eitaa logo
༅࿇༅🇮🇷نوای ذاکرین🇮🇷 ༅࿇༅
12.7هزار دنبال‌کننده
34 عکس
14 ویدیو
95 فایل
گلچین تخصصی اشعارونواهای مذهبی،روضه،نوحه وگریزوآموزش (ختم خوانی )باحضورمادحین وشعرای آئینی راه اندازی کانال درتلگرام سال ۱۳۹۴ خادم و بانی و مداح چه فرقی دارد من فقط حاجتم این است که نوکرباشم Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42
مشاهده در ایتا
دانلود
ده روز دیگر گریه ی ما فرق دارد ده روز دیگر روضه اما فرق دارد ده روز دیگر ماجراها فرق کرده ده روز دیگر قصه ی ما فرق کرده ده روز دیگر نه حبیبی، نه زهیری ده روز دیگر نه سعید و نه بریری ده روز دیگر خواهرش در اضطراب است ده روز دیگر در حرم قحطی آب است ده روز دیگر در تب و تاب است زینب ده روز دیگر دور از ارباب است زینب ده روز دیگه این حرم سقا ندارد ده روز دیگر دختری بابا ندارد ده روز دیگر اکبرِ لیلا نمانده ده روز دیگر قاسمِ زیبا نمانده ده روز دیگر مادری در التهاب است خیمه به خیمه در پی یک جرعه آب است ده روز دیگر زین اسبی واژگون است سالار زینب پیکرش در خاک و خون است ده روز دیگر راهی گودال گشته ده روز دیگر پیکرش پامال گشته ده روز دیگر روی سینه می نشیند از روی تل هم خواهرش زینب ببیند ده روز دیگر صورتش بر خاک صحراست ده روز دیگر رأس او بالای نی هاست ده روز دیگر خواهرش ماتم گرفته ده روز دیگر زیر نعل تازه رفته ده روز دیگر روی پیکر سر ندارد ای وای من ... انگشت و انگشتر ندارد ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
سخت بیتاب است و در جانش بلا انداخته کلّ عالم را به یاد کربلا انداخته در حضورِ کائنات و روبرویِ اهل عرش نوحه خوانی کرده و شور و نوا انداخته سفرهٔ پر برکت ماه محرّم را مدام بیشتر از هر کجا، اطراف ما انداخته در حضورش نوکری امسال هم قسمت نشد نفْس، ما را آخر از چشمش چرا انداخته؟! شهر را محض عزاداری مهیّا کرده و دشت را یادِ غروبِ نینوا انداخته بر فراز خیمه گاهش پرچم ِ مشکی زده حضرت صاحب عزا، شالِ عزا انداخته مانده ردّی از غم و دلشوره رویِ صورتش باز هم بر گونه هایش اشک، جا انداخته ذکر «یا جدّاه» بر لب دارد و مضطر شده روضه خوان او را به یاد بوریا انداخته عمری از داغِ به غارت رفتنِ آن پیراهن با چه آهی روی دوش خود عبا انداخته برده سمتِ علقمه گریان؛ گریزِ روضه را بر زبانِ روضه خوان «أدرک أخا» انداخته! ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
کلام الله هستی که خدا کرده است منقوشت پدر! از غصه جبرائیل گردیده سیه‌پوشت تو وجه الله هستی نقش رویت تا ابد باقی است کجا دستی تواند که کُند با تیغ مخدوشت؟ تو آن شمع فروزانی که تا صبح قیامت هم هجوم هیچ طوفانی نخواهد کرد خاموشت هنوز ای بی کفن یک جان به کف در لشکرت داری خودم با این لباس پاره خواهم شد کفن‌پوشت به من گفتند دیگر رفته‌ای و بر نمی‌گردی یقین دارم قرار ما نخواهد شد فراموشت تصور هم نمی‌کردم تو را اینگونه می‌بینم گمان کردم می‌آیی و می‌آیم بین آغوشت پدر! از حال رفتن‌های من از زخم‌هایم نیست چنان از دیدنت مستم، شدم از ذوق مدهوشت خجالت می‌کشم بابا بگویم که چه‌ها دیدم بیا نزدیک تا گویم فقط آهسته در گوشت کف پایم چه می‌سوزد کجایی ای عمو جانم؟ کجایی تا مرا قدری بگیری باز بر دوشت؟ مخواه ای عمه! تا برگردم از مرگی چنین شیرین شراب وصل را لاجرعه می‌نوشم بگو نوشَت ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
کنون که داغ تو بر سنگ‌ هم اثر بگذارد چه مرهمی ز غمت عمه بر جگر بگذارد برو بهشت که جبریل جای خشت خرابه برای زیر سرت بالشی ز پر بگذارد سه سال داری و صد زخم، باید عمه‌ات امشب برای غسل تنت وقت، بیشتر بگذارد کجاست فاطمه تا بازوی شکسته ببیند علی کجاست به دیوار غصه سر بگذارد منم حسین و تو عباس، پس رواست که عمه کنار  پیکر تو  دست بر کمر بگذارد تن کبود تو را بین قبر می‌نهم اما هلال قامت رنجیده‌ات اگر بگذارد کنار عمه بمان؛ من نمی‌گذارم از این پس در این خرابه کسی با تو سر به سر بگذارد بمان عزیز دلم قول می‌دهم نگذارم دوباره چوب قدم بر لب پدر بگذارد **** خودم به پای خودم می‌روم دوباره به بازار کفن برات بگیرم سنان اگر بگذارد ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
