eitaa logo
نوای کتاب
150 دنبال‌کننده
82 عکس
9 ویدیو
6 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5785276284347090576.mp3
3.19M
پـایـانــــ
🎶📚 🎶📚 حُسنِ ادبــ از شیــشه بیامـوز که هــر دم خم گشتن او پیشــ قدحْ بهرِ سلام استــ 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
4_5803445933039421815.mp3
27.9M
🎶📚 🎶📚 🎙 : 🃏 قمارباز 🃏 ✍️ نویسنده: 🗣 گوینده: 9⃣ 🕰 زمان: ۲۹ دقیقه 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
🎶📚 🎶📚 📝 📝: ملا و مِی‌فروش مرد پولداری در کابل، در نزديکی مسجد قلعه فتح‌الله رستورانی ساخت که در آن موسيقی بود و رقص و به مشتريان مشروب هم سرويس می‌شد. ملای مسجد هر روز موعظه می‌کرد و در پايان موعظه‌اش دعا می‌کرد تا خداوند صاحب رستوران را به قهر و غضب خود گرفتار کند و بلای آسمانی را بر اين رستوران که اخلاق مردم را فاسد می‌سازد، وارد کند. يک ماه از فعاليت رستوران نگذشته بود که رعد و برق و توفان شديد شد و يگانه جايی که خسارت ديد، همين رستوران بود که ديگر به خاکستر تبديل گرديد. ملای مسجد روز بعد با غرور و افتخار نخست حمد خدا را بجا آورد و بعد خراب شدن آن خانه فساد را به مردم تبريک گفت و اضافه کرد:« اگر مؤمن از ته دل از خداوند چيزی بخواهد، از درگاه خدا نااميد نمی‌شود.» 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️ اما خوشحالی مؤمنان و ملای مسجد ديری دوام نکرد. صاحب رستوران به محکمه شکايت کرد و از ملای مسجد تاوان خسارت خواست. ملا و مؤمنان البته چنين ادعايی را نپذيرفتند. قاضی هر دو طرف را به محکمه خواست و بعد از اين که سخنان دو جانب دعوا را شنيد، گلو صاف کرد و گفت:« نمی‌دانم چه حکمی بکنم. من سخنان هر دو طرف را شنيدم. از يک سو ملا و مؤمنانی قرار دارند که به تاثير دعا و ثنا باور ندارند از سوی ديگر مرد مِی‌فروشی که به تاثير دعا باور دارد.» 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
🎶📚 🎶📚 گـــــــیرم به فال نیک بگیرم بهـار را چشم و دلی برای تماشـــا و فال کو 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
🎶📚 🎶📚 📖 📕 (Animisme) در ادبیاتــ حالتی را بیان می‌کند که در آن گویی اشیا جان و شــعور دارند. آنیمــیسم از واژهٔ لاتین Anima گرفته شده استــ که به معنی است و آنیمیـسم « گرایش به روح دادن به اشیا و طبیعت» است. به عنــوان مثال در اثر «میلی یا خاک زادگاه» نوشــتهٔ « » و یا در اثر « دهان تاریکی » نوشـتهٔ «» و «اشعار طلایی» نوشتهٔ « » به چــشم می‌خورد. 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
🎶📚 🎶📚 📜 : به دنبال گنج حقیقت 📘 ، دفتر ششم 🌐 منبع: سایت شمس و مولانا مردی که ثروت هنگفتی به ارث برده بود، همه آن را به یکباره به هدر داد و به خاک سیاه فقر نشست. چون از شدت فقر دچار استیصال و دلشکستگی شد خالصانه رو به درگاه خدا آورد و به راز و نیاز پرداخت.تا آنکه شبی در خواب هاتفی بدو گفت:« هرچه سریعتر وطنت بغداد را به سمت مصر ترک کن تا در آنجا به خواسته‌ات برسی.» مرد با امید فراوان راهی سفر شدو چون به مصر رسید هیچ پولی برایش نمانده بود چاره ای جز گدایی ندید. اما چون این کار برایش سخت و سنگین می‌آمد تصمیم گرفت شب به گدایی برود تا کسی چهره‌اش را نشناسد.