فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فن کمر بهروز با گزارش هادی عامل😂
😊 https://eitaa.com/joinchat/3079667751C2dd131ce16
✍حاج آقا قرائتی :
عیبجویی و طعنه زدن، به هر نحو که باشد: غیابی یا حضوری، با زبان یا اشاره، شوخی یا جدی، مربوط به کار و صنعت یا آفرینش و طبیعت
💥از نظر قرآن، کاری زشت و حرام است.
«وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ» (همزه/۱)
وای بر هر عیبجوی مسخرهکنندهای!
📔 تفسیر نور
#کانال_عارفین
@arefin
🌸🖇
دوستانش میگفتند: هادی این سالهای آخر وقتی ایران میآمد، بارها روی صورتش چفیه میانداخت و میگفت: اگر به نامحرم نگاه کنیم راه شهادت بسته میشود... :)💔💫📿
#رازشهادت 💔
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
❇️زندگی به سبک شهدا❇️
💥 "بپیوندید" ↙
@zndgi_b_sabkshohda
⭐چشم انتظاری حتی در 13 بدر
❤️🍃خانمی داستانی برایم گفت که نه حزب اللهی بود و نه چادری....!👇
🌴گفت روز ۱۳فروردین امسال طبق روال سالهای گذشته وسایل لازمه گردش را در ماشین جا بجا میکردم...
پیر زن خوش رویی مقابل خانه اش در یک صندلی کوچک نشسته بود و ذکر میگفت با تسبیح...! ما همگی حرکت کردیم و رفتیم به طرف طبیعت که روز سیزده را بدر کنیم... برای اینکه به ترافیک طاقت فرسای عصر نخوریم یک ساعت به غروب مانده از پارک جنگلی به طرف خانه حرکت کردیم...!
🌸🍃وقتی که رسیدم به محله خودمان با کمال تعجب دیدم که همان پیر زن همسایه نشسته بر در خانه اش و مشغول پاک کردن برنج است... برایم عجیب بود، چون تنها روزی که هیچ کس در شهر نمی ماند، این پیرزن تنها نشسته بود و مشغول کارش بود... کنجکاو شدم و رفتم جلو و سلام کردم.. خیلی گرم سلامم را جواب داد و احوالم را پرسید... بدون مقدمه رفتم سر اصل مطلب و کنجکاوی ام را در حد یک سوال از پیر زن همسایه پرسیدم که: مادر جان چرا تنها نشستی؟
خب پاشو برو گردشی، تفریحی چیزی!!
من از صبح که رفتم شما اینجا بودی تا حالا.....!!
💐پیر زن گفت دخترم بشین....! کنارش نشستم...! از کیف پول کوچکش که در بغلش گذاشته بود عکسی در آورد که دنیا بر سرم خراب شد. عکس چهار فرزند شهیدش را به دستم داد و یکی یکی اسم شان را با تاریخ شهادت و محل شهادت گفت برایم....ماتم برده بود...😇😭😰
دست روی عکس آخری گذاشت و گفت این عکس رضاست که میگن تو اروند غواص بود ولی هنوز از اون خبری نیست...😰
🍀گفت منتظرم شاید کسی بیاد و خبری بده...!بنده خدا پدرش سه سال پیش به رحمت خدا رفت...حالا منم و خودم تو این تنهایی، که منتظرم شاید از رضام خبری بیارن...محسن و احمد و صادق بهشت زهران ولی دلم پیش رضاست تا نیاد نمیتونم کاری کنم...به خودم آمدم دیدم که صورتم خیس اشک هست و اصلا حواسم نبود که مادر هم مثل من غرق در اشک بود... رویش را بوسیدم و برگشتم خانه
👈و الان فهمیدم که من امنیت و عزت و تفریحم را مدیون مادرانی هستم که دست گل به آب دادند.....
#کتاب_کشکول_خاطرات_دفاع_مقدس
#ناصر_کاوه
🌿باکلیک برروی ادرس زیربه مابپوندید
@nasserkaveh44
💥13بدرما👈13بدر اونا👇
🍁سبزه یک فرمانده چگونه در سیزده بدر گره خورد 🍁
⭐ بچهها به اميد مسافرت شيراز لباس عيدشان را نميپوشيدند. هر روز نگاهي به لباسها ميانداختند، لحظهاي ميپوشيدن و از تن شان درميآوردند. ميگفتند: 👈 بايد بابا بياد و ما لباس تازهمون رو وقتي به شيراز ميريم، بپوشيم...
