eitaa logo
مدرسه نبشتن
1.1هزار دنبال‌کننده
187 عکس
87 ویدیو
0 فایل
مجالی برای همنشینی با واژه ها (آموزش نویسندگی) ارتباط با ادمین صفحه نبشتن: @nebeshtan_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
و گفتند چونی؟ گفت: نان خدای می خورم و فرمان شیطان می برم. (تذکره الاولیاء، عطار نیشابوری، ذکر مالک دینار) @nebeshtan
🔸توصیه‌هایی برای نویسنده‌های نوپا ▫️بدانید که استعداد دارید و اصیل هستید و حرف مهمی برای گفتن دارید. ▫️بدانید که کار کردن خوب است؛ کارِ با عشق و تفکر، کار آسان و جذاب است. چیزی که کار کردن را مشکل می‌کند ترس از شکست و غرور کاذب است. ▫️در دست‌نویس اول بی‌محابا و آزاد بنویسید. ▫️هر چیزی را که دوست دارید امتحان کنید: داستان کوتاه، نمایشنامه، هر چیزی. ▫️از نوشتن داستان‌های بد نترسید. برای کشف اشکال یک داستان دو داستان جدید بنویسید و سپس به داستان‌های قبلی رجوع کنید. ▫️از نوشته‌های قبلی خود شرمسار نباشید. به سراغ متن بعدی بروید. ▫️سعی کنید خودِ واقعی‌تان را پیدا کنید. ▫️خود را فقط رگ و پی و عصب و جمجمه نپندارید که فعالیتتان وابسته به نوشیدن قهوه باشد. به خاطر بیاورید که چه موجود شگفت‌انگیزی هستید. ▫️اگر همیشه از چیزی که می‌نویسید رضایت ندارید علامت خوبی است. تنها افراد بی‌مایه هستند که راحت می‌نویسند و بلافاصله از نوشته‌ی خود راضی می‌شوند. ▫️وقتی دلسرد می‌شوید به یاد حرف وان گوگ بیفتید: «اگر صدایی در درون خود می‌شنوید که می‌گوید «نقاش نیستید» شما با تمام وجود نقاشی کنید، آن صدا خاموش خواهد شد، صرفا با کار کردن.» ▫️وقتی می‌نویسید از خود نترسید. خود را کنترل نکنید، از اینکه احساساتی باشید نترسید. ▫️خود را با دیگران مقایسه نکنید: اینکه بهتر یا بدتر از سایر نویسنده‌ها می‌نویسید. بلیک گفت: «دنبال مقایسه نخواهم رفت، کار من خلق است.» علاوه بر آن، چون شما با هیچ آفریده‌ی دیگری از بدو خلقت یکی نیستید پس قابل مقایسه هم نیستید. ✅ اما چرا باید این کارها را انجام دهیم؟ چرا همه‌ی ما باید بنویسیم یا موسیقی بنوازیم و یا نقاشی کنیم یا…؟ چون پرداختن به آن‌ها آدمیان را سخی، مسرور، زنده، جسور و دلسوز می‌کند. چرا که بهترین راه شناخت زیبایی و حقیقت بیان آن است. به‌راستی، هدف از زندگی جز کشف حقیقت و زیبایی و بیان آن، یعنی شریک‌شدنش با دیگران چیست؟ (از کتاب: اگر می‌خواهید بنویسید، برندا اولند، مجید چینی‌کار، نشر فرهنگ ایلیا) @nebeshtan
هان ای خرامان قامت افشان دست! گیسو شرابین کرده و سرمست پاییز زیبا! فصل بالا دست عکس از: مصطفی کریمی @nebeshtan
«می‌نویسم زیرا نوشتن را دوست دارم. اگر اغراق نباشد خواهم گفت که می‌نویسم تا خودم را دوست داشته باشم. حالا اگر نوشته‌هایم به مذاق دیگران هم خوش بیاید، چه بهتر. شاید این علاقه‌ی به نوشتن حسی عمیق‌تر از آنچه فکر می‌کنم باشد. شاید می‌نویسم تا خودم را تأیید کنم. تا حس کنم که هستم... همین.» (مرچه رودوردا، سفرها و گلها، ترجمه‌: نسترن میرهادی) @nebeshtan
