eitaa logo
༅࿇༅🇮🇷نوای ذاکرین🇮🇷 ༅࿇༅
14هزار دنبال‌کننده
56 عکس
43 ویدیو
132 فایل
گلچین تخصصی و بروز اشعارونواهای مذهبی روضه،غزل مرثیه،نوحه وگریز،دودمه،ختم خوانی باحضورمداحان وشعرای آئینی👌آرامش راه اندازی کانال درتلگرام سال ۱۳۹۴ خادم و بانی و مداح چه فرقی دارد من فقط حاجتم این است که نوکرباشم Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42
مشاهده در ایتا
دانلود
هر کس که با گناه و خطا ناسپاس شد از نور حق جدا شد و سهمش هراس شد وای از دلی که با همه مأنوس شد، ولی نزدش فقط امام زمان، ناشناس شد دل را چه شد که با همه‌ی لطف‌های او نسبت به ذکر و یاد «ولی» کم حواس شد «بنده» چنین خراب و بدون بها نبود دور از امام شد که چنین آس و پاس شد گریه، کفایت از غم هجران نمی‌کند کارم برای آمدنش التماس شد تببین راه حق شده تکلیفِ این زمان رحمت به هر کسی که وظیفه‌شناس شد تابید نور عُلقه‌ی زهرا به سینه‌ها صحن علی وسیله‌ی این انعکاس شد * * گفتند با علی که کتاب خدا بس است برهان مجرمان، سخنی بی اساس شد وای از مصیبت تن زخمی فاطمه با هر تکان، دومرتبه خونین لباس شد آن‌قدْر گُل به هر طرفِ آشیانه کاشت تا هر کجای خانه پُر از بوی یاس شد گفتم که گریه کم کنم اما مگر که او از درد استخوان شکسته خلاص شد؟! ✍ ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ ↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️ =صَــــدَقِہ جاریِہ 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 دعوتید: به کانال وابرگروه مداحان ایتا↙️ کانال↙️↙️ Eitaa.com/navayehzakerin2 ابرگروه↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9
هر وقت دل بهانه‌ی یاد تو را گرفت شادی از آن بلند شد و غصه جا گرفت ابری‌ست آسمان دل بیقرار تو بیخود نبود اگر که دوباره هوا گرفت گفتم شبی شبیه تو گریه کنم ولی چشمم ز اشک، خشک شد آقا صدا گرفت تو سوختی که سینه‌ام آتش گرفت و سوخت تو روضه‌خوان شدی اگر این روضه پا گرفت امروز هم بیا و بگو وای مادرم آخر مریض خانه‌ی مولا شفا گرفت راحت شدند اهل مدینه ز رفتنش این خانه‌ی علی‌ست که دیگر عزا گرفت در آخرین وصیت زهرا دل علی از روضه‌ی حسین و غم کربلا گرفت ✍ ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ ↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️ =صَــــدَقِہ جاریِہ 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 دعوتید: به کانال وابرگروه مداحان ایتا↙️ کانال↙️↙️ Eitaa.com/navayehzakerin2 ابرگروه↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9
YEKNET.IR - zamine - fatemie avval 1402 - rasouli.mp3
2.88M
🔳 🌴دنیا فهمید آروم آروم 🌴یا با ظالم یا با مظلوم 🎙 ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ ↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️ =صَــــدَقِہ جاریِہ 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 دعوتید: به کانال وابرگروه مداحان ایتا↙️ کانال↙️↙️ Eitaa.com/navayehzakerin2 ابرگروه↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9
YEKNET.IR - zamine - fatemie avval 1400 - javad moghaddam.mp3
8.57M
