رو بیارید جای آرامش؛ببینید چی میشه!به خاطر محبت،آرامش همدیگه رو هم بهم میریزین.دیگه نه محبتی هست و نه آرامشی.تو همین آیه هم محبت اومده ولی اول نیومده؛فرمودن:لِتِسکُنو اِلَیها و جَعَل بَینَکُم مَوَدّه و رَحمَه...اول آرامش بدید به همدیگه بعدش قربون صدقه همدیگه برید. موقع انتخاب یه همنشین،یه دوست یا یه همسر،کسی رو انتخاب کنیم که مایه ی آرامشمون باشه و راه آرامش دادن به ما رو بلد باشه.ما هم باید تلاش کنیم تا استعداد آرامش دادن رو در خودمون تقویت کنیم.تا آرامش توی خونه فراهم نشه محبت های بین زن و شوهر هم خیلی لحظه ای و موقت خواهد بود چون هنوز نتونستن زمینه محبت و ثبات رو بوجود بیارن؛ده دقیقه با هم خوبن و بعدش بحث و دعوا و.... .ما باید آرامش رو به یه شعار محوری برای خانواده تبدیل کنیم و واقعا زن و مرد میتونن این آرامش رو بهم هدیه بدن.اصلا میدونید که اگه بخواییم بدونیم چقدر مومن بودنمون واقعیه باید ببینیم چقدر میتونیم به اطرافیانمون آرامش بدیم و چقدر با بودن کنار ما احساس آرامش و سبکی میکنن؟حالا چطور بهم آرامش بدیم و اگه ما آرامش دادیم و طرف مقابلمون نتونست ما رو آروم کنه و به ما آرامش بده چی کار کنیم؟ ادامه دارد... . . . .🆔 @nashr61
.🪴من یک هیئتی ام . .📌 . .خادم ارباب کیست؟ . .📝 که را میجویی؟ به انتظار چه کسی این چنین لجوجانه به امید گشایش ایستاده‌ای، دست را برای کدام ارباب بالا می‌بری و دق الباب دل می‌کنی و آمال فرمان‌بری و قرب او را در سر می‌پرورانی. بدان، قرابتت به اندازه معرفت توست. حسین (ع) مظلومی نیست که تنها باید بر او گریست و در فراغت صلح و سلم برایش سیاه خانه به پا کرد، و تو خدمت را در فهم محدود خود از مخدوم، خلاصه نکن. حسین (ع) این طلعت تابناک ال عبا، مصداق "مِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ ۖ " است، در هبوط و یخبندان هزاره سومِ بشرِ بسته در زنجیر خاک؛که عشق را به جان بی فروغ عالم تزریق میکند. و ما در پرتو لطف بی‌کرانش، از چشمه او ارتزاق نور می‌کنیم، جان زنگار بسته‌ خود را از محبس اَغیار خلاصی می‌دهیم و از میخانه او جام فنا سر میکشیم، که فنا شرط بقاست. و برای سروری چون آفتاب، خدمت آیینگی‌ است، پس دم بگیر تا غایت طهارت که جهان جز درخشش ذات او را نبیند: آیینه شو، آیینه شو... . . . . .🆔 @nashr61
.🪴من، زندگی، آزادی؟ . .📌 . .📝 آیا من آزادم؟ این سوال وقتی در ذهنم ایجاد شد که با یک دختر نوجوان در مورد آزادی بحث میکردم این اولین بار بود که خودم را به چالش می کشید، کمی فکر کردم و نگاهم به گوشه ای خیره ماند. پوزخند زد و با همان لحن حق به جانب ادامه داد: شما خودت نمی دونی آیا آزاد هستی یا نه حالا اومدی به من میگی اسلام آزادی را از زنان نگرفته. جوابش را میدانستم، در قلبم، با اطمینان، چون هیچ وقت احساس اسارت نداشتم اما نمی دانستم چرا؟مگر نه اینکه من پر از محدودیت ها هستم؟ چگونه می توانم بگویم محدود هستم ولی آزاد هم هستم؟چه طور برایش شرح دهم هر لحظه سرشار ازحس آزادی هستم اما قبول می کنم که محدودیت دارم. شروع کردم به شمردن محدودیت هایم، من برای پوشیدن هر چیزی محدودیت دارم، برای حرف زدن با هر کسی، برای هر جوری راه رفتن، برای در هر جمعی نشستن، برای شنیدن هر چیزی، درست مثل شاهزاده ای که در یک قصر بزرگ، پر از محدودیت ها هستم. در عوض برای ورود به جامعه آزادم، برای درس خواندن، برای کار کردن،برای تفریح، برای سخنرانی کردن در جمع هزاران نفر، برای فیلم ساختن، برای نوشتن، آزادم از نگاه های بی نزاکت، از حرف های منظور دار، از اینکه در حد یک جسم کوچک شوم و روح و شخصیتم نادیده گرفته شود، آزادم از شر آنها که خدا گفته در قلب هایشان مرض است.