اگر آتش به دلت هست  اگر حالِ مُشَوَش داری و اگر تب داری یا شکایت زِ خود و از همه بر لب داری یا اگر از غم و اندوه و بلا سینه لبالب داری و اگر زندگیِ سرد و پُر از درد و دل آشوب  مرتب داری،  یا پریشانیِ روز و دل آتش زده  هرشب داری روز و شب تب داری چاره‌اش نور علی نور ، دعای نور است بسم رَبِ نور است گرچه او مستور است چاره‌اش زمزمه‌ی نور  دعای زهراست چاره‌اش یک مدد از چادر بانوی خداست نور خورشید نه ، مهتاب نه ، اینها همه هیچ نور می‌خواهی از آن چادر مشکی دریاب ، نور آن عصمت ناب نور از ریشه‌ی آن چادر قدسی است که قدیسه‌ی صدیقه به سر داشت که بر افلاک گذر داشت که از او نور ، سحر داشت همه شب یا همه روز نور می‌تابد از آن چادر مشکی تا ماه نور می‌گیرد از آن نور سرِ صبح ، پگاه نور می‌جوشد از این چادرِ پُر وصله‌ی خاتون علی ، سِرِ مکنون علی چادری که نه به هر ریشه فقط  معجزه پنهان کرده عرش از حسرت آن پاره گریبان کرده چادری که در آن جمع اسماء خدا است و خدا در دلش فاطمه پنهان کرده چادری که همه افلاک پریشان کرده زخم کتمان کرده درد درمان کرده جمعِ هفتاد یهودی همه یک روز مسلمان کرده در دل این گرداب سیره‌اش را  دریاب ریشه‌اش را دریاب چادر ارث زهراست این سلاحِ تقواست رنگی از نورِ خداست هرکه دارد ، به سرش سایه‌ی رحمت دارد حسِ آرامشی از باغِ نجابت دارد عفّت و عاطفه و لطف و محبت دارد عطرِ عصمت دارد چادرِ مشکیِ او ریشه‌ی غیرت دارد  آی عزت دارد چادرت را دریاب چیست آن پوشش بیت الله است مشکی اما به به دلش جوشش بیت الله است چیست چادر  صدف گوهرهاست حرم دخترهاست  حافظ باورهاست چادر مشکی تو شهپر توست خواهرم سنگر توست دست زهراست که روی سر توست وارث نور حجاب  چادرت را دریاب  حاضری  در همه جا  ولی از پلکِ هوس‌هایی دور مثل قرآن کریم فی کتابٍ مکنون فی حجابٍ مَستور چادر آرامشِ یاس از اثر طوفانهاست سِتر ناموس خداست چادر آسودگی لاله از اندیشه‌ی باد چادر آسایش گلبرگ از احساس نظر بازی‌هاست خیمه‌ی عاشوراست صاحبش با زهراست چادرِ مادرمان دست مرا می‌گیرد  با همان انوارش با همان اسرارش با همان حِسِ صمیمیتِ خود با همان غیرتِ خود بِینِ راه و بیراه بِینِ گاه و بیگاه ... تا که لب باز نکرده است دعا می‌گیرد با همان مادریش فکر من است روز وشب روضه‌ی او ذکر من است نه فقط دست من و تو   به پرش هست دخیل همه از نوح و خلیل فطرس و جبرائیل  دودمان آدم سالها هست که حاجات از آن می‌گیرند از همان مقنعه جان می‌گیرند ناتوانند و  توان می‌گیرند قرن‌ها هست زبان می‌گیرند: چادرت را بتکان لطف خدا را بفرست چادرت را بتکان روزی ما را بفرست و خدا نیز از آن نور مباهات کند فخر بر مادر سادات کند محورِ اهلِ کسا معنی آل عبا پنج دفعه به علی جلوه به میقات کند چادری که به پَرَش بوسه‌ی ، احمد دارد روی هر ریشه‌ی آن بوی محمد دارد چقدر چشم کشیده است علی بر رویش چادرِ بانویش نورِ سرمد دارد   ولی افسوس که  یک روضه‌ی پر غُصه‌ی بی حد دارد روضه‌ای بد دارد ای مدینه ای داد  دادها از بیداد از نگاهی سنگین آه این چادر پُر نور زمین خورد زمین چه شده ، طعمه‌ی بی باکی شد یک نفرکاش بگوید که چرا خاکی شد پشت در بود که آتش سر زد یک نفر شعله‌ای آورد و به جانِ در زد  در آتش زده را وای که بر مادر زد زینب اُفتاد  حسن  بر سر زد دید در کَنده نشد ضربه‌ی دیگر خورد   وای که محکمتر زد ... (قنفذ از راه از آن لحظه که آمد می‌زد تازه می کرد نفس را مجدد می‌زد وای از دست مغیره چقدر بد می‌زد جای هرکس که در آن روز نمی‌زد می‌زد) .... کربلا چادرِ زهرا به سرِ زینب بود سپرِ زینب بود لشکری دور و بر زینب بود  در میان گودال جگر زینب بود آنطرف‌تر حرمِ شعله‌ورِ زینب بود اینطرف بر سرِ نِی همسفرِ زینب بود گرچه زینب از غم غیر خوناب  نخورد گرچه مانند دلش جگری چاک نشد زیر لب گفت ولی «مادر آب ببین که  پسرت آب نخورد پدرِ خاک بیا که   پسرت خاک نشد» چادرش را دو گره بست ، قدم را برداشت کوهِ غم را برداشت بی حسین و عباس دو عَلَم را برداشت یک تنه بارِ حرم را برداشت نعره‌اش کاخ ستم را برداشت..‌ ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