🔳 🌴ببین اشکای حیدر رو 🌴خواهشای شبونه رو 🎙 ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ ↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️ =صَــــدَقِہ جاریِہ 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 دعوتید: به کانال وابرگروه مداحان ایتا↙️ کانال↙️↙️ Eitaa.com/navayehzakerin2 ابرگروه↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9
YEKNET.IR - zamine 2 - fatemie avval 1400 - kermanshahi.mp3
3.74M
🔳 🌴به دعای مادرونه‌ی تو محتاجم 🌴به توسل در خونه‌ی تو محتاجم 🎙 ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ ↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️ =صَــــدَقِہ جاریِہ 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 دعوتید: به کانال وابرگروه مداحان ایتا↙️ کانال↙️↙️ Eitaa.com/navayehzakerin2 ابرگروه↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9
عصر هر جمعه‌ی دلگیر، تو را می‌خواند دم به دم کوچه‌ی تقدیر تو را می‌خواند مادری چشم به راه است بیایی از راه کنج خانه پدری پیر تو را می‌خواند ندبه‌ها اشک شد و از تو نیامد خبری قطره‌ی اشکِ سرازیر تو را می‌خواند عالمی منتظر جلوه‌ی مولایی توست هر نفس قبضه‌ی شمشیر تو را می‌خواند ننگ بر ما چو ببندیم به غیر از تو امید صبح و شب عرصه‌ی تدبیر تو را می‌خواند یازده قرن گذشت از غم تنهایی تو دل وامانده‌ی ما دیر تو را می‌خواند مادری پشتِ در خانه صدایت می‌کرد مادری خسته، زمین‌گیر، تو را می‌خواند دارد از حنجره‌ای خشک صدا می‌آید دختری در غل و زنجیر تو را می‌خواند از همان ساعت سه، ساعت سر، ساعت حزن عصر هر جمعه‌ی دلگیر تو را می‌خواند ✍ ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ ↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️ =صَــــدَقِہ جاریِہ 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 دعوتید: به کانال وابرگروه مداحان ایتا↙️ کانال↙️↙️ Eitaa.com/navayehzakerin2 ابرگروه↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9
🩸خدایا! أجَل مرا دیگر برسان... در یکی از روزها، صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها هرگونه بود بر سر قبر مطهر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله حاضر شدند و با آن قبر مطهر نجوا کرده و فرمودند: الثُّکْلُ شَامِلُنَا وَ الْبُکَاءُ قَاتِلُنَا وَ الْأَسَی لَازِمُنَا 📋 غم از دست دادن‌ شما وجود ما را گرفته است؛ گریه، ما را کشته و گرفتار افسوس و حسرت شده‌ایم. ثُمَّ زَفَرَتْ زَفْرَةً وَ أَنَّتْ أَنَّةً کَادَتْ رُوحُهَا أَنْ تَخْرُجَ 📋 سپس آن بانوی مظلومه از روی دردی که داشتند ناله‌ای کشیده و فریادی زدند که نزدیک بود روح از بدن مبارکش جدا شود. 🥀 آنگاه اشعاری را بر زبان آوردند که در آخرین بیت آن‌ها اینگونه از خدای متعال درخواست نمود: یَا إِلَهِی عَجِّلْ وَفَاتِی سَرِیعاً‌ / فَلَقَدْ تَنَغَّصَتِ الْحَیَاةُ یَا مَوْلَائِی ▪️ای خدای زهرا! اجل مرا دیگر به زودی برسان! زیرا زندگی در این دنیا برای من تیره و تار گردیده است. 📚بحارالانوار ج۴۳ ص۱۷۷ ✍یک دست بر دیوار و دستی بر کمر داری یک زخم کاری بر تنت از میخ در داری در کوچه آن ظالم چه آورده سرت ای وای حتی میان خانه هم چادر به سر داری کمتر بگو «عَجِّلْ وَفَاتِی» مهربان من تو خوب از تنهایی حیدر خبر داری دیگر نمی‌گیرم بغل زانوی غم زهرا از انتظار مرگ اگر تو دست برداری خون گریه کن شاید کمی آرام تر گردی بر سینه داغ محسن و داغ پدر داری من مطمئنم کوه را از پا می‌اندازد این درد پهلویی که تو شب تا سحر داری در سجده هایت مرگ حیدر را تمنا کن حالا که ای بانوی من عزم سفر داری... ↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠
