eitaa logo
مرز و بوم
155 دنبال‌کننده
162 عکس
4 ویدیو
0 فایل
بریده هایی از انقلاب، جنگ و مقاومت 🌷⁦🕊️⁩🌱⁦✌️📝🎤 ارتباط با ادمین: @Hossain8
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ تو برای چه غلط کردنی اومدی؟ 🔴 به بهانه رونمایی از کتاب گیل مانا، برشی از خاطرات دوران دفاع مقدس سردار محمد حق بین، فرمانده سابق گردان کمیل، لشگر قدس گیلان و قهرمان فاتح آزادسازی شهرهای شیعه نشین نبل و الزهرا پس از چهارسال محاصره ⁦◀️⁩ پرونده عملیات کربلای دو در جبهه به ظاهر بسته شد اما مواجهه با خانواده های شهدا و مجروحان و اسرا و پاسخگویی به آنها کار سختی بود. خصوصا پدر و مادرم، خواهرم جمیله، دوتا خاله هایم، عمو، عمه و دایی ام. باید به همه آنها پاسخ واضح و روشن می دادم. ⁦◀️⁩ وقتی برگشتم، چند نفری را در روستا دیدم. از نوع احوالپرسی شان فهمیدم خبر عملیات در روستا پیچیده. سر راه رفتم مسجد و پدرم را دیدم. نماز را خواندیم و با هم برگشتیم سمت خانه. گفت: خب به سلامتی برگشتی، چه خبر؟ گفتم خدا رو شکر. گفت: شنیدم عملیات سختی داشتین. بچه ها چی شدن؟ گفتم: ان شاالله یکی یکی پیداشون میشه. ⁦◀️⁩ پرسید: ابوالقاسم اومده؟ بدون آنکه رویم را به طرفش بچرخانم، با شرمندگی گفتم: نه. با تعجب گفت: یعنی شهید شده؟ گفتم: نه اسیر شد. مکثی کرد و گفت: پسرعموت، علی چی؟ گفتم: شهید شد. بعد یکی یکی اسم همه را پرسید. داماد رضا باهات نیومد؟ با خجالت گفتم: اونم اسیر شد. پرسید: پسرخالت ابراهیم چی؟ گفتم: شهید شد. خیره شد به جلو و گفت: سید حسین، پسرخاله سارا؟ جواب دادم: اونم شهید شد. گفت: پسرداییت کاظم؟ گفتم: شهید شد. پرسید: از بچه های محل کس دیگه هم تو گردانتون شهید شد؟ گفتم: آره. پرسید: چند نفر؟ گفتم: ده بیست نفر شهید شدن و یه تعداد مفقود. گفت: شهدا رو آوردید؟ گفتم: نتونستیم، همون جا موندن. عصبانی شد و با بغض سرم داد زد. گفت: پس تو برای چه غلط کردنی اومدی؟! ۲ https://www.instagram.com/p/CJS7eKKB-Dr/?igshid=3tkz1434sb9c
✅ تو برای چه غلط کردنی اومدی؟ ⁦◀️⁩ وقتی برگشتم، چند نفری را در روستا دیدم. از نوع احوالپرسی شان فهمیدم خبر عملیات در روستا پیچیده. سر راه رفتم مسجد و پدرم را دیدم. نماز را خواندیم و با هم برگشتیم سمت خانه. گفت: خب به سلامتی برگشتی، چه خبر؟ گفتم خدا رو شکر. گفت: شنیدم عملیات سختی داشتین. بچه ها چی شدن؟ گفتم: ان شاالله یکی یکی پیداشون میشه. ⁦◀️⁩ پرسید: ابوالقاسم اومده؟ بدون آنکه رویم را به طرفش بچرخانم، با شرمندگی گفتم: نه. با تعجب گفت: یعنی شهید شده؟ گفتم: نه اسیر شد. مکثی کرد و گفت: پسرعموت، علی چی؟ گفتم: شهید شد. بعد یکی یکی اسم همه را پرسید. داماد رضا باهات نیومد؟ با خجالت گفتم: اونم اسیر شد. پرسید: پسرخالت ابراهیم چی؟ گفتم: شهید شد. خیره شد به جلو و گفت: سید حسین، پسرخاله سارا؟ جواب دادم: اونم شهید شد. گفت: پسرداییت کاظم؟ گفتم: شهید شد. پرسید: از بچه های محل کس دیگه هم تو گردانتون شهید شد؟ گفتم: آره. پرسید: چند نفر؟ گفتم: ده بیست نفر شهید شدن و یه تعداد مفقود. گفت: شهدا رو آوردید؟ گفتم: نتونستیم، همون جا موندن. عصبانی شد و با بغض سرم داد زد. گفت: پس تو برای چه غلط کردنی اومدی؟! 🔴 گیل‌مانا؛ خاطرات دوران دفاع مقدس سردار محمد حق بین، فرمانده سابق گردان کمیل، لشگر قدس گیلان و قهرمان فاتح آزادسازی شهرهای شیعه نشین نبل و الزهرا لینک فروش: •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• 🛒 خرید آسان از سایت: http://shop.hdrdc.ir/products 🛒 خرید از فروشگاه: خ انقلاب خ فخر رازی مجتمع ناشران فخر رازی ۰۲۱۶۶۴۸۱۵۳۲ ____ با ما همراه باشید👇👇👇 @nashremarzoboom