در آن ایام چون محله‌های مصر به خاطر وجود دزدان ناامن شده بود ، داروغه و شبگردانش شب‌ها در کوچه ها کشیک داده و عابران را دستگیر می‌کردند. مرد غریبه شب به کوچه ای شد و هنوز مردد بود که بانگ گدایی سر دهد یا نه که داروغه او را دید و یقه‌اش را چسبید و او را به باد مشت و لگد گرفت که:« بگو همدستانت کجایند و قرار بود امشب به کجا دستبرد بزنید….» مرد هم ناله‌کنان امان می‌خواست. داروغه لختی از ضرب و شتم ایستاد و مرد غریبه با سو گند فراوان گفت که:« والله من دزد نیستم و در پی چنین خوابی که دیدم از بغداد به مصر شدم و الخ…» داروغه که به خاطر لحن مرد به صدق گفتارش واقف گشت با تمسخر توأم با دلسوزی رو به او گفت:« آخر تو به خاطر یک رویا حاضر شدی اینهمه راه را طی کنی؟! آخر مردک عقلت کجاست؟! خود من بارها خواب دیده‌ام که در بغداد در فلان محله، در فلان خانه گنجی نهفته است، اما به آن خواب‌ها توجهی نکرده‌ام.» جالب بود که تمام نشانی‌های داروغه با آدرس مرد در بغداد یکی بود. مرد فهمید گنجی که به دنبال آن آمده در شهر خود و در خانه خود قرار دارد و یافتن آن موقوف برین بوده که رنج سفر به مصر را تحمل کند. پس به بغداد شد و گنج را یافت و زندگیش را سامان داد. منظور از حکایت اینکه:« گنج حقیقت در اندرون بشر است حال آنکه او سال‌ها آواره اینجا و آنجاست.» 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
4_5803445933039421817.mp3
16.17M
🎶📚 🎶📚 🎙 : 🃏 قمارباز 🃏 ✍️ نویسنده: 🗣 گوینده: 🔟 - بخش اول 🕰 زمان: ۱۷ دقیقه 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
4_5803445933039421818.mp3
21.21M
🎶📚 🎶📚 🎙 : 🃏 قمارباز 🃏 ✍️ نویسنده: 🗣 گوینده: 🔟 - بخش دوم 🕰 زمان: ۲۲ دقیقه 🌸☘️ @navaye_ketabb 🌸☘️
🎶📚 🎶📚 کمی از کتابــ نویسنده: یه دفعه چشـمم به یه اتوبوس افتاد که جلوی روی همه اومد و صافــ وایـساد توی ایستگاه. راننده اتوبوس رو خامــوش کرد و سوت زنان از اتوبوس پیــاده شد. رفتـم جلو، سلام کردم و گفتم: "عذر می خوام. امروز اتوبوس نیستــ" گفت: "نه، امروز اعــتصابه" دوست داشتم بدونم اعتصابــ برای چیه؛ به خصوص که داشتم متضـرر می شدم و ناخواسته در زنجیره نتایج اعتصابــ دخیل شده بودم. گفتم: "ببخشید ... می شه بدونم برای چی راننده ها اعتصــاب کردند؟" راننده اتوبوس یه نگاهی به من انداخت و گفت: "این یه موضـوع ملّیه. به خارجیا ارتباطی نداره." (آفرین ورپریده! از این حس ملی گرایی ات خیلی خوشم اومد بی تربیت) خب، دیگه چی باید می گفتم؟ هیچی! اما واقعا این حس دوگانه ای که توی پرانتز نوشتــم سراغم اومد. اگرچه جواب بی ادبانه ای بود، آفرین به این شخص که علیه دولتش هم که تحصــن می کنه وقتی مقابل یه خارجی قرار می گیره بهش حق نمی ده که بخواد حتی وارد دعواهای ملی بشـه. واقعا از این کارش خیلی خوشم اومد. من اگه جای رئیس اش بودم حتما تشــویق اش می کردم. 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️