. #روضه و توسل به عقیلۀ بنی هاشم #حضرت_زینب کبری سلام الله علیها به نفس کربلایی حسن حسینخانی ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ای شاهدِ اسیریِ من ای غیور محض قبل از غروبِ روز دهم ای حضورِ محض از قوم ما زنی به اسارت نرفته بود حتی کسی به بزم جسارت نرفته بود در کوفه بود همینجا پرم شکست نزدیک خانه پدریم سرم شکست تا شهر شام رفتمُ معجر نداشتم تقصیر من چه بود برادر نداشتم بعد از تو کار ما به کجاها کشیده شد در حالت فرار موی ما کشیده شد به روی دل غمو داغ تورا گذاشتم به روی شانه خود کربلا گذاشتم برای انکه مرا غصه تو پیر کند رویِ تمام جوانیم پا گذاشتم برای آنکه بگویم هنوز فکر توام ببین که پیرهنت را کجا گذاشتم نشد اگر که تنت را کفن کنم اما هنوز هم کفنت را سوا گذاشتم ببین که خون گلوی تو رنگ موی من است گمان مبر که به زلفم حنا گذاشتم اگر بناست ببینی مرا بیا گودال که خویش را لبِ گودال جا گذاشتم *عرضم تمام ، دو بیت و از همه التماسِ دعا .. با ناله و گریه ت حقشُ ادا کن ...* دیدم لگ از قفا زدن را افتادن و دست و پا زدن را سدّ نفسِ گلو شدن را آن لحظۀ پشت و رو شدن را ــــــــــــــــــ #کربلایی_حسن_حسینخانی #روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام #روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها #اسارت_خاندان_اهل_بیت_علیهم_السلام #روضه_شب_جمعه #ویژه_ایام_محرم #ویژه_ایام_صفر .👇

. #حضرت_زهرا تقدیم به ساحت مقدس حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها _ کربلایی حسن حسینخانی ∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞ *یا الله .. یا الله .. تو اون نامه ای که به معاویه نوشت گفت معاویه من صدایِ نفس هایِ زهرا رو شنیدم .. خبر به اول مظلوم رسید هی دست رو دست میزد و می گفت :* پشت در تا جای یارِ من گرفت شعلۀ آتش سرِ دامن گرفت میخ کارش وصل کردن بود حیف میخ در یار مرا از من گرفت بعدها در نامه ای که داده بود کشتنِ یارِ مرا گردن گرفت .. *یارسول الله؛ ما رو از گریه بر دخترت ، برا فاطمیه ما رو جا نندازی .. آی دلایِ داغدار .. آی دلایِ گرفته ..* زخم از این بیشتر ندیده ملک درد از این بیشتر ندیده بشر رویِ پا ایستاده ست زهرا سگِ هاری نشسته بر منبر این وسط هم نگفت نامردیست چهل نفر در مقابلِ دو نفر تازه یکی از آن دو زن باشد! خاک بر روزگار ، خاک بر سرِ من دم به دم میزن فاطمه را با غلامان و چاکر و نوکر *نانجیب اول لگدُ که خودش زد .. سه تا ناله بلند شد .. یا رسول الله .. یا علیا .. نالۀ سوم فضه رو صدا زد .. فضه بیا به دادم برس .. از رو در رد شدن اومدن طناب انداختن گردن اول مظلوم .. حالت سوخته را سوخته دل داند و بس شمع دانست که جان دادنِ پروانه زِچیست ما تا قیامتم نمیفهمیم که طناب دورِ گردن اول مظلوم انداختن یعنی چی .. اومد درِ سوخته رو کنار زد .. فقط تونست عباشُ رو فاطمه بندازه .. از آستانۀ در اومد بیرون یه وقت دید دستِ زهرا شال و بندِ کمرِ مولا رو گرفت .. نانجیب دستور داد غلافِ شمشیر رو بالا بیارن .. همچین با غلاف به بازویِ زهرا زدن .. (ما دلمون برا گریه های محرم و صفر تنگ شده .. ما دلمون برا گریه های عزا تنگ شده .. مادر اگر از دست دادی مادرت فیض ببره .. پدر اگه از دست دادی پدرت فیض ببره ..) اینجا درست اولِ کارِ مغیره بود .. سالیانِ سال از این دو تا خبیثِ ملعون مالیات نمیگرفتن بعد دلیلشُ پرسیدن گفتن اینا مزد اون ضرباتِ و تازیانه هایی هست که به زهرا زدن .. اینجا مادرُ تازیانه زدن .. کربلا دخترُ .. کنارِ بدنِ بی سر داره با برادرش حرف میزنه .. همینجور که داشت با بدنِ برادر حرف میزد همچین با تازیانه افتادن به جانِ زینب .. ای داداش ..