آزادم از دغدغه اینکه هر لحظه در مسابقه زیبایی ظاهری یک نفر از من جلو بزند آزادم از راه افتادن دنیال فکر و اندیشه دیگران ،از مد و سلیقه هایی که برایم ساخته اند آزادم حالا می دانستم چه جور باید جواب بدهم: دخترم من برای جسمم محدودیت گذاشته ام تا روحم را از اسارت ها رها کنم چون می دانم هر آنکه روحش آزاد باشد، در زندان هم حس اسارت ندارد و آنکه روحش اسیر باشد در دشت پر از گل هم دنبال آزادی میگردد. من محدودم به آنچه آزادم میکند و آزادم از چیزی که به اسارتم در بیاورد. نگاهش را به زمین دوخت و بعد از کمی فکر پرسید: مگر نمی گویی همه ما محدود هستیم، چه کسی می داند رهایی من در چیست و به چه چیزی باید محدود شوم؟ من به چه کسی می توانم اعتماد کنم ادامه دارد... . . . .🆔 @nashr61
.🪴همستر یا تله موش . .📌 . .📝رویای یک شبه پولدار شدن، آرزوی دیرینه ای که روزگاری در پس بیل زدن و یافتن گنج قارون و امروز به لطف پیشرفت تکنولوژی با ضربه زدن روی صفحه گوشی محقق می شود. ولی آیا واقعا می شود؟! چندماه پیش که ربات تلگرام نات کوین شروع به فعالیت کرد، با وجودیکه کاربران بسیاری این بازی را نادیده گرفتند، نات کوین لیست شد و به عنوان ارز دیجیتال در صرافی ها فروخته شد و بازیکنان خود را به ثروت رساند و حالا تجربه موفق نات کوین باعث ایجاد تب اجتماعی همستر کمبات شده است جدای از اینکه اغلب مردم در اجتماعات مختلف دنباله‌روی موج‌ها هستند، بازی همستر در ایران با اتکا به ماجرای نات‌کوین بسیاری را به کسب درآمد آسان و البته قابل‌توجه امیدوار کرده است، اما تابحال از خود پرسیده اید که چرا یک پلتفرم باید ایردراپ(رمز ارز رایگان) توزیع کند؟ هرچه افراد بیشتری یک کالا یا خدمات را بشناسند، امکان استفاده از آن کالا یا خدمات میان افراد دیگر بیشتر می‌گردد، یک پلتفرم مثل تلگرام برای دیده شدن یا افزایش ارزش شرکتش نیاز دارد به طریقی شناخته شود، بنابراین ایردراپ راهی تازه و بازاریابی نوین است که افراد را ترغیب به استفاده از تلگرام میکند. در نگاه اول، عضویت یا بازگشت تعداد زیادی از کاربران به پیام‌رسان تلگرام، افزایش بازدید روزانه از سرورهای آن، صرف زمان طولانی در این پلتفرم باعث ایجاد محبوبیت و استفاده مجدد، افزایش رتبه و در نتیجه افزایش سود و ارزش شرکت در فضای بین الملل می گردد. از سوی دیگر، تبلیغات و کسب درآمد در پس کانال‌هایی با چندین میلیون بازدیدکننده در خود تلگرام دارند، موجب جذب سرمایه‌های کلان در ابتدای پروژه می‌شود. هرچند در نهایت ماجرای همستر ممکن است مانند نات کوین به سکه‌های رمزارز ختم شود، اما این امر تنها یکی از احتمالات است که ابتدا تا انتهای آن دردسرها و چالش‌های بسیاری دارد و مشخص نیست در بازار پر فراز و نشیب رمز ارز که رشد یا سقوط ناگهانی ارز در عرض چند دقیقه رخ می دهد،بازار پر سودی یا پر از ریسک و خطر را فراهم آورد. برخی کارشناسان اقتصادی معتقدند، در صورت لیست شدن ایردراپ همستر کمبات، با توجه به عرضه و فروش بالای این ایردراپ قیمت آن به شدت افول کرده و بی ارزش خواهد شد. علیرغم این مساله، لیست شدن این رمز ارزها و فروش آن مثل چاپ پول بدون پشتوانه می باشد که در ازای خدمت یا کالایی به دست نیامده و می تواند اثر تورمی در اقتصاد کشور داشته باشد، برخی جامعه شناسان نیز در تحلیل فراگیری این ایردراپ از دانه پاشی این برنامه ها برای سود کلان خود خبر داده و نتیجه را پس از اتمام و حذف پاداش این بازی ها، اعتیاد به فضای مجازی، سرخوردگی، افسردگی، ناامیدی از وقتی که به بطالت رفته بیان می دارند. الغرض بنا را بر احتیاط گذاشتند و با شک و تردید به این برنامه نظر کردند، جلوی ضررهای احتمالی را می گیرد به قول قدیمی ها «پنیر مفت تو تله موشه» . . . .🆔 @nashr61
