#علی_مه_دل_از_غم_پره
#حضرت_زهرا_شهادت_دلگویه_مازنی
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀
علی مه دل از غم پِره
یـــاری نـکــردمــه تــــره
علی حلال هاکِن مره
خَله بلا بَکِشیمه
چهـل نفر تِـه یک تنه
تِه پیش مره بَروشتنه
مِـه وَچِـه ره بَکـوشـتنه
خَله بلا بَکِشیمه
مِــه دلــه دَکــردنـه خـــون
درشـــومــه یــار مهــربــون
جـان تِـه جـان مِـه وَچـون
خَله بلا بَکِشیمه
علی تِـه بــلا مـه سینه
من وته سرگذشت اینه
مــــره نخـــوانــه مـــدینـه
خَله بلا بَکِشیمه
غـریـب هـاکـردنـه تـه ره
تَـش بَــزونه تــه خِنـه ره
وَچونِ پیش زونه مِه ره
خَله بلا بَکِشیمه
چــــراغ خِــنه ره دَکــــوش
بی سـرصـدا وبـی سِروش
مِه تن ره شوکفن دَپوش
خَله بلا بَکِشیمه
زینب دیگه بی مـار بُونه
مِــه دِتــره کـــار زار بـــونـه
غــم وِنــه ســر آوار بــونـه
خَله بلا بَکِشیمه
ای درد عالم ره طبیب
درشـومـه ای یار نجیب
ته بعد من بونی غریب
بمیرم هَسّی غـم نصیب
علی مره حلال هاکن
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀
شعر:علی اکبراسفندیار«مداح»
#مه_جان_بابا_و_مه_درد_دواو...
#در_فراق_پدر_دلگویه_مازنی
🏴😭🏴😭🏴😭🏴😭
مـه جـان بـابـاو مـه درد دواو
من ته فدابَهووم
آسمون ماهو خِنِه ی صفاهو
من ته قبر کنار زار بزنم و زار
بَهیمه گـرفـتار آمـه دلِ قــرار
من ته فدابهووم بی ته چتی دهووم
غمه کِره بهووم
مه یاددرنشونه ته اون دَسِ پینه
مهـربـونِ بـابـا تــه بـلا مـه سیـنه
دل توسه تنگو تره دمه ونگو
تـه خِـنه بَهـییه زیـرخاک وسنگو
من ته فدابهووم بی ته چتی دهووم
غمه کِره بهووم
🏴😭🏴😭🏴😭🏴😭
شعر:علی اکبراسفندیار«مداح»
#رباعی_شهادت_حضرت_زهرا
#حضرت_زهرا_س
🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
تویی زهرا تمام حاصل من
مرو که داغت افتد بر دل من
همه گویند من مشکل گشایم
که باید حل کند پس مشکل من
بیا زهرا بقول خود عمل کن
بیاکامم پُر از شهد عسل کن
برای دلخوشیِ بچه هایت
دوباره زینب خود را بغل کن
خواست یاری کرده باشد همسرش
محسنش را کرده قربان در برش
زیر پا افتاد و سیلی خورد ، لیک
چادر عصمت نیفتاد از سرش
خواهشی دارم ز تو ای فاطمه
چهره ی غم راکن ای زهرا عبوس
بچه هایت آرزو دارند بمان
تاشود زینب بدست تو عروس
به آخرشد علی رنج و ملالم
دگر روبه وخامت رفت حالم
رفیق نیمه راهت بودم ، اما
تو را جان حسین بنما حلالم
حرف ازحلالم کن نزن فصل خزان نیست
ای نخل سبز آرزویم برگ داری
این زندگی که با توچیزی کم ندارد
زهراچرا پس آرزوی مرگ داری
حسین جان سینه ام بیتاب باشد
برادر مثل تو نایاب باشد
چرا مادر وصیت کرده هرشب
ببالین تو ظرفی آب باشد؟
اگر نیلوفری گشته جبینم
به سختی گر کنارت می نشینم
امیدم بود تا که زنده هستم
علی جان لحظه ای اشکت نبینم
تمام عمر با خود در نبردم
خجالت پیش هرچه مرد بردم
بزیر تازیانه بود زهرا
نگاهش کردم و کاری نکردم
پس از تو روزگار من سیاه است
نگاهم از غریبی سوی ماه است
توکه بودی سرم بر شانه ات بود
توکه رفتی سرم بردوش چاه است
نفس هایم دگرچون آه باشد
پس از توهمدم من چاه باشد
تو گل بودی و من هم باغبانت
دریغـا عمــر گـــل کــوتـاه بـاشد