* چون چاره نیست میرومُ میگذارمت ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت یه نگاه کرد صدا زد : هر قدم شکسته شد بال و پرم روزی چند دفعه شکسته شد سرم کجا رفتن اونا که دورم بودن میبینی خلوت شده دور و برم مظلومانه صدا بزنید فرج امام زمان و رفع گرفتاریا .. ای مظلوم حسین .. #کربلایی_حسن_حسینخانی #روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها #فاطمیه

. #حضرت_زهرا تقدیم به ساحت مقدس حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها _ کربلایی حسن حسینخانی ∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞ *یا الله .. یا الله .. تو اون نامه ای که به معاویه نوشت گفت معاویه من صدایِ نفس هایِ زهرا رو شنیدم .. خبر به اول مظلوم رسید هی دست رو دست میزد و می گفت :* پشت در تا جای یارِ من گرفت شعلۀ آتش سرِ دامن گرفت میخ کارش وصل کردن بود حیف میخ در یار مرا از من گرفت بعدها در نامه ای که داده بود کشتنِ یارِ مرا گردن گرفت .. *یارسول الله؛ ما رو از گریه بر دخترت ، برا فاطمیه ما رو جا نندازی .. آی دلایِ داغدار .. آی دلایِ گرفته ..* زخم از این بیشتر ندیده ملک درد از این بیشتر ندیده بشر رویِ پا ایستاده ست زهرا سگِ هاری نشسته بر منبر این وسط هم نگفت نامردیست چهل نفر در مقابلِ دو نفر تازه یکی از آن دو زن باشد! خاک بر روزگار ، خاک بر سرِ من دم به دم میزن فاطمه را با غلامان و چاکر و نوکر *نانجیب اول لگدُ که خودش زد .. سه تا ناله بلند شد .. یا رسول الله .. یا علیا .. نالۀ سوم فضه رو صدا زد .. فضه بیا به دادم برس .. از رو در رد شدن اومدن طناب انداختن گردن اول مظلوم .. حالت سوخته را سوخته دل داند و بس شمع دانست که جان دادنِ پروانه زِچیست ما تا قیامتم نمیفهمیم که طناب دورِ گردن اول مظلوم انداختن یعنی چی .. اومد درِ سوخته رو کنار زد .. فقط تونست عباشُ رو فاطمه بندازه .. از آستانۀ در اومد بیرون یه وقت دید دستِ زهرا شال و بندِ کمرِ مولا رو گرفت .. نانجیب دستور داد غلافِ شمشیر رو بالا بیارن .. همچین با غلاف به بازویِ زهرا زدن .. (ما دلمون برا گریه های محرم و صفر تنگ شده .. ما دلمون برا گریه های عزا تنگ شده .. مادر اگر از دست دادی مادرت فیض ببره .. پدر اگه از دست دادی پدرت فیض ببره ..) اینجا درست اولِ کارِ مغیره بود .. سالیانِ سال از این دو تا خبیثِ ملعون مالیات نمیگرفتن بعد دلیلشُ پرسیدن گفتن اینا مزد اون ضرباتِ و تازیانه هایی هست که به زهرا زدن .. اینجا مادرُ تازیانه زدن .. کربلا دخترُ .. کنارِ بدنِ بی سر داره با برادرش حرف میزنه .. همینجور که داشت با بدنِ برادر حرف میزد همچین با تازیانه افتادن به جانِ زینب .. ای داداش ..* چون چاره نیست میرومُ میگذارمت ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت یه نگاه کرد صدا زد : هر قدم شکسته شد بال و پرم روزی چند دفعه شکسته شد سرم کجا رفتن اونا که دورم بودن میبینی خلوت شده دور و برم مظلومانه صدا بزنید فرج امام زمان و رفع گرفتاریا .. ای مظلوم حسین .. #کربلایی_حسن_حسینخانی #روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها #فاطمیه

