لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎶📚 #نوای_کتاب 🎶📚
© #کرونا
خوابــ در عهـد تو در چشم مـنـ آید؟ هیهاتــ
عاشـقی کار سری نیســتـــ که بر بالین استـ
#سعدی
🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
🎶📚 #نوای_کتاب 🎶📚
ذره ذره هر چــه بود از من گرفتــ
دیر دانـستم که گیتـی رهزن استـ
#پروین_اعتصامی
🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
🎶📚 #نوای_کتاب 🎶📚
📜 #داستان_کوتاه 📜: سگ باهوش
✍ نویسنده: #پائولو_کوئلیو
قصاب با دیدن ســگی که به طرف مغازهاش نزدیک میشد حرکتی کرد که دورش کند اما کاغذی را در دهان سگ دید. کاغذ را گرفت. روی کاغذ نوشته بود «لطفا ۱۲ سوسیس و یه ران گوشت بدین». ۱۰ دلار همراه کاغــذ بود. قصاب که تعجب کرده بود سوسیس و گوشت را در کیسهای گذاشت و در دهان سگ گذاشت. سگ هم کیسه را گرفت و رفت. قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفی وقت بســتن مغازه بود تعطیل کرد و به دنبال سگ راه افتاد. سگ در خیابان حرکت کرد تا به محل خطکشی رسید. با حوصله ایستاد تا چراغ سبز شد و بعد از خیابان رد شـد. قصابـ به دنبالش راه افتاد. سگ رفت تا به ایستگاه اتوبوس رسید نگاهی به تابلو حرکت اتوبوسها کرد و ایستاد. قصاب متحیر از حرکـتـ سگ منتظر ماند. اتوبوس آمد، سگ جلوی اتوبوس آمد و شماره آن را نگاه کرد و به ایســتگاه برگشت. صبر کرد تا اتوبوس بعدی آمد دوباره شماره آن را چک کرد. اتوبوس درست بود سـوار شد. قصاب هم در حالی که دهانش از حیـرتـ باز بود سوار شد. اتوبوس در حال حرکتـ به سمت حومه شهر بود و سگ منظره بیرون را تماشا میکرد. پس از چند خیابان سگ روی پنجه بلند شد و زنگ اتوبوس را زد. اتوبوس ایستاد و سگ با کیسه پیاده شد. قصاب هم به دنبالش. سگ در خـیابان حرکت کرد تا به خانهای رسید. گوشت را روی پله گذاشت و کمی عقب رفت و خــودش را به در کوبید. این کار را باز هم تکرار کرد اما کسی در را باز نکرد. سگ به طرف محوطه باغ رفتـ و روی دیواری باریک پرید و خودش را به پنـجره رساند و سرش را چند بار به پنجره زد و بعد به پایین پرید و به پشت در برگشت. مردی در را باز کرد و شروع به فحش دادن و تنبیــه سگ و کرد. قصاب با عجله به مرد نزدیک شد و داد زد:« چه کار میکنی دیوانه؟ این سگ یه نابغه است. این باهوشترین سگی هست که من تا به حال دیدم. »
مرد نگاهـی به قصابـ کرد و گفت:« تو به این میگی باهـوش؟ این دومین بار تو این هفته است که این احـمق کلیدش رو فراموش میکنه. »
نتیجه اخـلاقی: اول اینکه مردم هرگز از چیزهایی که دارند راضی نخواهند بود. و دوم اینکه چیزی که شما آن را بیارزش میدانید، بطور قطع برای کسانی دیگر ارزشـمند و غنیـمت است. سوم اینکه بدانیم دنیــا پر از این تناقضات است. پس سعی کنیم ارزش واقعی هر چیزی را درک کنیم و مهمتر اینکه قدر داشتههایمان را بدانیم.
🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
🎶📚 #نوای_کتاب 🎶📚
🎥 Shutter Island (2010)
✔️ فیلمی رازآلود در ژانر معمایی-جنایی
✔️ اثری متفاوت از کارگردان نام آشنای سینما، مارتین اسکورسیزی
✔️ با بازی درخشان لئوناردو دیکاپریو و مارک رافلو
✔️ برنده جایزه خرس طلایی برلین برای بهترین فیلم
✔️ در جستجوی حقیقت یا در پی ساختن دوباره آن؟
📄 کدوم میتونه بدتر باشه؟ زندگی کردن به عنوان یه هیولا یا مردن به عنوان یه مرد خوب ؟
📥 دانلود مستقیم فیلم
🎞 #امروز_چی_ببینیم
🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
🎶📚 #نوای_کتاب 🎶📚
🏴 #محرم_نوشت
توی هیئتــ همه ســینه می زدند.
فقــط یک نفر کنار هئیتـ سرش را به دیـوار می کوبــید و حسـین حسـین می گفتـ.
بعد از هیئتــ همان یک نفر را دیــدم
دســـتی در بـدن نداشتــ...
#محمد_درویش_زاده
#محرم
🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎶📚 #نوای_کتاب 🎶📚
📻 #پادکست
عنوان: پدر ، عشق و پسر
گوینده: مسعود شیخلر
به مناسبت ماه #محرم
🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
🎶📚 #نوای_کتاب 🎶📚
© #کرونا
داغ محبتــ استـــ و بس خانهفروز جان و دل
نیستــــ ز روزن دگر روشـــــــنی این سرای را
#صائب_تبریزی
🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
🎶📚 #نوای_کتاب 🎶📚
دستـــ غم اندر جیبــ جان پای نشاط اندر چمن
پیراهنم شد چاک و مــن گل در گریبان میکنم
#وحشی_بافقی
🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
🎶📚 #نوای_کتاب 🎶📚
📜 #داستان_کوتاه 📜: قضاوت زودهنگام
مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی میکند و تا کنون حتی یک دلار هم به خیریه کمک نکرده است. پس یکی از افرادشان را نزد او فرستادند.
مسئول خیریه:« آقای وکیل ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی برخوردارید ولی تا کنون هیچ کمکی به خیریه نکردهاید. نمیخواهید در این امر خیر شرکت کنید؟»
وکیل:« آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردید متوجه شدید که مادرم بعد از یک بیماری طولانی سه ساله، هفته پیش درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگیاش کفاف مخارج سنگین درمانش را نمیکرد؟»
مسئول خیریه:« (با کمی شرمندگی) نه، نمیدانستم. خیلی تسلیت میگویم.»
وکیل:« آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید فهمیدید که برادرم در جنگ هر دو پایش را از دست داده و دیگر نمیتواند کار کند و زن و ۵ بچه دارد و سالهاست که خانهنشین است و نمیتواند از پس مخارج زندگیش برآید؟»
مسئول خیریه:« (با شرمندگی بیشتر) نه ، نمیدانستم. چه گرفتاری بزرگی.»
وکیل:« آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید که خواهرم سالهاست که در یک بیمارستان روانی است و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی برای تأمین هزینههای درمانش قرار دارد؟»
مسئول خیریه که کاملاً شرمنده شده بود گفت:«ببخشید. نمیدانستم این همه گرفتاری دارید.»
وکیل:« خوب. حالا وقتی من به اینها یک دلار کمک نکردهام شما چطور انتظار دارید به خیریه شما کمک کنم؟»
🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
🎶📚 #نوای_کتاب 🎶📚
🏴 #محرم_نوشت
قطــره اشــکی از چشــمهای معلم چکید و روی صفحــه نقاشی «رحیــم» افتاد، درستـ روی بطری های آب مــعدنی که امـدادگران هلال احـمر بینـ کاروان اســـرای کربلا پخــش می کردنـد.
طرح و رنگ بطـــری ها خرابـ شد و همه آبها روی زمینـ ریخــت!
#مهدی_نور_محمدزاده
#محرم
🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️