مادر که باشی -همه می دانند- باید در ناگهانِ وداع،به ستایش زیبایی قد و بالای پسر نشسته باشی...
بانوی بایسته و بِشکوهِ سرای "حسن"!
نیک امانتداری بوده ای که امانت را به مسلخ می سپاری و خود می ایستی به تماشای "نجمه" ی عاشقی که در پیراهنِ "قاسم" نفس می کشد...
سلام بر قاسم و مادر پاکش...
شیرین تری از قاعده ی هر چه که کندو
شیرین قدِ شیرین سخنِ خوش بر و بازو
موی تو می ارزد به همه لشکر آن سو
در بادیه کو ماهتر از قاسم من؟کو؟
پیوند گل و آینه و نخل و نباتی
در وصف پدر یکسره "تنسیق صفاتی"
در هر قدمی درخور مدح و صلواتی!
از نسل "مع الحق"ی و از ایلِ "هُوَ الهو"
ای پیرهنت معبر بالغ شدن ماه!
ماه تن تو تازه رسیده به گذرگاه!
ای سیزدهِ هر چه بهارانه ی دلخواه!
یک فصل بلوغ آمده گِردت به تکاپو!
شمشاد بهارآورِ ریشه زده در دل!
مادر به فدای تو و این قدّ و شمایل!
دور کمرت دست عمو بسته حَمایل
جذاب تری با گرهِ بسته به ابرو...
نازم تو و ارثیه ی حُسن "حَسن"ات را
انگار که گُل، رهن نموده دهنت را
آهسته برو تا که ببویم بدنت را
ای رایحه ی سرزده از خرمن شب بو!
ای سروِ سبک در گذر تیغ نشسته!
ای شوقِ شنابنده ی نعلین گسسته!
آیینه! مبادا که ترک خورده،شکسته
برگردی از این حجم تماشا و هیاهو...
در ولوله و دلهره ی دیگرِ خیمه
من ذوق تماشای توأم بر در خیمه!
آنسان که دم رفتنِ پیغمبر خیمه...
پیغمبرِ خیمه....نکند تیر به پهلو....
گلبرگ،لگدکوبِ سرِ سُم شده، شاید..
یا آنکه دوباره بدنی گم شده،شاید...
در هلهله مشغولِ تیمّم شده،شاید...
می آید عمو سوی تو بر روی دو زانو....
#حضرت_قاسم
#ماه_محرم
#احلی_من_العسل
#امام_حسین
#سیده_اعظم_حسینی
کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی
┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
💠#کانال_نوای_ذاکرین💠
🌹#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
#خادم_الذاکرین_آرامش↙️
Eitaa.com/navayehzakerin2
@Aaramesh42 ⬅️مدیر
╚═══💫💎═╝
به کودکیِ مظلوم حضرت قاسم،هنگام شهادت پدر...
گفت: "دفن پدرم، عمه! چرا طول کشید؟
دفن سخت است مگر؟ کار شما طول کشید
قبر جدم که همین جاست؛ همین نزدیکی
پدرم را عمویم برد کجا؟ طول کشید
اول انگار صدای زنی آمد، بعدش
مردها همهمه کردند... صدا طول کشید"...
عمه بغضی شد و در حنجره ی خویش نشست
عمه بغضی شد و تا کرب و بلا طول کشید
دست "عباس" قوی بود ولی آن همه تیر
تا شود از تن و تابوت جدا، طول کشید....
رفت و.... یکبار دگر هم عمویش دیر آمد
تا شود جمع "علی" روی عبا طول کشید...
#حضرت_قاسم
#ماه_محرم
#احلی_من_العسل
#امام_حسین
#سیده_اعظم_حسینی
کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی
┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
💠#کانال_نوای_ذاکرین💠
🌹#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
#خادم_الذاکرین_آرامش↙️
Eitaa.com/navayehzakerin2
@Aaramesh42 ⬅️مدیر
╚═══💫💎═╝
زمین به داغ نشسته،زمان از آن بدتر
و حالِ بادیه بد،حالِ آسمان بدتر
عطش رسیده به بی حالی و به تاریِ دید
تَرَک ترک شده لب ها،زبان از آن بدتر
هراس و دلهره ی هاجرانِ درمانده
که مشک،خشک لب و کودکان از آن بدتر
هر آنچه نیزه و شمشیرها به سر دارند
چه نقشه ها که کشیده کمان از آن بدتر
تمام روز خبرهای بد به خیمه رسید
خدا کند نرسد ناگهان از آن بدتر
دو مرد مانده فقط...کم مباد سایه ی شان
که نیست دلهره ای بی گمان از آن بدتر
مباد جلوه کند چکمه ای بر آن سینه
که رو کند هنری خیزران از آن بدتر..
اگر چه تا کفِ گودال یک قدم مانده ست
هنوز معجزه ی اصلیِ حرم مانده ست...
طلوع کرد کسی از افق به هیأتِ ماه
کسی نهایتِ خوبی..کسی نهایتِ ماه!
سلام، حضرتِ محبوبِ بی منازعِ دشت!
سلام،حضرتِ پاکی!سلام،حضرتِ ماه!
"خدا چه حوصله ای داشت روز خلقت تو"۱
تو را کشیده دقیقاً شبیهِ صورتِ ماه!
گمان کنم فقط آن روز "والقمر"خوانده
نشسته هی به دلش،لذت تلاوت ماه!
هنوز مانده ز هم بشکند کمرکشِ کوه
کنار کم شدن تو،کنار کثرتِ ماه!
نمی رسد قدِ موجی به آستانه ی مشک
حساب کرده یقیناً به روی غیرت ماه!
به هیچ برکه نیفتاد در گذارِ زمان
-به غیرِ علقمه-تصویری از خجالت ماه!
"بنفسی انت"بیا مشک آب را دریاب
رها کن آن سر میدان،رباب را دریاب!