🩸زهراجان! تو دست خیر داشتی و از خیرِ دستِ تو از مالیات ، قُنفذ ملعون مُعاف شد... در نقل‌ها آمده است: در زمان خلافت عمر، سالی رسید که در آن سال، عمر از همه کارگزارانش، نصف اموالشان را غرامت گرفت، ولی از قنفذ چیزی نگرفت، درحالی که او هم از کارگزاران او بود، و تمام آنچه را از او گرفته بود که بیست هزار درهم بود به او بازگردانید، و حتی یک درهم و نصف یک درهم هم از او نگرفت. از جمله کارگزاران او که مورد غرامت قرار گرفتند، ابوهریره والی بحرین بود. عمر، اموال او را شمرد که به بیست و چهار هزار درهم رسید و دوازده هزار آن را به عنوان غرامت از او گرفت. 🥀شخصی به نام «اَبان» گوید: در همان سال، امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام را ملاقات کردم و درباره این کار عمر (غرامت نگرفتن از قنفذ) از آن حضرت پرسیدم، امام علیه‌السلام فرمود: می‌دانی چرا نسبت به قنفذ خودداری کرد و از او هیچ غرامتی نگرفت؟ عرض کردم: نه،نمی‌دانم. حضرت فرمود: لِأَنَّهُ هُوَ الَّذِی ضَرَبَ فَاطِمَةَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا بِالسَّوْطِ حِینَ جَاءَتْ لِتَحُولَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ 📋 زیرا او (قنفذ) بود که فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها را با تازیانه زد، زمانی که آمده بود بین من و آن‌ها فاصله شود. فَمَاتَتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا، وَ إِنَّ أَثَرَ السَّوْطِ لَفِی عَضُدِهَا مِثْلُ الدُّمْلُجِ. 📋 فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها از دنیا رفت درحالی که اثر تازیانه او در بازویش همانند یک النگو باقی مانده بود. 📚کتاب سلیم بن قیس، ج٢ ص۶٧۴ 📚بحارالانوار ج٣٠ ص۲۹۷ ✍گِرد علي وجود تو اندر طواف شد راه ميان خانه و مسجد طواف شد تنها اميد «دست‌ِخدا» بود دست تو دستت شكست و دست علي در كلاف شد دست چهل نفر همه در جنگ با علي دست تو با تماميشان در مصاف شد از ذوالفقارِ نام علي كينه داشتند يكجا حساب كينهٔ شان با تو صاف شد دستت محال بود علي را رها كند تا اينكه نوبت ضربات غلاف شد تو دست خير داري و از خير دست تو از ماليات ، قنفذ ملعون معاف شد بعد از تو اي ستارهٔ خوشبختی علی در كنج خانه كار علی اعتكاف شد... ↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠
🩸رسول خدا «صلی‌الله‌علیه‌وآله» هرگاه فاطمه زهرا "سلام‌الله‌علیها" را می‌دید، خَم می‌شد و دست دخترش را می‌بوسید... جمع کثیری از علمای اهل سنت، این روایت را از عایشه نقل کرده‌اند که عایشه گوید: کَانَتْ [فاطمةُ علیهاالسلام] إِذَا دَخَلَتْ عَلَیْهِ [صلی‌الله‌علیه‌وآله] رَحَّبَ بِهَا وَ قَامَ إِلَیْهَا فَأَخَذَ بِیَدِهَا فَقَبَّلَهَا وَ أَجْلَسَهَا فِی مَجْلِسِهِ 📋 هرگاه فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها به حضور پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌آمد، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله او را خوش آمد می‌گفت و به احترام او می‌ایستاد و به سوی آن حضرت می‌رفت و دستان او را می‌گرفت و می‌بوسید و او را در جای خود می‌نشانید. 