⭐ تمام سیزده روز عيد، بچهها در انتظار بودن كه بابا بيايد و لباس تازه بپوشند و به شيراز برويم. هر زنگي كه به صدا در ميآمد، به اميدي كه بابا هست، براي باز كردن درحياط سبقت ميگرفتند. حياط منزل را كه خاكي بود، باپول عیدی دو نفرمان موزائيك و یک قسمت هم باغچه گل درست کرده بودم. بچهها ميگفتند اگر بابا بياد و در حياط رو باز كنه، فكر ميكنه اشتباهي آمده و خونهي ما نيست، چون حياط ما قشنگ شده. او از موزاییک کردن حیاط باخبرنبود. چون تصمیمی بود که خودم گرفته بودم و تا آن زمان تلفن هم نکرده بود تا مطلع بشه.
⭐اين انتظار درست 13 روز طول كشيد و ما چشم به راه آمدنش بودیم. نه تنهاد با بچه ها جایی نرفتم بلکه تماما مشغول کارهای بنایی بودم و چشم به راه، که هر لحظه زنگ در به صدا در بیاد و وارد بشه. تا غروب شب سیزدهم کار بنایی تمام شد. باز هم از محمد خبری نشد، حالم گرفته شده بود. لباس بچه ها را پوشاندم و رفتم منزل مادرم...
⭐ساعت حدودا نه صبح بود. صداي موتور از كوچهي منزل مادرم به گوشم رسيد. از جا پريدم كه محمد است، ولي نبود. برادرش بود. عجيب بود، برادرش صبح روز سيزدهبدر، اينجا چه ميكند؟...
⭐جلو رفتم و سلام كردم. چه عجب داداش؟😇 خورشید از کدوم ور بیرون اومده؟...نیم نگاهی هم به چهره من نکرد. درحالي كه وسايل داخل خورجين رو اين طرف و آن طرف ميكرد با لبخندي مصنوعي گفت: گفتم همسر و فرزندان برادرم تنها هستن به دنبال شان بيام و امروز رو با هم باشيم. بعدش از من خواست كه لباس بپوشیم با اون بريم بیرون. مانده بودم، میدونستم اون چنین روحیه ای نداره...
⭐خدايا چه شده؟...چه اتفاقی افتاده؟... از طرفی هم فکر کردم شاید نگران بچه های برادرش بوده که تمام تعطیلات جایی نرفتن... ویا ممکن است برادرش از جبهه برگشته باشد و میخواد منوغافلگیر کند. سجاد جلوي موتور نشست، سوده پشت عمو، من هم يك طرفه ترک موتور نشستم. مردم را می دیدم که هر کدام با اسباب و اثاثیه ای به سمتی می روند. یکی به طرف کوه، یکی به طرف دریا. از مسائل مختلف صحبت ميكرد...
⭐ابتداي روستاي شان كه رسيديم، گفتم: راستي داداش از بچهها خبر نداريد؟...
با كمي مكث جواب داد: 👈 چرا شنيدم حسين املاكي، 💞شهيد شده... 😰
می دونستم محمد و حسین معمولا با هم دیگر هستند.بلافاصله محمد رو در كنارش احساس كردم و از داداش پرسیدم: پس محمد چي؟...
⭐به چهرهاش توی آينهي موتور نگاه كردم. منتظر عكس العملش بودم. جواب داد: بچهها خبر آوردن كه محمد هم زخمي شده. با خودم گفتم زخمی عیبی نداره. حداقل دوباره می تونم ببینمش. گفتم: كدوم بيمارستان بستريه؟ چشمانم همچنان به آينهي موتور دوخته شده بود كه چه جوابي ميدهد، اما جوابي نداد. دوباره تكرار كردم كدوم بيمارستان؟ ناگهان از آينه ديدم چشماش پر از اشك شده و فکش می لرزه...😇
⭐ گفتم: 👈 💞محمدشهيد شده؟😰 سکوت کرد و جوابي نداد. من جواب خودم رو گرفتم. به يكباره به ياد وصيت محمد افتادم : دوست دارم اگر خبر شهادتم روشنيدي بگي"انا للّه و انا اليه راجعون." 👈صداش توی گوشم می پيچيد. انگار تمام آب بدنم خشك شده بود... 😭به زور خودم رو به ميلههاي موتور چسباندم و آروم گفتم: "انالله و انااليه راجعون. "داداش گفت: مواظب باش.بابا و مامان چیزی نميدونن تا چند لحظهي ديگه بچههاي سپاه میان و به اونا خبر ميدن. من از ديروز خبر دار شدم، ولي نتونستم بهشون بگم...😣
