eitaa logo
「بہ‌‌سـٰــآزِ؏‌ـشّْـ♡ـق‌🎶🎼」
2.9هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
295 ویدیو
5 فایل
¦ـبسـم‌رب‌عـین‌شیـن‌قـاف🕊 ز سۅز ؏ـشـق لیݪۍ دࢪ جہان مجـنۅن شد افسانہ تۅ مجـنۅن سـاز از ؏ـشـقـت مࢪا افسـانہ‌اش با‌من 🎼 ح‌ـرف‌هاے‌در‌گوش‌ـی↓ @Fh1082 ‹ #شنوای‌‌ِنگفته‌هاتونم.! › https://harfeto.timefriend.net/16625436547089 تبلیغاتموטּ↓ @tabligh_haifa
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♧•••﴿فـࢪیــ𝓯𝓻𝓲𝓫ــٖب﴾•••♧ ♡•••┄┅┄┅┄┅♥️🖇┅┄┅┄┅┄•••♡ 🖋️ و از حرص مادر هم که شده ، موبایلم را از جیب شلوارم بیرون کشیدم و همان لحظه به نیکان زنگ زدم . تا یک کلمه گفت سلام ، با فریاد بهش توپیدم : _بلندشو بیا همین حالا جنازه ی زنتو جمع کن از این خونه ببر ... دیگه مینو حق نداره پاشو توی این خونه بذاره . و سکوت طولانی نیکان باعث شد تا تماس را قطع کنم . خودم را که ، از همه روزهایی که به باشگاه می رفتم و تمرین می کردم ، خسته تر کرده بودم ، روی یکی از مبل ها رها کردم و همراه با نفس بلندی به سرپنجه های دستم نگاه کردم . رد خون سر و صورت مینو ، روی دستانم بود . سرم درد می کرد و تازه مغزم انگار ریکاوری شده بود . قطعا سر و صورت مینو را داغون کرده بودم و تنها چیزی که حاصلم شده بود ، یک ذهن خسته ، افکار مشوش ، خیالی ناآرام و عذاب وجدانی بود ، برای ضرب دستی ، که سر مینو خالی شده بود . نه مادر با من حرف زد و نه آیلار و زمان گذشت تا صدای زنگ در برخاست . قطعا نیکان بود و بود . با قدم هایی بلند و شبیه دو ، وارد خانه شد و پرسید : _مینو کجاست ؟ چشمم را با عصبانیت برایش تنگ کردم و گفتم : _خیلی بی حیایی واقعا ! چنان فریادی زد که مادر سراسیمه از آشپزخانه سمت سالن دوید ! -می گم مینو کجاست ؟ چه بلایی سرش آوردید ؟ میز وسط سالن را دور زدم و سمت نیکان رفتم و در یک حرکت ، یقه ی پیراهنش را با دو دست گرفتم : _خیلی عوضی هستی ... بَسِت نبود مارال رو بدبخت کردی ... حالا افتادی دنبال مینو ؟ ••• ✿❥••به قݪم: ﴿مࢪضیہ‌یگـانہ﴾ (‌حࢪام‌)‼️ ♡•••┄┅┄┅┄┅♥️🖇┅┄┅┄┅┄•••♡
♧•••﴿فـࢪیــ𝓯𝓻𝓲𝓫ــٖب﴾•••♧ ♡•••┄┅┄┅┄┅♥️🖇┅┄┅┄┅┄•••♡ 🖋️ مچ هردودستم را گرفت و محکم کنار کشید . -حرف دهنتو بفهم دانیال ...مینو زن منه ... در ضمن تو خودتم میدونی که من ، تو مرگ مارال هیچ نقشی نداشتم . سرم را توی صورتش جلو کشیدم و فریاد زدم : _تو و مارال اختلاف داشتید .... اینو همه می دونن ... بعد اومدی دنبال مینو و مخش رو زدی که صیغه ات بشه ؟! ... خیلی آشغالی نیکان . صدای عصبی نیکان باز بلند شد : _بهت می گم مینو کجاست ؟ عصبی از این فرار و طفره رفتنش ، دستم را سمت پله ها دراز کردم وگفتم : -اینو از جلوی چشمای من ببر ، وگرنه همین امروز جنازه شو تحویلت می دم . نیکان نفسش را در سینه حبس کرد و رفت سمت پله ها . باقدم های بلند ، پله ها را بالا رفت . نگاه مادر و آیلار هردو روی صورتم بود که فریاد زدم : _چیه ؟ ... توقع داشتید بهش بگم ؛ خوش اومدی که گند بزنی به زندگی ما ! مادر همراه بغض رفت سمت یکی از مبل ها و نشست و آهسته گریست و آیلار سرش را پایین انداخت . شاید ده دقیقه ای شد که طول پذیرائی را مترکردم که نیکان ، با یک چمدان کوچک از پله ها پایین آمد . مادر با پریشانی سمتش دوید . -کجا ؟! مینو رو کجا می بری ؟ نیکان مصمم به جای مادر ، به من چشم دوخت : _من مینو رو اینجا نمی ذارم که بزنید سر و صورتش رو له کنید . باز نتوانستم ساکت بمانم و نعره کشیدم: _عوضی ... تو باعث شدی که بزنم سر و صورتش رو له کنم ... تو خودت خواهر نداری ، نمی فهمی آبروریزی یعنی چی ... مینو بی پدر و مادر نبوده که رفتی یواشکی عقدش کردی ... اون خواهرم توی زندگی با توی عوضی مرد ... دیگه نمی خوام لباس مشکی این خواهرم رو هم تنم کنم . ••• ✿❥••به قݪم: ﴿مࢪضیہ‌یگـانہ﴾ (‌حࢪام‌)‼️ ♡•••┄┅┄┅┄┅♥️🖇┅┄┅┄┅┄•••♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🌺💐✨تـخـ‌ـفـ‌ـیــف‌ویــ‌ژه✨🌺💐✨ از امروز پنجشنبہ تا سه‌شنبه هفتہ بعد ڪہ مصادف میشہ با ۱۵ رمضان یعنے میلاد مبارڪ امام حسن مجتبے علیہ السلام ڪانال 𝐕𝐢𝐩 رمان تخفـیف خوردہ و شمـا میتونـید ڪانال 𝐕𝐢𝐩 رمـان فریــب رو بـا ۲۰ هـزار تـومـان خریداری کنید. مـهـلـت خـریـد 𝐕𝐢𝐩 بـا این قـیـمـت: از امروز تا سه‌شنبه هفتہ بعد براے خرید 𝐕𝐢𝐩 بہ این آیدے پیام بدید: @F_82_02 ✨💐🌺✨🌺💐✨💐🌺✨🌺💐✨💐🌺✨
•• . إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ‌ کِه عاشِق بَدی مَعشوق را نمی بینَد اصلاً... . ‌‌•••
mohammad-Rasoul-allah-band-asmaee-hosna1.mp3
7.04M
الهم رب شهر رمضان🌾 طاعات و عبادات تون قبول باشه🌱 •🕊
دوازدهـمیـن افطار قسمت دوازدهم: معجزه‌ی در راه... إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ و در این کره خاکی و در این عالم پر از هیاهو و آشفته ما آدمها گاهی یادمان می‌رود که خدایی هم هست و روزگاری باید دوباره به آغوش عرش او بازگشت و فراموش می‌کنیم که کجا بودیم و که بودیم و گردن راست می‌کنیم در برابر خداوندی که در عین رحمت، توان شکستن تمام گردن مستکبران عالم را دارد بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِزَّةٍ وَ شِقَاقٍ و من به قدرتی که ندارم مغرور شدم و غرور همان قاتلی است که وجدانم را کشت و قلبم مبدل شد به زندانی متروک که جز درد و حسرت ملاقاتی نخواهد داشت و من معترفم به تکبری مرا به تنهایی‌ خویش فرو برد و از آغوشت به اندازه‌ی فرسنگها دور شدم و حالا در دوازدهمین افطار توسل کرده‌ام به دوازدهمین نام اعظم خدا که همان حجت بن الحسن است 💠برداشتی ازاد از: سوره شعراء آیه ۴ سوره ص آیه ۲ (ارواحنا‌له‌الفدا)
تو این سه روزِ ایام‌البیض؛ سیزده و چهارده و پانزدهِ رمضان خوندنِ دعای مجیر رو فراموش نکنید که به فرموده ی آقا رسول‌الله (ص) بخشیده میشه گناهان حتی اگه باشن به قدرِ برگِ درختان قدرِ قطره‌های بارون ریگِ بیابون که وسطِ مهمونیِ بخشش، خدا بازم بهونه جور کرده واسه بیشتر تر بخشیدن! واسه بیشتر بغل کردن این سه روز بیشتر مهمون باشید! این سه روزُ بیشتر خودشیرینی کنید واسه صاحبخونه دستای خالی‌تون نشون بدید نشون بدید با زبونِ دلتون بگید که میبینی  بی‌ پناهم؟! که أجِرنا من النارِ یا مُجیر..