صدای هلهله پیچید...مشک خالی شد
و تیر،نقطه ی آغاز خشکسالی شد
درست خورد به رؤیای کودکان و کسی
شبیه حرمله، فریاد زد که:"عالی شد"!
به روی دوش عمو آب واقعیت داشت
و ناگهان وسط نخل ها،خیالی شد
صدای ریزش آب آمد و چگونه "لهوف"
به روضه شرح نماید حرم چه حالی شد!
عمو جواب "چرا"های سخت بود اما
شبیه یک "چه کنم"حسرتی سوالی شد
خبر که تلخ بود ذره ذره می گویند
بگو رسیدن عباس،احتمالی شد!
و ماه منزل آخر چگونه بود مگر
که آفتاب کنار قدش هلالی شد؟
و کم کمک همه ی خیمه باخبر می شد
صدای گریه ی کودک ضعیف تر می شد..
گرفته در بغلش تنگ،بی گناهی را
و خیمه خیمه دویده ست بی پناهی را
بگو به آب که بی فایده ست آمدنش
که تشنگی به تلظی رسانده ماهی را
ز چشم های قشنگش سفیدی اش مانده
که پلک هاش فرو می کشد سیاهی را
رسولِ کوچکِ خیمه!مجاب نتوان کرد
به اشک،این همه ابنِ زیادخواهی را
خدا کند نروی در مسیر صیادی
که تاکنون نزده تیرِ اشتباهی را
برای جنگ نرفتی که منتظر باشد
حرم،شنیدن تکبیر گاهگاهی را
سه راهِ تیر،به مقصد رسیده حالا مرد
کدام سو رود این اولین دوراهی را؟
قلم کشیده به انجیل ها و قرآن ها
تبر به دست ز ره می رسند عصیان ها
"بلند مرتبه شاهی به صدر زین"..تشنه
که کس مباد به آفاق،این چنین تشنه!
نفس بریده..گلو خشک..لب ترک خورده
صدا تراکم بغض و عطش؛طنین، تشنه!
نگاه،مات و تصاویر تار و..ابروها
گره گره به هم افتاده،چین به چین تشنه..
بگو به هُرم کدامین لب و دهان خورده؟
که مانده بر لبِ انگشتری،نگین تشنه!
دهان گشود سراپا به آبداریِ تیغ
گرفت خون لبش را به آستین،تشنه
و خاک عقیم ترین بود،گر چه اسماعیل
کشید پای پر از زخم بر زمین تشنه
رسید کار به پایان و اسب بر می گشت
فتاده بود به گودال،آخرین تشنه...
دمی که سایه ی یک تیغ،بر گلو افتاد
هر آنچه کوه،ز بالای تل فرو افتاد..
غروب بود و شهیدانِ خفته در خیمه
و تکیه های عزا بود سر به سر خیمه
نفس که تنگ شد از"جالسٌ علی صدره"
نگاهِ غیرتِ خود را کشید بر خیمه
خدا کند که نیفتد عمود خیمه ی شاه
دمی که نیست به جا چادری،مگر خیمه
صدای شیهه ی یک گلّه اسب آمد و بعد
تمام دشت به هم ریخت..بیشتر خیمه
چه طنزنامه ی تلخی ست پیش تبداران
که در مقابل آتش شود سپر،خیمه
و خیمه را خبری سوخت پیشتر ز غروب
که "پاره های علی را بیا ببر خیمه"
به ذوالجناح ترین زخم خورده ی این دشت
بگو به حرمت زن ها میا دگر خیمه..
و ذوالجناح ترین زخم خورده، بر می گشت
غروب "فرشچیان" بود تکه تکه ی دشت...
دوید دخترکی سمت کورسوی غروب
که ماه قافله افتاد روبروی غروب
گذار شعله گمانم به گیسوان افتاد
که در مشام افق فرق کرد بوی غروب
عمود آمد و دیگر شبیه هم نشدند
عموی صبحدم خیمه با عموی غروب
زمان تکاملِ تلخیِّ تا همیشه ی بغض
که جرعه جرعه فرو ریخت در گلوی غروب
فرات اشک زمین بود و موج بر می داشت
و می چکید غریبانه در سبوی غروب
چه کودکانِ هیاهوی کوچه های شلوغ
که گم شدند سبک پشتِ های و هویِ غروب
و گونه های افق زرد شد..به سرخی زد
که رفت زیر سمِ اسب،آبروی غروب!
حرم نشسته بر آتش،حرم پریشان بود
و شام های پس از آن،همه غریبان بود...
۱- مصرعی از عمران صلاحی
#عاشورا
#امام_حسین_علیه_السلام
#کربلا
#سیده_اعظم_حسینی
#اَللّهُمَّعَجِّلْلِوَلِيِّکَالْفَرَجَ
#اللَّهُمَّاشْفِکُلَّمَرِیض
#اشعار_مذهبی_تخصصی_بروز #وکاربردی_نوای_ذاکرین
🪷#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
#خادم_الذاکرین_آرامش↙️
💠کانال⏬
Eitaa.com/navayehzakerin2
💠ابرگروه⏬
https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9
"مرد" در آستانه ی غروب می ایستد پس از آن که صدا بلند کرده:" هل من ناصرٍ ینصُرُنی؟"
آمدنی ها آمده اند و نیامده ها دیگر نمی آیند...
واپسین نگاهش را بر تن پاره های سرخ دشت می پاشد...
یارانی که از سر زانویش به معراج رفته اند..
پیران سپیدموی نشسته بر رفرف نور...
نورُستگان روییده بر شاخه ی طوبا...شهیدان تیرباران صبحدم...و پیشاهنگانِ آرمیده در بصره و کوفه...
و آن سوتر،تکه تکه ی بنی هاشم...
بغضِ از سحرگاه مانده در گلو،صدا می شود در دشت...
یا مسلمَ بن عقیل! یا هانیَ بن عُروة! یا حبیبَ بن مظاهر! یا زُهیر بن القَین! یا....
