eitaa logo
دبیرستان نوایی
382 دنبال‌کننده
495 عکس
199 ویدیو
651 فایل
📭 @davari55 🌐 navaeeschool.ir 🌍 @navaeeschool ☎️ 03145823540
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ حدیث روز لِلجَنَّةِ بابٌ یُقالُ لَه «بابُ المجاهدین» یَمضون اِلَیه فَاذا هُو مَفتُوحٌ و هُم مُتَقَلِّدونَ بِسیوُفِهم والجَمعُ فی‌المَوقِفِ. / امام صادق (ع) 👈 بهشت، دری دارد به نام «مجاهدین» که (فردا) مجاهدین با حمایل شمشیرهای (اسلحه) خود به سوی آن که بر ایشان باز است رهسپار می‌شوند در حالی که دیگر خلایق در محشر به سر می‌برند. 📚 ثواب‌ الأعمال ، ص ٤٢١ -------------------------- @navaeeschool --------------------------
🖌 آیا می‌دانستید که: بر اساس آمار اعلام شده از سوی بنیاد شهید تقریباً نام ۲۰۰۰۰ تن از شهیدان از (اسماء ا…)،۴۵۰۰۰ تن (محمد)، ۳۰۰۰۰ تن (علی) ،۲۰۰۰۰ تن (رضا) ، ۱۳۰۰۰ تن (حسین) ، ۵۴۰۰ تن (عباس) ، ۲۳۰۰ تن (قاسم) ، ۴۵۰۰ تن (اکبر) و ۳۵۰۰ تن (اصغر) بوده است. -------------------------- @navaeeschool --------------------------
خواب بودم نیمه شب در بسترم سایه‌ای افتاد ناگه بر سرم خواب بر چشمم هنوز تحمیل بود سر بلند کردم که عزرائیل بود رنگ از رخسار گلگونم پرید آب پیشانی به دامانم چکید دست و پایم سست، تن خیس از عرق خِس خسی در سینه، جانم بی‌رمق التماسش کردم و گفتم: امان گفت: امر است از خدای آسمان زندگانی بر سرت پایان گرفت از تو باید این دقیقه جان گرفت گفتمش: مال و منالم مال تو تا رها یابم من از چنگال تو گفت: نه، هنگامه‌ی هجران توست آنچه داری سهم فرزندان توست سال‌ها از عمر خود دادی هدر از گناهان کاش می‌کردی حذر آن همه فرصت چه کردی تا کنون حال فرصت از کفَت آمد برون کن وداع با خانمان و زندگی رو به عُقبی با چنین شرمندگی گفتم أشهد، جان من تسلیم شد روح من دست ملَک تقدیم شد سخت جانم را برون آورد مَلَک ناله‌ام افتاد در گوش فلک لاشه‌ای دیدم ز من در بستر است چشمهایش بسته و گوشش کر است صبح شد دیدم عیال و خانمان آمدند بر بسترم گریه‌کنان دخترم می‌زد به صورت، کای پدر زود بستی از میان بار سفر آن طرف‌تر خواهرم خون می‌گریست داد می‌زد این مصیبت چیست؟ چیست؟ یک نفر آمد لباسم را درید آن دگر گفتا که تابوت آورید غسل میّت دادنم خویشان من در کفن پیچیده کردند جان من سوی قبرستان روان کردند مرا اهل منزل صد فغان کردند مرا زین پس از آنان سرایم دور بود بعد از این‌ها منزل من گور بود بردَنم در قبر نهادند در لحد قبر شد منزلگه من تا ابد خاک را بسیار بر من ریختند خود دعایی کرده و بگریختند آن زمان من بودم و تنگی گور ظلمتی گسترده بی یک ذره نور ناگهان آمد صدای گفتگو دو مَلَک، مغضوب دیدم روبرو گفت برخیز ای فلان ابن فلان لحظه‌ی پرسش رسیده‌ست این زمان اولین پرسش: بگو ربّ تو کیست؟ دومین پرسش: بگو دین تو چیست؟ سومین پرسش: که بود پیغمبرت؟ کو نماز و روزه، حجّ اکبرت؟ مانده بودم در جواب آن دو من مُهر خاموشی مرا بُد بر دهن رَبّ؟ نمیشناسم نکردم طاعتش دین؟ نکردم پیروی یک ساعتش بی‌جوابم چون بدیدند آن زمان بر سرم کوبید با گرزی گران آنچنان گرزی که آتش در گرفت شعله‌هایش گور من را بر گرفت وامصیبت، این چه حال است ای خدا ناگهان آمد به گوشم این ندا بنده‌ی من ، حُبّ دنیا داشتی عمر جاویدان به خود پنداشتی حُبّ عیش و نوش و ثروت بود تو را پیروی از نفس و شهوت بود تو را بر نماز خویش کاهل می‌شدی روزه می‌آمد تو غافل می‌شدی دست یاری با شیاطین داشتی بی‌خیالی از برِ دین داشتی غافل از یاد خدا بودی ، کنون از عذاب سخت کی آیی برون در غل و زنجیر کردند پای من پس نشان دادند به من مأوای من یک در از دوزخ برایم باز شد ناله و درد و فغان آغاز شد ضجّه‌ها کردم خدایا الأمان شعله‌ای برخاست بند آمد زبان آه ، دیدم ناله‌ام بی‌حاصل است دیدم آنجا منزل این جاهل است آرزو کردم که ای کاش این زمان بر بگردم ساعتی را در جهان تا تن از دوزخ دمی راحت کنم بی‌نهایت سجده و طاعت کنم آرزویم بود این، اما چه سود راه برگشتی برای من نبود -------------------------- @navaeeschool --------------------------
🔴 آرزوی یک روز سلطنت شخصی همیشه به دوستان خود می‌گفت: کاش یک روز سلطان می‌شدم و از مزایا و لذت‌های سلطنت در همان یک روز بهره‌مند می‌شدم. آن‌قدر این آرزو در دلش رسوخ کرده بود و در برخوردهای خود با دیگران بازگو می‌کرد به‌طوری که خواسته‌ی او زبان زد خاص و عام شد و مردم با تمسخر داستانش را برای یکدیگر تعریف می‌کردند. حتی نزدیکان پادشاه نیز او را می‌شناختند و از آرزویش کم و بیش با خبر بودند تا بالاخره این جریان به گوش سلطان رسید. سلطان روزی او را خواست و گفت: فردا صبح تا شب تو به جای من سلطنت کن و برای یک روز هر چه می‌خواهی از لذت‌های آن بهره ببر؛ به شرط این که از تخت پایین نیایی، فقط در جایگاه من بنشینی. آن مرد آن شب تا سحر از افکار سلطنت فردا و دورنماهای کیف و لذت گوناگون آن به خواب نرفت. صبح شد خود را به بارگاه رسانید. سلطان قبلاً وسایل لازم را تهیه کرده بود. یک دست لباس سلطنتی بر او پوشاند و پرسید: سلطنت امروز را چگونه مایلی بگذرانی؟ گفت: دلم می‌خواهد همان طور که شما یک روز را به عشرت می‌گذرانید من هم از عیش‌های سلطنت استفاده کنم. سلطان دستور داد بهترین رامشگران با وسایل لازم حاضر شوند. مجلس آراسته شد و پادشاه یک روزه بر تخت نشست. ولی وقتی بالای سرش را نگاه کرد، خنجری سنگین و زهرآلود دید که به فاصله‌ی یک متر از بالای سرش آویزان است. این خنجر به مویی بند بود و هر لحظه ممکن بود با کوچک‌ترین نسیم یا ارتعاش صوت نوازندگان پاره شود و خنجر بر مغز او فرود آید. آن مرد بسیار دقیق شد، دید موقعیت حساسی است اگر رشته‌ی نگه دارنده‌ی خنجر پاره شود قطعاً رشته‌ی عمر او نیز پاره خواهد شد، خواست استعفا دهد؛ ولی ممکن نشد. سلطان گفت: امروز را باید سلطنت کنی تا به آرزوی خود برسی. بر تخت نشست؛ ولی از همان ساعت تا شام اگر دری باز و بسته می‌شد یا کوچک‌ترین ارتعاشی از صدای نوازندگان به گوش می‌رسید لرزه بر اندام سلطان موقتی می‌افتاد. پیوسته ناراحت بود، میل داشت هر چه زودتر شب شود و روز سلطنت او پایان پذیرد تا شاید از این ساعت پرخطر نجات یابد. همین که نوازندگان دمی او را سرگرم می‌کردند ناگاه هیولای وحشت‌انگیز مرگش در نظرش مجسم می‌شد. فرودآمدن خنجر و جان دادن در راه سلطنت یک روزه را به چشم می‌دید. شب شد فوراً از تخت پایین آمد و از منطقه‌ی خطر دور شد و با خاطری آسوده نفس راحتی کشید؛ ولی به سلطان اعتراض کرد که قرار نبود یک روز سلطنت من این قدر وحشت‌انگیز باشد. سلطان در جوابش گفت: روزهای سلطنت من از امروز تو هولناک‌تر است. خواستم به این وسیله تو را آگاه سازم. هر لحظه دشمنان خارجی و داخلی از نزدیکان یا کسانی که در خارج به فکر تسخیر این آب و خاک هستند مرا بیش از تو نگران و زندگی‌ام را تهدید می‌کنند. این است که آرزوی سلطنت با چنین اضطرابی همراه است. ✅ این مقدار تشویش و نگرانی برای کسانی است که فقط زیان مادی و دنیوی را ملاحظه می‌کنند؛ اما کسانی که با فکر و اندیشه، حساب فردای قیامت را دارند هنگامی که رهبر گروهی شوند شب را نیز از ترس پایمال شدن حق یک مظلوم خواب ندارند. 📚 پند تاریخ -------------------------- @navaeeschool --------------------------
🔴 آنچه از زندگی آموختم پس از عمری زندگی و در حالی که اکنون به ثروت و شهرت رسیده‌ام. آموختم كه با پول: می‌توان ساعت خريد، ولى زمان نه. می‌توان مقام خريد، ولى احترام نه. می‌توان كتاب خريد، ولى دانش نه. می‌توان دارو خريد، ولى سلامتى نه. می‌توان رختخواب خرید، ولی خواب راحت نه. می‌توان قلب را خرید، اما عشق را نه. ✅ ارزش آدم‌ها به دارایی نیست، به معرفت آنهاست. .:چارلی چاپلين:. --------------------------- @navaeeschool ---------------------------
🔴 چگونه انگیزه‌ام را برای درس خواندن افزایش دهم؟ روش‌های زیادی برای مطالعه‌ی بهتر وجود دارد و حتی کتاب‌های زیادی هم در این باره نوشته شده‌اند؛ اما این جا ۱۰ روش را درنظر گرفته‌ایم که امیدواریم به شما در یادگیری درس کمک کند. 👈 ۱- برای مطالعه به خودت پاداش بده! ❇ تو هم می‌توانی از این روش استفاده کنی و به خودت پاداش بدهی. این جایزه می‌تواند یک خوراکی یا تماس با یک دوست صمیمی یا دیدن قسمتی از فیلم و کارتون مورد علاقه‌ات باشد. اگر مطالعه با علاقه صورت بگیرد، بسیار سازنده و اثرگذار خواهد بود. می‌توانی امتحان کنی! 👈 ۲- برای کارهایت برنامه‌ی مشخص داشته باش ❇ در صورتی که برای هر یک از کارهایت وقت مشخصی در نظر بگیری، موفق‌تر خواهی بود؛ زیرا بدن انسان به این برنامه‌ها عادت می‌کند. 