⭐به منزل پدرشان رسيديم. هر دو در كوچه باز بود. بابا و مامان محمد روي لبهي چاه آب توی حیاط نشسته بودند و چشم به راه بودند. سلام كردم...👈 اتفاقاً شب گذشته عمهي مادرم هم فوت كرده بود. مامان حالتم را ديد و گفت: سيّد، عيبي نداره پير بود. مرده كه مرده. پيرا بايد بميرن و جونا بمونن. شاد باش. انشاءالله امروز دیگه محمد سرو کله ش پیدا میشه. یادت میاد پارسال هم بعد از سیزده اومده بود...؟
⭐سعي كردم برگردم تا پشتم به آنها باشد. مبادا تغييرات توی چهرهام رو ببينند. تعارفم کردن برم بالا. از چهار پلهي منزل شان نميتوانستم بالا بروم. ديوار خانه را با دست گرفتم و بالا رفتم. به هر سختي بود وارد اتاق شدم. ميوه، آجيل و شيريني وسط اتاق بود. گوشهاي نشستم و به ديوار تكيه دادم. طبق معمول بچهها در حياط شروع به بازي كردند. پدرش پرتقال و پسته ميخورد و پوستش را به طرف من پرت ميكرد و ميخواست با شوخي های همیشگی اش خوشحالم كنه. ⭐زير لب از خدا طلب صبر ميكردم كه مادر با پدر به تندي برخورد كرد كه چه كارش داري، ولش كن، سر به سرش نگذار ابراهیم، حوصله نداره. 13 روزه كه چشم به راه پسرته، حق داره، به حال خودش بذارش. آقاجون هم ولكن نبود كه نبود. من حال شوخي نداشتم...😢
👈 چندين بارخواستم داد بزنم. ولي به نفسم مسلط شدم وسكوت كردم. با خودم ميگفتم: "خدايا دارم منفجر ميشم.😳 چراب چههاي سپاه نميآیند؟😇
⭐در همين گيرودار بودم كه صداي چند ماشين و هياهو از بيرون خانه به گوش رسيد. گفتم: آقاجون پاشو كه دوستهاي محمد اومدن دیدنت."👈 سرتان را درد نیاورم اینطوری بود که من در سیزده عید سبزه زندگیم برای همیشه گره زدم😰
#کتاب_مرواریدهای_بی_نشان
#ناصر_کاوه
راوی سیده نساء هاشمیان همسر سردار شهید اصغریخواه به👈 گزارش جهان به نقل از مشرق
💨دعوتید به کانال شهدا
@nasserkaveh44
💢 «سندروم دست بیقرار» به روایت یک جانباز اعصاب و روان
♨️ «.. چند بار خانمم را بدرقم زدهام، آن چنان که از دماغش خون آمد. پسر بزرگم حالا هفت سالش است. یکبار در اوج عصبانیت او را چنان زدم که صورت و چشمش کبود شد و ورم کرد.😔
🔸 حالا آن اتفاقات که یادم میآید، گریهام میگیرد. دخترم را با پارچ آب زدم و پسرم را با لیوان چای داغ. با کوچکترین حرکات بچهها ناخواسته عصبانی میشوم؛ حتی برای عوض کردن کانال تلویزیون. ترجیح میدهم بیشتر بیرون از خانه باشم تا به بچهها آسیب نرسانم.😞
🔹همسرم مشکل قلبی پیدا کرده است. عصبانی که میشوم، همسرم از ترس میلرزد. بارها گفته است "اول سعی کن عصبانی نشوی. اگر شدی، من و بچهها را نزن. اگر زدی، به پاهای ما بزن"
ولی آن وقت کنترل ندارم و اختیار دست خودم نیست. مغزم فرمان میدهد بزن و نمیگوید کجا بزنم. ...»🤦♂
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصر_کاوه
📚 بریدهای از کتاب «از دشت لیلی تا جزیره مجنون»؛ خاطرات رزمندگان افغانستانیِ هشت سال دفاع مقدس
نویسنده: محمد سرور رجایی
کانال شهدا👇
@nasserkaveh44
خون شهدا، ابزاری برای اعتباربخشی برخی مسئولان است
پدر شهید محمدحسین حدادیان: متأسفانه برخی مسئولین بجای اینکه خودشان را برای اهداف شهدا خرج کنند، از خون شهدا برای اعتبار بخشیدن به خود و عملکردشان استفاده میکنند.
✔️شهادت شهید حدادیان در شناخت چهره حقیقی #دراویش برای عامه مردم چه اثری داشت؟
✔️آیا پس از واقعه #گلستان_هفتم از طرف دراویش اقدامی برای کسب رضایت خانوادههای آنها شده است؟
✔️دلایل حمایت شبکههای معاند جمهوری اسلامی از فرقه گنابادی چیست؟
✔️پدر شهید حدادیان از مسئولین چه انتظاری دارد؟
در گفتوگوی اختصاصی مفاز با پدر شهید حدادیان بخوانید👇👇👇
bit.ly/2QWipz4
🇮🇷 @shahidhadadian74
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطره مجروح جنگی که او را دو بار پیدرپی به سردخانه بردن ... !!
