eitaa logo
کانال نوای عاشقان
16.9هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.5هزار ویدیو
388 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
رسید باباجان همان‌که موی تو را می‌کشید باباجان چقدر محکم زد بگو به عمه که خوابم پَرید باباجان بُرید امانم را همان‌که رأس تو را می‌بُرید باباجان تو بین گودالی به سوی خیمه چرا می‌دوید باباجان چقدر مثل همیم تو رو سفیدی و من‌ مو سفید باباجان ** تمام شد عمه همین‌که وارد بزم حرام شد عمه یزید می‌خندید ببین که با چه‌کسی هم‌کلام شد عمه امان امان‌ از شام چقدر دور و برش ازدحام شد عمه نپرس باباجان میان کوچه چطور احترام شد عمه ولی سر بازار اسیر زخم زبانِ عوام شد عمه ✍
تمام عمر شد با گریه مأنوس تمام خاطراتش آه و افسوس چرا فرمود امان از شام مردم امان از شام یعنی داغ ناموس
؛ ؛ گفتم به "دل" بمیر!، به "جان" گفته‌ام بسوز! خورشید بر فرازِ نِی و تیره گشته روز عالَم فدایِ آن‌که سرش را بریده‌اند! نفرین به خصم، لعن به اشرارِ کینه‌توز یا زینب الصبور! بخوان از غمِ حسین شامِ سیاه را به یکی آه، برفروز! با چوبِ خیزران به لبش زد یزید و بعد_ دختر که دید، عمه به او گفت: لب بدوز! ** دارد تمام می‌شود این ماهِ عاشقی؛ من سخت، بی‌قرارِ شبِ سومم هنوز! ✍ @navaye_asheghaan
کارِ ما گرچه به جز گریه‌ی پیوسته نبود کارِ این قوم ولی خنده‌ی آهسته نبود آنقدر ضربه‌ی نیزه همه را ساکت کرد بِینِ ما در پِیِ تو، یک سرِ نشکسته نبود پشت دروازه‌ی ساعات معطل شده است آن کریمی که درِ خانه‌ی او بسته نبود خسته از زخمِ زبانیم و جسارت به لبت پایِ ما با تو در این راه ولی خسته نبود فقط از دور، تو را دخترکانت دیدند نیزه‌ای کاش به تو این‌همه وابسته نبود گرمِ تزئین و پذیرایی شام‌اند همه ورنه دروازه‌ی این شهر چنین بسته نبود ✍ @navaye_asheghaan
بخوان حسينِ غريبم، كه سخت دلگيرم نگـاه كن كه زداغت چه خسته و پيرم به رحلِ نيـزه تو قـرآن بخوان عزيز دلم كه بـاز از نفس اطهـرِ تو جـان گيـرم چه غافلنـد چنيـن مـردمي كه پنـدارند به سنگ كينـه‌ی خود می‌كننـد تحقيرم بخوان مفسـر قـرآن: «لِيُـذهِبَ عَنكم» بخوان و شـرح بـده آيه‌ای ز تطهيرم بخوان «وَليُّكُـمُ الله» را كه تا از جهـل كسي دگــر نگشايد زبان به تكفيرم كمان ابرويت از سنگِ شاميان بشكست دگر مخوان كه غمت می‌زند به دل تيرم مخوان كه خون زگلويت به نيزه مي‌ريزد قسم به قطره‌ی خونت، زعمرِ خود سيرم فرشتگان همه پشتِ سرِ تو صف بستنـد نمازِ عشـق بخـوان با صـداي تكبيرم چگـونه باتو بگـويم كـه غيـرت اللهي كشيـده ديـده‌ی نامحرمان به تصويرم نوشتـه است «وفایی» به اشك خونينش كه من رضـا به رضـایِ خـدا و تقديرم ✍