👈 ۳- ساکت! دارم تمرکز می‌کنم ❇ با صدای بلند مطالعه کن تا بتوانی مطالعه کردن خودت را ببینی! از گوش دادن به موسیقی هنگام مطالعه پرهیز کن تا تمرکزت از بین نرود و مجبور نشوی جمله‌ای را که با یک بار خواندن برایت قابل فهم است، دوباره و چند باره بخوانی. 👈 ۴- انگیزه داشته باش ❇ به این فکر کن که برای چه مطالعه می‌کنی؛ برای آن که در آینده در شغل مورد علاقه‌ات موفق باشی، نه به این خاطر که خانواده یا معلم، تو را مجبور به درس خواندن می‌کنند. 👈 ۵- از فرصت‌هایت به خوبی استفاده کن ❇ اجازه نده که زمان از دست برود. طوری برنامه‌ریزی کن که به کارهای دیگر هم برسی. 👈 ۶- اگر نمی‌دانی، بپرس ❇ اگر درباره‌ی چیزی شک داری، بی‌معطلی آن را بپرس؛ چون یک سؤال بی‌جواب ذهن تو را مشغول می‌کند و نمی‌توانی با تمرکز به درس خواندن ادامه دهی. 👈 ۷- ساعت مناسبی از روز را به درس خواندن اختصاص بده ❇ آخرین ساعات شب فرصت مناسبی برای درس خواندن نیست؛ زیرا بسیار خسته‌ای. این هم خوب نیست که درست بعد از بیدار شدن به سر میز مطالعه بروی. همچنین هرگز بعد از غذا خوردن شروع به درس خواندن نکن، چون تمام خون بدنت برای گوارش غذا در شکم جمع شده است و خوابت می‌گیرید. ❓پس چه موقع برای مطالعه مناسب است؟ ❇ اگر صبح زود از خواب بیدار شده‌ای و کمی ورزش کرده‌ای، می‌توانی صبح‌ها درس بخوانی. اصلاً خوب نیست که از روی تختخوابت؛ پشت میز مطالعه بپری. همچنین اگر بعد از غذا خوردن خوابت می‌گیرد، یک خواب بیست تا سی دقیقه‌ای می‌تواند تو را سرحال بیاورد. 👈 ۸- به اندازه‌ی کافی بخواب ❇ بر اساس آن چه که در نکته‌ی ۲ و ۷ گفتیم، همان ‌طور که کارهایت را با برنامه‌‌ی مشخصی پیش می‌بری، باید بهترین زمان را برای خوابیدن در نظر بگیری تا ذهنت فعال و سالم باشد. ۸ ساعت خواب برایت کافی است 👈 ۹- میزان مطالعه‌ات را بالا ببر ❇ این که مطالعه، دانایی را افزایش می‌دهد حرف جدیدی نیست؛ اما عادت به مطالعه توانایی درک مسائل و تحلیل آن‌ها را بالا می‌برد. هر چند مجبور نیستی کتاب‌های خیلی سخت بخوانی. 👈 ۱۰- پس از مدتی درس خواندن، به کارهای مورد علاقه‌ات بپرداز ❇ سخت است که بخواهی مانند یک ماشین بدون وقفه درس بخوانی. بهتر است هر ۴۵ - ۵۰ دقیقه یک‌بار به خود استراحت بدهی و به کاری که دوست داری بپردازی. نقاشی بکشی، به یک موسیقی گوش بدهی یا با خمیربازی، چیزی درست کنی تا ذهنت آزاد شود. ✅ همه‌ی ما برای درس خواندن به انگیزه نیاز داریم. مربیان و مشاوران می‌توانند در جهت‌گیری به سمت اهداف به ما کنند؛ اما هیچ انگیزه‌ای بالاتر از کسب نتایج خوب نیست. -------------------------- @navaeeschool --------------------------
چرخه موفقیت -------------------------- @navaeeschool --------------------------
صورت آرام و مطهر شهید هسته‌ای و دفاعی حاج محسن فخری‌زاده ------------------------- @navaeeschool -------------------------