🔻برای پیوستن به شبکه روشنگری Mtv لینک زیر را لمس کنید:
@Mtv_Mahboobi
🌼 دین و علم
♦️در ایام کرونایی، عزیزی این پرسش را ارسال داشت:
🌹 سوال بنده در این بحران کشور که دچار ویروس کرونا شده مسجد و نماز جمعه و حرمین ائمه علیه السلام بسته شده بعضی ها میگن دین در مقابل علم زانو زده نظر شما بزرگواران چیه بفرمایید تا ما استفاده ببریم ببینیم دین بالاتر است یا علم؟
♦️پاسخ:
🔴 مطلب اول:
🔹فرو کاستن دین به بخشی از آن مثل حضور در مساجد و زیارت حرمهای اهلبیت(علیهم السلام) صحیح نیست. بلکه دین یک حقیقت جاودانه و متعالی است که محور آن عقاید و باورهای توحیدی است #اعتقاد عمیق به خدا و درک #حضور_خداوند در زندگی و #عشق_قلبی به آن مبدا هستی و #رفتارهای_مومنانه_و_مسئولانه حقیقت دین است.
🔹دین در دلها و قلبها جای دارد و نشانه آن محبت و عشق به خداوند و اولیای خداست. دین زمان و مکان، مشرق و مغرب، خانه و مسجد نمی شناسد و هر کجا که #دل_خدایی بود دین همان جاست.
«قَلْبُ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ» (بحارالأنوار، ج55، ص39) قلب مؤمن عرش الهی است. ما بالاتر از عرش الهی نداریم.
همچنین بزرگان فرموده اند: قلب انسان بیت الله است، یعنی خانه خدا است. قلب انسانِ مومن مسجد و کعبه است و انسان در همه حال باید قلبش را آباد کند و با قلب خدا را یاد کند.
به همین جهت امام علی(علیه السلام) وصیّتی که به امام حسن(علیهالسلام) میکند:
«فَأُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ يَا بُنَيَّ وَ لُزُومِ أَمْرِهِ وَ عِمَارَةِ قَلْبِكَ بِذِكْرِهِ وَ الِاعْتِصَامِ بِحَبْلِه»نهج البلاغه
(ای پسرم تورا وصیت میکنم که تقوای الهی را رعایت کن و ملازم اوامر الهی باش و همواره #قلبت را با ذکر الهی آباد کن و به ریسمان الهی چنگ بزن)
🔹 آنکه دیندار و مومن است می داند که همه جا نشانه و آیت خداوند است و به هر جا رو کنی وجه خدا و رنگ خدایی دارد چون او چشم خدابین دارد و خدا را با قلب مییابد.
خداوند متعال در سوره بقره می فرماید:
وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ
ﻣﺎﻟﻜﻴّﺖِ ﻣﺸﺮﻕ ﻭ ﻣﻐﺮﺏ ﻓﻘﻂ ﻭﻳﮋﻩ ﺧﺪﺍﺳﺖ ; ﭘﺲ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻛﺠﺎ ﺭﻭ ﻛﻨﻴﺪ ﺁﻧﺠﺎ ﺭﻭﻱ ﺧﺪﺍﺳﺖ . ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺧﺪﺍ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻋﻄﺎ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﻭ ﺩﺍﻧﺎﺳﺖ .(١١٥)
🔹مسجد و زیارتگاه نیز یکی از راه های ابراز دین داری و تجدید قوای معنوی است. مسجد و زیارت تمام دین و حقیقت دین نیست هر چند در زندگی دیندارانه بسیار مهم و ارزشمند است و بر قدرت قلب و همبستگی مومنان میافزاید.
🔴 مطلب دوم:
🔹دین اسلام #دین_جامع است و نسبت به همه ابعاد انسانها و زندگی بهتر آنان توجه دارد و همه ابعاد زندگی چه امور مادی و چه معنوی، جسمانی و با روحانی، فردی و یا اجتماعی در دین مهم هستند و حفظ آنها و #مراقبت_از_سلامت جسمانی و روحانی واجب است و جزو دستورات دین است. همه شریعت اسلامی و احکام و تکالیف دینی برای حفاظت از سلامت جسمانی و روحانی انسان در جهت پیشرفت و تعالی انسان و جامعه است.
🔹 دین حقیقی دستور می دهد که حفظ جان افراد و مراقبت از سلامت جسمانی و روحانی اجتماع واجب است و هیچ کس حق ندارد سلامت فرد و جامعه را به خطر اندازد. دین می گوید که خواندن همه علوم و فنون لازم برای سلامت جامعه مانند علم #طب و #پزشکی واجب و جهاد است و رعایت دستورات علم و پزشکی نیز بر همه مردم لازم است و سرپیچی از نظرات و دستورات کارشناسی پزشکی گناه است و موجب عقاب می شود.