ذکر هر دم زینب ذکر آزادگی عالم‌و‌آدم زینب زائر کرب‌وبلاست هرکسی گفت دمادم زینب شانه‌اش یک‌دم هم خم نشد از غم عالم زینب مادرم گفت بگو دم شادی و دم غم زینب می‌شود سال‌به‌سال بانی اشک محرم زینب سایه‌ات از سر ما تا قیامت نشود کم زینب شیر نر آورده‌ست دوپسر نه دوسپر آورده‌ست لشکری را با خود در شکوه دونفر آورده‌ست کوکب بیت علی با خودش شمس‌وقمر آورده‌ست در دل کرب‌وبلا نخل ایثار ثمر آورده‌ست پای قربانی عشق حاصل خون جگر آورده‌ست این دوقربانی را با چه‌شوقی به سفر آورده‌ست شد به میدان عازم دوتن از ایل و تبار هاشم عون، اکبر شده است پس محمد شده مثل قاسم دست خالی رفتند شیر شمشیر ندارد لازم دارد از قلب خطر بانگ تکبیر می‌آید دائم در فنون رزمی هردو هستند حسابی عالِم آه از آن ساعت که برنگردند به خیمه سالم... دوکبوتر پرپر لاله خشکید و صنوبر پرپر نوه‌های زهرا پیش چشم تر مادر پرپر غنچه‌ها چیده شدند غنچه شد با دم خنجر پرپر سرشان روی نی و در دل خاک دوپیکر پرپر یادش آمد زینب یاس شد در پس آن در پرپر فاطمه افتاد و شد دل فاتح خیبر پرپر شعر از؛ گروه ادبی "یاقوت سرخ" انجمن شعر آیینی شهرستان بروجرد ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
اگر بر آستان خوانی مرا؛ خاک دَرَت گردم و گر از در برانی؛ خاک پای لشکرت کردم به درگاهت غبارآسا نشستم؛ بر نمی خیزم و گر بفشانی ام چون گَرد بر گِرد سرت گردم علی شیر خدا، باب تو، شیر خود به قاتل داد تو ای دلبندِ او مپسند نومید از درت گردم دل و جانم ز تاب شرم همچون شمع می سوزد بده پروانه تا پروانه وش؛ خاکسترت گردم ببین از کرده ی خود سر به زیرم؛ سربلندم کن مرا رخصت بده تا پیشمرگِ اکبرت گردم اگر باشد به دستم اختیاری بعد سر دادن  سرم گیرم به دست و باز بر گِرد سرت گردم به صد تعظیم نام فاطمه آرم به لب یعنی که خواهم رستگار از فیض نام مادرت گردم ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
عالم علی و نورِ جهانتاب زینب است مثلِ علی و مثلِ نبی ناب زینب است از جلوه‌های فاطمه سیراب زینب است تشنه حسین تشنه حسن آب زینب است یعنی که پنج تَن دلِ یک قاب زینب است این کیست این عقیله‌ی آقای کربلاست این کیست این که غیرت فردای کربلاست این کیست این رَاَیتُ جمیلای کربلاست این کیست حضرت زهرای کربلاست   عصمت کم است صاحب القاب زینب است آورده رویِ دست خودش جانِ خویش را آماده کرده است دو قرآن خویش را رو کرده است بر همه شیران خویش را دو گِرد باد خویش دو طوفان خویش را خورشیدِ این دو اختر نایاب زینب است زخمِ دل شکسته‌ی خود را که هَم گذاشت اذن دخول خواند به خیمه قدم گذاشت از خود گذشت و تُحفه‌ای از بیش و کم گذاشت سنگِ تمام پیشِ امیرِ حرم گذاشت قبله حسین باشد و محراب زینب است زینب رسید و باز امام احترام کرد مثلِ علی ، حسین به پایش قیام کرد تا او سلام کرد خدا هم سلام کرد زینب که است؟ آنکه ادب را تمام کرد در کربلا معلمِ آداب زینب است دو مرد از  قبیله‌یِ خود انتخاب کرد آئینه بود و رو به سوی آفتاب کرد با التماس دامنِ خود را پُر آب کرد بر روی نام مادرش اما حساب کرد فرمود این شکسته‌ی بی تاب زینب است بالی اگر نیست برادر دلی که هست آورده‌ام شعله کشم حاصلی که هست حل کن به دست خویش مرا مشکی که هست از من بخر دو هدیه‌ی ناقابلی که هست باور بکن که اولِ اصحاب زینب است رفتند سمت معرکه پَر در بیاورند عباس گشته‌اند جگر در بیاوَرَند چون ذوالفقار تیغِ دوسر در بیاورند از یک یکِ سپاه پدر در بیاورند این دو  دو موج بوده و سیلاب زینب است از دور دید و گفت علمدار مرحبا بر ضربه‌هایشان صدو ده بار مرحبا بر دو امیر به دو جگردار مرحبا زینب شدند و حیدر کرار مرحبا اما میانِ خیمه‌ی بی آب