برای پول‌درآوردن وبلاگ ننویسید به خاطر عشق به نویسندگی وبلاگ بنویسید. برای به‌اشتراک گذاشتن علایقتان با دیگران وبلاگ بنویسید. اما برای پول‌درآوردن این کار را نکنید. هر وبلاگ‌نویسی که بابت نوشته‌هایش درآمد میلیونی دارد، ابتدا این‌گونه نبوده و این‌طور برنامه‌ریزی نکرده بوده است. فقط این‌طور پیش آمده و سال‌ها زمان برده است. ماه‌ها نه، سال‌ها.» (شاد بودن کافی نیست، مارک منسن) @nebeshtan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو @nebeshtan
پاييز اندوهش را بر بالهاي پرندگان مي آويزد پرندگان مهاجرت مي کنند بدون بوسه بدون وداع پاييز مي ماند و درختان عريان با چشمان خيس @nebeshtan
من زمانی که برای زندگی باقی مانده باشد ندارم. آن هنگامی که مشغول نوشتن نیستم عملاً وجود ندارد. خواندن هم نوشتن است. آشپزی هم نوشتن است. گوش کردن هم نوشتن است. ولی نوشتن دقیقاً چیست؟ نوشتن هیچ چیز نیست غیرِ روشن کردنِ موضع خود در برابرِ چیزها. کارِ نویسنده این است -روشن کردن موضعش در برابرِ چیزها؛ چیزهایی که آدم‌ها می‌گویند، چیزهایی که آدم‌ها به‌شان فکر می‌کنند، چیزهایی که آدم‌ها حس می‌کنند. (مارشا نورمن، از منظر درام نویس، ترجمه‌ بهرنگ رجبی) @nebeshtan
کیفیت زندگی شما را دو چیز تعیین می‌کند کتاب‌هایی که می‌خوانید و آدم‌هایی که ملاقات می‌کنید. (میلان کوندرا) @nebeshtan
شادی کوچکی می‌خواهم آنقدر کوچک که کسی نخواهد آن را از من بگیرد (ناظم حکمت) @nebeshtan
✍️یک تمرین عالی برای نوشتن ▫️یک ذهن تربیت‌شده می‌داند که از راه‌های بسیار می‌توان به موضوع‌های متنوع دسترسی پیدا کرد. یکی از این راه‌ها تقسیم‌بندی پدیده‌ها بر اساس ویژگی‌ها و صفت‌های آنهاست. برای دستیابی به این منظور، ابتدا فهرستی از صفت‌های مختلف تهیه می‌کنیم؛ صفت‌هایی مثل: سرد، گرم، تاریک، نرم، درخشان، ایستا، زودگذر، طولانی، کوتاه، شگفت‌انگیز، دور از دسترس، کمیاب، جادویی، رؤیایی، آسمانی، زمینی و... سپس در مقابل هر صفت، پدیده‌هایی را که دارای آن صفت هستند، فهرست می‌کنیم و می‌آوریم. بر این اساس برخی پدیده‌ها ساکن هستند, مثل: کوه، مجسمه، ساختمان، سنگ، آسمان، دشت، کویر... برخی متحرک، مثل: ابر، طوفان، باد، تاریخ. جامعه، تفکر... برخی ساکن و متحرک، مثل: دریا، شب، روز، ماه، خورشید، انسان، فصل‌ها برخی نرم مثل: مهربانی، حریر، یکدلی، محبت، عاطفه، آرامش... برخی درخشان مثل: راستی، نور، خورشید، صبح، طلوع... تاریک مثل: دروغ، دیو، نامردی، بی‌مهری، کژفهمی... سرد مثل: خونسردی، بی‌تفاوتی، زمستان، مرگ، خیانت... گرم مثل: خونگرمی، عاطفه، عشق... روشن مثل: روز، صداقت، آزادی، امید، فردا، خوشبختی، آرزو، شادی... دور مثل: ابدیت، آرزو، گذشته، تاریخ، ستاره‌ها... نزدیک مثل: اکسیژن، زندگی... بزرک مثل: شکوه، اقیانوس، کهکشان، هستی... کوچک مثل: غصه، حسد، ترس، حماقت... طولانی مثل: انتظار، خیال. راه، درد، ظلم... زودگذر مثل: عمر، شادمانی، دلخوری، شب، جوانی... ایستا مثل: مجسمه، سنگ، یخبندان، تعصب، دیوار، مانع، خواب، مرداب... پویا مثل: آب، رود، رویش، وسعت، راستی، صداقت، الفبا، زبان، تاریخ... (کتاب سازه‌های نوشتن، سیاوش پیریایی) ✅تمرین: یک فایل یا دفترچه‌ای کوچک را به این تمرین اختصاص بدهید. با مداومت در این تمرین، به‌ تدریج می‌توانید در نوشته‌های مختلف از تشبیه‌های بکری که ساخته‌ اید، استفاده کنید. @nebeshtan
مدار جهان نوازش دست‌های توست مادر @nebeshtan