همچنین باید اضافه کرد که اگر به نظر پزشک متخصص و متعهد، یک واجب دینی برای سلامت انسان خطرآفرین باشد آن عمل واجب ملغی میشود و نباید آن را انجام داد.
به همین جهات در روایات علم پزشکی و علم بدن انسان محترم شمرده شده است.(بحار الانوار، ج 1، ص 218)
✔️ پس هیچ تقابل و تعارضی میان دین و علم نیست و همه علومی که برای انسان و جامعه در مسیر سعادت و سلامت #نفع_مشروع داشته باشد و با چارچوب مبانی و اهداف اصلی دین هماهنگ باشد خود بخشی از زندگی دیندارانه و مورد توجه و عنایت دین است و دستورات و تجویزهای آن بخشی از حیات_مومنانه و دیندارانه است و عمل مخلصانه به آن اجر و ثواب دارد و سرپیچی از آن عقوبت در پی دارد.
@hodanandboshra
#نویسندگان_حوزوی
@howzavian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸وقتی حاج قاسم سردار قاآنی و حسین پورجعفری رو توبیخ کرد!!
✍🏻 در تاریخ بنوسید بزرگترین ژنرال نظامی جهان مشکل مالی داشت ولی حاضر نشد پولی که حقش بود را بگیرد...
#حاج_قاسم_سلیمانی🌷
🆔 @sardar_shahid_soleimani
صبح ڪہ نـہ!
تمام #عمـــرم
بہ خیر مےشود
اگر سایہ ای از خلوصتان بر اعمالم افتد...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#روزتون_شهدایی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
4_5769488027516667969.mp3
6.47M
🔖در دوره آخرالزمان چه کارهایی انجام بدیم؟
🎤 استاد هاشمی نژاد
┈┉┅━❀✨❀━┅┉┈
@chadoreh_khaki73
┈┉┅━❀✨❀━┅┉┈
[°•طنزجبهه 😅•°]
مثل اغلب دوستان، من را هم خانواده نمی گذاشتند بروم جبهه.
یك بار به قصد رفتن حمام خیلی عادی از خانه خارج شدم – كاری كه همه بچه ها بلد بودند و به این وسیله ساك حاوی وسایل و لباسهایشان را از خانه خارج می كردند.
بعد از چند روز كه در پادگان بودیم رفته بودم حمام گردان. موقع برگشتن گفتم بد نیست یك تلفن به خانه بزنم. به مادرم تلفنی گفتم: خدا می دونه تازه الان از حمام اومدم بیرون و تا برگردم خونه، فكر می كنم چند ماه طول بكشه!😬😂
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
❇️زندگی به سبک شهدا❇️
🍂
🔻 #دفاع، از دیروز تا امروز
گفتگویی دوستانه با محسن رضایی
قسمت اول 👇
دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، شامگاه شنبه سوم مهرماه 1395 در برنامه زنده «تیتر امشب» در شبکه خبر، با گرامی داشت هفته دفاع مقدس گفت: درود میفرستم به روح بلند حضرت امام که فرمانده این دفاع مقدس بودند. بهویژه شهدا و جانبازان عزیز و بالاخص جانبازان شیمیایی که هنوز درگیر دفاع هستند و هر چند مدت خبری میشنویم که یکی از ایشان به عروج الهی رسیده و شهید میشود.
در آغاز، مجری برنامه به عبارت "جعبه سیاه جنگ" و باز شدن این جعبه اشاره کرد و از فرمانده سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس در این مورد سوال کرد. دکتر رضایی گفت: جعبه سیاه همانطور که از اسمش پیداست مکالمات خلبانان با یکدیگر و با مرز رادار فرودگاهها است. مقر تصمیمگیریها و اقداماتی که داخل هواپیما و بیرون آن صورت میگیرد. جنگ هم همینطور است. جنگ هم جعبه سیاهی دارد که شامل مراکز تصمیمگیری و مکالمات فرماندهان با یکدیگر و تحولاتی که در جنگ رخ داده و پاسخی که فرماندهان به حوادث جنگ دادند، میشود. این قسمت هنوز برای مردم باز نشده و آنچه باز شده، بیشتر صحنههای بیرونی جنگ یعنی خط مقدم، درگیریها، پیشرویها و شکستها است. اما چگونگیاش در آن جعبه سیاه است؛ اینکه چرا بعضی جاها عدم فتح داشتهایم، در آن جعبه سیاه است. آن جعبه وقتی باز میشود بسیاری از حوادث روشن میگردد که مثلا چگونه ما در کربلای پنج یا فاو تصمیم گرفتیم یا چه بحثهایی در جریان بوده و چه مسائلی گفته شده؟ این قسمتها هنوز پخش نشده و خوشبختانه ما الان حدود سیهزار نوار ضبط شده داریم. به تعبیری میشود گفت که جعبه سیاه، همین سیهزار نوار ضبط شده است که تنها تکههایی از آن در مجلاتی چون نگین چاپ شده. تا الان این کار بهطور کامل انجام نشده اما به مرور صورت میگیرد.
