eitaa logo
༅࿇༅🇮🇷نوای ذاکرین🇮🇷 ༅࿇༅
13.4هزار دنبال‌کننده
53 عکس
42 ویدیو
109 فایل
گلچین تخصصی و بروز اشعارونواهای مذهبی روضه،غزل مرثیه،نوحه وگریز،دودمه،ختم خوانی باحضورمداحان وشعرای آئینی👌آرامش راه اندازی کانال درتلگرام سال ۱۳۹۴ خادم و بانی و مداح چه فرقی دارد من فقط حاجتم این است که نوکرباشم Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42
مشاهده در ایتا
دانلود
Banifateme_Babolharam_net_shab1-2.mp3
3.02M
|⇦•باور نمی کردم... / و توسل به باب الحواج حضرت مسلم ابن عقیل سلام الله علیه اجرا شده شبِ اول محرم ۹۹به نفس سیدمجیدبنی فاطمه ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● ماموریتِ در سفر به کوفه؛ آمـاده‌ سـازی عـموم برای ورود بود! خواص کوفه امّا ، مـردم را از ترس با از اطراف نائبِ‌ امام متفرق‌ کردند! . کانال نوای ذاکرین:(ایتا) 👇👇👇 Eitaa.com/navayehzakerin2 ⚡⚡⚡⚡⚡⚡ کانال نوای ذاکرین :(تلگرام) 👇👇👇 T.me/navayehzakerin مدیرکانال: خادم الذاکرین آرامش
Motiei_Babolharam_net_shab1.mp3
5.74M
|⇦•محرم شد... و توسل به باب الحواج حضرت مسلم ابن عقیل سلام الله علیه اجرا شده شبِ اول محرم ۹۹به نفس حاج میثم مطیعی •ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● دیروز و و برای لشگر کار می‌کردند!! امروز هم ، ، و کانال نوای ذاکرین:(ایتا) 👇👇👇 Eitaa.com/navayehzakerin2 ⚡⚡⚡⚡⚡⚡ کانال نوای ذاکرین :(تلگرام) 👇👇👇 T.me/navayehzakerin مدیرکانال: خادم الذاکرین آرامش
سلام الله علیها 🔸🔶《اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَتَنَا رُقَيَّةَ(س)، عَلَيْكِ التَّحِيَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ》🔶🔸 🔻اسرای کربلا را بعد مجلس یزید، در ای نزدیک کاخ ، سکنی دادند. حضرت رقیه(س) همواره می پرسید : ▪️《عَمَّتِی! اَینَ اَبِی؟》 🔹عمه جان! پدرم کجاست؟ همراهان در جواب، به او می گفتند : ▪️《اِنَّ اَبَاکَ فِی سَفَرِِ!》 🔸پدرت به سفر رفته است. چون هراس از این داشتند، که رقیه(س) از شهادت پدر مطلع شود. تا اینکه در یکی از شبها، با خیال پدر، سر روی خاک غمناک خرابه نهاد، و خوابش برد. و در عالم خواب پدر را دید و سپس با وحشت از خواب بیدار شد و شروع کرد به گریه کردن شدید! در حالی که با ناله می گفت : ▪️《اِئتُونِي بِأَبِي وَ نُورِ عَینِي!》 🔹پدرم و نور چشمم را نزد من بیاوردید.(۱) و شروع کرد به فریاد زدن که؛ ▪️《وَاأَبَتَاهُ! وَاقُرَّةَ عَينَاهُ! وَاحُسَينَاهُ!》 