ما لی اُنادیکم فلا تسمعون و اَدعوکم فلا تَستَجیبون؟ و انتم نیامٌ أرجوکم تَنتَبهون...فهذه نِساءُ آل رسولٍ فقد عَلاهُنَّ من بعدکم النّحول...فَقوموا عن نَومتکُم ایّها الکِرام و ادفَعوا عَن آل رسول الطُّغاةِ اللِّئام"...۱
بنا نبود زمین و زمان به هم بخورد!
مدارِ هر چه که در آسمان به هم بخورد!
بنا نبود که کوهی شوی بدون کمر
نظام کوه و کمر در جهان به هم بخورد!
که لب ببندی و در امتداد لبهایت
سکوت مزرعه ی خیزران به هم بخورد!
بِایستی که: "و انتم نیامٌ ارجوکم"...
و خواب دشت کران تا کران به هم بخورد!
دوباره بر سم هر اسب نعل می کوبند
مباد کودکی کودکان به هم بخورد!
صدا به بغض بپیچد چرا نمی شنوید؟
و تکه تکه بدن ناگهان به هم بخورد!
و تکه تکه بدن ها شکوه بادیه اند!
حیات تازه ی دشتند،روح بادیه اند!
سرانِ خفته به خاکی که تازه "سر" شده اند
نمرده اند که با مرگ زنده تر شده اند!
شقایقند که بر سینه ها نشان دارند
همیشه جام شهادت به دستشان دارند
اگر ادامه دهی سینه چاک می آیند!
پر از ترانه ی "روحی فداک" می آیند!
اگر ادامه دهی مست مست می آیند!
ورای قول بلای الست می آیند!
در آستانه ی آنند تا که برخیزند
تمام قاعده ی مرگ را به هم ریزند!...
که سلسبیل همین جاست زیر مژگانت!
بهشت، تکه ای از وسعت گریبانت!...
چنین که روضه ز نایت غریب می آید
بعید نیست ببینی "حبیب" می آید!
که تا تو هستی و عطر صدای تو جاریست
"حبیب" تابع قانون هیچ مرگی نیست!
صدات بر گسل بغض های پنهانی
"لهوف" می شود این مقتلی که می خوانی:
"کجاست تیره ی مردان باشهامت ایل؟
کجاست "هانی عروه"؟ کجاست "ابن عقیل"؟
کجاست طایفه ی سرسپرده ی ازلی
کجاست "حنظله"؟ کو "ابن جعده ی جَدَلی"؟
وَ ای شما که شهیدان تیر صبحدمید!
به روی بستر خون هم مدافع حرمید!
به قدس خلوتتان می رسد صدا یا نه؟
نساء آل رسولٍ فقد علاهنَّ...
چه عاشقانه ها به لبهات می رسد گله ها
تو دم گرفته ای و ازدحام حرمله ها.....
و ناگهان وسط روضه ات ترک برداشت
حریم آینه را سنگ های شک برداشت
و ناگهان گذر نیزه بر جبین افتاد
به روی صورت دریا هزار چین افتاد
ز سنگ؟تیر؟ تبر؟ نیزه؟ از کدامش بود؟
که در کناره ی گودال این چنین افتاد
به روی اسب زره داشت خود داشت ولی
میان هلهله آن پاره گشت و این افتاد
شبیه قصه ی کوچه دوباره با صورت..
نیاز نیست به روضه فقط همین.."افتاد"!
همین که هرم نفس خورد روی انگشتر
ترک ترک لب "اکبر" روی نگین افتاد!
زنی ز صبح ازل ایستاده بر یک تل
در آستانه ی شام ابد زمین افتاد!
تمام مرثیه ها ختم شد به این روضه
"بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد.."۲
۱-چه شده است که صدایتان می زنم و نمی شنوید و می خوانمتان و اجابت نمی کنید؟ و شما خفتگانی هستید که به بیداریتان امید دارم...و اینان زنان آل رسولند که بعد از شما بی پناهند..از خواب برخیزید ای جوانمردان و این سرکشان پست را از حرم رسول خدا،دور کنید...
۲-برگرفته از شعر مقبل کاشانی
#عاشورا
#اباعبدالله
#امام_حسین_علیه_السلام
#عطش
#کربلا
#سیده_اعظم_حسینی
┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄
#مرگ_برامریکا✊🇮🇷
#مرگ_براسرائیل✊🇮🇷
#اَللّهُمَّعَجِّلْلِوَلِيِّکَالْفَرَجَ
#اللَّهُمَّاشْفِکُلَّمَرِیض
بزن روش واردشو⏬
↙️خادم الذاکرین آرامش↙️
💠کانال وابرگروه نوای ذاکرین💠
Eitaa.com/navayehzakerin2
بعضی زمان ها مبارکند...بعضی مکان ها،مبارکند...بعضی واژه ها مبارکند...
بعضی سفرها مبارکند..بعضی همسفرها مبارکند...بعضی همسرها...
همسر، اگر تو باشی "دلهم"! بیراهه رَوی های هر چه بادیه در تقدیر "زهیر" باشد، باز، سرنوشتِ راه،رسیدن است...
بعید نیست مسیرِ با تعلّل آمده را هی دزدانه نگاه کرده باشی به سیاهی قافله ی پیش رو و هی در دل، تمنا کرده باشی یکی شدن را...
بعید نیست دلت،یکی دو منزل پیشتر از تو،همسفر شده باشد با قافله ای کوچک که به مقصد ابدیّت روان است...
بعید نیست گاه در منزل گرفتن های با اکراه،قامت زلال ملکوتیان را دیده باشی که اتراق کرده اند تا ساعتی خستگی از نازکای تن دخترکان بیرون رود و کودکی، بی تکانه های محمل،شیر بنوشد...
