✅واقعا عبدالله بودی!
🔴چند برش از زندگی شهید عبدالله میثمی
◀️وقتی به دنیا آمد، پدربزرگش از تولد نوهاش خوشحال بود و برای نامگذاری او به قرآن پناه برد. تا قرآن را باز کرد، بالای صفحه اولین آیه این بود: "انی عبدالله اتانی الکتاب و جعلنی نبیا." به پدرش گفت من اسم این پسر را عبدالله میگذارم او انسان بزرگی خواهد شد. وقتی در اصفهان تشییع شد و قرار شد من درباره او صحبت کنم به قرآن تفألی زدم که همان آیه آمد: "انی عبدالله..." نگاهی به تابوت کردم و گفتم: عبدالله جان واقعا تو عبدالله بودی. هنياً لك.
◀️روز آخری بود که منزل بود. بعد از نماز صبح مشغول خواندن زیارت حضرت زهرا (س) شد. تعجب کردم و پرسیدم: عبدالله زیارت حضرت زهرا را میخوانی؟
-بله
-مگر ایام شهادت حضرت زهراست؟
-نه، علاقه دارم به حضرت عرض ادب کنم.
موقع رفتن، حسین پسرم گریه کرد. او را بغل کرد و برد بیرون و برایش آبنبات خرید و آورد خانه. عبدالله عوض شده بود و چهرهاش، حال و هوای دیگری داشت. احساسی به من دست داد که این آخرین دیدار من و عبدالله است. با ناراحتی گفتم: آخر تا کی باید این وضع را داشته باشیم؟
-خانم تا حالا صبر کردهای باز هم صبر کن همه چیز درست میشود.
روزی که در شلمچه ترکش خورد او را به بیمارستان بردند تا روز شهادت حضرت زهرا زنده ماند و همان روز راهی آسمان شد.
◀️بخشی از وصیتنامه:
ای پدر بزرگوار و مادر مهربانم و ای خواهران و برادران و ای همه کسانی که با شما در دنیا مأنوس بودم از شما عاجزانه می خواهم که پیوسته برایم طلب مغفرت کنید چرا که با رویی سیاه از دنیا میروم. شما نمیدانید خدا چقدر لطف کرده گناهان مرا از شما پوشانده. آنچه در دوران زندگیم بیش از همه چیز مرا رنج داد و باعث خون دل خوردن من شد، اخلاص نداشتنم بود و الان نمیدانم در مقابل خدای بزرگ چه عملی را همراه خود ببرم؟
دومین مسئلهای که مرا در زندگی عقب انداخت که موفق نشوم از فیضهای بزرگتری بهرهمندتر گردم، بینظمی و بزصفتی من بود که جسته گریخته کار میکردم و به هر کشتزاری دهانی میزدم. این است که دستم از حسنات تهی است. و سومین چیزی که گوشت بدنم را آب کرد و در دنیا مرا سوزاند تا قیامت چه بر سرم آورند غیبت بخصوص غیبت علما بود خدا کند که با دعای شما، پروردگار همه کسانی را که بر گردن ما حق دارند از دست ما راضی گرداند....
افسوس که عمری پی اغیار دویدیم
از یار بریدیم و به مقصد نرسیدیم
سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم
جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم
والسلام
۱۶ اسفند ۱۳۶۰ عبدالله میثمی
#معرفی_کتاب
#خلوت_حضور
#نشر_مرز_و_بوم
#محمدمهدی_بهداروند
@nashremarzoboom