🔸ای پدر! ای نور دیده ام! ای حسینم! و چنان صيحه كشيد كه خرابه نشينان هم پريشان شدند. ▪️《وَکُلَّمَا أَرَادَ أَهلُ البَیتِ إِسکَاتَهَا، اَزدَادَت حُزنَاً وَ بُکَاءً وَ لِبُکَائِهَا اَخَذَ أهلُ البَیتِ فِی البُکَاءِ الشَّدِیدِ》 🔹و هرگاه اهل بیت خواستند او را آرام كنند ممكن نشد و آن مظلومه، آرام نگرفت و گریه او زیادتر شد و به گریه رقیه(ع) اهل بیت نیز به گریه شدید افتادند. در حالی که ؛ ▪️《فَضَجُّوا بِالْبُكاءِ و جَدَّدُوا الْأَحْزانَ وَ حَثُّوا عَلي رُؤُسِهمُ التُّرابَ، وَ لَطمُوا الْخُدودَ وَ شَقُّوا الْجُيوبَ، وَ قَامَ الصِّياحُ》 🔸گریه کننان ضجّه می زدند و حزن و اندوه را از نو گرفتند و خاک بر سر و موهایشان می ریختند و به صورت های خود لطمه می زدند و گریبان چاک می کردند و صدای ناله و شیون بالا رفت. ▪️《فَسَمَعَ یَزِیدُ أَصوَاتَ بُکَائِهِم》 🔹یزید از گریه رقیه(س) و اسرای خرابه با خبر شد. ▪️《فَقَالَ : مَا الخَبَرُ؟》 🔸گفت : چه خبر شده است؟(۲) ▪️《فَفَحَصَوُا عَن‏ِ الوَاقِعَةِ وَ قَصُوهَا عَلیَه‏ِ!》 🔹پس تفحّص کردند و قضیه را به او گفتند(۳) که؛ ▪️《إِنَّ بِنتَ الحُسَینِ الصَغِیرَةَ المَوجُودَة مَعَ السَبَایَا فِی الخَرِبَةِ رَأت أَبَاهَا فِی نَومِهَا فَاستَیقَظَت وَ هِیَ تَطلُبُهُ وَ تَبکِی وَ تَصِیحُ!》 🔸این صدای دختر کوچک حسین(ع) است که به همراه اسراء در خرابه است. و خواب پدرش را دیده و اکنون بیدار شده و گریه کنان بهانه ی پدر را می گیرد. وقتی یزید این حرف را شنید، دستور داد : ▪️《اِرفَعُوا إِلَیهَا رَأسَ أَبِیهَا وَحَطَّوهُ بَينَ يَدَيهَا تَتَسَلَّى!》 🔹سر پدرش را براى او ببرید، تا با آن آرام بگیرد!(۴) ✳️در برخی نقل ها آمده است که آن لعین گفت : ▪️《وَاَطرَحُوا رَأسَ الحُسَينِ(ع) بِحِجرِهَا》 😭سر حسين(ع) را به دامنش بياندازيد.(۵) پس؛ ▪️《فَجَاؤُا بِالرَّأسِ الشَّرِیفِ وَ هُوَ مُغَطَّی بِمَندِیلِِ دَیبَقِیِِ فَوُضِعَ بَینَ یَدَیهَا وَ کَشَفَ الغِطَاءُ عَنهُ》 🔹سر مطهر را به خرابه آوردند، در حالی كه آن را روی طبقی گذاشته و سر پوشی هم به روى آن کشیده بودند و با این وضع، آن را در مقابل دیدگان رقیه(س) گذاشتند.(۶) در این هنگام رقیه(س) پرسید : ▪️《مَا هَذَا؟ أَنَا لَم اَطلُب طَعَامَاً إِنِّی أُرِیدُ أَبِی!》 🔸این چیست؟ من طعام نخواستم، من پدرم را می خواهم. به او گفتند : ▪️《هُنَا أَبُوکَ!》 🔹پدرت در این طبَق هست! ▪️《فَرَفَعَت المِندِیلَ فَرَاَت رَأسَاً فَفَزَعَت فَقَالَت : 😭هَذَا رَأسُ مَن؟!》 🔸پس در این هنگام رقیه(س) سرپوش از روی طبَق کشید و فریاد کنان گفت : این سر کیست؟ آنان گفتند : ▪️《هَذَا رَأسُ أَبیِکَ! فَرَفَعَت الرَّأسَ وَ ضَمَّتهُ إِِلَى صَدرِهَا》 🔹این سر پدرت است. پس رقیه(س) سر را بلند کرد و به سینه چسباند. ▪️《فَتَقَبَّلُهُ و تَبْكِي وَ تَضرِبُ عَلَي رَأسِها وَ وَجْهِهَا حَتَّي امْتَلأَ فَمُهَا بِالدَّمِ》 😭پس مکرر صورت پدر را مي بوسيد و بر سر و صورت خود می زد، تا اينكه دهانش پر از خون شد.(۷) ✳️طریحی نقل می کند که رقیه(ع) در این هنگام گریه کنان خطاب به سر پدر می گفت : ▪️《يَا أبَتَاهُ! مَنْ ذَا الَّذِي خَضَبَكَ بِدِمَائِكَ؟ يَا أبَتاهُ! مَنْ ذَا الَّذي قَطَعَ وَرِيدَيْكَ؟ يَا أَبَتَاهُ! مَنْ ذَا الَّذي أَيتَمَنِي عَلَي صِغَرِ سِنِّي؟ يَا أبَتَاهُ! لَيتَنِي كُنتُ قَبلَ هَذَا اليَومِ عُميَاً! يَا أبَتَاهُ! لَيتَنِي وَسَدتُ الثَّرَى وَلَا أَرَى شَيبَكَ مُخَضِّبَاً بِالدِّمَاءِ!》 🔸پدر جان! چه كسي تو را به خون آغشته كرد؟ چه كسي رگ هاي گردنت را بريد؟ پدر! چه كسي در خردسالي يتيمم كرد؟ پدر جان! اي كاش بيش از اين نابينا مي شدم و تو را اينگونه نمي ديدم. پدر جان كاش پيش از اين در خاك خفته بودم و محاسنت را آغشته به خون نمي ديدم.(۸) ادامه مطلب👇
✳️علامه مجلسی می نویسد : هند دختر عبدالله بن عامر، همسر بن معاویه نقل می کند که؛ ▪️《فَلَمَّا أَصْبَحَ، اسْتَدْعَى بِحَرَمِ رَسُولِ اللَّه(ص) فَقَالَ لَهُنَّ : أَيُّمَا أَحَبُّ إِلَيْكُنَّ الْمُقَامُ عِنْدِي أَوِ الرُّجُوعُ إِلَى الْمَدِينَةِ وَ لَكُمُ الْجَائِزَةُ السَّنِيَّةُ؟ قَالُوا : نُحِبُّ أَوَّلًا أَنْ نَنُوحَ عَلَى الْحُسَيْنِ(ع)! قَالَ : افْعَلُوا مَا بَدَا لَكُمْ ثُمَّ أُخْلِيَتْ لَهُنَّ الْحُجَرُ وَ الْبُيُوتُ فِي دِمَشْقَ وَ لَمْ تَبْقَ هَاشِمِيَّةٌ وَ لَا قُرَشِيَّةٌ إِلَّا وَ لَبِسَتِ السَّوَادَ عَلَى الْحُسَيْنِ(ع) وَ نَدَبُوهُ عَلَى مَا نُقِلَ سَبْعَةَ أَيَّامٍ》 🔹وقتی که صبح شد، یزید اهل بيت رسالت را طلبيد و ايشان را ميان ماندن در شام با حرمت و کرامت و برگشتن به سوي مدينه با صحت و سلام مخير گرداند. آنان گفتند : اول مي‏ خواهيم ما را رخصت دهي که به ماتم و تعزيه‏ آن امام مظلوم قيام نماييم یزید گفت : آنچه خواهيد بکنيد! و خانه‏ هایی براي ايشان مقرر کرد و ايشان جامه‏ هاي سياه پوشيدند و هر که در شام بود، از قريش و بني‏ هاشم با ايشان در ماتم و زاري و تعزيت و سوگواري موافقت کردند و تا هفت روز بر آن جناب، ندبه و نوحه و زاري نمودند. ▪️《فَلَمَّا كَانَ الْيَوْمُ الثَّامِنُ دَعَاهُنَّ يَزِيدُ وَ عَرَضَ عَلَيْهِنَّ الُمَقَامَ‏ فَأَبَيْنَ وَ أَرَادُوا الرُّجُوعَ إِلَى الْمَدِينَةِ فَأَحْضَرَ لَهُمُ الْمَحَامِلَ وَ زَيَّنَهَا وَ أَمَرَ بِالْأَنْطَاعِ الْإِبْرِيسَمِ وَ صَبَّ عَلَيْهَا الْأَمْوَالَ! وَ قَالَ : يَا أُمَّ كُلْثُومٍ! خُذُوا هَذَا الْمَالَ عِوَضَ مَا أَصَابَكُمْ! فَقَالَتْ أُمُّ كُلْثُومٍ : يَا يَزِيدُ! مَا أَقَلَّ حَيَاءَكَ وَ أَصْلَبَ وَجْهَكَ تَقْتُلُ أَخِي وَ أَهْلَ بَيْتِي وَ تُعْطِينِي عِوَضَهُمْ؟》 🔸پس وقتی که روز هشتم شد، یزید ايشان را طلبيد. آنان را تکليف به ماندن در شام کرد ولی آنان قبول نکردند. پس محمل‏هاي مزين براي ايشان ترتيب داد و اموالی براي خرج ايشان حاضر کرد و خطاب به (س) گفت : ای ! اينها عوض آنچه نسبت به شما واقع شده است. ام‏ کلثوم(س) فرمود : اي يزيد! چه بسيار کم حيايي! برادران و اهل بيت مرا کشته‏ اي که جميع دنيا برابر يک موي ايشان نمي‏ شود و مي‏ گويي اينها عوض آنچه من کرده‏ ام؟!!