eitaa logo
نشر شهید هادی
18.4هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
16 فایل
کانال رسمی انتشارات و گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی جهت معرفی آثار و... تبلیغ و تبادل نداریم دفتر نشر جهت خرید کتاب ۰۲۱۳۶۳۰۶۱۹۱ (۹صبح تا ۵عصر) ارتباط با مدیر مجموعه ۰۹۱۲۷۷۶۱۶۴۱ @nashre_hadi
مشاهده در ایتا
دانلود
1⃣9⃣ 📚سه ماه رویایی. زندگینامه و خاطرات شهید کاظم عاملو. 📖 اثر گروه شهید هادی. کتابی شبیه به عارفانه شهیدی با ویژگی های خاص که در اثر تقوای بسیار، تجربه های نزدیک به مرگ را مرتب در بیداری مشاهده میکرد و... ✅خاطرات اثرگذار و زیبا ۱۴۴ صفحه مصور. ۵۵۰۰۰ تومان چاپ اول ۱۳۹۷ چاپ چهارم ۱۴۰۲ @pkhadi
امروز مهمان خاطرات شهید عالی‌قدر کاظم عاملو باشیم. شهیدی از شهر سمنان، با خصوصیات شهید نیری که پرده ها از مقابل چشمانش کنار رفته بود و... او بارها به ملاقات امام خود رسید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ شهیدی که اهل مکاشفه بود ... بخشی از سخنان حجت الاسلام در شب پنجم مراسم عزاداری هیئت و حسینیه روح الله (ره) رفسنجان و معرفی کتاب توسط ایشان 👈فقط تاریخ شهادت را به اشتباه فرمودند: ۱۳۶۳ درحالی که شهید در ۷ اسفند ۱۳۶۶ به شهادت رسید https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
در وجودم یک چیزهایی است که اصلاً کسی باور نمی‌کند. از پاکی و از صداقتش. گاهی حس می‌کردم وقتی بهش دست می‌دهی، شفا می‌دهد. یا وقتی به او دست می‌دادی مشکلت حل می‌شد؛ یا حتی تَبَت کم می‌شود! اگر بگویم همچین حسی داشته‌ام، دروغ نگفته‌ام. اصلاً کاظم یک چیز دیگری بود. مدام از درون می‌سوزم که چه کسی را از دست دادیم و استفاده نکردیم. انسان عجیبی که در قالب دنیا و محل نمی‌گنجید. گاهی انقدر به یک نفر نزدیک می‌شوی که خیلی از خلقیات و خوبی‌هایش را نمی‌بینی؛ الان که نگاه می‌کنم می‌بینم ما با کاظم این‌طور بودیم. برشی از کتاب خاطرات بی‌نظیر https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
شعری با دستخط که همیشه آنرا برای دوستانش می‌نوشت به همراه امضای . این مطلب حال و روز خیلی از ماست👇 نمی‌دانم چرا وقتی که راه زندگی هموار می‌گردد بشر تغییر حالت می‌دهد خونخوار می‌گردد به روز عیش و عشرت می‌نوازد کوس بدمستی به روز تنگدستی مومن و دیندار می‌گردد (بنده حقیر ) این دستخط مربوط است به تاریخ ۲۳ دی ۱۳۶۶ و تنها دو ماه قبل از شهادت. https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
یادم هست که(کاظم) در همان حال بود، گفت که در کنار شهدای محل و شهر سمنان است. بهش گفتیم ببین «شهید عباس عزیزی شفیعی» بین شهدا هست؟ اگر هست بیاید و وصیتش را بگوید. چون شهید وصیت‌نامه نداشت. کاظم گفت بله؛ شهید عباس عزیزی شفیعی اینجاست. کاظم در آن حالت، فامیلی کامل شهید را گفت. بعد با شهید هم‌صحبت شد. کاظم صحبت‌ها و وصیت شهید را از زبان خودش برای ما تکرار می‌کرد و ما می‌نوشتیم! با خودم گفتم: حالا چطور به خانواده‌اش بگوییم که این وصیت را شهید شفیعی گفته؟! چه نشانه‌ای بدهیم تا باور کنند؟! یک‌باره کاظم از قول شهید گفت: «به خواهرم(اسم خواهرش را برد) بگویید که فلان کار را انجام دهد، به فلان برادرم بگویید و.....» در همان حال نام کوچک تک‌تک اعضای خانواده را گفت و وصیتی که برایشان داشت را بیان کرد. در حالی که هیچکدامِ ما، از نام آنها خبر نداشتیم؛ یعنی در همان حال خلسه و ارتباط با شهید، وصیت‌نامه نوشته شد! واقعاً این قضیه عجیب بود. یعنی کاظم عاملو در ارتباط روحی با یک شهید در عالم دیگر، توانست بعد از وصیت‌نامه‌اش را بشنود و برای ما بگوید و ما بنویسیم!! بعد از مرخصی وصیت‌نامه را برداشتیم و رفتیم سراغ خانواده شهید شفیعی و آن را با یک جلد قرآن کریم به آنها تحویل دادیم و گفتیم این متعلق به شهید شماست؛ دست ما مانده بود. راستش را نگفتیم. نمی‌شد گفت. گفتیم باید آن را به دست شما می‌رسانیدم که رساندیم... . برشی از کتاب خاطرات بی‌نظیر https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
یک روز با کاظم از کوچه‌ای رد می‌شدیم، دیدیم پیرزنی نشسته و گدایی می‌کند. کاظم معمولا دست رد به سینه فقرا نمی‌زد و هر چقدر در توانش بود کمک می‌کرد؛ ولو مبلغ ناچیز. در این حین معمولاً کار جالب دیگری هم می‌کرد؛ مثل آن روز. پول را که داد، به محض اینکه پیرزن دعایش کرد کاظم گفت: «برای من دعا نکن، برای امام(ره) دعا کن. اگه امام(ره) زنده باشه، بهتره و خیرش به همه می‌رسه.» به تعبیری می‌خواست بگوید که عمر ما هم فدای امام(ره) و ولایت. یعنی تا این اندازه می‌خواست خودش را برای ولایت خرج کند و مایه بگذارد... . برشی از کتاب خاطرات بی‌نظیر https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
در تاریخ معاصر و در دفاع مقدس ما افراد بسیاری بودند که با عمل به دستورات دین، موفق به دیدار امام خود شدند. یکی از آنها شهید کاظم عاملو بود. او روستا زاده ای از اطراف سمنان بود اما به خاطر عمل به دستورات خداوند به جایی رسید که بارها به دیدار امام زمان مشرف شد. کاظم از چهار سال قبل از شهادت، زمان شهادت خودش را می دانست! او حرفهایی می زد که بسیار عجیب بود و تمام اینها را از امام خود شنیده بود... چند وقت پیش مشکلی داشتم و رفتم سر قبرش. کلی گله کردم که چرا حاجت همه را میدی ولی ما را نه؟! شب خوابش را دیدم. بهم گفت: من فقط وسیله ام. ما دعاها را خدمت امام زمان (عج) عرض میکنیم و حضرت برآورده میکنن. من واسطه ام ، کاره ای نیستم ، اگر چیزی میخواهید اول از امام‌زمان (عج) بخواهید... 📙برگرفته از کتاب سه ماه رویایی. اثر گروه شهید هادی. 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
نصیحتی از شهیدی خاص شهید کاظم عاملو کاظم یکی از عرفای عجیب و از شهدای غریب دفاع مقدس است https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