پیغمبری که می بینی از دور، قامت خم و راست می کند در تکاپوی آراستن سفره،علیِّ اکبر است که بناست تا کربلا عطر نفسش هی درآمیزد با بوی غذا... تا هر که بر این سفره است،" عند ربهم یُرزَقون" باشد...
سایه سار بلندِ قامتی که کودکان را بر دوش می کشاند،پسر فاطمه است از ام البنین، که هیچ آبگیری روی مشکش را زمین نمی اندازد جز فرات...
و تو چقدر دلت خواسته در کنار بانویی باشی که تقدیر را به مسلخِ باشکوهترین انتخاب می برد...
و چقدر دلت خواسته در مدار خورشید باشی...
و چقدر دل دل کرده ای که "زهیر" را کجا به مدار بکشانی...
و اینک،منزلگاه "زَرود" و قاصدی در آستانه خیمه...
خوشا زنی چون تو که آسمان را می شناسد و آراستگیِ آنچه در زمین دارد،به دامش نمی کشاند...
به نام "فاطمه"، "زهیر" را به "زهیر" برسان...نگذار بیش از این از خویش بگریزد...
بعضی نام ها مبارکند...بگو "فاطمه" تا "زهیر" برخیزد...
و پایان کار را به نگاهی واگذار که در آنسوی بادیه،گذرگاه ها را میکاود تا بایستگان را عاشق کند..
چند منزل مانده است تا محرّم..تا کربلا...به کاروان حسین خوش آمدی "دلهم"..
و اینک تو بگو ظهرِ "زرود" را....
رساند بادیه ما را به منزل موعود
سلام نقطه ی عاشق شدن؛ سلام "زرود"!
سلام ای همه ی ریگ های طوفانی!
سلام موسم آشوب...فصل ویرانی!
در این مسیرِ پر از ردّ پای بیهوده
سلام آخر بیراهه های بیهوده!
سلام عشقِ کمین کرده در پس تشویش!
تلاش بی ثمرِ عقل مصلحت اندیش!
سلام فاصله ی کم شده میانه ی دشت!
سلام عشق! سلام ای مسیر بی برگشت!
سلام شعله ی خوابیده زیر خاکستر!
سلام قافله ی ایستاده آنسوتر!
سلام روز مبارک! سلام لحظه ی خیر!
سلام منزل تقدیر و انتخاب زهیر..!
زهیر،دلهره،تردید،ظهر،صحرا،من!
بگو که پیک بیاید،بقیه اش با من!
بگو که پیک بیاید، درست وقت ناهار
درست لقمه ی اول؛ درست اول کار
بگو که پیک بیاید که ناگهان برسد
مباد لقمه ی در دست، تا دهان برسد!
که لقمه ای دگر از جنس نور دارم من!
بگو که پیک بیاید حضور دارم من!
نفس نفس پُرِ اکسیرِ نابِ یک نامم
"زرود" فال زد و عشق شد سرانجامم
بناست نقطه ی معراج تا امام شوم
بناست تا نفسی "مسجدالحرام" شوم!
تمام جوهر یک زن،کلام خواهد شد
گریزپای ترین مرد، رام خواهد شد!
به نام نامی زهرای پاک! بسم الله!
"حسین فاطمه می خواندَت... سخن کوتاه!"
سلام خیمه ی قد برکشیده در دل شک!
سلام لقمه ی افتاده.. قاصد ناگاه!
تمام بادیه پرشور و... مرد با تردید..
تمام بادیه مشتاق و...مرد با اکراه..
نگاه کرد به اسب و به جادّه و مقصد
نگاه کرد به پایانِ سخت نادلخواه!
و زیر لب -به تغیّر،به غیظ-چیزی گفت
شبیه زمزمه ی"لااله الّا الله"...
نشد بگویمش -از بس گره به ابرو داشت-
سلام گرم رساند ز من به خواهرِ ماه..
"زهیر" آمده باید "حبیب" برگردد!
به شوق معجزه "دلهم" نشسته چشم به راه....
خوشا به مستی چشمی که استحاله کند!
که کار تربیتِ صدهزارساله کند!
خوشا به شور نگاهی که زیر و رو بکند!
تو را میان عدم بی تو جستجو بکند!
خوشا به طعنه ی تقدیر بر تبِ عصیان!
به مشت واشده ی راز،بین انگشتان!
خوشا به شوق شگفتی که مست می آید!
گریزپای ترین، پای بست می آید...
#یاران_امام
#دلهم
#زهیر
#کربلا
#عاشورا
#سیده_اعظم_حسینی
چقدر تلخی های "رَبَذه" را مرور کرده بود از مدینه تا کربلا و چقدر خاطرات شصت و پنج ساله اش را؟
از اهالی "نوبه"(در آفریقا) بود...مسیحی زاده ای که مسلمان شده بود و مدتی غلام "فضل بن عباس" بود پیش از آنکه در خدمت جناب "ابوذر" باشد...."علی" را و "حسن" را تنها نگذاشته بود و اینک "حسین" را..تعمیر و آماده سازی سلاح را بر عهده داشت که نشسته بود به صیقل شمشیر امام در شب عاشورا...
و اینک به اذن خواهی آمده بود رفتن میدان را...و موسیقی کلام امام که:" ای جون! خداوند خیرت دهد.تو با ما آمدی،رنج سفر را پذیرفتی ...در حق خاندان ما نیکی کردی،اکنون رخصت بازگشتت میدهم؛ برگرد!"...
و "جون" که به رسم غلامان، شرمندگی اش را واژه واژه می گریست:
"سیاهی پیر و بی نسبم! بوی تنم خوش نیست! شایسته ی کربلای تو نیستم! بگذار خونم با خون پاک تو درآمیزد!دعا کن پس از شهادت، خوشبو و روسپید شوم!"...
دعا و نوازش انگشتان "حسین" همزمان بر موهای مجعّد و سپید "جون" جاری شد...و ساعتی بعد زخمی و خون آلود سرش بر افلاکی ترین زانوی زمین بود و گونه ی "آسمان" بر گونه اش..