من قبلا سعی میکردم وارد این حوزهها نشوم و پرهیز داشتم. حتی خاطراتم را هم منتشر نکرده بودم. اما الان دو سه سال است که شروع کردیم و اولین بخش خاطرات من، با عنوان کتاب راه بیرون آمده است و چند روز پیش صد و بیستمین جلسه تاریخ شفاهی را ضبط کردیم و احتمالا با شصت جلسه دیگر، توضیحات من به پایان میرسد. این خاطرات در فرصتی از دوران حیات من یا بعد از من، چاپ میشود. الان مثل گذشته برای خودم محدودیتی قائل نیستم و سعی میکنم حقایق جنگ را بازگو کنم.
#پیگیر_باشید👋
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #دفاع، از دیروز تا امروز
گفتگویی دوستانه با محسن رضایی
قسمت دوم 👇
🔻دکتر رضایی در پاسخ به این سوال که مهمترین نقد شما به راهبردهای نظامی چیست، اظهار داشت: معمولا جنگها پیچیده ترین رویداد های سیاسی کشورها هستند. جنگ، که تنها نبرد خط مقدم بین رزمندگان و دشمن نیست. یک بخش از جنگ صحنه نبرد است، بخش دیگر جنگ، عده و عُده نیروها است. یک بخش، مسائل اقتصادی است و یک بخش آن روحیه یک ملت و آمادگی برای فداکاری. همه اینها در کنار هم نتیجه جنگ را مشخص میکنند. جنگ، تنها تیراندازی دو گروه به طرف هم نیست.
استاد دانشگاه جامع امام حسین ادامه داد: تصور نسل سوم و چهارم انقلاب باید نسبت به حادثه جنگ روشن شود. به این موضوعات کمتر پرداخته شده. جنگ پیچیده را کشورهای با تجربهای که صد سال و دویست سال تجربه اداره حکومتداری دارند، بهخوبی اداره میکنند. اما در ایران ما یک سال و نیم تجربه حکومت داشتیم. مسئولانمان و یا فرماندهان جنگ، تجربه حکومتداری نداشتند. برادران عزیز ارتش ما در هیچ جنگی شرکت نکرده بودند. حالا یک جنگ بزرگ در ابتدای حکومتداری حاکمان و فرماندهانمان اتفاق میافتد. یکی از دلایلی که دشمن فکر میکرد صد در صد موفق میشود همین بود. مثلا در بعد سیاسی، مقام معظم رهبری و آقای هاشمی رفسنجانی بیشترین نقش را داشتند. مخصوصا آقای هاشمی در صحنههای عملیات میآمد و حضور پیدا میکرد. هر دو عزیز تجربه حکومتداری نداشتند. یک مقدار آشنایی با مسائل نظامی داشتند. تجربه حکومتداری به این معنا که مثلا چهل سال و پنجاه سال تجربه داشته باشند نبود. خود ما فرماندهان هم در جنگی شرکت نداشتیم. قبل از انقلاب کار چریکی میکردیم و اسلحه را میشناختیم اما اینکه بیاییم و جنگ را اداره کنیم در تجربه ما نبود. هم دولتمردان ما و هم نظامیان ما تجربه حکومتداری نداشتند. جنگ این تجربه را میخواهد چرا که در جنگ باید ملتی را بسیج کرد. دیپلماسی و سیاست خارجی دارد. چند اتفاق مهم افتاد که ما توانستیم از این جنگ سرافزار بیرون بیاییم. یکی اینکه مسئولان سیاسی و فرماندهان نظامی ما، انسانهای شجاع و هوشمندی بودند. مقام معظم رهبری که ریاست شورای عالی دفاع را بر عهده داشتند و آقای هاشمی که بعد از سال 62 بهعنوان فرماندهی آمدند، افراد بسیار شجاعی بودند و قدرت یادگیری فراوانی داشتند. البته فرماندهی هم داستانی دارد که بعدا توضیح میدهم. یک اتفاق که میافتاد از آن ده درس میگرفتند و در عملیات بعدی و در دیپلماسی بعدی از تجاربشان استفاده میکردند.