شام بر عترت طاها چقدر سخت گذشت وای بر دختر زهرا چقدر سخت گذشت دو سه روزی دمِ دروازه معطل بودند پشت دروازه به آن‌ها چقدر سخت گذشت کاش شب بود و نمی‌دید کسی زینب را بین انظار خدایا چقدر سخت گذشت وسط آن همه نامحرمِ بی شرم و حیا سرِ بازار به زن‌ها چقدر سخت گذشت آن یهودیه نگاهش که به سرها افتاد ناسزا گفت به مولا چقدر سخت گذشت هر کسی بُغض علی داشت به اکبر می‌زد پای آن نیزه به لیلا چقدر سخت گذشت سر بُبریده درآورد سر از طشت طلا خاک غم بر سر دنیا چقدر سخت گذشت چوب می‌خورد حسین و لب زینب می‌سوخت وای بر زینب کبری چقدر سخت گذشت ✍ @navaye_asheghaan
پنهان کنم چگونه هویدایی تو را یا بین سینه شرح دل آرایی تو را   ظرف مرا شکستی و حالا نشسته‌ام تا رو کنم حکایت لیلایی تو را   نفسی لک الوقاء... به عالم نمی‌دهم بنده شدن به درگه مولایی تو را   خیلی دعا برای دلم کرده‌ای ولی خیلی شکسته‌ام دل زهرایی تو را   در غفلت زمانه فراموش کرده‌ام درد غریبی و غم تنهایی تو را   باید چه کرد این همه رسوایی مرا؟ باید چه کرد این همه آقایی تو را؟   دل مرده‌ام ولی به حسینیه آمدم تا جست و جو کنم دم عیسایی تو را  ** با گریه گفت زینب کبری، برادرم  سنگی شکسته روی تماشایی تو را   دیروز آیه خواندی و با خیزران یزید برهم زده بلاغت و شیوایی تو را ✍ @navaye_asheghaan
ای کاش شهیدان خدا زنده نبودند عباس نمی‌دید که زینب تک و تنهاست @navaye_asheghaan
؛ ؛ چه مغرور است، گویا کشته شیری در شکارستان چه می‌بالد به خود، انگار کاری کرده کارستان گمان دارد که اینک لایق تقدیر و تعظیم است به ظاهر در خیالش فاتح هفتاد اقلیم است برای جشن خود، یک شهر را گِرد هم آورده اسیرانی عزادار از بنی هاشم به صف کرده شگفتا جایگاهی را که تاریک است و تابنده‌ست کنار دست خود خورشید را در طشتی افکنده‌ست به لب می‌خوانَد اشعاری، نمی‌دانم چه می‌گوید کمی مست است انگاری، نمی‌دانم چه می‌گوید چه آشوبی‌ست در خاک و چه غوغایی‌ست در افلاک ولی اینجا همه لال‌اند امان از لقمه‌ی ناپاک صدایی ناگهان لرزاند کاخ ادعایش را ورق را بازگرداند و به هم زد نقشه‌هایش را صدا بغضی فروخورده‌ست و آهی کهنه در سینه مدینه بس نبود...، این بار، شهر شام و صد کینه جلالش جلوه‌ی پاکی و زخمش زخم هتاکی‌ست صدایی آسمانی دارد اما چادرش خاکی‌ست ز آه سردش آتش شعله‌ور شد در همه عالم برایش گریه می‌کردند حتی نیزه‌داران هم اسیری پای در زنجیر بود و بند بر گردن چنان پیغمبری در کسوت روشنگری کردن نماند از کاخ شاهانه، نشانی غیر ویرانه تصور کن خلیل الله را در بین بُت‌خانه به یک آن بین جمعیت شکست آوازه‌ی نمرود که زینب در جواب یاوه‌گویی‌های او، فرمود: نباید شامیان از شادی تو شادمان باشند که همراه تو باید در جهنم جاودان باشند روا باشد که ناموس علی در بند زنجیر است کنیزانت ولی پشت سِتاری در امان باشند؟ سزاوار است لب‌هایی که می‌بوسید پیغمبر به پیش چشم دختر بوسه‌گاه خیزران باشند؟ مزن بر طبل پیروزی که گر مردان ما رفتند حریفانت از این پس، این زنان و کودکان باشند عرب امروز اگر از داغ ما خاطر پریشان نیست رسد روزی که در این غم عجم‌ها روضه‌خوان باشند خبر داری که این خون تا ابد همواره می‌جوشد؟ زمینش ریختی، اما زمین آن را نمی‌نوشد بدان این آتش عشق است و خاموشی نمی‌گیرد تو خواهی مُرد و هرگز نام و یاد ما نمی‌میرد یزید از اعتبار افتاد و پایین آمد از منصب ثمر داد انقلاب کربلا، در شام با زینب ✍ @navaye_asheghaan
؛ ؛ ؛ دختر شیر خدا در شام محشر کرده است گوییا حیدر دوباره فتح خیبر کرده است اوکه منبر رفته جدش بر جهازِ ناقه‌ها ناقه‌ای را بی‌جهاز اینبار منبر کرده است چون خدابین است چشمش، غیر زیبایی ندید گرچه چشمش با سری نیزه‌نشین سر کرده است بر فراز نیزه‌ها رأس حسین بن علی محض همراهی زینب، ترک پیکر کرده است آستین یا چادر پاره، به هر صورت که هست عصمت الله است و قطعاً فکر معجر کرده است مرتضای نطق‌هایش کفر را بیچاره کرد مکرِ کافر را بِإِذنِ الله، ابتر کرده است ** بین خطبه مکث کرده ناگهان، گویا یزید چوب را نزدیک لب‌های برادر کرده است ✍ @navaye_asheghaan
؛ ؛ کلیم اگر دعا کند بی تو دعا نمی‌شود مسیح اگر دوا دهد بی تو دوا نمی‌شود اگر جدایی اوفتد میان جسم و جان من قسم به جان تو دلم از تو جدا نمی‌شود گریه اگر کنم همی بهر تو گریه می‌کنم ورنه ز دیده‌ام عبث اشک رها نمی‌شود گرد حرم دویده‌ام صفا و مروه دیده‌ام هیچ کجا برای من کرب‌وبلا نمی‌شود کسی که گشت گرد تو گرد گنه نمی‌رود پیرو خط کربلا اهل خطا نمی‌شود.. :: جز سر غرق خون تو که شد چراغ قافله رأس بریده بر کسی راهنما نمی‌شود.. کرب‌وبلا و کوفه شد سخت به عترتت ولی هیچ کجا به سختی شام بلا نمی‌شود چوب به دست قاتلت سوخت و گفت این سخن جای سر بریده در طشت طلا نمی‌شود.. ✍ @navaye_asheghaan
ای کاش شهیدان خدا زنده نبودند عباس نمی‌دید که زینب تک و تنهاست @navaye_asheghaan
اینجا که بال چلچله را سنگ می‌زنند ماهِ اسیر سلسله را سنگ می‌زنند ای آسمان نگاه کن! این قوم سنگدل یاران پاک و یک‌دله را سنگ می‌زنند یا تیغ رویِ «آیۀ تطهیر» می‌کشند یا «آیۀ مباهله» را سنگ می‌زنند وقتی که دست‌های علمدار قطع شد پاهای غرق آبله را سنگ می‌زنند با آن‌که هست آینۀ عصمت و عفاف پرچم به دوش قافله را سنگ می‌زنند محراب اگر که خم شود از غم، عجیب نیست روح نماز نافله را سنگ می‌زنند تفسیر عشق بود و پریشانی حسین وقتی زدند سنگ، به پیشانی حسین ✍ @navaye_asheghaan
شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید ساز با ناله‌ی ذرّیه‌ی زهرا نزنید سر مردان خدا را به سر نیزه زدید مرد باشید دگر سنگ به زن‌ها نزنید به زنان بر سر بازار اگر سنگ زدید دختران را به کنار سر بابا نزنید علی و فاطمه در جمع شما اِستادند پیش چشم علی و فاطمه ما را نزنید به اسیری که بُوَد در غل و زنجیر زدید به یتیمی که دویده است به صحرا نزنید رقص شادی جلوی محمل زینب نکنید پای سرهای بریده به زمین پا نزنید بگذارید برای شهدا گریه کنیم خنده بر داغ دل سوخته‌ی ما نزنید کشتن فاطمه بین در ودیوار بس است تازیانه به تن زینب کبری نزنید به تماشای سر پاک حسین آمده‌اید اینقدر دست به هنگام تماشا نزنید سخن «میثم» دل سوخته را گوش کنید: دوستان! غیر در خانه‌ی مولا نزنید ✍ @navaye_asheghaan
گریه کن گریه، که احیای همه احکام است التیام جگر سوخته‌ی اسلام است گریه کن، سینه بزن، آه بکش، مرگ بخواه نوکر از روضه اگر جان ندهد ناکام است لب دل‌سوخته‌ها را همه شب دوخته‌اند گریه کن، گریه زبان همه‌ی ایتام است آن قتیل العبراتی که به ما گفت حسین گریه‌ی زینب، در حال عبور از شام است ای که باران به دعای تو می‌آمد...حالا سنگ می‌بارد و هر سنگدلی بر بام است نیستی تا که ببینی دم دروازه‌ی شام دل بی تاب ربابِ تو چه ناآرام است چوب می‌زد به دهانت پسر مرجانه چوب در دستی و در دست دگر یک جام است دختری داشتی ای شاه و کنیزش خواندند چه بگویم...همه‌ی روضه همان الشام است ✍ @navaye_asheghaan
باز هم یاد روضۀ زینب باعث دیدۀ ترم شده است پای دشمن به خیمه وا گشته صحبت از غارت حرم شده است کاروان باز هم رسیده به شام عمه‌زینب چقدر پیر شده همۀ شهر را خبر کردند دختر مرتضیٰ اسیر شده این روایت، غلط نوشته شده راوی او را «اسیر» اگر خوانده‌ست نه فقط بر دمشق، بر عالم تا قیامت عقیله فرمانده‌ست زینب، آیینه‌دار فاطمه است و علمدار خاندان کرم جان عالم فدای بارگهِ عمه‌جان مدافعان حرم ای شهیدان، خیالتان راحت پرچمش بر زمین نمی‌افتد علمش هیچ‌وقت از دستِ یل ام‌ّالبنین نمی‌افتد ما مگر مرده‌ایم یازینب نگه چپ به خیمه‌ات افتد وای اگر خم به ابرویت ببری شیشه‌ای بشکند از این مرقد مگر از یاد می‌رود؟ یک بار دل زینب شکسته در این شهر در همین شهر، کوچه‌گردی کرد آمده دست‌بسته در این شهر یادمان هست، در همین‌جا بود شد کجاوه‌نشین، خرابه‌نشین باب ساعات و عمۀ سادات پیش دروازه عمه خورد زمین همه کف می‌زدند دور حرم این عداوت همه ز بغض علیست یک نفر هم در آن میانه نگفت سر بازار، جای زینب نیست غم از این بیشتر، زبانم لال اینکه نامحرمان تو را دیدند پای روضه بلند گریه کنید دور زینب بلند خندیدند زینب و مجلس حرامی‌ها بین انظار رفت نور حجاب سایه‌اش را ندیده بود کسی دخت حیدر کجا و بزم شراب زینبم من، عقیلة العربم علم حق کشم به تنهایی بخدا در تمام کرب و بلا من ندیدم به‌غیر زیبایی ای حرامی! نبین که این دنیا به کجاها کشیده پای مرا پستیِ روزگار را این بس چون تویی بشنود صدای مرا *** اَلسَّلام ای همه قرار حسین اَلسَّلامُ علیکِ یازینب کُلُّنا خاک درگه حرمت همه جان‌ها فِداکِ یازینب @navaye_asheghaan