eitaa logo
نوای کتاب
159 دنبال‌کننده
82 عکس
9 ویدیو
6 فایل
تمـام زیبایـے‌های هستے دࢪ آغوشـ گلواژه‌های ڪتابــ نمایانــ مےشود؛ دࢪ حــــال ࢪشـــد هستــــــــــــیم؛ انتشاࢪ فقط با ذڪࢪ منبــع
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎶📚 🎶📚 🎙 : 🃏 قمارباز 🃏 ✍️ نویسنده: 🗣 گوینده: 1⃣1⃣ 🕰 زمان: ۲۷ دقیقه 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
🎶📚 🎶📚 آزادگی و شیفــــتگی مــــــــرز ندارد حتّی شده‌ای از خودت آزاد و رها تو 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
🎶📚 🎶📚 📖 📕 (Spiritualisme) دو طرز فکر با این نام شناخته می‌شود: ١. سیستمی فلسفی که باور دارد دنیا از دو واقعیت تشکیل شده است :ماده و روح، و این دوگانگی در ساختار انسان نیز به کار رفته است. ۲. سیستمی فلسفی که باور دارد در دنیا تنها یک واقعیت وجود دارد و آن روح است. 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
🎶📚 🎶📚 🔰 🔰 💭 بیت‌هایی که مصراع دوم آن‌ها به ضرب‌المثل تبدیل شده‌اند: گر دایرهٔ کوزه ز گوهر سازند از کوزه همان برون تراود که در اوست. « بابا افضل » با سیه دل چه سود گفتن وعظ نرود میخ آهنین در سنگ « سعدی » هر دم که دل به عشق دهی خوش دمی بود در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست « حافظ » چنین است رسم سرای درشت گهی پشت به زین و گهی زین به پشت « فردوسی » 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️ امیدوار بُوَد آدمی به خیر کسان مرا به خیر تو امید نیست ، شر مرسان « سعدی » صوفی نشود صافی ، تا در نکشد جامی بسیار سفر باید ، تا پخته شود خامی « سعدی » در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب یا رب مباد آن که گدا معتبر شود « حافظ » در محفل خود راه مده هم‌چو منی را افسرده دل افسرده کند انجمنی را « قائم مقام » مرو به هند و بیا با خدای خویش بساز به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است « صائب » خلوت دل نیست جای صحبت اضداد دیو چو بیرون رود فرشته در آید « حافظ » زلیخا مرد از این حسرت که یوسف گشته زندانی، چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی « صائب » خوب گیرد جام را ساقی بدست کار نیکو کردن از پر کردن است « شرف قزوینی » با خرابات نشینان ز کرامات ملاف هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد « حافظ » 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎶📚 🎶📚 🎙 : 🃏 قمارباز 🃏 ✍️ نویسنده: 🗣 گوینده: 2⃣1⃣ 🕰 زمان: ۳۶ دقیقه 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
° بســـم ربــ مــلک لایـــزول ° از این پـس کانال نوای کتاب روزانه به صورتـ مختــصر و مفیـد، کما فی السـابق شروع به فعالیـتـ خواهــد کرد؛ ° به امیـد استفاده هرچــه بیشــتر از مفاهیــم زندگــی 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