یک شب رفته بودم سر قبر شهید کاظم عاملو. دعای کمیل را در امامزاده یحیی خواندند؛ در جوار قبور . تصمیم گرفتم همان‌جا بمانم و نماز شبم را در کنار قبر شهید عاملو و اخوی شهیدم بخوانم. معمولاً شب‌ها یک ساعت به اذان صبح، درب امامزاده را باز می‌کنند. نماز را خواندم و زیارتی کردم که اذان صبح گفته شد. بعد از نماز صبح داشتم از سمت درب شمالی می‌آمدم بیرون که یکهو دیدم جوانی حدودا ۲۵ ساله با گریه و زاری وارد گلزار شد. جا خوردم. بلندبلند گریه می‌کرد! تا مرا دید صدا زد: «آقا، قبر  کجاست؟» با چشمانی گرد شده از تعجب نگاهش کردم. دوباره با لهجه کُردی سوالش را تکرار کرد و آمد جلوتر و تا آمدم حرفی بزنم گفت: «تو رو خدا بگو و خیالمو راحت کن! شهید عاملو این‌جا خوابیده ؟» با هم حرکت کردیم تا قبر مطهر را نشانش بدهم. ولی او بی‌تابی می‌کرد و می‌گفت : «من از کردستان اومدم!خیلی مشکل دارم. این شهید رو هم نمی‌شناسم؛ اومده به خوابم و گفته: بیا کنار قبرم تو سمنان. بیا هر مشکلی که داشته باشی به یاری خدا حل می‌شه...» این‌ها رو می‌گفت و همین‌طور گریه می‌کرد و زار می‌زد. قبر شهید عاملو را نشانش دادم. تا دید، خودش را انداخت روی قبر مطهر. گریه می‌کرد چه گریه‌ای! در همان‌ حال به زبان کردی شروع کرد به درد و دل کردن با . واقعا داد می‌زد و گریه می‌کرد. وقتی این‌طور دیدمش دیگر نایستادم؛ آمدم بیرون. ولی این برایم قصه‌ی عجیبی شد و ذهنم را مشغول کرد. 📙برشی از کتاب خاطرات بی‌نظیر شهید کاظم عاملو
روزِ‌وصلش‌باید‌از‌شرم‌آب‌گردیدن، که‌ما ‏در‌فراقش‌زندگی‌کردیم‌و‌جانی‌داشتیم محبوبِ من‌امام‌زِمانم! کجاست‌بارشی از ابرِمهربانِ‌صدایت؟! که زنده‌مانده‌دلم در هوایِ‌زمزمه‌هایت اَلْلّهُمَّ‌عَجِّــــلْ‌لِـــــوَليّكَ اَلْفَرَجْ💔 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🌺میلاد پر نور نبی مکرم اسلام، حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله و امام جعفرصادق علیه‌السلام مبارکباد 🌺 حضرت آیت‌الله بهجت توصیه‌های نورانی دربارۀ اهمیت و جایگاه ذکر صلوات دارند: «دعایی که خیلی مختصر باشد و کار مفصل را بکند صلوات است». 🔹همچنین می‌فرمودند: «کسی بخواهد دوستی‌اش و محبتش زیادتر بشود، در اذکار و آداب و… چیزی آسان‌تر از صلواتِ زیاد نیست؛ [هرکس] عاشقانه صلوات بفرستد می‌فهمد که چطور محبتش زیاد می‌شود؛ اما به‌شرط عقیده، که بفهمد این‌ می‌کشد او را به طرف معبود خودش و محبوب خودش. خدا می‌داند چه هست در این صلوات: «هر کس یک بار بر من صلوات بفرستد، یک ذره از گناهانش باقی نمی‌ماند». مقصود این است که از جمله آسان‌ترین چیزها در اذکار شاید همین صلوات باشد». 🔹 حضرت آیت‌الله بهجت این ذکر شریف را در مواردی از قبیل تحصیل حلم و بردباری، نفی خواطر، درمان عصبانیت، ایجاد مهر و محبت میان زن وشوهر، برطرف شدن مشکلات زندگی و رهایی از اعتیاد سفارش می‌کردند. ایشان معتقد بودند که ذکر شریف صلوات کارها را بسیار آسان می‌کند. همچنین می‌فرمودند: «یک بار در ایام زیارتی که برای زیارت به کربلا رفتم،حرم حضرت ابوالفضل علیه‌السلام خیلی شلوغ بود و به‌هیچ‌وجه نمی‌شد نزدیک شد؛ چند صلوات فرستادم و جلو رفتم که دیدم به ضریح چسبیده‌ام». https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام بر دوستان شهید ابراهیم هادی ماجرایی که نقل می کنم در یکی از شهرهای نسبتا دور افتاده کشور رخ داده، با کتابهای نذر