چه حالی داشت زینب تاکه بِشنُفت
حسن درخواب هی با ناله می گفت
بگو مادر مگر جرمت چه بود است
گـل سیلـی ز رخسـار تـو بشـکفت؟
فدای حیدر و حال خرابش
به زیر خاک رفته آفتابش
غروب بی کسیِ حیدر آمد
که داغ فاطمه کرده کبابش
نشد ازبند غم هایت گریزم
کنار قبر پاکت اشک ریزم
نتونستی یه شب راحت بخوابی
از امشب خواب راحت کن عزیزم
کاش لبخند تو رامی دید علی
جای برگ لاله گل می چید علی
کاش جای تو درآن شام سیاه
توی تابوت تو می خوابید علی
🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
شعر:علی اکبراسفندیار«مداح»
🌹🍀🌹🌹🍀🌹:
🌸ما چشمه نوریم بتابیم و بخندیم
🍃ما زنده عشقیم نمردیم و نمیریم
🌸از شوق تو بی تاب تر از باد صباییم
🍃بی روی تو خاموش تر از مرغ اسیریم
🌸ســـلام
صبح زیبای تون بخیر🌸
🌸خدایِ خوبم هزاران بار شکرت
برای فرصتِ دوبـاره زنـدگــی 🌸
💜💥اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
💚⭐️وآلِ مُحَمَّدٍ
♥️🌙وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🍀🌺🌹☘🌷🍀🌺🌹☘🌷
.
#مناجات_با_امام_زمان
#امام_زمان
اگر چه رو سیه و با گناه مانوسم
اگر چه در دل زندان نفس محبوسم
اگر چه غفلت بی حد من در این ظلمت
زمین زده است مرا و شکسته فانوسم
مرا نگاه کریمانه ات دهد تغییر
منی که از همه جز رحمتِ تو مایوسم
خیالِ مُردنِ در حالِ معصیت عمری است
بریده خواب مرا و شده است کابوسم
به سان ابر گذشت است فرصتم اکنون
ببین که میگذرد عمر و غرق افسوسم
چه میشود که مرا هم به کربلا ببری
عجیب تشنه دیدار شاه و پابوسم
سروده : #یونس_وصالی ✍
...............................................................
.
#سپهبد_شهید_قاسم_سلیمانی
#فاطمیه
#سردار_سلیمانی
پایداری کند این دل به هواداری تو
می رود بر سرِ دار این دل خونین سردار
می شود سنگ رها از کف این رودِ مَهیب
چقدر آه ، بود داغِ تو سنگین سردار
داغ تو آه چه سنگین و چه گلگون باشد
چشمِ هر لاله ز هجران تو در خون باشد
پرِ پرواز تو در شعله ای از خون افتاد
بال های تو ولی هیچ زمینگیر نبود
آسمانی شدی ای آیه ی سرخِ ملکوت
عشق را بهتر ازین معنی و تفسیر نبود
آسمان از رخِ آئینه گل افشانی شد
می رود تا ملکوت آن که سلیمانی شد
تو چه کردی که در آغوش ملائک رفتی
تو چه کردی که چنین عرش نشین گردیدی
رفتی و تختِ سلیمانی حق را دیدی
و در انگشتری عشق نگین گردیدی
ای عقیق یمنی ، دُرّ نجف چشمانت
پیشِ تیرِ ستمی گشت هدف چشمانت
رفتی ای عشق ولیکن پس ازین گلگون تر
کوچه ها عکس تو را در دلِ خود قاب کنند
بیم از ظلمت شب نیست که از این جاده
رهروانِ رهِ تو رویْ به مهتاب کنند
چشمِ تو ناب ترین نور و ضیا را دارد
نفست بوی گلِ کرب و بلا را دارد
جگرت سوخت ولی عشق تو در سینه نسوخت
عشق یارانِ جگر سوخته آئینِ دل است
ای جگر سوخته از آتش ابلیس خبیث
انتقام تو فقط مایه ی تسکینِ دل است
ما به خونخواهی تو آمده و در پیشیم
ما به جز عشق به چیزی که نمی اندیشیم
عرصه خون و خطر حسّ یتیمی دارد
مرو ای مرد که این جبهه پدر می خواهد
سپرِ خویش مینداز ، که خود می دانی
دست و بازوی علمدار سپر می خواهد
تو در این عرصه ی ایثار مداوم بودی
تو علمدارترین مردِ مقاوم بودی