.🪴جوان و انتخاب بزرگ . .📌 . .📝 دوران جوانی!! برهه عجیبی است گاهی؛ هم شگفت انگیز! جوان مختصات خودش را دارد؛ سرشار از امید است؛ و نگاهی شورانگیز به آینده دارد؛ چشمه جوشان نیرو و انرژی و قدرت است؛ آنچنان از هیجان و احساسات و عواطف لبریز است که گویا هیچ حادثه‌ای توان متوقف کردن او را ندارد. با این همه جوان در آغاز یک مسیر است، مسیر زندگی؛ که طراحش خود اوست؛ نقشه مسیر به دست خودمان است خودمان طرح می‌زنیم و آنچه ایده آلمان باشد می‌سازیم. این مسیر زندگانی می‌تواند زیبا باشد و دلچسب و دلنشین، جاده زندگانی را می‌توانیم به گونه‌ای بسازیم که بشود مسیر خوشبختی، مسیری که ما را به خوشی‌ها برساند، به لذت‌ها،به حال خوب! بشود پلی که اگر از آن گذشتیم به پایانی نرسیم جز زیبایی. اما گاهی، کسی جاده زندگی اش را طوری ناهموار میسازد که در، گاه و بیگاهش اینگونه باخودش بگوید«کاش برگردم و دوباره شروع کنم» همینقدر ناجور و نازیبا؛ بی فایده و بی محتوا. اما یک سوال! چگونه این مسیر ساخته میشود؟ پاسخ یک کلمه است؛ انتخاب!!! آری، انتخاب. آدمی تا به بلوغ می‌رسد مدام در دوراهی‌های زندگی قرار می‌گیرد؛ این؟ یا آن؟ از این سو یا از آن جهت؟ راه این یکی است؟ یا از آن طرف باید رفت؟ گویا این انتخاب‌های ماست که مسیر زندگی ما را می‌سازد ؛ یا اصلاً بهتر است بگویم، خود «من» را هم همین انتخاب‌هاست که شکل می‌دهد پس «من» هر کسی، مجموعه انتخاب‌های اوست. آدمیزاد با انتخاب یک جهت؛ شأن، شخصیت و هویتی می‌یابد و با انتخاب جهتی دیگر هویتش تغییر می‌کند. درست مثل حرّ؛ عنصری که حرّ را از آن هویت ظلمانی و تاریک، به هویت نورانی رساند، انتخاب او بود. پس مقوله انتخاب در زندگی خیلی جدی است، خصوصا برای یک جوان که تازه در آغاز مسیر است و با هر انتخابش مسیر کلی حرکتش را تعیین می‌کند. هرچه انتخاب‌مان بزرگ و کامل باشد؛ هویت‌مان هم به همان اندازه بزرگ و با عظمت می‌شود. حال که انتخاب تا این اندازه مهم است و تا آن مقدار اثرگذار، ذهنم مشغول است به اینکه چگونه «انتخاب» کنم؟ انتخاب بزرگ،انتخاب هویت ساز، انتخابی در شأن انسان ( انسانی که اشرف مخلوقات است، همان که اگر استعداد هایش شکوفا گردد و قوه هایش به فعلیت در آید، فرشتگان نیز به رتبه اش غبطه میخورند و به حالش رشک می‌برند) چگونه انتخابی است؟ پاسخ به این پرسش در گرو فهمی صحیح از انسان است، زیرا سخن در انتخاب های انسان است. آدمی حیاتی دارد کران ناپیدا، زندگانی او محدود به زمان نیست؛ زیست او ابدی است. به علاوه وجود این موجود نیز وسیع است، به وسعت روحی خدایی« وَنَفَختُ فِيهِ مِن رُّوحِی». این موجود، محدود به «تن» نیست، این پیکر، مرکب روح آدمیست که حقیقت انسان است. اگر جوان بخواهد با گزینش‌هایش، حقیقت خود را به کمال مطلوب برساند، و به مقصد مقصود نائل آید و از خود هویتی بسازد؛ روشن و ماندگار، باید دریابد که در کوران امتحان‌ها و ابتلائات و در طول مسیر زندگی، می‌بایست یک روح کلی را بر انتخاب‌هایش حاکم کند. آن روح کلی این است که در انتخاب‌هایش، به آن سویی برود، آن چیزی را برگزیند و آنی را انتخاب کند که؛ اولاً قدرت ساخت ابدیت را داشته باشد. مرحوم علامه طباطبایی رحمت الله