✅ این عهد تا آخر عمر بر ذمه ماست
🔴 روایت محمدحسن حمزه و علی همتی از عهدنامهای که ۲۲ رزمنده سمنانی آن را امضا کردند
◀️ علی همتی: بنا بود آماده شویم برای عملیات بدر دقیقاً همان موقع داستان «عهدنامه» پیش آمد. بچهها تصمیم گرفتند با هم عهدی ببندند گفتیم معلوم نیست که بعد چه پیش بیاید. به هم قول دادیم هر که نامش در عهدنامه نوشته شود در صورت زنده ماندن، باید تا آخر عمر برای بقیه نماز بخواند در صورتی هم که شهید شود باید بقیه را شفاعت کند. این مضمون عهدنامه بود. البته کلی سرِ محتوای آن بحث کردیم تا درست از آب دربیاید؛ از جمله در انتخاب کلمات، آیه و مطالبش. خیلیها امضا نکردند میگفتند: «تکلیف داره.» ولی ما امضا کردیم. شاید اگر ما هم خوب به مضمونش فکر میکردیم، امضا نمیکردیم. عهدنامه در تاریخ چهارم آبان ۶۳ نوشته شد در شهر مهاباد. البته یکیدو روز طول کشید تا همه از آن باخبر شوند و بیایند امضا کنند. بعضیها هم امتناع کردند و زیر بار چنین مسئولیت سنگینی نرفتند. شاید آنها درست میگفتند. در مجموع بیستودو نفر امضایش کردند که پنج نفر از آنها شهید شدند: شهید حسین نوچه، شهیدعسکری رضا کاظمی، شهید امید صفایی، شهید سعیدرضا عربی و شهید کاظم عاملو.
◀️ محمدحسن حمزه: کاظم عاملو دو رکعت را شروع کرده بود؛ این نماز به برنامه ثابت هر روزهاش مربوط میشد. دو رکعتی که بعد از نوشتن آن کاغذ بر ذمهٔ ما بود و معمولا بعد از نماز واجب میخواندیم. وقتی بچهها آن را در سنگر نوشتند، امضایش کردیم. اصل این سند در ستاد کنگره شهدای استان سمنان موجود است؛ همان عهدنامهای که میگفت هرکس شهید شد باید بقیه را شفاعت کند و درغیر اینصورت هر روز بهنیت همگی نماز بخواند و ثوابش را به بقیه هدیه کند؛ زنده یا مرده.
سالهاست که از نوشتن عهدنامه میگذرد و ما تاکنون یک روز هم آن نماز را ترک نکردهایم؛ نمازی که حتی در صورت فراموشی میبایست قضای آن را به جای آورد؛ چون عنوانِ عهد و نذر را پیدا کرده. همۀ ما دل خوش به شفاعتی هستیم که قولش را در آن گرفتهایم.
🔗 لینک فروش کتاب:
http://shop.hdrdc.ir/
#معرفی_کتاب
#رویای_بانه
#علی_رضا_کلامی
#نشر_مرز_و_بوم
#شهید_کاظم_عاملو
#محمد_حسن_حمزه
#علی_همتی
#نماز
#عهد
#شفاعت
#شهدا
#سمنان
https://www.instagram.com/p/ClteKcJODMr/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
✳️«تازههای نشر مرز و بوم»
✅ لالایی در دل آتش.
🔴 خاطرات اولین معاون اطلاعات و عملیات تیپ۱۲ قائم(عج)، علی اکبر چتری
یکھو یک ولوو عراقی آمد بالای سرمان ایستاد. از آن کامیونهایی که خاک حمل میکردند. دیدم پشت سر ما بَلم دوم از نگرانی و ترس سرنشینانش تکان تکان میخورد.
اشاره کردم آرام باشند. گفتم: «قبل از اینکه شما رو بگیرن، خودتون دارین خودتون رو غرق میکنین! آروم باشین تا ببینم چی میشه!» نفس در سینهمان حبس شده بود. راننده یک ربعی بالای سرمان جا خوش کرده بود و تکان نمیخورد. وحشت هم داشت. ما بیش از صد کیلومتر از خط خودی دور شده بودیم و رفته بودیم بیخ گوششان...
#معرفی_کتاب
#لالایی_در_دل_آتش
#علیرضا_کلامی
#نشر_مرز_و_بوم
#سمنان
🍃🌸🍃🍃🌸🍃🍃🌸🍃
🛒 خرید آسان از سایت:
http://shop.hdrdc.ir/products
🛒 خرید از فروشگاه:
خ انقلاب خ فخر رازی مجتمع ناشران فخر رازی
۰۲۱۶۶۴۸۱۵۳۲
____
با ما همراه باشید👇👇👇
@nashremarzoboom
🟢من اولین نفر میرم.
🔴«جنگ منهای اسلحه!»، خاطرات حسین دولتی، از اعضای جهادسازندگی در دوران دفاع مقدس
🔷هرچقدر جلوتر میرفتیم، بیشتر در دید عراقیها بودیم و امنیت جاده کمتر میشد. صدای چند هلیکوپتر از دور به گوش رسید. به یک دقیقه نکشید که شروع کردند به زدن جاده. کمپرسیها توی جاده بهصف بودند. دود ناشی از سوختن ماشینها را از دور میدیدم. چند دقیقه بعد، هلیکوپترها رفتند. سراسر جاده آتش و دود بود. سوار موتور شدم و سریع خودم را به ماشینها رساندم.
🔶بیشتر رانندهها پیاده شده و کنار جاده پناه گرفته بودند؛ ولی چند مجروح و شهید هم داشتیم. صدای دادوفریاد از یکی کمپرسیها میآمد. به طرفش رفتم. ترکش به پای راننده خورده و پایش قطع شده بود. نیروهای امدادی هم آمده بودند. سریع مجروحان و شهدا را به عقب منتقل کردیم.
🔷نباید چشم رانندههای دیگر به آنها میافتاد. بیشتر آنها نیروهای مردمی بودند و کمتر چنین صحنههای را دیده بودند. هرآن ممکن بود به عقب برگردند. چند تا از رانندههای شجاع شروع کردند به شعاردادن، ولی فایدهای نداشت. همه ترسیده بودند. آبها که از آسیاب افتاد، ماشینهای سوخته را از مسیر برداشتیم؛ اما هیچکس حاضر نبود کار را ادامه دهد. حدود دو ساعت، کار احداث جاده تعطیل شد.
🔶شیخ حسین مهدیزاده، از بچههای دامغان، پا پیش گذاشت و با یکی از کمپرسیها زد به دل جاده و گفت: «من اولین نفر میرم.» او هم موتورسوار بود و هم راننده و هم اسلحه به دست میگرفت. پشتسرش محمد بخشی هم یک ماشین را برداشت و رفت. بخشی، بچۀ عباسآباد بود و ذکر صلوات از لبش نمیافتاد. پیرمرد باصفا و شوخطبعی بود. این دو نفر که رفتند، ترس رانندههای دیگر ریخت و دوباره کار شروع شد.
#معرفی_کتاب
#جنگ_منهای_اسلحه
#مرز_و_بوم
#محمد_اصغرزاده
#حسین_دولتی
#جهاد_سازندگی
#سمنان
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
🛒 خرید آسان از سایت:
http://shop.hdrdc.ir/product/633
🛒 خرید از فروشگاه:
خ انقلاب خ فخر رازی مجتمع ناشران فخر رازی
۰۲۱۶۶۴۸۱۵۳۲
با ما همراه باشید👇👇👇
@nashremarzoboom