فرهنگی. اولین و بزرگترین مدرسه دخترانه ی شهر ما به نام بنت الهدی بود. از سال ۹۰ به بعد این مدرسه مخصوص دخترانی شد که هیچ مدرسه ای اونها رو ثبت نام نمیکرد... به خاطر وضع بی حجابی و بی بندوباری... اصلا حیا میکنم خیلی چیزها رو تعریف کنم‌. اسم مدرسه معروف شده بود به بنت ... سال ۹۸با مسابقه ی کتاب سلام بر ابراهیم، طرحی را در مدارس به مناسبت دهه ی فجر اجرا کردیم. این طرح تا آخر اسفند ادامه داشت. باید صبحگاه تمام مدارس دخترانه شهرستان و روستاها را با کتاب سلام بر ابراهیم میرفتم. ۴۵ دقیقه بهم وقت میداد مدیر مدرسه تا سخنرانی کنم ... خدا را گواه میگیرم کل حرف هایی که از دهان من بیرون می اومد حرف من نبود، همش عنایت امام زمان عج و خود شهدا بود ... آخرای اسفند گفتم همه مدارس را رفتیم و فقط مونده مدرسه ی بنت الهدی ... گفتن بی خیال شو خواهر. رفتنت به این مدرسه الکی است. خودت را زجر نده و ... زنگ زدم به مدیر مدرسه. گفتم در جریان این طرح فرهنگی شهدایی هستید؟ دوست دارم صبحگاه مدرسه ی شما هم بیام. گفت ای خواهر چی بگم، ولی حالا بیا ولی اگر بچه ها سر صف بهت بی احترامی کردن ناراحت نشید. اینا با جیغ و کف و هورا ...اجازه نمیدن شما حرف بزنید. کار هر روزم این بود. انگار خود شهدا بهم یاد میدادن. دو رکعت نماز هدیه به امام زمان عج الله و ۲ رکعت نماز هدیه به روح آقا ابراهیم میخوندم. اون صبح که قرار بود این مدرسه برم خیلی دلم شکست‌. گفتم خودتون صبحگاه همراهیم کنید ... خلاصه با صلوات و توسل رسیدم دم در مدرسه ...وارد بر صبحگاه و چه صبحگاهی... ادامه دارد
صبحگاه شروع شد. معلم ها و کادر دفتری رو هم قبلا هماهنگ کرده بودم که بیان تو جلسه و چه جلسه ای شد. عنایتی شهدا... همه در سکوت کامل گوش می کردند. نور علی نور شد. الحمدالله اولین کاری که کردند، مدیر برای همه کادر دفتری و معلم ها کتاب سلام بر ابراهیم را هدیه گرفت و بهشون داد. بچه ها اکثریت مشتاق خرید کتاب داداش ابراهیم شدند ... کتابهایی هم که نشر شهید هادی به عنوان نذر فرهنگی برای ما فرستادید میدادیم به افراد بی بضاعت یا دخترهای آنچنانی... وقت نیست بیشتر توضیح بدم که چه اثراتی روی بچه ها گذاشت این نذر فرهنگی ... هر سال دهه ی فجر این مسابقه را داشتیم ... کار الحمدالله رونق گرفت شهرستان های جنوبی استان هم درخواست این طرح و این مسابقه را دادند و الحمدالله با عنایت خود شهدا خیلی تاثیرگذار و مفید بود ... سال ۱۴۰۰ دوباره همین طرح ولی با کتاب های شهدای دیگه مخصوصا عارفانه و علمدار شروع شد... یه روز تو ایام دهه فجر دیدم یکی تلفن ناشناس تماس گرفت بعد از سلام و احوالپرسی گفتند یه لطف کنید مدرسه ما را در اولویت قرار بدید برای صبحگاه و این بحث اخلاقی و مسابقه ی شهدا ... گفتم چشم. ببخشید کدوم مدرسه هستید؟ گفت مدرسه شهید ابراهیم هادی تعجب کردم. گفتم مدرسه پسرانه است؟ گفت نه دخترانه. گفتم دبستانه یا دبیرستان ؟ گفت دبیرستان تعجبم هر ثانیه بیشتر میشد. ما تو این شهر چنین دبیرستانی نداشتیم؟! با بغض گفت واقعا نمیدونی کدوم مدرسه است؟ گفتم نه به خدا. ادامه دارد.‌..
