#قناعت
در #چين ، #شاهزاده جواني #تصميم گرفت با تکه اي #عاج گران قيمت چوب #غذا_خوري بسازد
#پادشاه به پسرش گفت:
« اين #کار را نکن، چون اين #چوب هاي تجملي موجب #زيان توست!»
شاهزاده #جوان دستپاچه شد. نميدانست حرف پدرش جدي است يا دارد او را مسخره ميکند.
#پدر گفت:
وقتي چوب غذاخوري از عاج گران #قيمت داشته باشي، گمان ميکني که آنها به ظرف هاي #گلي ميز غذايمان نمي آيند.
بعدش به #فنجان ها و کاسه هايي از #سنگ يشم #نيازمند ميشوي.
بعدش می گویی، خوب نيست #غذا هايي ساده را در کاسه هايي يشمي با چوب غذاخوري ساخته شده از عاج بخوري.
بعدش سراغ غذاهاي #گران_قيمت و اشرافي ميروي.
وقتی که به غذاهاي اشرافي و گران قيمت #عادت کردی، حاضر نميشوی لباس های ساده بپوشی و در خانه اي بي زر و زيور زندگي کنی.
بعدش #لباس هايي ابريشمي ميپوشي
بعدش ميخواهي #قصري باشکوه داشته باشي.
بعدش به تمامي دارايي سلطنتي نياز پيدا ميکني و خواسته هايت زیاد و زیادتر ميشود.
بعدش تجملاتي #زندگي میکنی
و هزينه هايت بي حد و اندازه ميشود و ديگر از اين #گرفتاری خلاصي نداري.
« #نتيجه همه اين #کارها :
#فقر و #بدبختي و گسترش ويراني و غم و اندوه در قلمرو سلطنت ما و سرانجام تباهي #سرزمين ما خواهد بود...
چوب غذاخوري گران قيمت تو مساوی است با تَرَک باريکي بر در و ديوار #خانه اي ، که سرانجام ويراني #ساختمان را درپي دارد.»
شاهزاده جوان با شنيدن اين سخنان خواسته اش را فراموش کرد.
سال ها بعد که او به پادشاهي رسيد، درميان همه به #خردمندي و فرزانگي #شهرت يافت.
الحمدللهربالعالمین
کانالنشرخوبیها🌹
@nashrekhobyhakashan
#نشر_خوبیها_محمدمهدی
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
https://eitaa.com/nashrekhobyhakashan سلام علیکم
#پاداش_ترک_گناه
🔅استاد عظیم الشأن ما #علامه_طباطبایی (رحمه الله) از قول یکی از دوستان خود نقل می کردند که گفته بود:
در #راه_کربلا بودم و در صندلی پهلوی من یک #جوان نشسته بود.
خیلی مؤدّب و #مشغول راز و نیاز خودش بود.
وقتی رسیدیم به جایی که حدود چهار فرسخ تا حرم مطهّر فاصله داشت، دیدم آن #جوان یک تلاطم درونی پیدا کرد و شروع کرد به #گریه_کردن.
به وی گفتم:
ای جوان چه شده؟
گفت:
می دانی اینجا کجاست؟
اینجا کربلا است.
من هم اینک شنیدم که #امام_حسین (ع) به همه ما خوش آمد گفتند.
🔅آن #شخص می گوید:
خیلی تعجّب کردم و با خود گفتم :
این جوان به کجا رسیده است که صدای #خوش آمد گوئی امام حسین (ع) را می شنود.
از او پرسیدم :
تو چه کرده ای و چه شد که به این #مقام رسیدی؟
🔅 جوان گفت:
من سر تا پا #گناه بودم.
#عادت به گناهان خود کرده بودم و نمی توانستم #دست از عصیان بکشم.
شبی در یک #جلسه_گناه تا نیمه شب ماندم
و بعد از خروج از جلسه، به خدا گفتم: خدایا #دست من را بگیر،
ای خدا خسته شده ام.
از این نوع #زندگی و از گناه کردن خسته شده ام.
به طور جدّی و همراه با #انصراف از گناهان گذشته از خداوند #طلب_اصلاح کردم.
صبح فردا #عالم شهر مرا خواست و قبول کرد که من شاگرد او بشوم.
اوّل یک دوره #اعتقادات به من آموخت.
🔅سپس گفت:
تو اعتقادات را از نظر #علمی آموختی. ولی به تنهایی کاربرد ندارد.
تو را به خواندن #قرآن و دعا و #توسّل به #اهل_بیت (علیهم السلام)، مخصوصاً توسّل به حضرت عصر «ارواحنافداه» سفارش می کنم.
اگر هم گناه کردی، فوراً جبران کن. فوراً از خداوند #عذر_خواهی کن.
در این صورت می توان گفت که :
دلت #اصول_دین را پذیرفته است. بعد از مدّتی هم استادم به من گفت: الحمدلله #عقل و #دل تو اعتقادات و #دین را باورکرده است.
امّا اکنون لازم است قدری اعتقادات خود را با « #ولایت »، #تزئین کنی تا #تکمیل شود.
به همین جهت من را به #کربلای_معلّی فرستاد.
آمده ام به کربلا تا از امام حسین (ع) یک #توفیق و جذبه ای بگیرم و برگردم.
🔅 #استقامت در انصراف از گناهانی که برای انسان به صورت #عادت در آمده است، #مشکل است. امّا پاداشی اینچنین دارد.
📚 : سیر و سلوک، ص181
الحمدللهربالعالمین
کانالنشرخوبیها🌹
@nashrekhobyhakashan
#نشر_خوبیها_محمدمهدی
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b