مجری برنامه سوال کرد، آیا در جنگ عملیاتی بوده که بهتر بود انجام نشود؟ رضایی گفت: قطعا چنین عملیاتی بوده است. والفجر مقدماتی را بهجای چند مرحله، فقط یک مرحلهاش را انجام میدادیم کافی بود. در کربلای چهار هم باید گردانهای کمتری را وارد میکردیم.
#پیگیر_باشید 👋
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #دفاع ، از دیروز تا امروز
گفتگویی دوستانه با محسن رضایی
قسمت سوم 👇
مجری پرسید، حضرت امام در جریان این عملیاتها بودند؟
سرلشکر رضایی تصریح کرد: امام در جریان جزئیات قرار میگرفتند. ایشان دخالت نمیکردند، جز در مواردی که تذکراتی به آقای هاشمی یا به من و به برادرمان صیاد شیرازی میدادند.
رضایی در مورد سختترین عملیات در دوران دفاع مقدس اظهار داشت: از نظر فشارهای دشمن، عملیات فاو، سخت بود. بعد از اینکه آنجا را گرفتیم در پدافند 75 شبانه روز، بدون اینکه شبها بخوابیم پیوسته و مستمر جنگ داشتیم. در عملیات کربلای پنج 20 شبانهروز از زمین و آسمان گلوله میبارید. زمین مثل غربال شده بود.
وی در پاسخ به این سوال که موفقترین عملیات را کدام میدانید، پاسخ داد: عملیات فاو؛ یعنی والفجر هشت و کربلای پنج. بیشترین شهید هم در کربلای پنج بود. بیشترین شهید را بهخاطر شدت آتش و تمرکز آتش داشت. چون ما داشتیم به بصره نزدیک میشدیم و آتش دشمن متمرکز بود.
مجری پرسید اگر بار دیگر فرمانده سپاه در دوران دفاع مقدس میشدید، همان راهبرد و مسیر را طی میکردید؟ رضایی تاکید کرد: مسیر همان بود. بعضا در فرماندهی، اصلاحات جدی میدادیم. در عملیاتها رعایت میکردیم. در بعد غافلگیری بیشتر رعایت داشتیم. در بعضی عملیاتها با احتیاط بیشتری پیش میرفتیم. در کربلای چهار بهجای 30 گردان میتوانستیم با 15 گردان بفهمیم که دشمن کجا ضعیف است و کجا قوی. کربلای چهار در حقیقت مقدمهای شد برای کربلای پنج.
این 30 گردان از بین نرفتند ولی قطعا گردانهای کمتر، تلفات کمتری میداد. در بعد سیاسی اگر جنگ تکرار شود، تصمیمگیریمان را تغییر میدهیم. در دفاع مقدس بعد از آزادی خرمشهر میتوانستیم وقفه شش هفت ماهه بدهیم و وارد خاک عراق نشویم. اعلام هم میکردیم که اگر دولت عراق خواستههای ما را عمل نکند ما وارد عراق میشویم. حتما او به ما پاسخ نمیداد.
اما خود ما بدون اینکه چنین سند تاریخی ایجاد کنیم، سرمان را انداختیم پایین و از مرز عبور کردیم. شاید از بیتجربه بودن ما بود. اگر دوباره آن فرصت تکرار میشد حتما در سر مرز، جنگ را متوقف و خواستههای خودمان را در مورد قرارداد الجزایر و خساراتمان مطرح میکردیم. این شاید تاثیری از نظر عملی نداشت اما از نظر سیاسی و سندی به درد امروز ما میخورد.
در بحثهای فرماندهان و دوستان سیاسی هم شاید بهتر میتوانستیم یکدیگر را قانع کنیم.