مثل آن میخ که می ریخت ز چشمانش خون
قسمت چشم تو شد خون بچکاند قاسم
باید آن کس که به دل حُبِّ ولایت دارد
خویشتن را به امامش برساند قاسم
ای که در معرکه ی سرخ رجز می خوانی
وقتی از باب ولایت نروی ، می مانی
باید از فاطمه آموخت ولایت داری
نور او راهبرِ اهلِ هدایت باشد
عاقبت نور شود ، جانبِ جنّت برود
هر که سردارِ سرافرازِ ولایت باشد
حق چو از فاطمه آید به گل افشانی ها
نظر لطف کند سوی سلیمانی ها
بولهب در همه جا قصد جنایت دارد
ما بپا خاسته تا دست بِبُرّیم از او
بیش ازین تا که نباشد سبب ظلمت ها
آنچه در دسترسش هست بِبُرّیم از او
ما به قرآن و ولایت همه پا برجاییم
ما به راه و روش فاطمه پا برجاییم
همه پر جوش و خروش آمده بودند آن روز
روح اخلاص بر انگیخته حیرانی ها
بیشه از شیر نباشد لحظاتی خالی
هست در جبهه ی حق خیلِ سلیمانی ها
گرچه با رفتنِ گل خون به جگرها داریم
دلی آکنده تر از عشق به زهرا داریم
فاطمه کوثر دلهاست همه می دانند
ما همه تشنه لب کوثر زهرا باشیم
چون سلیمانیِ عاشق ، به سراپرده عشق
او بخواهد سرِ ما ، ما که مهیّا باشیم
آمدیم این که فدایِ رهِ مادر گردیم
او اگر حکم کند فانی حیدر گردیم
نام زهرا به لب آمد ، جگرم می سوزد
چون که آن آینه در شعله دشمن ها سوخت
آسمان سوخت به یک باره دل غمگینش
بین دیوار و در خانه که او تنها سوخت
چیره گشتند بر او راهبران ظلمت
بر چنین راهبران و رهِ ظلمت لعنت
فاطمه بود و دل آشوبی آشوبگران
فاطمه بود و دلی با غم و اندوه قرین
پهلویی داشت که با ضربِ لگد بشکستند
آن کسانی که نه دین داشته و نی آئین
زخم برداشت ز کین چهره و بازوی بتول
بود آیا ستمِ اهل جفا حکمِ رسول
oo
#حاج_محمود_تاری "یاسر"✍
...............................................................
#امام_زمان_عج
نوشته اند دلم را برای خون جگری
بدون گریه زمانه نمی شود سپری
نیازمند تکامل به گریه محتاج است
درخت آب ندیده نمی دهد ثمری
دو فیض، توشۀ راه سلوک عاشق هست
توسل سحری و عنایت سحری
هزار نافله خواندن چه فایده دارد
اگر نداشته باشد به عاشقان نظری
به هر دری که زدم باز پشت در ماندم
بس است در زدن من، بس است در به دری
برای بنده خریدن بیا سر بازار
چه خوب می شود این مرتبه مرا بخری
بدون تو چه بلاها که بر سرم آمد
چه حاجت است به گفتن، خودت که با خبری
همیشه خیر قنوت تو می رسد به همه
اگر چه نام مرا در نوافلت نبری
خودت برای ظهورت دعا کن و برگرد
((دعای من به خودم هم نمی کند اثری))
#علی_اکبر_لطیفیان
زندگی کردم که شاید آبرو پیدا کنم اما نشد
توبه کردم با تو باشم روز و شب ای وای من آقا نشد
در جوانی گرد غفلت را ببین آقا چه آورده سرم
بر دلم نام حسین ابن علی بردم ولی احیا نشد
معرفت را هر زمان ارزانی ما میکنی بی حد مرز
من نمیدانم چرا مهرت در این دل لحظه ای هم جا نشد
در نیایش های تنهایی خود هم نامی از ما را ببر
من تلاشم را نمودم در دلت جاشم ولی... اما نشد!!!
این دلم را مطمئنا کربلا دستی به رویش میکشد
در نمازم یک زیارت من طلب کردم ز او گویا نشد!!!
پر زدم از روی بام خانه آقا تا تو را پیدا کنم
مقصدم جایی به جز گنبد طلای حضرت سقا نشد
#بهنام_واحدی
_______________________