زینب است اما رسید لحظه‌ی در خون صدا زدن خونین نَفَس نَفَس زدن و دست و پا زدن یک بار تیغ و بار دگر نیزه را زدن دور از نگاهِ مادرشان بی هوا زدن در بینِ خمیه شاهدِ گرداب زینب است یک نانجیب دشنه به اَبرویشان کشید یک بی حیا دو نیزه به پهلویشان کشید یک ناصبی که چکمه سَر و رویشان کشید یک پیرمرد پنجه به گیسویشان کشید آنکه دو چشم او شده خوناب زینب است آمد غروب و خنده‌ی دشمن بلند شد وقتی صدای غارت و شیون بلند شد دو نیزه در مقابلِ یک زن بلند شد زینب نظر نکرد ولیکن بلند شد چشم حسین از سرِ نِی ها به زینب است ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
سلام حضرت دارالسلام‌ها زینب سلام جامع جمع امام‌ها زینب شکوه صبر و سکوت و صلابت و فریاد حماسه‌ی ابدی  و سَّلام‌ها زینب سلام ای جگرِ فاطمه  جهادِ علی سلام خواهر صلح و قیام‌ها زینب تمامِ پاسخِ پرسش  برای خلقتِ زن جواب کاملِ این  احترام‌ها زینب چه کس رسیده به نور نَوافِلت بانو چه کس رسیده به شانت کدام‌ها زینب حسین ملتمس یک قنوتِ تو تا که...‌  تمام با تو شود  ناتمام‌ها زینب سلام زمزمه  هفت مرتبه سوگند برای دیدن ختم کلام‌ها زینب فقط نه روضه که باید کلام تو برسد پیام داری و باید پیام تو برسد برای خاکِ ترک خورده آب آوردی هزار چشمه به جای سراب آوردی تو از بهشت تو از نور از کنار خدا تو با نهایت عزت حجاب آوردی فقط تویی که در این روزگارِ پُر تشویش برای عاطفه‌ی زن جواب آوردی که جمع عاطفه و عقل و عشق و احساس است و در کمال شرف انتخاب آوردی تو نقطه چینی و باید ادامه‌ی تو شوند تو خواهرانِ مرا در حساب آوردی فقط خداست که آرامش تو را فهمید که ایستادی و فصل‌الخطاب آوردی تو روی دست هرآنچه که داشتی دادی برای عشق دو عالیجناب آوردی وداع نکردی و دیدی به شوقِ غم رفتند خدای من  دو جگرگوشه‌ی حرم رفتند خدا کند نرسد ناله‌های آخرشان خدا کند نرسد دادشان به مادرشان میان خیمه نشسته چسان؟ نمی‌دانم دعا کنید  نبیند وداعِ آخرشان نشسته فاطمه اینسو علی هم آنطرفش نشسته‌اند  بگِریند پیش دخترشان سوارِ نیزه به دستی بقیه را می‌خواند: زمانش آمده بازی کنیم با سرشان سوارهای حرامی چقدر می‌چرخند که حلقه تنگ شود دورِ حلقِ حنجرشان که نیامده عباس کار خود بکنند که تا گلاب کشند از تمام پیکرشان جگرخراش بوَد ناله‌های وا اُمّا سپاه ساخت خدایا علیِ اکبرشان حسین آمد و در بِینشان زمین اُفتاد بلندمرتبه شاهی زِ صدرِ زین اُفتاد ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
بادست خالی آمدم آقا ببخشی حُر نگون بخت پشیمان را ببخشی تاریکم و ظلمتکده محتاج نورم بر پای عفوم میشود امضا ببخشی حالا که من برگشته ام با روسیاهی ای کاش میشد که مرا درجا ببخشی اصلا تو حق داری تو صاحب اختیاری من را از آقایی نبخشی یا ببخشی اما تو را جان رقیه نه نیاور هرچه بگویی روی چشمم تا ببخشی روی نگه کردن به چشمت را ندارم ای کاش جان حضرت زهرا ببخشی ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
به لحن اشک خواندم آیه در آیه پیامت را و پاسخ دادم آهنگ غم انگیز سلامت را   خودم را در جنان محبوب جد اطهرت دیدم حبیب خویشتن وقتی صدا کردی غلامت را   به گیسویی که با عشقت سپیدش کرده ام سوگند من آن صیدم که منت می کشم یک عمر دامت را   جوان بودم که جانم را گرفتی، باز پس دادی که بگذاری به پیری بر سر من باز گامت را   یقینا روزهای تیره ای در پیش خواهی داشت من از کوفه تماشا کرده ام هر روز شامت را   به میدان می زنم تا بیرق موی سپید من بر افرازد به خطی سرخ، در این خاک، نامت را   برایت باز جانی تازه خواهم داد آن روزی که مهدی می رسد تا که بگیرد انتقامت را ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