وقتی تعجب من را دید گفت من خانم فلانی هستم. مدیر مدرسه ی بنت الهدی. اونقدر این کتاب روی معلم ها و دانش آموزان مدرسه ی ما تاثیر گذار بود که همه درخواست کتاب داشتند ... بعد تقاضای بچه ها تغییر نام مدرسه بود! من الان یک ساله از طریق نامه نگاری با آموزش و پرورش و بنیاد شهید و با عنایت خود داداش ابراهیم شما... مدرسه ی ما که معروف شده بود به فساد، مجوز اسم این شهید را برای این مدرسه گرفتم. الان هم تابلوی مدرسه ی دخترانه شهید ابراهیم هادی سر در مدرسه نصب شده ... گفتم چشم با کمال میل پس فردا صبحگاه مدرسه ی شما ان شاءالله قطع کرد ... باورم نمی شد. زنگ زدم به یکی از معاونین پرورشی فعال شهرستان ... گفتم راست راستی اسم مدرسه ی بنت الهدی شده شهید ابراهیم هادی؟ گفت آره خواهر، مدیر این مدرسه ما نمی دونیم چه معجزاتی از این شهید دیده ... از بالا هم اول خیلی بهش گیر دادن که این همه شهیده ی بانو داریم، چرا شما اصرار دارید که اسم مدرسه ی دخترانه را به اسم یه شهید مرد بزنیم و ... ولی اونقدر پیگیر شد تا بنیاد شهید و ... موافقت کردند هر کس تو این مدرسه یه حاجتی از این شهید گرفته بود. اوضاع مدرسه کامل تغییر کرده ...خودشون خوب بلدن چه جوری کارها را پیش ببرن ... آقا ابراهیم یه تنه داره بار کار فرهنگی تو این کشور امام زمان عج الله رو انجام می ده. الحمد الله رب العالمین 🤲
تشکر ویژه داریم از عزیزانی که هر ماه در نذر فرهنگی ماهانه کتاب شرکت می نمایند. بیشتر کتاب سلام بر ابراهیم و سه دقیقه در قیامت به صورت وقف در گردش برای دوستانی که در مدارس مناطق محروم فعالیت دارند ارسال می‌شود. با زدن روی شماره کارت کپی می شود. کارت رسالت
5041721067387564
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ناصر الدوسری کویتی کارشناس سیاسی: اگرحزب الله نبود بیروت صهیونیستی شده بود اگر انصارالله نبود صنعاء تابع سعودی شده بود اگر حشد الشعبی نبود امروز داعش در عراق حکومت می کرد اگر ارتش سوریه نبود سوریه امروز عثمانی شده بود اگر ایران نبود، آمریکا به همه خواسته‌هایش در منطقه رسیده بود 🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 که بود؟ در میانه جنگ ایران و رژیم بعث وقتی ایران تنها بود و غرب همه تسلیحاتش را روانه عراق می‌کرد فرانسوی ها در تحویل سوپراتانداردهایی که قراردادشان را پیشتر با صدام بسته بودند تردید کردند آمریکایی ها میانداری کردند و به فرانسوی‌ها گفتند از حکومت ضعیف ایران نترسد و جنگنده‌ها را برای استفاده صدام در اختیارش قرار دهد جنگنده ها روانه عراق شدند و هزاران جوان ایرانی را در چندعملیات پرپر کردند ایران تنها بود و حزب‌الله، جوان. ابراهیم عقیل آن روزها از نیروهای عملیاتی نسل اول حزب‌الله بود که می‌خواست انتقام جوانهای ایرانی را بگیرد نزدیک به صد فرانسوی و ۴۰۰ آمریکایی، در حملاتی که عقیل فرماندهی‌شان کرد به درک واصل شدند. آمریکا دیوانه شده بود فرانسه بعد از نبرد الجزایر، این میزان کشته را تجربه نکرده بود وزیر خارجه وقت فرانسه بعد از این حملات گفت:«ما تازه انقلاب ایران را شناختیم» آمریکا ۴۰ سال به دنبال طراح آن عملیات بود. یکی از طراحان و مجریان عملیات های موفق ۱۹۸۳, دو شب قبل در ضاحیه، مهمان رسول الله شد. سردار رشید اسلام ابراهیم عقیل https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