💠سیزدهمین سـحـر وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ أَطَلْتَ عُمُرَهُ وَ حَسَّنْتَ عَمَلَهُ وَ أَتْمَمْتَ عَلَيْهِ نِعْمَتَكَ وَ رَضِيتَ عَنْهُ  ومراازآنان‌قرارده كه‌عمرش‌طولانےوعملش‌نيكو ونعمتت‌را‌براوكامل‌گردانيده‌اى‌وازاوخشنودى و زندگی بدون دوای شیرین بندگی جام زهر شیرینی است که بعد از نوشیدنش جز لحظاتی مستی و به اندازه یک عمر درد چیزی به ارمغان نخواهد آورد... وَ عَسىٰ أَن تَكرَهوا شَيئًا وَ هُوَ خَيرٌ لَكُم ۖ وَعَسىٰ أَن تُحِبّوا شَيئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَكُم و گاهی آدمی از سختی‌های راه عبودیت بیزار می‌شود و مزه‌ گناه و نفس به کامش می‌نشیند اما هزاران افسوس که بعد از مســ🍂ــتی و غفلت معلوم نیست که دست رحمت الهی انسان را بیدار می‌کند و یا سیلی روزگار...؟ بارالها و من بیچاره نادان در سیزدهمین سحر عاشقی اقرار می‌کنم به نادانی و نالانی و ناتوانی خویش و از تو طلب می‌کنم حیاتی طاهر و پاکیزه را که سراسر پر از شمیم عــــ🌺ــطر نام توست و مدد بده آنگونه زندگی کنم که ذره‌ای شبیه شوم به حیات مولای متقیان که از این دنیای پر از هیاهو به قرص نانی و پیراهن وصله‌داری اکتفا نمود در حالی که کل افلاک به زیر پایش بود ای اقای سیزدهمین سحرها مدد بده که مدد از غیر تو خواستن ننگ است 💠برداشتی آزاد از: دعای ابوحمزه ثمالی سوره بقره آیه ۲۱۶ (علیه‌السلام)
برای غزه و‌ مردم مظلومش بنویسید و درموردشان صحبت کنید. حتی یک خط یا یک جمله. حتی یک کلمه هم که شده. نگذارید نامه‌ی اعمال‌تان و پرونده روزمره‌تان برای دفاع از مردم غزه خالی بماند. اگر خالی ماند، روزی خواهد رسید که پشیمان می‌شوید و آن موقع بیخ‌‌گلوی‌تان رو می‌فشارند و باز خواهتان می‌کنند که چرا سکوت کردید؟! درست است کار از دست‌مان بر نمی‌آید و ناتوانیم، اما کم‌ترین کاری که می‌توانیم بکنیم همین هم‌دلی و شریک شدن توی غم و غصه‌‌های‌شان است. خون مظلوم پایمال نخواهد شد؛ و وای بر حال ما اگر طرف مظلوم را نگرفته باشیم ...