🎶📚 🎶📚 📖 : فالوده 📘 کتاب: موش و گربه ✍️ نویسنده: سلطان محمود غزنوی به وزیرش گفت:« آیا کسی هست که فالوده نخورده باشد؟» وزیر گفت:« بلی، بسیارند.» قبول نکرد و مبلغی بین ایشان شرط شد. سربازها از دروازه‌ شهر، مسافر ژنده‌‌پوشی را آوردند. سلطان محمود، فالوده را نشان داد و پرسید:« این چیست؟» مسافر گفت:« من ندانم، اما در زادگاه ‌من مردی هست که هر ساله یک مرتبه به شهر می‌ رود. او می‌‌گفت در شهر، حمام‌‌های خوب ساخته می‌‌شود، به گمانم این حمام است.» پادشاه بسیار بخندید. وزیر گفت:« پادشاه دو برابر باید سکه بدهند، چون این مرد نه فالوده دیده نه حمام.» 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
🎶📚 🎶📚 🔰 🔰 ✳️ «ماست‌ها را کیسه کردن» ژنرال کریمخان ملقب به مختارالسلطنه سردار منصوب در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه قاجار مدتی رییس فوج فتحیهٔ اصفهان بود و زیر نظر ظل‌السلطان فرزند ارشد ناصرالدین شاه انجام وظیفه می کرد. پارک مختارالسلطنه در اصفهان که اکنون گویا محل کنسولگری انگلیس است به او تعلق داشته است. مختارالسلطنه پس از چندی از اصفهان به تهران آمد و به علت ناامنی و گرانی که در تهران بروز کرده بود حسب‌الامر ناصرالدین شاه حکومت پایتخت را برعهده گرفت.در آن زمان که هنوز اصول دموکراسی در ایران برقرار نشده  و شهرداری (بلدیه) وجود نداشته است. حکام وقت با اختیارات تامه و کلیهٔ امور و شئون قلمرو حکومتی من جمله امر خوار بار و تثبیت نرخ‌ها و قیمت‌ها نظارت کامله داشته اند و محتکران و گرانفروشان را شدیداً مجازات می‌کردند. 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️ گدایان و بیکاره‌ها در زمان حکومت مختارالسلطنه به سبب گرانی و نابسامانی شهر ضمن عبور از کنار دکان‌ها چیزی برمی‌داشتند و به اصطلاح ناخونک می‌زدند. مختارالسطنه برای جلوگیری از این بی‌نظمی دستور داد گوش چند نفر از گدایان متجاوز و ناخونک‌زن را با میخ‌های کوچک به درخت نارون در کوچه‌ها و خیابان‌های تهران میخکوب کردند و بدین وسیله از گدایان و بیکاره‌ها دفع شر و رفع مزاحمت شد. روزی به مختارالسلطنه اطلاع داده اند که نرخ ماست در تهران خیلی گران شده طبقات پایین را از این مادهٔ غذایی که ارزانترین چاشنی و قاتق نان آن‌هاست نمی‌توانند استفاده کنند. مختارالسلطنه اوامر و دستورات غلاظ و شداد صادر کرد و ماست فروشان را از گران‌فروشی برحذر داشت. چون چندی بدین منوال گذشت برای اطمینان خاطر شخصاً با قیافهٔ ناشناخته و متنکر به یکی از دکان‌های لبنیات فروشی رفت و مقداری ماست خواست. 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️ ماست فروش که مختارالسلطنه را نشناخته و فقط نامش را شنیده بود پرسید:«چه جور ماست می‌خواهی؟» مختارالسلطنه گفت:«مگر چند جور ماست داریم؟» ماست‌فروش جواب داد:«معلوم می‌شود تازه به تهران آمدی و نمی‌دانی که دو جور ماست داریم: یکی ماست معمولی، دیگری ماست مختارالسلطنه!» مختارالسلطنه با حیرت و شگفتی از ترکیب و خاصیت این دو نوع ماست پرسید. ماست فروش گفت:« ماست معمولی همان ماستی است که از شیر می‌گیرند و بدون آنکه آب داخلش کنیم تا قبل از حکومت مختارالسلطنه با هر قیمتی که دلمان می‌خواست به مشتری می‌فروختیم. الان هم در پستوی دکان از آن ماست موجود دارم که اگر مایل باشید می‌توانید ببینید و البته به قیمتی که برایم صرف می‌کند بخرید!  اما ماست مختارالسلطنه همین طغار دوغ‌ است که در جلوی دکان و مقابل چشم شما قرار دارد و از یک ثلث ماست و دو ثلث آب ترکیب شده است! از آنجایی که این ماست را به نرخ مختارالسلطنه می‌فروشیم به این جهت ما لبنیات‌فروش‌ها این جور ماست را ماست مختارالسلطنه لقب داده ایم! حالا از کدام ماست می‌خواهی؟ این یا آن؟!» 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️ مختارالسلطنه که تا آن موقع خونسردیش را حفظ کرده بود بیش از این طاقت نیاورده به فراشان حکومتی که دورادور شاهد صحنه و گوش به فرمان خان حاکم بودند امر کرد ماست فروش را جلوی دکانش به طور وارونه آویزان کردند و بند تنبانش را محکم بستند.  سپس طغار دوغ را از بالا داخل دو لنگهٔ شلوارش سرازیر کردند و شلوار را از بالا به مچ پاهایش بستند. بعد از آنکه فرمانش اجرا شد آن گاه رو به ماست‌فروش کرد و گفت:« آنقدر باید به این شکل آویزان باشی تا تمام آب‌هایی که داخل این ماست کردی از خشتک تو خارج شود و لباس‌ها و سر و صورت تو را آلوده کند تا دیگر جرأت نکنی آب داخل ماست بکنی!» چون سایر لبنیات‌فروش‌ها از مجازات شدید مختارالسلطنه نسبت به ماست گ‌فروش یاد شده آگاه گردیدند همه و همه ماست‌ها را کیسه کردند تا آب‌هایی که داخلش کرده بودند خارج شود و مثل همکارشان گرفتار قهر و غضب مختارالسلطنه نشوند. عبارت مثلی «ماست‌ها را کیسه کرد» از آن تاریخ یعنی یک صد سال قبل ضرب‌المثل شد و در موارد مشابه که حاکی از ترس و تسلیم و جاخوردگی باشد مجازاً مورد استفاده قرار می‌گیرد. 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
🎶📚 🎶📚 📝 : یک عاشقانه‌ی آرام 🖋 نویسنده: به یادم هستــ روزی مــصرانه به تو می گفتم: ما هرگز خسـته نخواهیـم شد، هرگز! اما مدتی استـ پی فرصــتی می‌ گردم شـیرینم، تا به تو بگویم: ما نیز، خسـته می شویم و خسته شدنـ حق ماستــ اینکه خسته می شویم و از نفس می افتیم و در زانوهایمان دردی حســ می کنیم مسأله ای نیست. مسأله این است که بتوانیــم زیر درخـتی، کنار جـوی آبی، روی تخـته سنگی، در کـنار هم بنشینیم و خسـتگی از تن و روح بتکانیم! خسته نشدن خلاف طبیعتــ است همچنان که خسته ماندن. دیگر نمی گویم که ما تا زنده ایم خسـته نخواهیم شد بلکه می گویم: «ما هــرگز، خستـه نخواهیم مانـد» 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎶📚 🎶📚 چه غریبــــــــــــــانه تو با یاد وطن می‌نالی من چه گویم که غریـب است دلم در وطنم همه مـــــرغان هــــم آواز پراکـــــنده شدند آه ازیـــــن باد بلاخیـــــز که زد در چمنـــــم 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️
🎶📚 🎶📚 📝 📝 🌺 خاطرهٔ تفأل استاد به دیوان از زبان خودشان در سالیانی که ایران در جنگ بود و جنگ به تهران، راه کشیده بود و شب‌ها، بمب بر این شهر می‌افکندند، ما در خانستانی ـ من خانستان را به جای مجتمع مسکونی به کار می‌برم ـ می‌زیستیم. همسایگان ما همگی به شهرها و روستاهای گوناگون رفته بودند. یادم می‌آید در آستانه نوروز بود و خانواده من بیمناک بودند که چه کنیم؟ 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️ من از خواجه پرسیدم که بمانیم یا برویم؟ و این شعر با این مطلع آمد: خالی مباد کاخ جلالش زِ سروران بـر ســاقیـان ســـروقد گلعذار هم و شما می‌دانید نام من «جلال» است! ما پاسخ خواجه را پاس داشتیم و کمترین گزندی هم به کاخ «جلال» و کاخ‌نشینان آن هم نرسید. 🌸☘️ @navaye_ketab 🌸☘️