عمو رسیدم و دیدم؛چقدر بلوا بود سر تصاحبِ عمامه ی تو دعوا بود به سختی از وسط نیزه ها گذر کردم هزار مرتبه شکر خدا کمی جا بود ثواب نَحر گلویت تعارفی شده بود سرِ زبان همه جمله ی ،بفرما ،بود عمو چقدر لبِ خشکتان ترک دارد چه خوب می شد اگر مشک آب سقا بود زنی خمیده عمو رد شد از لبِ گودال نگاه کن؛ نکند مادر تو زهرا بود برای کشتن تان تیغ و نیزه کم آمد به دست لشگریان سنگ و چوب حتی بود تمام هوش و حواس سپاه کوفه و شام به فکر جایزه ی بردن سر ما بود بلند شو؛ که همه سوی خیمه ها رفتند من آمدم سویِ گودال، عمه تنها بود ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
بگذار تا که شیرِ جمل را نشان دهم تا نعره‌ی امیرِ جمل را نشان دهم شمشیرِ بی‌نظیرِ جمل را نشان دهم عمه به روم سنِ کمم را نیاوری عباس می شوم عَلَمَم را بیاوری عمه گریست اینهمه پَرپَر نزن نشد ناخن مزن به گونه و بر سر مزن نشد حرفِ برادر است به خواهر نزن نشد با دستِ بسته سنگ به آئینه‌ات نکوب اینگونه پیشِ من به رویِ سینه‌ات نکوب زینب اگرچه دستِ پسر را مهار کرد از بسکه داد زد زِ بسکه هوار کرد دستش کشید سمتِ عمویش فرار کرد وقتی رسید تیغِ حرامی به او گرفت جایِ عموش نیزه‌ی شامی به او گرفت اُفتاد بر تنش سپرش را بغل گرفت از بینِ چکمه‌ها پسرش را بغل گرفت بر سینه‌اش همینکه سرش را بغل گرفت بوسید تا حسین گلویش یکی شدند چسبیده بود او به عمویش یکی شدند   نزدیک اوست حرمله او را نشانه کرد اول نشست رویِ عمو را نشانه کرد پایین گرفت زیرِ گلو را نشانه کرد تیرِ سه‌شعبه قلبِ عمو را درست زد ای خاک بر سرم دو گلو را درست زد ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
پرچم سبز افتخار حسن نور در نور یادگار حسن روح بی باک ذولفقار حسن مردِ رزمِ جملْ شکار حسن چون پدر از سقیفه بی زار است یازده ساله مرد پیکار است عزت مجتبی ست عبدلله روح قالو بلاست عبدلله سپر نیزه هاست عبدلله غرق خون خداست عبدلله از لبش یا حسین می بارد دست از این عشق بر نمی دارد ناگهان دید کربلا لرزید عمو افتاد خیمه ها لرزید دست عمه که بی هوا لرزید تن فرزند مجتبی لرزید عمو از صدر زین غریب افتاد گیر یک عده نا نجیب افتاد خسته از زخم ها عمویش شد نیزه ای تشنه ی گلویش شد هر چه شمشیر روبه رویش شد وای من پنجه پنجه مویش شد داد زد لا اُفارِقُ عَمي تا ابد لا اُفارِقُ عَمي گفت بر نسل خویش می نازم جملی از دوباره می سازم نیزه ها، من هنوز سربازم دست ها را سپر می اندازم تا عمو لحظه ای بیاساید یا ز گودال پا شود شاید سنگ ها بگذرید از سر او نیزه ها پاشوید از بر او جای سالم بود به پیکر او؟ رفته از حال،عمه خواهر او بدنش را به خاک ها نکشید رمقی نیست در تنش بروید من یتیمم پسر نمی خواهی؟ من که هستم سپر نمی خواهی؟ دست من را مگر نمی خواهی؟ عکسی از پشت در نمی خواهی؟ پدرم بغض های خود را برد حسرت کوچه را فقط می خورد استخوان های دست وا اُمّا لحظه اي كه شكست وا اُمّا تنش از هم گسست وا اُمّا حرمله حاضرست وا اُمّا هدف تیر سهمگین گردید با عمو نقش بر زمین گردید ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
عمه محکم گرفته دستش را داشت اما یتیم‌تر می‌شد لحظه لحظه عمو در آن گودال حال و روزش وخیم‌تر می‌شد باورش هم نمی‌شد او باید بنشیند فقط نگاه کند بزند داد... بعدِ هر تیری "ای خدا کاش اشتباه کند" کار او نیست بی عمو ماندن داغ‌ها را الی‌الابد بکشد تا ببیند چه می‌شود باید به نوکِ پایِ خویش قد بکشد ازدحامی میانِ گرد و غبار از حرامی و سنگ و شمشیر است نوک سرنیزه‌های بی احساس با تنی زخم خورده درگیر است تشنه بود و زِ گونه‌ها خونش روی لب‌های آتشین می‌ریخت یک نفر آب می‌خورد پیشش یک نفر آب بر زمین می‌ریخت خواست تا خویش را به سینه کشد تا که شاید رسد به اطفالش یک نفر نیزه‌ای به کتفش کرد رفت و او را کشید دنبالش از همانجا به سنگ اندازان "داد می‌زد تو رو خدا نزنید" وای بر من مگر سر آورید اینقدر تیغ بی هوا نزنید هرچه گلبرگ بر زمین می‌ریخت پخش هر گوشه بوی گُل می‌شد کم‌کم احساس کرد انگاری دست بی جان عمه شُل می‌شد دستِ خود را کشید از آنجا یک نَفَس می‌دوید در گودال از میانِ حرامیان رد شد شمر با او رسید در گودال باز هم پای حرمله وا شد پیچ می‌خورد حنجری ای داد پیش چشم حسن عمو می‌دید بازویش در مقابلش اُفتاد دو گلو را سه‌شعبه با هم دوخت نیزه‌ها هم که از دو سو  رفتند اسبها کارِ خویش را کردند دو بدن بینِ هم فرو رفتند چند ساعت میانِ آن گودال به گمانم قمار می‌کردند فقط عبدلله است شاهد که چند ساعت چکار می‌کردند ... ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