💐 🍃🌸 ای که فصل آمدنت 🍃🌼 زیباترین فصل زندگانی است 🍃🌸 و حضورت، گویاترین پیام آشنایی 🍃🌼 ای که باب خدایی و واسطه فیض 🍃🌸 دریای رحمتی و بی کران مهر 🍃🌼 مارا دریاب... 🌸🕊 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 🕊🌸 💐 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود 💐 🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج 🌷 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
ڪم‌نبوده‌اند‌ڪسانی‌ڪه‌ازاین‌دنیا‌رفتند و‌درنامه‌اعمــالشان‌فقـــط‌این‌ثبت‌شده‌بود‌ڪه: «می‌خـــــواست‌آدم‌خــــــوبی‌باشـــد»  اما‌برای‌خــوب‌شدن‌نه‌حــرڪتی‌ڪرد نه‌ســــرعتی‌داشت‌نہ‌سبقتی...  ️ https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🌡 دمای زمین صحرای قیامت چقدر است؟! ⏱زمان مطالعه ۱ دقیقه⏱ ☘روزی پیامبر، سلمان و ابوذر را فراخواند و به هر کدام در همی داد تا خرج کنند. سلمان آن درهم را به فقیری بخشید، ولی ابوذر برای مخارج روزمره اش آن را صرف کرد روز بعد پیامبر هر دو را نزد خود خواند و به صحرا برد. طبق دستور پیامبر، اجاقی درست کردند و آتشی روشن کردند و سنگی را روی اجاق گذاشتند تا داغ شود. فرمودند: «هر کدام بروید روی این سنگ بایستید و بگویید در هم دیروز را چه کردید.» سلمان رفت روی سنگ داغ، یک جمله گفت: «در راه خدا انفاق کردم» و زود پرید پایین. ابوذر رفت روی سنگ داغ و شروع کرد به توضیح که از آن یک درهم مقداری را نان خریدم، کمی از آن را خرما خریدم، بعد مقداری را برای اسب علوفه خریدم. ناگهان فریادش بلند شد که «سوختم!» پیامبر فرمود: «روز قیامت زمین داغ تر از این سنگ است و آدم باید بایستد حساب پس بدهد...» 📙خزینة‌الجواهر فی زینت‌المنابر، ص۱۵۰ 🌱البته در روایت آمده است که در روز قیامت برای ضروریات و کفاف زندگی مثل غذا، لباس، خانه همسر و.... حسابی نخواهد بود، ولی بیشتر از آن، یعنی تجملات و تشریفات هر چند از مال حلال باشد، حساب دارد. (استاد عالی) https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🔴 فردی که از شیطان عبرت نگرفت و... 🍃من در جمع افرادی که در برزخ گرفتار بودند همینطور خیره خیره به اطراف نگاه میکردم.‌ یک باره دیدم شخصی شبیه به مورچه روی زمین قرار دارد ولی گردنش مانند‌ فنر بزرگ شده! عجیب بود که اندام ریز او در لجن‌زار افتاده و دست و پا میزد! پرسیدم شما چه کسی هستید؟ چرا اینقدر کوچک و ریز شده‌اید؟! 🍃سرش را به سمت من برگرداند و گفت: من تقاص پس می‌دهم، تقاص تکبر. من هیچ کس را نمی‌توانستم از خودم بالاتر ببینم. و جای درمان تکبر، آن را درون خودم پرورش دادم. من همان کاری را کردم و مسیری را رفتم که قبل از من شیطان رفته بود. خوی تکبر همینطور در من بزرگتر شد. من از شیطان عبرت نگرفتم و با گسترش روحیه تکبر، دیگر صفات زشت را هم در خودم گسترش دادم... 📙کتاب نسیمی از ملکوت https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63