eitaa logo
مرز و بوم
153 دنبال‌کننده
168 عکس
4 ویدیو
0 فایل
بریده هایی از انقلاب، جنگ و مقاومت 🌷⁦🕊️⁩🌱⁦✌️📝🎤 ارتباط با ادمین: @Hossain8
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ تو شهید بشو نیستی! 🔴روایت سردار علی ناصری از شهید رحمت‌الله برزو ◀️رحمت‌الله برزو آدم خنده‌رویی بود. کم می‌دیدی نخندد. روزی در حمیدیه نشسته بودیم و دربارۀ احتمال شهادت صحبت می‌کردیم. نام همه آمد الا برزو. آن‌قدر خنده‌رو بود که کسی نمی‌گفت شهادت نصیبش می‌شود. آن‌موقع تصور ما چنین بود که شهادت نصیب انسان‌های محجوب و کم‌حرف با چهره‌های نورانی می‌شود. برزو چند روزی در کانال مرگ بود. وقتی بازگشت، غلام فروغ‌نیا از او پرسید: _خط چه خبر؟ برزو با خنده گفت: «غلام جان، جان تو دیشب سه نفر شهید شدند. یک گلوله آمد، خورد به کمر کسی، تکه‌تکه شد! گوشتش را از این طرف و آن طرف جمع کردیم.» این‌ها را با خنده گفت. غلام با ناراحتی بر سرش تشر زد: «نیشت را ببند! این خنده داره یا گریه داره؟» برزو با خنده گفت: _جان تو، عادتم این‌جوری است. ◀️برزو خیلی شجاع بود. او را کنار دست سیدرسول ذهبی در محور حیانیه گذاشتم و انصافاً شب عملیات خوب عمل کردند. بعدها سیدرسول برایم گفت: در آخرین لحظه که برزو را دیدیم خیلی سنگین شده بود و عجیب آنکه نمی‌خندید. گفتم: _برزو، از صبح تا حالا جور دیگری هستی؟ نمی‌گی؟ نمی‌خندی؟ _سیدرسول، امروز حال خنده ندارم. می‌خواهم تو خودم باشم. _ برای چی؟ _می‌دانم در این عملیات شهید می‌شوم. _برو بابا. هر که شهید بشه، تو شهید بشو نیستی. جنگ جهانی پنجم هم بشه، تو شهید نمی‌شی! _نه سید، به خدا من شهید می‌شم. تا الان از خدا نخواسته بودم شهید بشم؛ ولی این دفعه دلم خواسته و می‌دونم شهید هم می‌شم. سلام مرا به بچه‌ها برسان و بگو که برزو چنین حرفی زد. ◀️آن شب، برزو تیربارچی دشمن را می‌زند؛ اما جفتی او برزو را می‌بیند و شهیدش می‌کند. جسد برزو در کانال ماند و دیگر کسی از آن خبری ندارد. مدتی بعد از شهادتش، روزی با جمعی از دوستان رفتیم خانهٔ پدرش. مادرش می‌گفت: _برزو وقتی به منزل می‌آمد، تنهایی در اتاقی می‌نشست و خیلی گریه می‌کرد. به او می‌گفتم: «مادر، چته؟» _مادر تو جبهه و جلوی بچه‌ها اصلا گریه نمی‌کنم. همیشه شادم؛ طوری که همه خیال می‌کنند همیشه همین‌طورم. حتی اگر بچه‌ها پیشم تکه‌تکه شوند، سعی می‌کنم بخندم؛ طوری که بعضی دوستانم ناراحت می‌شوند؛ اما من برای بالا بردن روحیه‌شان این کار را می‌کنم. اما وقتی می‌آم خونه، گریه‌های چند روزه را که در دلم تل انبار شده، رها می‌کنم. وقتی مادر برزو این حرف‌ها را زد، خیلی تکان خوردم. دیگران هم شرمنده شدند. @nashremarzoboom