سخنان امام علی بعد از شنیدن هتك حرمت زن مسلمان و غیر مسلمان. وَ لَقَدْ بَلَغَنى اَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ كانَ يَدْخُلُ عَلَى الْمَرْاَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الاُْخْرَى الْمُعاهَدَةِ فَيَنْتَزِعُ حِجْلَها وَ قُلْبَها وَ قَلائِدَها وَ رِعاثَها، ما تَمْتَنِعُ مِنْهُ اِلاّ بِاِلاْسْتِرْجاعِ وَ الاِْسْتِرْحامِ، ثُمَّ انْصَرَفُوا وافِرينَ، ما نالَ رَجُلاً مِنْهُمْ كَلْمٌ، وَلااُريقَ لَهُمْ دَمٌ. فَلَوْ اَنَّ امْرَءاً مُسْلِماً ماتَ مِنْ بَعْدِ هذا اَسَفاً ما كانَ بِهِ مَلُوماً، بَلْ كانَبِهِ عِنْدى جَديراً. به من خبر رسیده مهاجمى از آنان بر زن مسلمان و زنِ در پناه اسلام تاخته وخلخال و دستنبد و گردنبند و گوشواره او را به یغما برده، و آن بینوا در برابر آن غارتگر جز کلمه استرجاع و طلب دلسوزى راهى نداشته، آن گاه این غارتگران باغنیمت بسیار بازگشته، در حالى که یک نفر از آنها زخمى نشده. و احدى از آنان به قتل نرسیده. . . . اگر بعد از این حادثه مسلمانى از غصه بمیرد جاى ملامت نیست، بلکه مرگ او در نظر من شایسته است.
mohammad-Rasoul-allah-band-asmaee-hosna1.mp3
7.04M
الهم رب شهر رمضان🌾 طاعات و عبادات تون قبول باشه🌱 •🕊
سیزدهـمیـن افطار قسمت سیزدهم: از تبار آسمانیان... وَ مِن قَوْمِ مُوسَىٰ أُمَّةٌ یهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یعْدِلُونَ و همیشه در دل تاریک‌ترین لحظات عده‌ای قلیل شمع گونه می‌زیستند و می‌ســ🕯ـــوزند تا امت پروانــ🦋ـــه‌ها راه را در اوج شب گم نکنند و به گمراهی نروند و گاه یک شمع کوچک نوری به دیدگان کور عالم نور می‌بخشد که تا انتهای تاریخ هزاران خورشید هم به گرد پای او نرسند.... صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ و در این جاده‌ی پر پیچ و خم خطرناک دنیا و اگر افسار مرکب زندگی به دست ساربان نفس بدهیم به همان راهی رفته‌ایم که گذشتگان رفتند و از رحمت و نعمت خدا به دور شدند آنقدر دور که حتی ناله‌های دختر پیامبرشان و موعظه‌های امامشان هم در دلـــ❤️‍🔥ـــهای مرده‌ی آنها اثری نکرد و در میان این همه سیاهی و تباهی باید خورشید بود و امتی را هدایت کرد وقتی پای جنگ با تاریکی در میان است دگر مهم نیست که چند ساله‌ای و چه جایگاهی داری فقط کافیست جلوه‌ای از خورشید باشی خواه مادری هجـ🥀ــده‌ ساله باشی و خواه پیرمردی سالخورده خواه کودکی شیرخواره و یا نوجوانی سیزده ساله فقط کافیست باشی در لحظه درست پای رکاب امامت آن موقعی که او می‌خواهد نه آنگاه که ما او را مولای من دعایمان که ما هم در راهت باشیم در نوجوانی برایت بمیریم و یا در سالخوردگی خودت عرق نوکری از پیشانی ما پاک کنی مثل حضرت قاســ💚ـــم(علیه‌السلام) و یا مثل حاج قاسم 💠برداشتی آزاد از: سوره اعراف آیه ۱۵۹ سوره حمد آیه ۷ (علیه‌السلام)
