eitaa logo
مرز و بوم
153 دنبال‌کننده
168 عکس
4 ویدیو
0 فایل
بریده هایی از انقلاب، جنگ و مقاومت 🌷⁦🕊️⁩🌱⁦✌️📝🎤 ارتباط با ادمین: @Hossain8
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🕊️⁩🌷⁦🕊️⁩🌷 ✅ دوستان ما صندلی دزد از آب درآمدند! 🔴 بریده ای از خاطرات ناهید یوسفیان، همسر شهید علی امینی از روز پیروزی انقلاب و دلیل رویگردانی از گروه های چپ ⁦◀️⁩ در ماجرای هجوم مردم به پادگان حشمتیه و خلع سلاح آنها من و اعضای دیگر گروهمان هم شرکت کردیم. من، علی، خسرو و فریبرز در کنار مردم کوکتل مولوتف می ساختیم و در سنگری کنار خیابان آنها را به طرف پادگان پرت می کردیم ⁦◀️⁩ پادگان که سقوط کرد، برخی گروه های چپ و مردم شروع به غارت اشیا و اثاث آن کردند. صحنه ی مضحک و در عین حال تاثرآوری پیش آمد. هرکسی را که میدیدی چیزی به غنیمت گرفته بود و در حال فرار. یکی صندلی، یکی گونی برنج، آن یکی میز و پشت سر آن صندلی. من از دیدن این صحنه ها خیلی ناراحت شدم. گروهی که مدعی آزادی خلق و عدالت اجتماعی همگانی بودند، در عمل به دزدی میز و صندلی و برنج و روغن پادگان روی آورده بودند ⁦◀️⁩ همانجا و در همان لحظه دریافتم که میان شعار و تئوری و عمل تا چه اندازه فاصله است. اعضای گروه ما هم مقداری اسلحه دزدیدند و در جای امنی برای روز مبادا پنهان کردند. وقتی عمل بچه ها را با مطالب کتاب های چه گوارا، کاسترو، هوشی مینه و ... مقایسه می کردم، می دیدم چقدر فاصله وجود دارد. آن ها چریک و قهرمان بودند و واقعا برای رهایی خلقشان از سلطه ی امپریالیسم مبارزه می کردند اما دوستان ما صندلی دزد از آب درآمدند @nashremarzoboom https://www.instagram.com/p/CDtisoPJt6W/?igshid=1p1npk5do2l2t
. ✅ جنگ است و همه ی دنیا تحریممان کرده ⁦◀️⁩ اواخر سال ۶۰ برای تعویض پروتز پای روزبه به هلال احمر رفتم. پای روزبه را ترکش خمپاره ای که پدرش را در اهواز شهید کرده بود، قطع کرد. خمپاره به باک تاکسی که توی آن نشسته بودیم خورد و بخشی از جمجمه و یک پای روزبه را با خودش برد. ⁦◀️⁩ روزبه مرتب رشد میکرد و به پروتز جدید نیاز داشت. هلال احمر گفت تحریمیم و دیگر مواد اولیه پروتز را به ما نمیدهند و نمیتوانیم پروتز جدید برای پسرتان بسازیم. التماس کنان گفتم کاری کنید و جواب شنیدم جنگ است و همه دنیا تحریممان کرده. آلمان دیگر مواد اولیه پروتز را نمی فروشد. ⁦◀️⁩ رفتم بنیاد شهید در خیابان طالقانی. مسئول امور معلولان هم همان حرفها را زد. اما ناراحتی ام را که دید گفت خواهر، یکی از دوستانم در سفارت ایران در آلمان کار میکند. میگویم یک قوطی برای شما بخرد و بفرستد. یکی از دایی هایم راننده خط ترانزیت اروپا بود. گفتم شما به من ارز بدهید خودم تهیه میکنم. گفتند محدودیت ارزی داریم و نمی شود. خلاصه معادل ریالی هزار مارک را به بنیاد شهید دادم و دایی ام در آلمان آن هزار مارک را از سفارت تحویل گرفت و برایم دو قوطی مواد اولیه ساخت پروتز آورد. ⁦◀️⁩ مسئول بنیاد شهید گفت مواد را پیش خودت نگهدار.معلوم نیست چند سال دیگر وضعیت همین باشد.بچه شما هر دو ماه نیاز به تعویض پروتز دارد. یک قوطی را برای روز مبادا نگه داشتم و با قوطی دیگر به هلال احمر رفتم و بعد از اینکه پروتز روزبه را ساختند، بقیه ی قوطی را پس نگرفتم. ⁦◀️⁩ مسئول آنجا می گفت با هر قوطی پنجاه پروتز میشود درست کرد. گفتم بماند همینجا برای مادرهای مثل من. گفت لااقل پولش را بگیرید. گفتم نمی خواهم! دوست ندارم مادری با وضع من بیاید و ناامید برگردد https://www.instagram.com/p/CHnahMrB4SP/?igshid=1xmnmioxeurt