(۱) طبق نقل ابن طاووس؛ امام سجاد(ع) از یزید سه چیز را از یزید درخواست نمود : ▪️《الْأُولَى أَنْ تُرِيَنِي وَجْهَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ وَ أَبِيَ الْحُسَيْنِ(ع) فَأَتَزَوَّدَ مِنْهُ》 🔹اول آن که سر مقدس پدرم حسین(ع) را بدهی تا آن صورت نازنین را ببینم.  ▪️《وَ الثَّانِيَةُ أَنْ تَرُدَّ عَلَيْنَا مَا أُخِذَ مِنَّا》 دوم آن که اموالی را که از ما غارت شده است به ما باز پس داده شود. ▪️《وَ الثَّالِثَةُ إِنْ كُنْتَ عَزَمْتَ‏ عَلَى قَتْلِي أَنْ تُوَجِّهَ مَعَ هَؤُلَاءِ النِّسْوَةِ مَنْ يَرُدُّهُنَّ إِلَى حَرَمِ جَدِّهِنَّ(ص)》 🔹سوم آنکه اگر تصمیم به کشتن من داری شخص امینی را معین کن تا این زنها را به مدینه برساند. یزید گفت : ▪️《أَمَّا وَجْهُ أَبِيكَ فَلَنْ تَرَاهُ أَبَداً وَ أَمَّا قَتْلُكَ فَقَدْ عَفَوْتُ عَنْكَ وَ أَمَّا النِّسَاءُ فَمَا يَرُدُّهُنَّ غَيْرُكَ إِلَى الْمَدِينَةِ وَ أَمَّا مَا أُخِذَ مِنْكُمْ فَأَنَا أُعَوِّضُكُمْ عَنْهُ أَضْعَافَ قِيمَتِهِ》 🔸اول آن که صورت پدرت را هرگز نخواهی دید. دوم آنکه من تو را عفو کردم و از کشتنت درگذشتم و زنان را کسی جز تو به مدینه باز نمی گرداند و اما اموالی که از شما برده اند من در عوض چندین برابر قیمت آن را به شما می پردازم.  امام(ع) فرمود : ▪️《أَمَّا مَالُكَ فَلَا نُرِيدُهُ وَ هُوَ مُوَفَّرٌ عَلَيْكَ وَ إِنَّمَا طَلَبْتُ مَا أُخِذَ مِنَّا لِأَنَّ فِيهِ مِغْزَلَ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ(ص) وَ مِقْنَعَتَهَا وَ قِلَادَتَهَا وَ قَمِيصَهَا فَأَمَرَ بِرَدِّ ذَلِكَ ثُمَّ أَمَرَ بِرَدِّ الْأُسَارَى وَ سَبَايَا الْحُسَيْنِ(ص) إِلَى أَوْطَانِهِنَّ بِمَدِينَةِ الرَّسُولِ(ص)》 🔸ما از اموال تو چیزی نمی خواهیم و بگذار از اموالت چیزی کم نشود، ولی ما اموال غارت شده خود را می خواهیم. 😭زیرا بافته های مادرم فاطمه(س) دختر محمد(ص) و مقنعه و گردنبند و پیراهن او در میان آنهاست.  سپس یزید دستور داد آن اموال را به آنان بازگرداندند. سپس یزید دستور داد اسیران خاندان حسین(ع) را به وطنشان، یعنی مدینه الرسول(ص) برگردانند.(۲) البته ابن طاووس در ادامه می گوید : ▪️《فَأَمَّا رَأْسُ الْحُسَيْنِ(ع) فَرُوِيَ أَنَّهُ أُعِيدَ فَدُفِنَ بِكَرْبَلَاءَ مَعَ جَسَدِهِ الشَّرِيفِ》 🔸روايت شده است كه سر امام حسين(ع) را به كربلا برگرداندند و با بدن شريفش به خاك سپردند.(۳)