. #حضرت_زهرا تقدیم به ساحت مقدس حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها _ کربلایی حسن حسینخانی ∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞ *یا الله .. یا الله .. تو اون نامه ای که به معاویه نوشت گفت معاویه من صدایِ نفس هایِ زهرا رو شنیدم .. خبر به اول مظلوم رسید هی دست رو دست میزد و می گفت :* پشت در تا جای یارِ من گرفت شعلۀ آتش سرِ دامن گرفت میخ کارش وصل کردن بود حیف میخ در یار مرا از من گرفت بعدها در نامه ای که داده بود کشتنِ یارِ مرا گردن گرفت .. *یارسول الله؛ ما رو از گریه بر دخترت ، برا فاطمیه ما رو جا نندازی .. آی دلایِ داغدار .. آی دلایِ گرفته ..* زخم از این بیشتر ندیده ملک درد از این بیشتر ندیده بشر رویِ پا ایستاده ست زهرا سگِ هاری نشسته بر منبر این وسط هم نگفت نامردیست چهل نفر در مقابلِ دو نفر تازه یکی از آن دو زن باشد! خاک بر روزگار ، خاک بر سرِ من دم به دم میزن فاطمه را با غلامان و چاکر و نوکر *نانجیب اول لگدُ که خودش زد .. سه تا ناله بلند شد .. یا رسول الله .. یا علیا .. نالۀ سوم فضه رو صدا زد .. فضه بیا به دادم برس .. از رو در رد شدن اومدن طناب انداختن گردن اول مظلوم .. حالت سوخته را سوخته دل داند و بس شمع دانست که جان دادنِ پروانه زِچیست ما تا قیامتم نمیفهمیم که طناب دورِ گردن اول مظلوم انداختن یعنی چی .. اومد درِ سوخته رو کنار زد .. فقط تونست عباشُ رو فاطمه بندازه .. از آستانۀ در اومد بیرون یه وقت دید دستِ زهرا شال و بندِ کمرِ مولا رو گرفت .. نانجیب دستور داد غلافِ شمشیر رو بالا بیارن .. همچین با غلاف به بازویِ زهرا زدن .. (ما دلمون برا گریه های محرم و صفر تنگ شده .. ما دلمون برا گریه های عزا تنگ شده .. مادر اگر از دست دادی مادرت فیض ببره .. پدر اگه از دست دادی پدرت فیض ببره ..) اینجا درست اولِ کارِ مغیره بود .. سالیانِ سال از این دو تا خبیثِ ملعون مالیات نمیگرفتن بعد دلیلشُ پرسیدن گفتن اینا مزد اون ضرباتِ و تازیانه هایی هست که به زهرا زدن .. اینجا مادرُ تازیانه زدن .. کربلا دخترُ .. کنارِ بدنِ بی سر داره با برادرش حرف میزنه .. همینجور که داشت با بدنِ برادر حرف میزد همچین با تازیانه افتادن به جانِ زینب .. ای داداش ..* چون چاره نیست میرومُ میگذارمت ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت یه نگاه کرد صدا زد : هر قدم شکسته شد بال و پرم روزی چند دفعه شکسته شد سرم کجا رفتن اونا که دورم بودن میبینی خلوت شده دور و برم مظلومانه صدا بزنید فرج امام زمان و رفع گرفتاریا .. ای مظلوم حسین .. #کربلایی_حسن_حسینخانی #روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها #فاطمیه

#روضه_حضرت_زهرا ( سلام الله علیها ) #کربلایی_حسن_حسینخانی بانو ، سه ماه منتظر این دقیقه ام مشغول کار خانه شدی ! خوش سلیقه ام زهرا ، مرا چقدر بدهکار می کنی ؟ داری برای دل خوشی ام کار می کنی ؟ آئینه ی پُر از ترَکم ، احتیاط کن فکری به حال و روز بد ِ کائنات کن باغ بدون غنچه و گل دلنواز نیست ویرانه را به خانه تکانی نیاز نیست .. گیرم که گردگیریِ امروز هم گذشت فصل بهارآمد و این سوز هم گذشت .. آشفته خانه یِ جگرم را چه می کنی ؟ خاکی که ریخته به سرم را چه می کنی ؟ زهرا به جای نان ، غم ما را درست کن حلوایِ ختمِ شیرخدا را درست کن .. با دردِ دنده های شکسته جدال کن تقصیر دست بسته من شد حلال کن ... شرمنده ام که خانه ی امنی نداشتم پهلوت شکسته شد دست بازی نداشتم ... #شاعر_وحید_قاسمی