علیه می‌فرمودند:«ابدیت در پیش داریم»، یعنی ای بشر تمام دوران حیات تو، همین چند صباح دنیا نیست. زندگانی تو ابدی است پس به‌گونه‌ای طی طریق کن که زندگی ابدی‌ات لحظه به لحظه شیرین باشد،نه آنکه در لحظه‌ای زودگذر، از لذت‌ها مست شوی، به بهای آنکه باقی زندگی‌ات را با ذائقه‌ای تلخ و زهرآگین سپری کنی. ثانیاً انتخاب باید به گونه‌ای باشد که بتواند روح انسان را بسازد، چه آنکه حقیقت آدمی؛ همان که نه می‌میرد و نه از بین می‌رود روح آدمیست. وگرنه کالبد تن که روزی در پیش چشمان روح به مشتی خاک سپرده خواهد شد! پس در باورها باید چیزی را برگزید، و در رفتارها آن چیزی را باید انتخاب کرد؛ که به غیر از تامین نیازهای مادی، بتواند خلاءهای روحی را پوشش دهد و بتواند روح را چنان رشدی دهد که خالقش بگوید«فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ» عمیق بیاندیشیم، بیکران انتخاب کنیم، بزرگ شویم. . . . .🆔 @nashr61
.🪴داستانک . .📌 . .📝 "جانم خانم سلام ، خوبم شما خوبی؟ ... چرا دیگه کارم تموم شد .نیم ساعت دیگه می رسم محضرتون ... چشم خداحافظ " زن جوانی از داخل حیاط پرده سورمه ای را کنار زد و بیرون را نگاه کرد. علیرضا گوشی را داخل جیبش گذاشت. به نشانه ادب دست روی سینه گذاشت و سلام و احوال پرسی کرد . از کنار چادر گلدار زن دو دختر بچه قد و نیم قد بیرون آمدند . علیرضا با دیدن دختر بچه ها دست توی کیف دوشی اش انداخت و دو پاکت لواشک و نخود کشمش بیرون آورد کنار پای دخترک ها روی پنجه هایش نشست ومهربانانه سلام کرد.دختر کوچکتر چادر مادرش را دو دستی گرفته بود و دختر بزرگتر خودش را به مادر نزدیک تر کرد . علیرضا بسته های خوراکی را نزدیک تر برد وگفت: "خانم های گل بفرمایید این خوراکی ها رو بابا فرستاده بابا گفتن بهتون بگم خیلی دوستتون داره " دختر ها تا اسم بابا رو شنیدند هر دو به چشمهای مادر نگاه کردند. مادر با نگاهش حرف علیرضا را تایید کرد و بچه ها از دست علی رضا خوراکیها را گرفتند دختر بزرگترکه حدود ۵ سال داشت ‌، پرسید ؛ "پس بابام خودش کو؟ نمیاد؟" علیرضا گفت: "چرا نمیاد؟ میاد ! انشاالله ده تا شب بشه صبح بشه میاد." دختر کوچکتر که دیگر چادر مادر را رها کرده بود و دو دستی خوراکی هایش را گرفته بود‌ به خواهرش نگاهی کرد و در حالی که سرش را با تکرار جمله علیرضا به راست و چپ خم می کرد، گفت: " ده تا شب بشه شوب بشه ، شب بشه شوب بشه ، شب بشه شوب بشه میاد " با حرف دخترک خواهرش و علی رضا خندیدند ودخترها با خوشحالی داخل حیاط رفتند . زن از علیرضا تشکر کرد و گفت ؛ آقای ارفعی زحمت افتادین تا اینجا تشریف آوردین بفرمایید داخل شربتی شیرینی .." علی رضا بسته را از روی موتورش برداشت و به زن داد و گفت ؛ " ممنون ، آقا حیدر گفتند دو سه روز اینترنت قطعه و امکان تماس تصویری نیست نگران نباشید . البته خودشون سر فرصت تماس میگیرن ، مشتاق بودم آقا جواد رو هم ببینم منزل نیستن ؟" زن سر کوچه را نگاهی کرد و گفت: "با صادق رفته بودن نون بگیرن؛ که دارن میان " سر کوچه را نشان داد پسر حدودا ده ساله ای را نشان داد که دست پسری ۷ ساله را گرفته و کیسه نان را با دست دیگرش نگه داشته و به سمت خانه می آیند . علیرضا از همسر دوستش اجازه گرفت چند دقیقه ای پسرها را سوار موتور کرده و دوری بزنند زن هم تشکر کرد . علیرضا از همسر دوستش خواست اگر کاری داشتند تا آمدن حیدر به او بگویند و غریبی نکنند و از هم خداحافظی کردند چند دقیقه ای پسرها را سوار موتور کرد و میان کوچه های محل دور زدند . ادامه دارد ... . . . .🆔 @nashr61