#پیگیر_باشید 👋
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #دفاع ، از دیروز تا امروز
گفتگویی دوستانه با محسن رضایی
قسمت چهارم 👇
🔻دکتر رضایی گفت: در سال اول جنگ نقد ما به راهبرد نظامی آقای بنیصدر این بود که هر کس هر چیزی میگفت او قبول میکرد، مثلا جناب آقای ظهیرنژاد معتقد بود که ما باید از دزفول برویم، آقای فلاحی معتقد بود که ما باید از اهواز حرکت بکنیم. ستاد جنگ آبادان میگفت باید از آبادان و ماهشهر شروع کنیم. ایشان قدرت تشخیص نداشت و این نظرات را یکی یکی عمل کرد و در همه شکست خورد. سال اول جنگ، راهبرد نظامی نداشتیم. در سال دوم که از عملیات ثامنالائمه شروع کردیم راهبرد ما بسیار تفاوت کرد. اول حصر آبادان را شکستیم. در عملیات طریقالقدس به مرز رسیدیم. جبهه راه را دو تکه کردیم. تکه شمالی را با فتحالمبین انجام دادیم و تکه جنوبی را با بیتالمقدس و به مرز رسیدیم. مسئله این شد که وارد خاک عراق بشویم یا نشویم؟ بعضی میگفتند چرا جنگ بعد از آزادسازی خرمشهر ادامه پیدا کرد؟ اینجا بحثهایی صورت گرفت. ما دیدیم که اگر سر مرز بمانیم و آتشبس را بپذیریم ممکن است چند وقت بعد، آتشبس خنثی شود و هر سه چهار سال این مسئله تکرار شود و اینطوری معلوم نبود جنگ کی تمام شود. گفتیم ما که میخواهیم دهها لشکر سر مرز بگذاریم برای حفظ آتشبس، از مرز عبور میکنیم و پشت اروند میایستیم که با یک نیروی کم در دوران آتشبس، هزینههای سنگینی را چهل پنجاه سال به ملتمان تحمیل نکینم.
سرلشکر رضایی ادامه داد: بعد از شکست در عملیات رمضان، نقد ما شروع میشود. آنموقع بین ما اختلاف افتاد. ما فرماندهان میخواستیم تا سقوط صدام، جنگ را طراحی کنیم و لازم بود که همه کشور وارد بشود. آقای هاشمی اما معتقد بود که اگر ما یک عملیات موفق انجام بدهیم آبرومندانه جنگ تمام میشود. در این بحث نمیتوانستیم ایشان را قانع کنیم،ایشان هم نمیتوانست ما را قانع کند. هر دو برای خودمان استدلالهای محکمی داشتیم.
#پیگیر_باشید 👋
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻#دفاع ، از دیروز تا امروز
گفتگو دوستانه با محسن رضایی
قسمت پنجم 👇
🔻حضرت امام معتقد بود تا سقوط صدام بجنگیم. وقتی بین ما اختلاف پیش میآمد امام میگفت از شورای عالی دفاع تبعیت کنید. آقای هاشمی تصمیماتشان را با نظر مقام معظم رهبری هماهنگ میکردند و بعد به ما میگفتند که تصمیم این شد.البته عرض کردم تا قبل از عملیات خیبر، خود مقام معظم رهبری یک سال فرماندهی را بر عهده داشت. قبل از ایشان من و برادرمان صیاد، جنگ را اداره میکردیم. از والفجر مقدماتی به بعد، آقای هاشمی و مقام معظم رهبری فرماندهی میکردند. هیچ کس حق وتو نداشت. معمولا اقناعی بود اگر هم اقناعی نبود، ما تبعیت میکردیم. مثلا ما اختلاف نظر پیدا کردیم، نقد هم داشتیم. اما آنچیزی که عمل کردیم، نظر خودمان نبود، چون ما اصلا امکانات کل کشور را نداشتیم. امام میفرمود از آقایان تبعیت کنید. نظرمان را به امام میگفتیم، وقتی میدیدیم نمیشود، حرفمان را کنار گذاشته و به نظر مسئولان کشور عمل کردیم.
استاد دانشگاه جامع امام حسین(ع) گفت: ما در صحنه جنگ، دو حوزه فعالیت داشتیم. یکی میز دیپلماسی بود که از اول تا آخر جنگ، شرایط امام تغییر نکرد. آقای ولایتی که زحمت مذاکرات را با تیم خبرهشان داشتند، هیچگاه شرایط میز مذاکره را تغییر ندادند. امام تا آخر بر حرف خود ماند. نیروها باید برگردند به مرزهای بینالملل. صدام باید محاکمه و غرامت پرداخت شود. آنچه در میز مذاکره بود، تغییر نکرد. اما در بیرون از این میز از آزادسازی سرزمینهامان را میگفتیم تا سقوط صدام یا حتی اینکه راه قدس از کربلا میگذرد. بعضیها در تطبیق این دو نمیتوانند خوب عمل کنند و لذا در پذیرش 598 گرفتار میشوند. امام در صحنه نبرد میگفت تا سقوط صدام، ولی در میز مذاکره سقوط صدام شرط نبود. بعضیها در تحلیل جنگ به میز مذاکره تکیه میکنند و برخی به صحبتهای حضرت امام در صحنه نبرد. اینها مکمل هم هستند. چرا که اگر حداقل شرایط ما در میز مذاکره را نمیپذیرفتند، ما تا قدس پیش میرفتیم. ما اگر توان داشتیم تا آنجا میرفتیم. یعنی اگر دولت با امکاناتش میآمد پشت رزمندگان، ما تا آنجا پیش میرفتیم.
#پیگیر_باشید 👋
@defae_moghadas
🍂