مادر برای تحمل کردن خلق شده. کدام مصیبتی روی زمین اتفاق می‌افتد،که سهمی از آن، مال مادرها نباشد؟ @nebeshtan
داشتن پدر یا مادری اهل مطالعه به تنهایی برای اینکه کسی در تمام طول زندگی‌اش کتابخوانی پر و پا قرص باشد کافی نیست. هیث می‌گوید یک کتابخوان خردسال باید کس دیگری هم در زندگی داشته باشد که بتواند با او دربارهٔ این علاقهٔ مشترک حرف بزند. بچه همین که به مطالعه عادت کرد، شروع می‌کند به این که زیر لحاف و با نور چراغ‌قوه کتاب بخواند. اگر والدین باهوش باشند، بچه را از این کار منع می‌کنند که باعث می‌شود از آن طرف بیشتر ترغیب شود. وگرنه بچه یکی جفت خودش پیدا می‌کند که او هم عادت به مطالعه دارد و دو تایی این را مثل یک راز بین خودشان نگه می‌دارند. پیدا کردن این همراه ممکن است تا خود کالج دست ندهد. خصوصا در دوران دبیرستان اهل مطالعه بودن جریمه هم دارد. خیلی از بچه‌هایی که تا قبل از کالج تنهایی برای خودشان کتاب می‌خواندند، تازه آن‌جا که می‌رسند کشف می‌کنند که خدایا، اینجا کتابخوان‌های دیگری هم هستند. (از کتاب: درد که کسی را نمی‌کشد، جاناتان فرنزن) @nebeshtan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم به بوي تو آغشته است سپيده دمان كلمات سرگردان بر ميخيرند و خوابالوده دهان مرا مي‌جويند تا از تو سخن بگويم كجاي جهان رفته‌ای نشان قدم هايت چون دان پرندگان همه سوئی ريخته است باز نميگردی، ميدانم و شعر چون گنجشك بخار آلودی بر بام زمستانی به پاره يخي بدل خواهد شد. (شعر و صدای شمس لنگرودی) @nebeshtan
حقیقت همین است، کتاب‌فروشی‌ها از بحران شدید کم‌فروشی رنج می‌برند. نکند یک دانه از آن صفرهایی را که جلو شمارگان ۱۰۰.۰۰۰ تایی می‌گذارند باور کنید!... یا ۴۰،۰۰۰!... حتی ۴۰۰ تایی!... سرِکاری است! فقط «مجلات عشقی» تاحدودی خودشان را حفظ کرده‌اند... آن هم نه‌چندان!... کمی هم «رمان‌های پلیسی»... و «رمان‌های تعلیقی»... در حقیقت فروش دیگر تعطیل است... اوضاع وخیمی است!... سینما، تلویزیون، لوازم خانه، موتورسیکلت‌های وسپا و اتوموبیل‌های دو، چهار، شش سیلندر صدمۀ زیادی به کتاب می‌زنند... فکرش را بکنید، همه‌اش شده «فروش قسطی»!... دیگر یک پاپاسی هم باقی نمی‌ماند که دست آدم را بگیرد!... خب، با این اوصاف، خریدن کتاب!... باز خانۀ کالسکه‌ای یک چیزی! اما کتاب؟... آن هم چیزی که می‌شود به امانت گرفت!... همه قبول داریم که یک کتاب را دست‌کم بیست تا بیست و پنج نفر می‌خوانند... آخ، اگر می‌شد مثلاً یک تکه نان یا ژامبون هم مایۀ شکم‌چرانی بیست... بیست و پنج مصرف‌کننده باشد! عجب فرصت طلایی‌ایی می‌شد... معجزۀ تکثیر نان را فقط در رؤیا می‌شود دید، اما معجزۀ تکثیر کتاب و درنتیجه کار مجانی نویسنده امر کاملاً پذیرفته‌ای است... درهرحال، نویسنده سرش بی‌کلاه است. یعنی فرض بر این است که او یعنی نویسنده از داراییِ شخصی شایان توجهی برخوردار است، یا از جای معتبری مقرری می‌گیرد، یا راز زیستن بدون خوردن را کشف کرده (که این از کشف هم‌جوشی اتم مهم‌تر است). وانگهی، هر انسانی با وضعیت مناسب با یقین به شما خواهد گفت، عین حقیقتی بی‌بروبرگرد و بی هیچ شیطنتی، که فقط بی‌نوایی است که نبوغ را شکوفا می‌کند... و درست آن است که هنرمند رنج ببرد!... آن هم نه یک‌ذره!... که هرچه بیشتر