✅ حدیث روز كُلُّ حسناتِ بنی آدَمَ تُحصِهَا الملإئِكةُ اِلاّ حسناتِ المُجاهدینَ فاِنَّهُم یَعجِزونَ عن عِلمِ ثِوابِها. / پیامبر اکرم (ص) 👈 فرشتگان تعداد کل ثواب‌ها و حسنات آدمیان را می‌دانند مگر ثواب مجاهدین که از شمار و میزان آن‌ها ناتوان هستند. 📚 مستدرک ، ج ١١ ، ص ١٣ -------------------------- @navaeeschool --------------------------
🖌 آیا می‌دانستید که: شهید محسن فخری‌زاده از دانشمندان پرافتخار هسته‌ای و دفاعی کشورمان نزدیک به ۳ دهه در فهرست ترور گروه‌های تروریستی و رژیم صهیونیستی قرار داشت. در سال‌های اخیر بار‌ها عملیات‌ تروریستی علیه وی کشف و خنثی شده بود. -------------------------- @navaeeschool --------------------------
گرچه با کپسول اکسیژن مجابت کرده‌اند مادرت می‌گفت دکترها جوابت کرده‌اند مرگ تدریجی‌ست این دردی که داری می‌کشی منتها با قرص‌های خواب ، خوابت کرده‌اند خواب می‌بینی که در سردشتی و گیلان غرب خواب می‌بینی که در آتش کبابت کرده‌اند خواب می‌بینی می‌آید بوی ترش سیب کال پس برای آزمایش انتخابت کرده‌اند خواب می‌بینی که مسولان بنیاد شهید بر در دروازه‌های شهر قابت کرده‌اند خواب می‌بینی کنار صحن بابا یادگار  بمب‌ها بر قریه‌ی زرده اصابت کرده‌اند قصر شیرینی که از شیرینی‌ات چیزی نماند یا پلی هستی که چون سر پل خرابت کرده‌اند؟ خوشه خوشه بمب‌های خوشه‌ای را چیده‌ای بادِ خاکی با کدامین آتش آبت کرده‌اند؟ با کدامین آتش ای شمعی که در خود سوختی قطره قطره در وجود خود مذابت کرده‌اند؟ می‌پری از خواب و می‌بینی شهید زنده‌ای با چه معیاری نمی‌دانم حسابت کرده‌اند .:اصغر عظیمی‌مهر:. -------------------------- @navaeeschool --------------------------
🔴 پاشنه آشیل آشیل فرزند پله پادشاه میرمیدون‌ها مشهورترین قهرمان افسانه‌ای یونان است که نامش با آثار هومر عجین شده است. طبق بعضی روایات مادرش تتیس پس از تولد او با دو انگشت خود قوزک پایش را گرفت و وارونه در شط افسانه‌ای ستیکس فرو برد و بیرون کشید. از این رو تمام اعضای بدن آشیل به جز قوزک پایش که در دست مادر بود رویین گردید و آسیب‌ناپذیر شد.  سپاهیان یونان که بدون کمک و یاری آشیل قادر نبودند شهر تروا را فتح کنند از اولیس خواستند تا آشیل را به تروا کشاند و موجب وحشت دشمنان گردد. دیری نگذشت که حریف دریافت تیر به هیچ جای آشیل کارگر نیست مگر یک جا، همان قوزک پا یعنی جای دو انگشت مادرش که او را وارونه در آب فرو کرده بود. یکی از تیراندازان مشهور به نام پاریس یا "آپولون" که نقطه‌ی ضعف حریف را پیدا کرده بود تیر زهر‌آلودی درست بر قوزک پای آشیل زد و کارش را ساخت و این عبارت از آن تاریخ ضرب‌المثل شد. در واقع نقطه ضعف کسی را با این عبارت عنوان می‌کنند. -------------------------- @navaeeschool --------------------------