آری! "حسین" نه به شیوه ی اربابان، که به رسم امامان، "جون" را در آغوش گرفته بود...
چند روز بعد، شمیم عطری بهشتی، "بنی اسد" را بالای پیکری کشاند که در گوشه ای افتاده بود...سپیدتر از روشنی...
سلام بر جَون بن حُوی،غلام سیه چرده ی ابوذر...
سیاه چرده تر از من، در این سپاه نداری!
ولی نگو که نیازی به یک سیاه نداری!
چه عاشقانه ی تلخی ست در خریدن یوسف
رقیب مثل "عزیز"ی شوی و... آه نداری!
نه مثل "حرّ"م و "عابس"، نه چون "زهیر" و "حبیب"م!
اگر مرا نپذیری، یقین گناه نداری!
مرا بخر به خطا هم شده، خلاصه ی عصمت!
درست نیست... ولی قصد اشتباه نداری؟
در این تلاطم طوفان که یاوران تو کوهند
سرِخریدن یک برگ خشک کاه نداری؟
بخواه مثل شبی جلوه گاه مهر تو باشم!
در این مدارِ منوّر که غیر ماه نداری!
گمان نمی برم ای حرمت تمامی عالم!
ز تو که حرمت موی مرا نگاه نداری!
سرم به راه تو افکنده باد! تا که نگویند
در این مسیر غلامان سر به راه نداری!
#جون
#یاران_اباعبدالله
#کربلا
#امام_حسین
#سیده_اعظم_حسینی
┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄
#مرگ_برامریکا✊🇮🇷
#مرگ_براسرائیل✊🇮🇷
#اَللّهُمَّعَجِّلْلِوَلِيِّکَالْفَرَجَ
#اللَّهُمَّاشْفِکُلَّمَرِیض
🌹#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
بزن روش واردشو⏬
↙️خادم الذاکرین آرامش↙️
💠کانال وابرگروه نوای ذاکرین💠
Eitaa.com/navayehzakerin2
تنها کسی بود که به جای رجز،عاشقانه ای خطاب به امام خواند و راهی میدان شد..
مؤذن کاروان بود از مکه تا کربلا...
به جز اذان صبح عاشورا که از گلوی خدایی "علی اکبر" تراویده بود،قافله ی حسین با ندای الله اکبر "حَجّاج"، نماز را قامت بسته بود..
شهادت او را بعد از نماز ظهر عاشورا دانسته اند...
سلام بر حجاج بن مَسروق جُعفی
ای ریخته در نای تو تقدیرِ سحرگاه!
یک دشت گل آویخته بر حنجره ات، ماه..
در کام تو جاریست نفس های گل سرخ
آنگاه که سالک شده در سیرِ الی الله!
با شوق اذان های تو تا منزل دیگر
سر می رود این فاصله در حوصله ی راه!
"لا حولَ و لا قوةَ الّا بِ"نگاهی
کآمیخته با جان تو این مستی دلخواه!
آن عشق که بر شانه کشیدی همه ی عمر
برگوی رجزوار؛ فقط ساده و کوتاه!
این سو تویی و مردترین های شبیهت
آن سوی، فقط سایه؛ فقط لشکر "اشباه"!
باید بکشی جور دلی را که دگر نیست
باید بروی در دل این مسلخِ دلخواه!
چندی ست سرِ نیزه نشان رفته گلویی
ای وای اذان گوی حرم! حنجره ات...آه...
#عاشورا
#کربلا
#یاران_امام_حسین
#سیده_اعظم_حسینی
┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄
#اَللّهُمَّعَجِّلْلِوَلِيِّکَالْفَرَجَ
#اللَّهُمَّاشْفِکُلَّمَرِیض
#اشعار_مذهبی_تخصصی_بروز #وکاربردی_نوای_ذاکرین
🪷#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
#خادم_الذاکرین_آرامش↙️
💠کانال⏬
Eitaa.com/navayehzakerin2
💠ابرگروه⏬
https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9
@Aaramesh42 ⬅️مدیر
╚═══💫💎═╝
هنوز نشان افتخار علی علیه السلام بر سینه ی قبیله ات می درخشد که:" اگر بنی شاکر هزار نفر بودند،خدای بزرگ به درستی و حقیقت عبادت می شد".
پیر پرهیزگار قبیله ی "بنی شاکر" که نماز ظهر را سپر امام بوده ای بی زره؛ و اینک با زخمی بر پیشانی، که یادگار تیرباران صبح است، اذن میدان می طلبی و شرم نگاهت واژه می شود که:" یا اباعبدالله! نزد من آفریننده ای محبوب تر از تو نیست. اگر میتوانستم با چیزی بهتر از جان از شما دفاع کنم دریغ نمی ورزیدم"..
مبارز می طلبی و "عمر سعد" می داند کسی حریف تو نیست؛زره و کلاهخود برمیداری و باز از تو می رمند؛ طوفان وار، خیز برمی داری و بر زمین می افکنی...شگفتی شجاعتت بر چشم ها می نشیند؛ "عمر" فریاد میزند:" سنگبارانش کنید!"
ساعتی بعد، تیغ های طمعکار، بدن زخم آجینت را محاصره می کنند و بین مدعیان کشتنت مشاجره آغاز می شود.."عمر"، همدستیِ همگان را قاتل تو میداند تا افتخارِ بر زمین افتادنت، نصیب همه ی سپاهش شود...سرت بر تَرک بند اسب یکی از سپاهیان می نشیند و میدان را مرور می کند...
سلام بر عابس بن ابی شبیب شاکری
خیز بردار در این معرکه، طوفان تر از این!
دَم بده با نفس باد، رجز خوان تر از این!
ای تجلّای حقیقت به شبِ هر چه دروغ!
جلوه کن باز نمایانتر و عریان تر از این!
سنگها غیرت عشقند،اگر بی رحمند!
