🟢هشت کیلو یا هشتاد کیلو!
🔴«زبان دراز!»؛ مجموعه خاطرات طنز رزمندگان دفاع مقدس
🔷در اردوگاه موصل3، بعد از نماز و شام، برنامههای مختلفی برای سرگرمی داشتیم. یکی ازآنها قرائت اخبار بود. منابع به دست آوردن خبرها متفاوت بود. تعدادی از افراد قابلِاعتماد در اردوگاه با گوشدادن به رادیوی که مشخص نبود پیش چه کسی است، خبر را استخراج میکردند. همچنین بخش فارسی «رادیوعراق» یا مطالعۀ روزنامههای «الثورة» و «الجمهوریة» و روزنامۀ «حقیقت» - نشریۀ سازمان مجاهدین خلق - در تولید خبر کارگشا بود.
🔶بچهها خبرها را استخراج میکردند و روی کاغذهای پاکت سیمان یا تاید مینوشتند. بعد برگهها را مخفیانه در آسایشگاههای مختلف تحویل مسئول اخبار میدادند. معمولاً یکی از افراد اخبارنویس، خودش اخبار را میخواند. گویندۀ خبر در آسایشگاه ما کمال برومند بود. برومند، فنّ بیان بسیارخوبی داشت؛ منتها یک شب حسابی تپق زد. متن نوشته شده روی کاغذ این بود:
«تروریستها حین سخنرانی حافظ اسد، رئیسجمهور سوریه، بمبی را منفجر کردهاند که هشت کیلوگرم تیانتی داشته است.»
🔷برومند اشتباهی هشت کیلوگرم را، هشتاد کیلوگرم خواند! اسداللّه گرامی از او پرسید:
«ببخشید آقای مجری! بمب چندکیلوگرم تیانتی داشته؟»
- هشتاد کیلوگرم.
- هشتاد کیلو که یکی از محلههای دمشق رو میفرسته روی هوا!
- والّا توی کاغذی که به من دادن، اینجور نوشته.
- یهبار دیگه به کاغذت نگاه کن.
کمال به کاغذ خیره شد و گفت:
«آره، هشت کیلوگرمه؛ من اشتباه خوندم.»
🔶آسایشگاه روی خنده افتاد. اخبار قطع شد. خود کمال برومند از همه بیشتر میخندید. همانلحظه میخی که بچهها کیسۀ وسایلشان را به آن آویزان کرده بودند، از دیوار جدا شد و کیسه افتاد روی سر اسداللّه. گرامی کف دستهایش را به سمت سقف گرفت و گفت:
«بچهها مواظب باشین سقف نیاد پایین. بهنظرم موج انفجار بمب تروریستا تااینجا هم رسیده.»
آن شب آنقدر خندیدیم که دلدرد گرفتیم.
#معرفی_کتاب
#زبان_دراز
#نشر_مرز_و_بوم
#رمضانعلی_کاوسی
#طنز
🛒 خرید آسان از سایت:
http://shop.hdrdc.ir/products
🛒 خرید از فروشگاه:
خ انقلاب خ فخر رازی مجتمع ناشران فخر رازی
۰۲۱۶۶۴۸۱۵۳۲
____
با ما همراه باشید👇👇👇
@nashremarzoboom