افتاده باز کار به دستِ کریم ها مارانوشته اند گدا از قدیم ها شانه زده به زلف کمندی نسیم ها باید کشید نازِ نگاهِ یتیم ها دستِ دعا به خاکِ قدم های او بزن عبدِ خداست کودکِ ده سالة حسن ده ساله بود قامتش اما وقار داشت بالایِ چشم خویش دوتا ذوالفقار داشت مثلِ ابالحسن سخنش اقتدار داشت بر یاریِ عمو جگری بی قرار داشت شهر مدینه با پدرش عهد بسته بود از کودگی کنارِ بزرگان نشسته بود با چشمِ خویش رفتنِ عشاق دیده بود شش ماهه هم به فیضِ شهادت رسیده بود او را عمو به بندِ محبت کشیده بود دستش به دستِ عمة قامت رشیده بود بوسید دست عمه به او التماس کرد جان کند تا زخیمه خودش را خلاص کرد پایِ برهنه جانب گودال می دوید در بین ازدحام عجب موقعی رسید فریادهای مادرت ِ سادات را شنید فوری حسین پیکر او در بغل کشید می خواست تا که ضربه نبیند ولی نشد نیزه به پهلویش ننشیند ولی نشد لعنت به حرمله گلویِ تشنه باز شد این خون به رویِ چشم حسین چاره ساز شد اصلا تمام کشتن این طفل راز شد اما مقابل پدرش سرفراز شد می خواست دست وپا بزند نیزه ها نذاشت بابایِ خود صدا بزند نیزه ها نذاشت در قتلگاه هر دو بدن زیرو رو شده نیزه به رویِ نیزه به پیکر فرو شده با پنجه های گرگ تنش جستجو شده عریان به دستِ لشگرِ بی آبرو شده مقتل نوشته با عجله مو کشیده اند مثل کبوتری سر او را بریده اند در قتلگاه روی تن او قدم زدند با نعل تازه هر دوبدن را بهم زدند یک عده جا نبود اگر ضربه کم زدند بر نیزه جسم بی سر او چون عَلَم زدند زینب گرفته دست به سر می کند نگا ه درهم شده حسین و حسن بین قتلگاه ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
مثل یک صاعقه تکبیرِ حسن می‌آمد یازده ساله ترین شیرِ حسن می‌آمد بر تن از پیرهن خویش کفن ساخته است او حسینیه‌ای از خشتِ حسن ساخته است رگِ گردن متورم شده یعنی لبیک مُشتهایش متراکم شده یعنی لبیک یازده جرعه‌ی ناب از  یَمِ حیدر خورده است خوب پیداست که بر غیرتِ او برخورده است دست حق بر درِ خیبر بخورد می‌فهمند به رگ غیرت او بَر بخورد می‌فهمند او یتیمی است که نعلین ندارد حتی فکر صد خُم در آن بین ندارد حتی او نمی‌دید که خاری به کف پایش بود دامن پیرهنش زیر قدمهایش بود چند باری به زمین خورد ولی باز دوید تا که زهرا به زمین خورد علی باز دوید خیره چشمانِ تَرَش رو به همان منظره بود دورِ گودال فقط دایره در دایره بود همه با خاطره‌ی بغضِ علی جمع شدند حلقه در حلقه به یک نقطه ؛ ولی جمع شدند حلقه‌ها تنگ‌تر از تنگ‌تر از قبل شده قلب‌ها سنگ‌تر از سنگ‌تر از قبل شده باید از  بینِ همه رد بشود می‌داند نه محال است مردد بشود می‌داند... رد از شد حلقه‌ی پیرانِ عصازن و سپس از وسطِ جمعیتی سنگ به دامن نه فقط سنگ که چوب و شن و آهن بعد از آن سخت دوید از دو سه تا حلقه‌ی اسبان سواری وصدای نفس و شیهه و کوبیدن سُم‌ها همه‌سو هولِ قدم‌ها وعَلَم‌ها به خودش گفت کمی مانده برو  از وسط اینهمه جامانده برو  پیش می‌رفت ولی حلقه‌ی یک لشکر شد متراکم متراکم متراکم‌تر شد داشت از بین همین فاصله‌ها رد می‌شد از دل هلهله‌ها، هروله‌ها رد می‌شد رد شد از حلقه‌ی سرنیزه و از حلقه‌ی شمشیر و کمانگیر و کف پاش پُر از خون و تَنِ کوچک مجروح دوید و  لب گودال رسید و ته  گودل چه دید و... که سنان بود  و سنان داشت نیزه‌ای فاتحه خوان داشت حرمله غرقِ عرق چشم بر آن نیمه‌ جان داشت آخرین تیر خودش را به کمان داشت مادری موی کَنان سینه زنان پیش عمو بود ولی قدِ کمان داشت پدرش بود عمو بود پدرش بر سر او بود... پسر اُفتاد سر اُفتاد چه بد بال و پر اُفتاد  تنی روی تن اُفتاد حسن اُفتاد  راه یک تیرِ سه‌شعبه به دو حنجر اُفتاد ناله‌ای بین گلو بود که زهرا غش کرد او در آغوش عمو بود که زهرا غش کرد کاش جبریل جراحات دو تَن را می‌بست کاش می‌شد که علی  چشم حسن را می‌بست باز  از خاک حسن مادر خود را برداشت شمر تا کُندترین خنجر خود را برداشت... ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