بگذر از کوچه ی معشوق، شتابان تر از این!۱
زخم در زخم، تنت آینه ی باران باد!
تا که این دشت شود آینه باران تر از این!
"جان چه باشد که فدای قدم دوست کنی"؟۲
تیرها گو که ببارند فراوان تر از این!
غنچه ی زخمِ سحرگاه به پیشانی تو
می شود ظهر در این بادیه، خندان تر از این!
دست در دست، سرت رفته و برمی گردد!
کس ندیده ست سری بی سر و سامان تر از این!
در پریشانی مویت، خبری پیچیده ست!
عاقبت می شود این دشت، پریشان تر از این!
۱- ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری..حافظ
۲- با اندکی اختلاف در شعر شاعرانی چون نسیمی،سعدی و...و اشاره به صحبت جناب عابس به امام...
#عاشورا
#کربلا
#یاران_امام_حسین
#سیده_اعظم_حسینی
┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄
#مرگ_برامریکا✊🇮🇷
#مرگ_براسرائیل✊🇮🇷
#اَللّهُمَّعَجِّلْلِوَلِيِّکَالْفَرَجَ
#اللَّهُمَّاشْفِکُلَّمَرِیض
🌹#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
بزن روی لینک واردشو⏬
↙️خادم الذاکرین آرامش↙️
💠کانال وابرگروه نوای ذاکرین💠
Eitaa.com/navayehzakerin2
بلندای تو را چه حاجت به واگویه های شعر و نثر؟
ای نامِ همیشه! که "فاطمه" را در خانه ی "علی" جا نهادی و "ام البنین" را در کوچه های مدینه...
و درست از همان روز،"فاطمه" تر شدی و "ام البنین" تر!..
و کوچه زنی را دید در آستانه ی خانه که ماه را آویخته بود به پیشانی اش و یک سبد ستاره را سنجاق کرده بود لابلای چین دامنش و از آسمان،اذن دخول می طلبید..
زنی که گام هایش نشان از ایستادن بر بلندای افق همسری و مادری داشت...
به تقدیر عاشقانه "علی" خوش آمدی بانو!
و مباد که مادرانه هایت،شَروه ای شود به لهجه ی خیسِ رود،در ساحل تشنگی...
سلام بر ام البنین
واحه در واحه باز می پیچید،عطر سنگین روسری در باد!
نه که از جنس نوبرانه ی گل،رد شد از گل فراتری در باد!
نخل هایی زدند اول صبح،ردّ چشمان دختری در باد!
آیه هایی عفیف، دل بردند،از امامی،پیمبری در باد!
واحه در واحه می دوی خوشحال،می کشانی مرا به دنبالت
مست از خواب دیشبی که نشست،ماهِ کامل به دامنِ فالت
سال،تحویل می شود امروز، بر بلندای سبزِ اقبالت
باز کن در،"عقیل" آمده است؛میهمانِ بهارُمین سالَت...
و تَرَک خورد روی گونه ی تو،سبدی از انارها ناگاه!
صف کشیدند گوشه های دلت،همه ی بیقرارها ناگاه!
تا به نام "علی" رسید سخن،پر شدی از بهارها ناگاه
چشم وا می کنم وَ می بینم،رفته ای با سوارها ناگاه...
خبری هست و می روی که شوی،مادرِ انقلاب های بزرگ!
تو بزرگی و انتخاب شدی،تا کنی انتخاب های بزرگ!
که توسل کنند اهل زمین، به تو در اضطراب های بزرگ!
می روی ماه را بیاویزی،بغل آفتاب های بزرگ!
به بهاری نبست دل،خانه،هر چه از کوچه رد شدند فصول
سبزتر از بهار می آیی،از پسِ سال های سرد ملول
یک قبیله شکوفه همراهت،ایستادی به ذکر "اذن دخول"
مادرِ ابرهای آب آور! چار فصل زیارتت،مقبول!
مثل پروانه ای که می افتد،ناگهان در دلِ چراغانی
به کجا پا گذاشتی بانو! به گمانم فقط تو می دانی!
یک دعای توسل است انگار،هر کسی را به نام می خوانی!
هر سلامی،زیارت محض است،هر نگاهی،سلوک عرفانی...!
شبی از دوردست های بلند،دست بردی برای چیدن ماه
ماه،تقدیر دستهای تو بود، هر چه دست از گرفتنش کوتاه
ماه،تعبیر خوابهای تو بود،خواب های صمیمی و دلخواه
ماه شد نذرِ آب های محال،در غروبی که نیزه ی ناگاه...
"ان یکاد" از لبت نمی افتد،دوره ات کرده هر چه زیبایی
آی نامادری که مادری ات،شده اسطوره ای معمایی
انعکاس کدام خورشیدی؟ آی آیینه ی تماشایی!
فصل ها را ورق زدی یک یک،باز هم مادرِ پسرهایی...
خاطراتت همیشه شیرین نیست،زخم سر..پاره ی جگر دارد
عشق تا بوده دردسر بوده..عشق تا هست،دردسر دارد
پُرِ دلشوره ای که فهمیدی،هر چه داری سرِ سفر دارد
و فقط دلخوشی که می بینی،"کوه"،می ایستد،"کمر" دارد...
کوچه در کوچه می دوی بی تاب،می کشانی مرا کجا؟ بانو!
فقط این تکه را شنیدم من،" لا مُقامَ لکم بها"...بانو
صبر کن،بینِ ضجّه ی زن ها،باز گم می شود صدا،بانو!
من بریده بریده می شنوم...سرِ کی روی نیزه ها..بانو؟
آمدی...رفتی و...نپرسیدی،از پسرهای خویش،احوالی
که جواب تمام پرسشهات،آفتابی ست کنج گودالی
گریه هایت غریب و طاقت سوز،روضه هایت اصیل و جنجالی
می گذاری دوباره خرما بر،چار قبرِ مقدّسِ خالی...