✅هند بنت ابی عامر همسر می گوید : ▪️《كُنْتُ أَخَذْتُ مَضْجَعِي فَرَأَيْتُ بَاباً مِنَ السَّمَاءِ وَ قَدْ فُتِحَتْ وَ الْمَلَائِكَةُ يَنْزِلُونَ كَتَائِبَ كَتَائِبَ إِلَى رَأْسِ الْحُسَيْنِ(ع) وَ هُمْ يَقُولُونَ : [السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ(ص)] فَبَيْنَمَا أَنَا كَذَلِكَ إِذْ نَظَرْتُ إِلَى سَحَابَةٍ قَدْ نَزَلَتْ مِنَ السَّمَاءِ وَ فِيهَا رِجَالٌ كَثِيرُونَ وَ فِيهِمْ رَجُلٌ دُرِّيُّ اللَّوْنِ قَمَرِيُّ الْوَجْهِ》 🔹وقتی سرهای شهدای کربلا را به آوردند، شبي در خواب ديدم که دري از آسمان گشوده شد و فوج فوج ملائکه نازل مي‏ شدند و در برابر سر مبارک حضرت امام حسين(ع) مي‏ ايستادند و مي‏ گفتند : السلام عليک يا أباعبدالله(ع)! السلام عليک يابن رسول الله(ص)! ناگاه ديدم که ابري از آسمان به زير آمد و مردان بسيار در ميان آن ابر بودند. در ميان ايشان مردي بود در نهايت صباحت و نور و صفا! ▪️《فَأَقْبَلَ يَسْعَى حَتَّى انْكَبَّ عَلَى ثَنَايَا الْحُسَيْنِ(ع) يُقَبِّلُهُمَا وَ هُوَ يَقُولُ : يَا وَلَدِي! قَتَلُوكَ أَ تَرَاهُمْ مَا عَرَفُوكَ وَ مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ مَنَعُوكَ‏! يَا وَلَدِي! أَنَا جَدُّكَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ هَذَا أَبُوكَ عَلِيٌّ الْمُرْتَضَى(ع) وَ هَذَا أَخُوكَ الْحَسَنُ(ع) وَ هَذَا عَمُّكَ جَعْفَرٌ وَ هَذَا عَقِيلٌ وَ هَذَانِ حَمْزَةُ وَ الْعَبَّاسُ ثُمَّ جَعَلَ يُعَدِّدُ أَهْلَ بَيْتِهِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ》 🔸وقتی که به زمين رسيد، دويد و خود را به آن سر منور رساند. در حالی که لب و دندان او را مي‏ بوسيد و نوحه و زاري مي‏ کرد و مي‏ گفت : اي فرزند دلبند من! تو را کشتند و تو را از آب فرات منع کردند! مگر تو را نشناختند؟! اي فرزند گرامي! من جد توام رسول خدا(ص)! و اين پدر تو است، علي مرتضي(ع)! و اين برادر تو است حسن مجتبي(ع)! و اين‏ها عموهاي تواند، جعفر طيار، عقيل، حمزه و عباس! و يک يک اهل بيت خود را شمرد. هند می گوید : ▪️《فَانْتَبَهْتُ مِنْ نَوْمِي فَزِعَةً مَرْعُوبَةً وَ إِذَا بِنُورٍ قَدِ انْتَشَرَ عَلَى رَأْسِ الْحُسَيْنِ(ع) فَجَعَلْتُ أَطْلُبُ يَزِيدَ وَ هُوَ قَدْ دَخَلَ إِلَى بَيْتٍ مُظْلِمٍ وَ قَدْ دَارَ وَجْهَهُ إِلَى الْحَائِطِ وَ هُوَ يَقُولُ : مَا لِي وَ لِلْحُسَيْنِ(ع)؟ وَ قَدْ وَقَعَتْ عَلَيْهِ الْهُمُومَاتُ! فَقَصَصْتُ عَلَيْهِ الْمَنَامَ وَ هُوَ مُنَكِّسُ الرَّأْسِ!》 🔹من از دهشت اين حال، خايف و ترسان بيدار شدم. وقتی به نزد سر آن بزرگوار رفتم، ديدم که نور از آن سر منور به آسمان بالا مي‏ رفت. رفتم که يزيد را بيدار کنم و او را از خواب خود مطلع گردانم که او را در جاي خود نيافتم. وقتی تفحص کردم، ديدم که به خانه‏ ي تاري درآمده و رو به ديوار نشسته و با غايت بيم و اندوه و خوف مي‏ گويد : مرا با حسين(ع) چه کار بود؟ وقتی خواب مرا شنيد، غم و بيم او مضاعف شد، سر به زير افکند و جواب نگفت.(۱) 📚منابع : ۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۱۹۷