دست اگر از پوست آویزان شود خوش تر است از این که بار جان شود جان اگر در مقتلت قربان شود مرگ در آغوش تو آسان شود با تو در این بحر هم رنگم عمو با گلو و دست می‌جنگم عمو نیزه ها رفتند بین  پهلویت سنگ جا خوش کرده روی ابرویت چنگی افتاده به موج گیسویت دست من قربان  دست و بازویت با خودم آوردم آنچه هست را پس پذیرا باش از من دست را مادرت هم دست داده پای یار من چرا بی بهره باشم یک کنار تیر ها و تیغ های آبدار ساقی جسمت شدند ای شهسوار داری ای شه خانه خانه میشوی چون اناری دانه دانه میشوی ای به قربان قد و بالای تو کاش در گودال باشم جای تو میکشم این نیزه را از نای تو تا ته این قصه هستم پای تو با تو تا اعماق این غم میروم زیر سُمّ اسبها هم میروم لحظه ای این قوم کور شب پرست برنمی‌دارند از جان تو دست استخوان هایت شبیه نی شکست نیزه ای راه گلو را بسته است آمدم آغوش وا کن جان من آمده گودال بابایم حسن دشمنم با هر که با تو بد کند کاش دستم از تو دردی رد کند کار سرو امروز کوته قد کند کاش تیری حنجرم را سد کند کیف کن از غیرتم دور از وطن حرمله زانو زده در نزد من ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
دارد سرش را می‌بُرد در پیش رویم ای عمه می‌خواهم روم پیش عمویم باید عموجان در مسیر تو بمیرم جای دگر مردم به بابایم چه گویم؟ مثل همیشه باز می‌آیم به سویت بی‌سابقه است اما نمی‌آیی به سویم از بس که در آغوش تو بودم عموجان فرقی ندارد با تو دیگر عطر و بویم جام بلا را دادی ای ساقی به قاسم راضی نشو چیزی نباشد در سبویم گر نیستم شیب الخضیب اما عمو جان مانند مویت غرق در خون است مویم شکر خدا تیر سه شعبه راحتم کرد از بغض چندین سال مانده در گلویم امروز اگر جانم برای تو نمی‌رفت روز قیامت پاک می‌رفت آبرویم می‌خواستم آخر برای تو بمیرم دیدی برآورده شد آخر آرزویم ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
 گم شدم در توو در نامِ تو پیداشده‌ام یااباعبدالله ؛ یااباعبدالله من فقط بینِ همه در لقبت جا شده‌ام یااباعبدالله ؛ یااباعبدالله ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
جان او د در این دنیا غل و زنجیر نیست هیچ بازویی حریف ضربه‌ی شمشیر نیست سوی میدان می دود با جان و دل، بی واهمه نوبت عشق است و دیگر فرصت تاخیر نیست دوره اش کردند شمر و زجر و خولی و سنان دوره اش کردند، عبدالله در تصویر نیست حرمله کار خودش را کرده اما شک نکن کار مسمار است آه این کار، کار تیر نیست گیسوی رمله شده از داغ فرزندش سفید آه این مادر پسر از دست داده پیر نیست ایستاده عمه روی پنجه ی پایش ولی در ندیدن اشک چشمش نیز بی تقصیر نیست این جماعت کینه از آل علی دارند و بس این همه وحشی گری زیر سر تقدیر نیست می برد بر دست خود نعش برادرزاده را لحظه ی دل کندن است این، بی سبب دلگیر نیست کم نخواهد کرد از اندوه تو گریه ولی بشکن ای بغضِ همیشه، گریه بی تاثیر نیست . ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
مرا حساب نکردی؟پسر نمیخواهی؟ بگو ببینم عمو جان سپر نمیخواهی؟ چرا از اکبر و قاسم سوال پرسیدی؟ برای مرگ تو از من نظر نمیخواهی؟ خودت صدا زده ای: یاوری در اینجا نیست؟ هنوز مانده عمو یک نفر !نمیخواهی سپر ندارم عمو ،سر که هست!بازو هست! کبوترت شده ام بال و پر نمیخواهی قبول دارم اگر زیر دست و پا هستم ردم مکن، نکند دردسر نمیخواهی! مخواه بعد تو بر عمه دردسر بدهم عمو برای خودم بهترست ،سر بدهم! از این طرف پسری میدوید در گودال از آنطرف خودِ مادر رسید در گودال رسید شمر و شکست استخوان عجیب این است که روی سینه آقا پرید در گودال نشست روی تن هر دو ؟من نمیدانم سر عمو و پسر را برید در گودال کشید خنجر و بعد از دوازده ضربه صدای وا پسرم را شنید در گودال عجیب تیر سه شعبه شبیه خیاطی ست که دوخت هر دو بدن را شدید در گودال خودش که گفت :عمو زیر دست و پا هستم شبیه قاسم شد ، قد کشید در گودال چکار کرده سم اسب ها نمیدانم ! تن حسین شده ناپدید در گودال عصا به دست برایش چه هدیه ای آورد دوباره نیزه ، نه ، زخمی جدید در گودال ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