کوچه در کوچه،می روی هر روز،نفَست از "لهوف"،آکنده
در درونت همیشه سقّایی،مشک زخمی به دوش افکنده
خاطر هر چه حرمله،جمع...با دو دستی چنین پراکنده!
هر کجا کودکی ست،می گویی:"پسرم را ببخش...شرمنده.."
مصرعی از شعر بشیر بن جذلم هنگام ورود کاروان به مدینه...یا اهل یثرب لا مقام لکم بها...
#ام_البنین
#حضرت_ابالفضل
#عاشورا
#امام_حسین
#مدینه
#سیده_اعظم_حسینی
به خاک پای#حضرت_سجاد...
( بر اساس خطبه ی معجزه وارشان در#شام)
🥀🥀🥀
"کعبه" نام پدرم بود،همه می دانند۱
همه...حتی تبری که به مصاف آمده بود!
بیشتر از همه، آن حاجیِ جانبازی که
شانزده بار، پیاده به طواف آمده بود!۲
تشنگی خیزترین نام پدر،زمزم بود۲
تشنگان از گذر ناب طهورایش مست
در گِل آلودترین فصل زمین،تنگ غروب
چکمه ای آمد و سرچشمه ی زمزم را بست..
"خیرَ من طاف"؛ پدر دور خودش می چرخید۴
از کجا جمع نماید پسر ارشد را؟
"حمَلَ الرکنَ بأطراف ردا"؛ می آورد۵
با عبا تکه به تکه، "حجرالاسود" را...
"مشعر"ی بود که می گفت خودش را...اما
حاجیان مسخره کردند،صدایش گم شد!
بهترینی که به احرام ردا می پوشید!۶
بهترینی که به گودال، ردایش گم شد!
تا "محمد" ز "حسین" است، تمامی شما
می شناسید پدر را ز شب معراجش!
پدرم کعبه،ولی هیچ کسی حاجی نیست
در دیاری که "یزید" است امیرالحاجش!
تا "محمد" ز "حسین" است،پدر هم بوده
شب معراج که از عرش،بُراق آوردند۷
سر درآورده شبی از دلِ "قاب قوسین"
این سری را که اهالی عراق آوردند!
شب "صلّیٰ بملائک" که تمام ملکوت۸
با پدر حسرت یک سجده ی طولانی داشت!
پیش از سنگ زدن های شما پیدا بود
جای آن سجده که از عرش به پیشانی داشت!
در شکوهی ابدی "حمزه" و "جعفر" از ماست!۹
دست "جعفر" علَم ماست که بالاست هنوز!
نَقل "حمزه" نه فقط قصه ی داغی کهنه ست
نَقل دندان شما و جگر ماست هنوز...!
سال ها نافله تان لعنت و نفرین بوده
راهتان گرچه دگرگونه،ولی بشناسید
"مَدَنیٌّ عَقَبیٌّ اُحُدیٌّ شَجَریّ"
آی مردم! پدرم را به "علی" بشناسید!
کیست این راز که در جلوه ی عنداللهی
جز خدا راه نبرده ست به خلوتگاهش
"لا الاهی" که به گردن کشی آمد به مصاف
با دو شمشیر، کشانده است به "الّا اللّهش"
پلک بر هم زدنی کفر به او راه نیافت
این بلندای محالی که حقیقت دارد!
بیعت اولی اش پیش تر از خلقت اوست
این "یدالله" که با "خویش" دو بیعت دارد!
به دو هجرت..به دو قبله...به دو نیزه...اما
جز "یکی" راه ندارد به دل توحیدش
"لافتی" را به تعارف که نگفته، مردم!
"جبرئیلی" که مؤیَّد شده با تأییدش!
"اسدالله" شگفتی که دم شمشیرش
سایه ی قهر خدا بود به هر جا افتاد
دست هایی که پراکند، بپرسید از تیغ!
تیغ هایی که پراکند، بپرسید از باد!
"علی" آن صبر عظیمی ست که هرگز نرسید
به شکوهش نظرِ بی افق باطلتان!
یک اشاره بکنم: گوشه ای از صبر علی ست
این زن،این کوه به بند آمده تا محفلتان!
که "علی" تیر خدا بود به چشم فتنه
"صابرٌ قاطعُ الأصلاب زکیٌّ صَوّام"
گریه رزق شب او بود و به من ارث رسید
بعد از این چشم من و روضه ی " الشّام،الشّام"...
مادرم،نام بلندی ست به بالای ازل
که نگنجیده به توصیف و بیان از آغاز
"فاطمه" لیله ی قدر است، بمانَد تا بعد
"مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز"
رسمتان گر چه که بی رسمی و حرمت شکنی!
حرفتان گر چه همه زخم زبان و دشنام
"ما گذشتیم و گذشت آنچه که با ما کردید"
دوسه خط مرثیه ی واقعه و ..ختم کلام!
رنگش از زخم و عطش داشت به زردی می رفت
وقتی از اسب زمین خورد کشیدند او را
زرد را سرخ بپاشی و روی شن بکشی
می شود معنی ترکیبِ "مُرمَّل بِدِما (ء)"
دو مصرع از حافظ و شهریار(با اندکی تغییر) گرفته شده است...
توضیح: این شعر به ویژه در قسمت ابتدایی،برداشتی آزاد از اصل خطبه است... ویژگی هایی که در خطبه به پیامبر، نسبت داده شده،در شعر، به استناد حدیث "حسین منـّی و انا من حسین"،از زبان امام سجاد به امام حسین علیهما السلام نسبت داده شده...
۱-انا ابن مکّةَ و منی
۲- شمر
۳- انا ابن زمزم و الصفا
۴- انا ابن خیرِ مَن طافَ و سَعیٰ
۵- انا ابنُ مَن حَمَلَ الرُّکنَ باَطراف الرِّدا
۶- انا ابنُ خیرِ مَن ائتَزَرَ و ارتَدیٰ
۷- انا ابن مَن حُمِل علی البُراقِ فی الهَواء
۸-انا ابنُ مَن صَلّی بملائکة السّماء
۹- و منّا الطّیّار و منّا اسدُ الله و اسدُ رسولِه...