و مرد مانده برای کدام گریه کند؟ وطن؟ و یا تن زن‌ها و یا زن تنها... 💔
💠چـهـاردهـمیـن سـحـر اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ إِيمَاناً لاَ أَجَلَ لَهُ دُونَ لِقَائِكَ أَحْيِنِي مَا أَحْيَيْتَنِي عَلَيْهِ وَ تَوَفَّنِي إِذَا تَوَفَّيْتَنِي عَلَيْهِ‏... اى‌خداازتودرخواست‌می‌كنم ايمان‌ثابتےكه‌تاروزلقاى‌توباقےماند وبرآن‌ايمان‌تازنده‏‌ام‌مراباقى‌داروبرآن‌بميران... و ایمان همان حب است ایمان یعنی در دل گرو چه کسی داده‌ای و گوش به فرمان که هستی؟ ایمان یعنی قلب تو برای خودت می‌تپد و یا هر تپشش برای برای عشق معبود است و ایمان همان چیزیست که امتحـــ💥ــانات عالم مدام در حال شخم زدن دل انسان است تا دُر ایمان از آن بیرون کشد إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ و امان از دل آدمی از تمامی اقیانوسهای عالم پر تلاطم‌تر است و هر دم به سمتی متمایل است اما دلی که لنگر ایمان را محکم در بحر هدایت الهی انداخته نه شکی به آن به راه می‌یابد و نه اندوهی آن را فرا می‌گیرد أَجِرْنا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ و این شبها شبهای آزاد شدن و رها شدن است شبهایی است که خدا آغوش گشاده برای همه‌ی بی‌پناه‌ها و من بی‌پناه‌ترینم و آمده‌ام به مدد خواهی و فرار کرده‌ام از خودم تا نجاتم دهی از آتــــ🔥ــش غفلت و گمراهی و آتش گمراهی و جهل هزار بار بدتر از آتش جهنم توست و چه بیچاره‌ای هستم من که خودم را اسیر هر دوی آنها کرده‌ام و تنها تو رهاننده‌ای ای مجیر..... 💠برداشتی آزاد از: دعای ابوحمزه ثمالی سوره انفال آیه ۲ دعای مجیر
دل و روح ما سر و جان ما لتراب مقدمک الفدا عظم البلا برح الخفا فرج است راه نجات ما العجل مولا.....
امتحان کردم و دیدم حسن ای شاه‌کرم به تو ارباب بگویم چقدر شیرین است
-میگفت: این‌بدترین‌رمضان‌تاریخ‌نیست‌که‌برمسلمانان‌ جهان‌می‌گذرد،بلکه‌این‌بدترین‌مسلمانان‌تاریخ هستندکه‌رمضان‌برآنها‌میگذرد.. ‹ 🖤 ›↝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♧•••﴿فـࢪیــ𝓯𝓻𝓲𝓫ــٖب﴾•••♧ ♡•••┄┅┄┅┄┅♥️🖇┅┄┅┄┅┄•••♡ 🖋️ پوزخند نیکان روی اعصابم بود که مینو از پله ها پایین اومد . سرش رو اونقدر پایین گرفته بود که نتونم ببینم با صورتش چه کردم . اما صدایش را واضح شنیدم . -نیکان مقصر نیست ... من ازش خواستم یه مدت صیغه کنیم برای شناخت بیشتر . حس کردم تمام سلول های تنم یخ زد و همراه با فریاد بلند نیکان از حالت انجماد ، به شعله های آتش خشم و سوختن رسیدم . -برو تو ماشین مینو . مینو تازه به شانه ی نیکان رسیده بود که گفت : _بذاربگم ...