برده است بنده سوی مولا هر زمان  دست شد واسطه بین زمین و آسمان دست جز از در این آستان خیری ندیده وا کرده هر کس رو به دست این و آن دست در سجده و بر خاک افتادن زبان سر وقت قنوت و ربنا گفتن زبان دست در پهنه تاریخ اگر کنکاش باشد دارد برای ما هزاران داستان دست خیبر برای خود دژ مستحکمی بود تا آن زمان که زد به در  یک پهلوان دست اسلام را پیروز میدان کرد حیدر حق زد برای قدرت این بازوان دست جانها به قربان مرام آن که از لطف در اوج قدرت می‌گرفت از ناتوان دست با دست پر برگشته مسکینی که حتی یکبار برده  بر در این آستان دست با قصد بیعت سوی او آمد که آن روز انداخت بر دستان مولا ریسمان دست یک روز در جنگ احد آقای عالم تهدید را از جانب مولاش رانده است یک روز حیدر در دفاع از پیامبر امروز عبدالله پای کار مانده است تا گفت پیر کل‌ عالم ینصرونی در بیعتش بالا گرفت این نوجوان دست راه گلو را داشت طی میکرد خنجر سد کرد راه حمله اش را ناگهان دست مانند ابراهیم شد در آزمونش چون سربلند آمد برون از امتحان دست آمد به مهمانی آغوش عمویش هدیه چه آورده برای میزبان؟دست زینب دو دستی بر سرش میزد در آنجا میرفت وقتی سمت چوب خیزران دست . . هر قدر کمتر در غم او زد به سینه روز قیامت بیشتر بیند زیان دست ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
لشکری رو سیاه ضربه زده به عمو با سلاح ضربه زده به تنش بعدِ ضربه‌ی شمشیر تیر و سرنیزه آه ... ضربه زده تا از این سفره سهم بردارد هر که آمد ز راه ضربه زده دیده یک نیزه‌دار را از دور که به پهلویِ شاه ضربه زده قبل از این نوبتی، ولی حالا هر کسی دلبخواه ضربه زده در شلوغی به شانه‌اش شمشیر وسطِ قتلگاه ضربه زده پابرهنه دوید عبدالله به عمویش رسید عبدالله آنقدر تیر خورده رویِ تنش که شده سرخ رنگ پیرهنش مثلِ برگِ ز شاخه افتاده دستِ او هم جدا شد از بدنش مثلِ تشییعِ مجتبی خواندند تیرها فاتحه به رویِ تنش حرمله دارد آه میخندد از بلندی به دست و پا زدنش به عمو دوخته شده که شود کفنی بر عمویِ بی کفنش چون در عشقِ عموش حل شده است مرگ احلی من العسل شده است . ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝
یا معزالمومنین مثلِ طفلی پشتِ پایت راه افتاده‌ست دین میدرخشد نامِ تو بر رکابِ کهنه‌ی تاریخ مانندِ نگین ابتدا تا انتها در کلامت جاری است آیاتِ قرآنِ مبین لطفت آنقدر است که؛ تا ابد سائل نخواهد دید لطفی این چنین مینویسم یا کریم میگذارم بعدِ اسمت تا قیامت نقطه چین تا که مهمانت شود با لبِ خندان شدی با یک جزامی همنشین بعدِ میدان رفتنت پرچمِ تزویر رو در رویت افتاده زمین مثلِ طوفانِ بلا رفته‌ای تا قلبِ لشکر از یسار و از یمین در جمل تکرار شد با هجومِ تو جوانیِ امیرالمومنین مانده ردِ پایِ تو در تمامِ کربلا با یادگاری‌هایِ تو دشمنان را دیده است از بلندی ضربه‌هایِ بی امان را دیده است آه که از قلبِ شاه بعدِ تیر حرمله خونِ روان را دیده است نیزه و شمشیر و تیر رو به یک پیکر هجومِ توامان رو دیده است با دو چشمِ خیسِ خود تشنه رویِ خاک عمویِ نیمه جان را دیده است در کنارِ عمه‌اش سمتِ مقتل رفتنِ شمر و سنان را دیده است با قدی کوتاه رفت بی زره رو در رویِ شمشیر عبدالله رفت دستِ عبدالله آه رویِ خاک افتاد و از دل گفت وا امّاه آه حرمله فرصت نداد تا بماند زنده حتی لحظه‌ای کوتاه آه آخرین سرباز را ذبح کرده تیر رو در رویِ چشمِ شاه آه با لگد برداشتند پیکرِ ابن الحسن را از میانِ راه آه در شلوغی‌ها شده شمر نقشِ اوّلِ این روضه‌ی جانکاه آه نعل‌ها کرده یکی جسمِ عبدالله را با جسمِ ثارالله آه . ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