قسمت دوم شعر(وصف امام علی علیه السلام) برداشتی مطابق و گاه آزاد است از اصل خطبه...
#امام_سجاد
#شام
#خطبه
#صحیفه_سجادیه
#کربلا
#سیده_اعظم_حسینی
کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسین
┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄
#مرگ_برامریکا✊🇮🇷
#مرگ_براسرائیل✊🇮🇷
#اَللّهُمَّعَجِّلْلِوَلِيِّکَالْفَرَجَ
#اللَّهُمَّاشْفِکُلَّمَرِیض
🌹#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
بزن روی لینک واردشو⏬
↙️خادم الذاکرین آرامش↙️
💠کانال وابرگروه نوای ذاکرین💠
Eitaa.com/navayehzakerin2
به نجوا بود یا فریاد که می خواند:" قُل انّ صَلاتی و نُسُکی و مَحیایَ و مَماتی للّهِ ربِّ العالَمین"...
چقدر در هر منزلی قصه ی "یحیا"ی نبی را شنیده بود از زبان "حسین" و قصه ی طشت و سر را...
و شاید چشم هایی به سمت او چرخیده بودند هر بار، که همنام "یحیی" بود...
کوفی بود و احتمالا در منزل "شُقوق" به امام پیوسته بود.پنجاه ساله ای که رجزخوان می جنگید در باران سنگ ها و تیرهای مسموم...
اندکی بعد "یحیی"، همپایه ی نامش تا همیشه زنده بود...
سلام بر یحیی بن سلیم مازنی
ای تداعی شده با نام تو طشتی و سری!
وقت آن است سر خویش به مسلخ ببری!
به سیاهی بزن ای جاریِ پیوسته به نور
ایستاده به تماشای تو قرص قمری!
به بلندای تو هرگز نتوانند رسید
خیلِ معروف به کج فهمی و کوته نظری!
در تب حادثه رگ های زمین خشکیده ست
بکن ای زخمِ روان از دل صحرا گذری!
پیش پایت همه ی آینه داران رفتند
تا نباشند و نبینند شکستِ کمری!۱
همه جا قصه ی همنام تو پیچیده به دشت
قصه گو خواسته اینگونه بگوید خبری!
"زندگی" نام قشنگی ست؛ برازنده ی توست!
زنده بودی و از این پس به خدا زنده تری!
بادها راه بلدهای مسیر عشقند!
مقصدی نیست در این راه به جز دربدری...
۱- الآن اِنکسَر ظَهری وَ قَلَّت حیلَتی....
#عاشورا
#کربلا
#یاران_امام_حسین
#سیده_اعظم_حسینی
┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄
#مرگ_برامریکا✊🇮🇷
#مرگ_براسرائیل✊🇮🇷
#اَللّهُمَّعَجِّلْلِوَلِيِّکَالْفَرَجَ
#اللَّهُمَّاشْفِکُلَّمَرِیض
🌹#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
بزن روی لینک واردشو⏬
↙️خادم الذاکرین آرامش↙️
💠کانال وابرگروه نوای ذاکرین💠
Eitaa.com/navayehzakerin2
نامتان با غربت، الفتی دیرینه دارد که دختران "غریبِ مدینه" اید؛ یادگارانِ "حَسن"...
باید چند گامی گذشته باشید از بلوغ، آنگاه که شیرینی رؤیاهای دخترانه تان در تلاطم یک سپیده تا غروب، محال می شود..
دو نام هستید در تاریخ، کم نشان، که غروبی قد می کشید در ازدحام غارتیان بی باور و اسب ها از نازکای قامتتان می گذرند، آنگونه شتابان که شکستنتان به گوشی نمی رسد، مگر "عمه" که در غروبی نباید، از خارهای بیابان کودک می چیند...
و صحرا می داند که شام غریبان با داغ یادگاران "حسن" غریب تر است...
سلام بر ام الحسن و ام الحسین،دختران مجتبی علیه السلام...
از همین رنگ های شاد و قشنگ،روسری سرخِ آب اناری بود
اول صبح،نو، سرِ دختر...سر شب،پاره، دورِ خاری بود...
این نمایی ست کلّی از قصّه، می توان از همین نما فهمید
بین آن شیهه های پی در پی، چه قَدَر وضع، اضطراری بود!
دور خیمه کسی نبود، اما...اسبِ آخر که بی سوار آمد
دورتادورِ خیمه غلغله شد، هر طرف اسبی و سواری بود..
ناگهان خیمه داغ و روشن شد...ناگهان بوی "سوختن" آمد
وَ کسی داد زد:"فرار کنید"!..دخترک، خیمه ی کِناری بود...
شب شد آشوبِ اسب ها خوابید...دخترک برنگشت از صحرا
پیش از این، یادگارِ داغی سخت، بعد از این، داغِ یادگاری بود!...
کاروان بعد چلّه ای برگشت، بین آن خاطراتِ سردرگم
روسری زیر آفتاب هنوز، رنگ و رو رفته، دور خاری بود...
#ام_الحسن_ام_الحسین
#دختران_امام_حسن
#اربعین
#کربلا
#سیده_اعظم_حسینی
┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄
#مرگ_برامریکا✊🇮🇷
#مرگ_براسرائیل✊🇮🇷
#اَللّهُمَّعَجِّلْلِوَلِيِّکَالْفَرَجَ
#اللَّهُمَّاشْفِکُلَّمَرِیض
🌹#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
بزن روی لینک واردشو⏬
↙️خادم الذاکرین آرامش↙️
💠کانال وابرگروه نوای ذاکرین💠
Eitaa.com/navayehzakerin2