بهتر!... زیرا هنرمند تنها در درد و رنج است که به‌بار می‌نشیند!... و درد و رنج استاد اوست! (از کتاب: گفت‌وگو با پروفسور ایگرک، لویی فردینان سلین) @nebeshtan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای آن‌ها که نویسنده نیستند، خطر کردن برای نوشتن چیز عجیب و غریبی به نظر می‌آید. ما که کوهنوردی و قایق‌سواری حرفه‌ای نمی‌کنیم. ما نشسته‌ایم و فقط دستانمان را حرکت می‌دهیم. این که خطری ندارد. خطر نوشتن خطری درونی است. با شهامت به اعماق وجود خود سر می‌‍زنید و آن اعماق را به سطح می‌رسانید تا دنیا آن را تفسیر کند و درمورد آن نظر بدهد. این کار بزرگ و مهمی است. (لرن هرینگ) @nebeshtan
هرگز نبود عمر فراق این قدر دراز از یاد زلف او شب دیجور شد بلند (حزین لاهیجی) @nebeshtan
ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت جانم بسوختی و به جان دوست دارمت
گاهی اوقات سعی می‌کنم جهان را در غیاب ادبیات تصور کنم. جهانی که در آن توی هواپیماها هیچ کتابی نیست و کتابفروشی‌ها و کتابخانه‌ها مملو از قفسه‌های خالی‌اند (در این جهان کتابخانۀ خودم هم دیگر در حال سرریز نیست) دیگر صنعت چاپ و سایت آمازونی در کار نیست و وقتی بی‌خوابی به سرم می‌زند، کنار تخت‌خوابم چیزی پیدا نمی‌شود. همۀ این‌ها ناگوارند؛ اما در برابر این تصور که اگر ادبیات هرگز به وجود نیامده بود و قصه‌ها، نه شفاهی تعریف می‌شدند و نه به روی کاغذ می‌آمدند چه بر سر ما می‌آمد، چیزی نیستند. تصور چنین جهانی برای‌‌مان تقریباً غیرممکن است. درک ما از تاریخ و از ظهور و افول امپراتوری‌ها و ملت‌ها همگی شکل متفاوتی پیدا می‌کرد. اکثر ایده‌های فلسفی و سیاسی هرگز پا به عرصۀ وجود نمی‌گذاشتند، زیرا ادبیاتی که به آن‌ها پروبال داده هرگز به رشتۀ تحریر درنمی‌آمد. تقریباً تمامی باورهای مذهبی نیز با حذف متونی که در آن‌ها بیان شده‌اند، ناپدید می‌شدند. (مارتین پوکنر) شرح عکس: گابریل گارسیا مارکز در کافه @nebeshtan
صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن دور فلک درنگ ندارد شتاب کن زان پیشتر که عالم فانی شود خراب ما را ز جام باده گلگون خراب کن
یکی از چالش‌ها یا اشتباهات نویسنده‌های نوپا، تکرار است. یعنی استفاده تکراری و دوباره و چند باره از یک واژه، مصدر، فعل یا اسم و حتی حرف در نوشته‌شان. بله! هر چقدر که تکرار ملال آور است؛ نوآوری و خلاقیت جذاب و دل‌نشین است. همان قدر که برخی در ابتدا از نوشتن هراس دارند، شاید در ادامه از کاربرد واژه‌های نو و دیگرگونه نیز بیمناک باشند و یا نه اتفاق را از خدایشان هم باشد که از واژه‌های جدید در نوشته‌شان استفاده کنند؛ اما توانایی این کار را نداشته باشند. لذا نویسنده در کنار جسارت کاربرد واژه های متفاوت، باید توانایی و مهارت فراخوانی واژگان را نیز داشته باشد. مهارتی که بدون آن نویسندگی لطفی ندارد. به قول برنارد شاو: «تا زمانی که حداقل پنج مترادف برای هر کلمه ندانید، نویسنده نمی‌شوید.» شما در کارگاه «نون نوشتن» در قالب تمرین‌های مختلف، یاد می‌گیرید که چطور دایره واژگانتان را توسعه بدهید. @nebeshtan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقویم‌ها دروغ می‌گویند آخرین برگ دفتر زندگی من روز رفتن توست @nebeshtan