من مقصرم ... من ازش خواستم که ... و فریاد نیکان برخاست : _بهت می گم برو تو ماشین . و مادر جلو دوید : _مینو ! چه خاکی تو سرمون کردی ... خدایا این چه آبروریزی بود ! و مینو خونسرد با آن رنگ سفید و بی روح صورتش ، زل زد به چشمان مادر: -خودتون گفتید بخاطر مارال و بچه اش یه فکری کنم ... منم تصمیم گرفتم یه مهلت به خودم و نیکان بدم . و مادر ناله زد : _خاک به سرم ... حالا جواب پدرتو چی بدم . و نیکان محکمتر ، بین ناله های مادر فریاد کشید : -بهت می گم برو تو ماشین مینو . مینو رفت . هنوز از آتش خشم میسوختم که مصمم در چشمان جسور و بی پروای نیکان خیره شدم و گفتم : -عقدش می کنی عوضی وگرنه به روح مارال قسم ، زنده اش نمیذارم ... فهمیدی ؟ ••• ✿❥••به قݪم: ﴿مࢪضیہ‌یگـانہ﴾ (‌حࢪام‌)‼️ ♡•••┄┅┄┅┄┅♥️🖇┅┄┅┄┅┄•••♡
♧•••﴿فـࢪیــ𝓯𝓻𝓲𝓫ــٖب﴾•••♧ ♡•••┄┅┄┅┄┅♥️🖇┅┄┅┄┅┄•••♡ 🖋️ 🍁مینو🍁 توی ماشین نیکان نشسته بودم و منتظر . تمام ماهیچه های صورتم درد می‌کرد و حتی جرأت نگاه کردن به آینه را هم نداشتم ، ولی دردی که روی قلبم احساسش می کردم ، از درد ضرب دست دانیال توی صورتم ، بیشتر نبود ! در ماشین که باز شد ، فوری سرم را چرخاندم سمت پنجره . صدای استارت زدن ماشین را شنیدم و ماشین به حرکت افتاد . سکوت لازم بودم . چیزی مثل یک جراحت عمیق روی قلبم احساس می‌شد. آن از دعوای سر صبحم با نیکان و این هم غروری که بدجوری در مقابل چشمان نیکان ، له شده بود . نه پرسیدم ، کجا می‌روی؟ نه پرسیدم ، چه کار باید بکنیم ؟ و پرسش‌های زیادی بود که نپرسیدم . به خانه اش رفتیم . قبل از آمدن نیکان سمت اتاق باران رفتم . حدس میزدم که برای آمدن به منزل ما ، یا باران را خوابانده یا دست یکی از همسایه‌ها سپرده است و حدسم درست بود . باران روی تخت خوابیده بود که کنار دیوار اتاقش روی زمین نشستم. نگاهم سمت باران و دلم از همه چیز و همه کس پُر. طولی نکشید که صدای پاهایش باعث شد شالم را تا حد امکان توی صورتم جلو بکشم و سرم را پایین بگیرم . مقابل من ایستاد . چند دقیقه بدون توجه به حضورش ، نگاهم را پایین گرفتم که صدایش آمد . _سرتو بالا بگیر ببینم صورتتو . ••• ✿❥••به قݪم: ﴿مࢪضیہ‌یگـانہ﴾ (‌حࢪام‌)‼️ ♡•••┄┅┄┅┄┅♥️🖇┅┄┅┄┅┄•••♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🌺💐✨تـخـ‌ـفـ‌ـیــف‌ویــ‌ژه✨🌺💐✨ از امروز پنجشنبہ تا سه‌شنبه هفتہ بعد ڪہ مصادف میشہ با ۱۵ رمضان یعنے میلاد مبارڪ امام حسن مجتبے علیہ السلام ڪانال 𝐕𝐢𝐩 رمان تخفـیف خوردہ و شمـا میتونـید ڪانال 𝐕𝐢𝐩 رمـان فریــب رو بـا ۲۰ هـزار تـومـان خریداری کنید. مـهـلـت خـریـد 𝐕𝐢𝐩 بـا این قـیـمـت: از امروز تا سه‌شنبه هفتہ بعد براے خرید 𝐕𝐢𝐩 بہ این آیدے پیام بدید: @F_82_02 ✨💐🌺✨🌺💐✨💐🌺✨🌺💐✨💐🌺✨