📚منابع شیعه: أمالی، شیخ طوسی، ص۴۰۰ بشارة المصطفی، طبری، ص۳۸۹ 📚منابع اهل تسنن: سنن أبی داود، ج۲، ص۵۲۲ سنن الکبری، ج۵، ص۳۹۲ مستدرک،حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۵۴ ✍ لاله وَحیَم که پیغمبر شکفت از بوی من قامتش خَم بود پیش قامت دلجوی من پای تا سر محو دیدار خدا می‌شد رسول می‌گشود از شوق تا چشم خدابین سوی من روح ما بین دو پهلو چون مرا فرموده بود خصم دین بشکست از ضرب لگد پهلوی من دست من بوسید پیغمبر که این دست خداست قنفذ از آن بست بازوبَند، بر بازوی من بس که گرد غم ز هر جانب برخسارم نشست شد سفید آخر در ایام جوانی موی من جز به مهدی روی سیلی خورده نگشایم به کس منتقم باید ببیند گشته نیلی روی من بشکند دستش، سیَه گردد به محشر صورتش آنکه سیلی زد مرا در پیش چشم شوی من... ↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠
◾️فهرست لینک‌دارِ مصائب مرتبط با ایام بستری حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ➖ به خدا قسم اگر مادر ما، مو پریشان می‌کرد، تمام مردم می‌مُردند... ➖ چیزی به جز یک «شَبَه» از فاطمه زهرا "سلام‌الله‌علیها"، باقی نمانده بود... ➖ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها با دیدن پیراهن رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله از هوش رفتند... ➖ حکایت جانسوز "بیت الأحزان" ... (اصحاب سقیفه، بی‌رحمی را به کجا رسانند ...) ➖ کسی جز خدا ، از شدّت اندوهِ صدّیقه کبری «سلام‌اللّه‌علیها» خبر نداشت... ➖ یا فقط روزها گریه کن... یا فقط شب ها... ➖ از جمله ادعیه صدّیقه کبری «سلام‌الله‌علیها» در مثل این ایّام... ➖ فاطمه زهرا «سلام‌الله‌علیها» با چه حالی بر سر قبر مطهر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله حاضر شدند... ➖ امیرالمومنین علیه‌السلام، خودش این روزها از بانوی خانه اش پرستاری می‌کند... ➖ای سلمان ! فاطمه «سلام‌الله‌علیها» را دریاب؛ که اگر نفرین کند ، مدینه اهلش را می‌بلعد... ➖به خدا قسم دیدم که دیوارهای مسجد از جا کنده شد ... ➖ جملات جگرسوز فاطمه زهرا «سلام‌الله‌علیها» با امیرالمومنین «علیه‌السلام» در مسیر بازگشت به خانه ... ➖ خدایا! دیگر مرگ مرا برسان... ↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠
🏴 🏴 آتش زدن به خانه‌ي مولا بهانه بود مقصود خصم، كشتن بانوي خانه بود از آن به باب وحي لگد زد عدو كه ديد جان علے به پشت در آستانه بود روضه امشب خیلے سنگینه... شیعه تا قیامت، با این مصیبت میسوزه یه عده نامرد ریختند در خونه حضرت زهرا یه نامردے اومد جلو صدازد... علے بیرون بیا زهراے مرضیه حامے ولایته اومد پشت درب خونه شاید اینا ببینند دختر پیغمبره حیا کنند برگردند فرمود از خدا نمیترسے نانجیب برا چے اومدید ما عزاداریم... نانجیب صدا زد: دختر پیغمبر... در رو باز کن... وگرنه خونه رو آتیش میزنم... خود نامردش نامه نوشت گفت معاویه... میدونے چه کردم... هر چے صدا زدم زهراے مرضیه در رو باز نکرد... تازیانه رو از قنفذ گرفتم واويلا... أَخَذْتُ سَوْطَ قُنْفُذٍ فَضَرَبْتُ اول با تازیانه... دختر پیغمبر رو زدم... گفتم حالا هیزم ها رو بیارید... دیدم زهراے مرضیه بازم استقامت میکنه... میگه دوباره با تازیانه به دستان مبارڪ زدم... صداے ناله دختر پیغمبر بلند شد... نزدیڪ بود دلم بسوزه... اما... یاد کینه هایے که از علے داشتم افتادم و... با لگد... محکم به در زدم... همینجا بود زهراے مرضیه یه جورے ناله زد... انگار تمام مدینه زیر رو شد... یا صاحب الزمان اما معاویه... به اینا اکتفا نکردم... تا زهرا در مقابلم قرار گرفت... فَصَفَقْتُ صَفْقَةً عَلَى خَدَّیْهَا مِنْ ظَاهِر ِ الْخِمَارِ فَانْقَطَعَ قُرْطُهَا وَ تَنَاثَرَتْ إِلَى الْأَرْض آے غیرتے ها... طاقت دارید بگم یا نه... میگه از روي مقنعه... آنچنان سيلي زدم... گوشواره شكست و روے زمين افتاد.. روضه من تمام... فقط همینو بگم... *همۀ این خانواده، خانوادۀ کرامتند .. تو زیارت جامعه میخونے عَادَتُكُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِيَّتُكُمُ الْكَرَمُ .. فاطمه اے که سه روز گرسنه غذاے خودش رو به سائل داد ..وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ برا شما خانواده‌ست ..* اما مدینه یه مادر دیگه هم که از کریمان بود، سراغ داره .... هر سال میومد در خونه ے قمر بنے هاشم،خرج سالشو از عباس مے گرفت،میرفت...." اون سال هم مثل هر سال،طبق عادت همیشه ، در خونه ے عباس و کوبید،کنیزے اومد درو باز کرد،چے میخوای؟عرض کرد: برو به مولا و آقات بگو گداے هر ساله اومده و میگه آقا خرج سالمو بده برم... مرد سائل دید کنیز بغضش ترکید،شروع کرد گریه کردن،گفت خانم من جسارتے نکردم شما ناراحت شدید؟! من گداے عباسم ، اومدم خرج سالمو از آقام بگیرم و برم.... کنیزڪ با همون حالت اشڪ و ناله و بغض گفت اے مرد دیگه در این خونه رو نزن! چرا؟ چے شده؟آقام از من ناراحته؟؟ آقام گفته منو رد کنی؟کنیزڪ جواب داد نه" آقاے تو خیلے آقاتر از این حرفاس، اما آقاے تو رو لب تشنه کنار علقمه .... با مشڪ پاره .... عمود به سرش زدن .... تیر به چشمش زدن ...." مرد سائل گفت باورم نمیشه این حرفایے که شما میزنے من آقامو هر سال مے دیدم ، اون پهلوونے که من دیدم،مگه کسے حریفش میشد،عمود به سرش بزنه؟!! گفت آخه اے مرد تو خبر نداری،اول دست چپ و راستش و قطع کردن . ..سائل سرشو انداخت پایین آرام آرام از خونه ے قمر بنے هاشم فاصله گرفت و دور شد اما با خودش زمزمه داره ، حالا چے کار کنم؟جواب زن و بچه ام رو چے بدم؟ زن و بچه م امیدوار بودن بیام پیش تو در خونه تو دست پر برگردم، حالا برم چے بگم؟چے جواب بدم؟ از اون طرف کنیز درو بست رفت داخل منزل خانم ام البنین پرسید کنیزڪ کے بود در میزد؟عرض کرد بے بے جان (مے خواست بے بے رو ناراحت نکنه) کسے نبود ،رفت،فرمود وقتے سوال میکنم جواب منو بده" خانم یه سائلے بود برا گدایے اومده بود" فرمود سائل که آنقدر معطلے نداره؟چے میگفت؟تو چے گفتی؟ دیگه مجبور شد عرض کنه بے بے جان این سائل میگفت من هر سال میومدم،خرج سالمو میگرفتم از آقا قمر بنے هاشم، منم مجبور شدم بگم دیگه عباسے نیست ...." اونم رفت. یه وقت دیدم سراسیمه ام البنین چادر به سر کرد تو کوچه دوید،دنبال مرد سائل آقا.. آقا.. آقا.. بایست،برگشت دید خانم ام البنین ، چه فرمایشے دارید؟