🟢تازههای نشر مرز و بوم
📌معرفی کتاب«بچههای مسجد طالقانی»
عدهای شهر را ترک کردند؛ اما آنهایی که ماندند، با جان و مال و همۀ زندگیشان ماندند. در وانفسای هجوم دشمن و گریز سراسیمۀ مردم از شهر، این جوانان دغدغهمند در مساجد محلههای خود جمع شدند و فکر چاره کردند. آنها میخواستند هرطور شده، از خاک وطن دفاع کنند. جوانان مسجد طالقانی با این تفکر و با هدف کمک به مردمی که در شهر مانده بودند و حفاظت از جان آنها و همچنین مراقبت از اموال و خانههای مردمی که به هر دلیلی از شهر رفته بودند، بسیجی مردمی تشکیل دادند.
جوانان مسجد طالقانی آبادان در دو جبهه میجنگیدند، یکی نبرد با دشمن متجاوز بعثی و دیگری ردگیری و شناسایی و دستگیری گروهکهای کمونیستی و ستون پنجم که در آبادان بسیار فعال بودند. این جوانان بدون هیچ ادعایی کارهایی را از پیش بردند که در آن وانفسای بمباران شهر راکد مانده بود و کسی نمیتوانست از عهدهشان برآید؛ مانند تخلیۀ کالاهای پالایشگاه آبادان در زیر رگبار مستقیم آتش عراقیها و راهاندازی اتوبوسرانی آبادان.
حال این جوانان دیروز و سرافرازان امروز که هنوز با یکدیگر ارتباطی تنگاتنگ دارند، دور هم جمع شدهاند و خاطرات دوران شیرین دفاع از شهرشان را روی کاغذ آوردهاند.
#معرفی_کتاب
#بچههای_مسجد_طالقانی
#علیرضا_فخارزاده
#سعیده_سادات_حسینی
#نشر_مرز_و_بوم
🍃🌸🍃🍃🌸🍃🍃🌸🍃
🛒 خرید آسان از سایت:
http://shop.hdrdc.ir/products
🛒 خرید از فروشگاه:
خ انقلاب خ فخر رازی مجتمع ناشران فخر رازی
۰۲۱۶۶۴۸۱۵۳۲
____
با ما همراه باشید👇👇👇
@nashremarzoboom
🟢و ناگهان آتش!
🔴«بچههای مسجد طالقانی»؛ خاطرات بچههای مسجد طالقانی به روایت علیرضا فخارزاده
🔶وقتی رادیو خبر بمباران شهرهای مرزی، ازجمله خرمشهر و آبادان و جزیره مینو را داد، ناگهان همگی به سمت رادیو خیز برداشتند. همه از تحرکات عراق و مزدورانش در خرمشهر خبر داشتند، مثل آرپیجی زدنشان در مرکز آبادان یا انفجار بازار خرمشهر. حتی از شیطنتهایش در کردستان هم خبرهایی به گوششان رسیده بود؛ اما خبر شروع جنگ رسمی، اتفاق تازهای بود که آنها را در بهت فرو برد.
🔷بعدازاینکه اخبار تمام شد، دوباره بر سر سفره برگشتند؛ ولی کسی دیگر غذا از گلویش پایین نمیرفت. هرکسی در گوشهای از سفره، غرق در افکار خود شده بود. بعد از حدود نیم ساعت قفل دهانها باز شد و با یکدیگر شروع به صحبت کردند. همگی مطمئن بودند که این جنگ هم مثل درگیریهای سال ۱۳۵۰، بعد از چند روز تمام میشود؛ اما پدر نگران بود. پدر، کارگر پالایشگاه آبادان بود و در اداره حملونقل، قسمت تعمیرات کار میکرد...
ادامه مطلب👇
http://www.defamoghaddas.ir/3184
#معرفی_کتاب
#بچههای_مسجد_طالقانی
#مرز_و_بوم
#سعیده_سادات_محمودزاده_حسینی
#علیرضا_فخارزاده
🛒 خرید آسان از سایت:
http://shop.hdrdc.ir/
با ما همراه باشید👇👇👇
@nashremarzoboom