فرمود عباس مرده،مادرش که نمرده؟!! تا من هستم هر سال بیا سهمتو از من بگیر ، امشب گدایے کن بگو بے بے جان شما یه نگاه کن، منم یکم مثل شما امام شناس بشم، منم بفهمم حسین یعنے چی؟برا اینکه شما بودے وقتے خبر آوردن ام البنین عون و کشتن،گفتے از حسین چه خبر ، جعفر رو کشتن،از حسین چه خبر، عباس رو کشتن،گفت میگم از حسین چه خبر؟؟؟* *بے بے روزها میومد کنار قبرستان بقیع، چهار تا صورت قبر مے کشید زیر لب زمزمه اے داشت؛ چے کار کردے پسرم؟!!* باور نمے کنم که زمین خورده اے پسر 2 تشنه کنار مشڪ تهے مرده اے پسر... *پسرم ، پسرم.... عباس و خلف وعده ،نه باور نمیکنم، مگه میشه پسرم قول آب بده، بره و دیگه بر ↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠
🏴 🏴 میخواستم که با تو بمانم ولی نشد در غربت تو اشک فشانم ولی نشد میخواستم شرار دل داغ دیده را ساکت کنم به اشک روانم ولی نشد *هیچی برا مادر سخت تر ازین نیستا* میخواستم که زینبِ خود را بغل کنم بر رویِ زانویم بنشانم ولی نشد گفتم که در زبانۀ آتش خلیل وار نام تو گل کند با زبانم ولی نشد گفتم به کوچه بند ز دست تو وا کند از دست دشمنت برهانم ولی نشد گفتم برای دلخوشیِ تو نماز را یک بار ایستاده بخوانم ولی نشد *ان شاءالله هیچوقت مادرتو تو بستر نبینی .. نوجوونا و جوونا میفهمن ، لمس میکنن ، درک میکنن اما بعضی چیزارو تا نبینی یه خورده سنت بالاتر نره نمیتونی قبول کنی .. مریضِ بد حال اینطوریه روزای آخر مخصوصاً روز آخر ، همه میگن‌حالش خوب شد بعد در و دیوار مادر از جا نتونست بلند بشه اما روز آخر تا بچه ها بلند شدن دیدن مادر تو بستر نیست خوشحال شدن .. دیدن مادر نشسته داره خونه رو آب و جارو میکنه .. اینقدر خوشحال شدن همه به هم خبر دادن .. روز آخر خودش خونه رو آب و جارو کرد،خودش بچه هاشو شست و شو داد .. موهای زینبُ خودش شانه کرد زبان حال بگم ، هی میگفت مادر ان شاالله هیچوقت این موها پریشون نشه .. حتی تو گودال .. فرمود تنورُ روشن کنید بچه هام چند وقته دستپختِ منو نخوردن .. لذتِ مادر اینه که خودش برا بچه هاش غذا درست کنه خودش شروع کرد نان پختن .. غسل کرد رفت تو حجره رو به قبله دراز کشید فرمود تا چند لحظۀ دیگه منو صدا کن ، اگه دیدی جواب نمیدم زود برو مسجد علی رو خبر کن .. چشم خانوم . روپوش سفیدُ رو صورتش کشید تک و تنها .. ساعتی گذشت صدا زدم یا فاطمه دیدم جواب نمیده رنگم پرید یا بنت محمد المصطفی ؛ دیدم جواب نمیده یا زوجة ولی الله ؛ یا اُم الحسن و الحسین .. دیدم جواب نمیده به سر و صورتم زدم .. اومدم برم‌ مسجد علی رو خبر کنم دیدم دوتا آقازاده اومدن ؛ اسماء چه خبر شده مادرمون کجاس ؟ گفتم بچه ها بیاید برید غذاتونُ بخورید نخواستم بچه ها رو زود خبر بدم یه وقت دیدم آقا یه نگاهی کرد فرمود اسما تا به حال کی دیدی ما بی مادر غذا بخوریم؟.. یه نگاه کردم گفتم آقازاده ها از این به بعد دیگه باید بی مادر غذا بخورید .. دوتا آقازاده اومدن یکی میگه مادر من حسنم .. یکی میگه مادر من حسینم .. (حاضری همۀ دنیا رو سرت خراب بشه ولی زمین خوردن باباتو نبینی ..) یه وقت علی با اون عظمت بچه ها اومدن به بابا خبر بدن بابا ؛ تا علی صدایِ بچه ها رو شنید ، از مسجد تا خونۀ زهرا راهی نبود .. دیدن علیِ خیبر شکن با عجله میدوه هی زمین میخوره .. هی صدا میزنه زهرا ..* ↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