eitaa logo
مدرسه نبشتن
1.1هزار دنبال‌کننده
187 عکس
87 ویدیو
0 فایل
مجالی برای همنشینی با واژه ها (آموزش نویسندگی) ارتباط با ادمین صفحه نبشتن: @nebeshtan_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
تبلیغ یکی از فروشندگان کتاب‌های دست دوم در ترکیه: نمی‌دانی دانشی که زندگیت را تغییر خواهد داد در کدام کتاب نهفته است، پس به خواندن ادامه بده... @nebeshtan
نویسندگی و نوشتن تابه‌حال چند بار گوشه‌ی مبل یا کنج دنج ساکتی لم داده‌اید و لبخند‌زنان به رویاهای دور و درازتان فکر کرده‌اید؟ چند بار زمان از دستتان در رفته و وقتی به خود آمده‌اید از نور روز خبری نبوده یا غروب دلگیر به سیاهی شب نشسته بوده است؟ به‌خیال من، رویاها با ارزش‌ترین و زنده‌ترین بخش زندگی ما آدم‌هاست. رویاها دقیقا همان بخشی‌ست که به روزمرگی ما آلوده نیست: از جنس ایده‌آل‌ها و آرزوهاست. هر انسانی تا زمانی که می‌تواند رویا ببافد زنده است. چرا که رد پای خودش را در آینده می‌کارد. رد پایی که اگر هدف شود، آرام آرام سبز می‌شود و از دل خاک سر بیرون می‌آورد. نویسنده‌های هر سرزمینی متخصصان رویاپردازی یک ملت‌اند، نویسنده‌ها در پای یک ملت را در آینده می‌کارند؛ رویای زنان و مردان متفاوت، رویای زندگی‌ها، عشق‌ها و مرگ‌ها متفاوت، رویای نوع دیگر زیستن. اگر پا به سرزمین تازه‌ای گذاشتید کافی است نگاهی به ردیف داستان‌های تازه بیندازید تا بفهمید مردمانش هنوز چقدر زنده‌اند و چقدر امید به آینده در درونشان نفس می‌کشد. (آتوسا افشین‌نوید، کتاب «یک، دو. سه نویسندگی»، نشر افراز) @nebeshtan
نگاه زیبای کن رابینسون به نوشتن: ما می‌نویسیم تا زنده بمانیم. نوشتن ما را به لحظه‌ی اکنون بازمی‌گرداند. ساقه به ساقه‌ی چمن‌ها را می‌بینیم، آهنگ دلنواز مرغ هدهد را می‌شنویم. به تماشای سایه‌ی آفتاب می‌نشینیم که از گوشه‌ای به گوشه‌ی دیگر ایوان حیاط سفر می‌کند، و انگار همه‌ی این‌ها را اولین بار است که تجربه می‌کنیم. نوشتن به ما کمک می‌کند از دل لحظات معمولی و تکراری هر روز، هنر خلق کنیم. (از کتاب «چگونه داستان کوتاه بنویسیم»، نشر نودا) @nebeshtan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک عاشقانه آرام دوستان! توصیه می کنم فرصت گوش کردن به کتابهای صوتی خوب راهم غنیمت بشمارید. هر چند در مسیر نویسندگی هیچ چیزی جای خواندن کتاب را نمی گیرد اما گوش دادن به کتاب صوتی مخصوصا اگر زمان کمتری برای مطالعه کتاب دارید، گزینه بسیار خوبی است. با این کار شما در حین انجام کارهای دیگر(رانندگی، کار در منزل، پیاده روی، توی تاکسی، اتوبوس و مترو و ...) هم می توانید کتابهای مورد علاقه تان را بشنوید. برای شروع هم از خوب ها شروع کنید. در کتاب صوتی علاوه بر متنی که انتخاب می کنید، جذابیت صدا هم نقش مهمی دارد. برای مثال من یک عاشقانه آرام نوشته مرحوم نادر ابراهیمی نازنین را پیشنهاد می کنم. با صدای بسیار جذاب پیام دهکردی. @nebeshtan
🔸تمرین ایده‌یابی نویسندگان حرفه‌ای خوب می‌دانند که بیش از نیمی از آنچه را که در یک روز می‌نویسند، روز بعد روانه‌ سطل زباله می‌کنند. آن بخشی از مطلب که نزد این نویسندگان می‌ماند، نتیجه‌ی بازنویسی‌های مکرر است که اغلب نسخه‌ی آخر، کم‌تر شباهتی به نسخه‌ی نخستین دارد. آن‌ها روی یک صحنه یا چند خط مکالمه، آنقدر کار می‌کنند که کاملا برای بیان و اجرا مناسب شود یا حالتی خاص و خصوصیت بارزی از شخصیت نمایشی را روشن سازند. ✅تمرین‌های ذیل به شما کمک می‌کند که چطور «فکر»ها را برای نوشتن نمایشنامه به دست آورید: ✍️فهرستی از پنج چیزی را که فکر می‌کنید بیش از سایر چیزها درباره‌ی آن‌ها می‌دانید، یادداشت کنید. فهرست شما می‌تواند شامل خودتان، یک شغل، یک سرگرمی یا یکی از اعضای خانواده باشد. ✍️به یکی از جالب‌ترین آدم‌هایی که تاکنون برخورد کرده‌اید، فکر کنید. او را برای کس دیگر یا فقط روی کاغذ توصیف کنید و توضیح دهید که چرا آن شخص برای شما جالب است. ©️از کتاب «نگارش نمایشنامه گام به گام»، مارش کسدی، نشر آواژ. @nebeshtan
ایده را رها نکن بسیاری از ما خیلی زود ایده‌هایمان را رها می‌کنیم؛ گاهی به دلیل ناتوانی در پرورش ایده و گاهی به‌خاطر از دست رفتن اشتیاق اولیه و... و این‌ یکی از بزرگ‌ترین موانع ما در مسیر نویسندگی است. نقل‌قول زیر می‌تواند الهام‌بخش ما برای مداومت بیشتر در به‌سرانجام‌رساندن ایده‌هایمان باشد: «گفته می‌شود که یکی از ویژگی‌های نبوغ، توانایی داشتنِ یک گره یا مشکلِ پیچیده و بازنشده برای مدتی بسیار طولانی در ذهن است... تا زمانی که راه‌حلی برای آن پیدا شود. دقیقاً بر اساس چنین فرایندی است که آلبرت اینشتین به تئوری «نسبیتِ» خود دست یافت؛ رمانِ پیچیده و طولانی جنگ و صلح اثر لئو تولستوی نیز به همین نحو در ذهن او شکل گرفت. هر نویسنده‌ای باید این طرز تفکر را، تا زمانی که که داستان کاملاً در ذهنش شکل می‌گیرد، تمرین و به خود القا کند.» (بنتز پلیگمن، چگونه داستان بنویسیم، نشر روزبهان) @nebeshtan
🔸توصیه‌هایی برای نویسنده‌های نوپا ▫️بدانید که استعداد دارید و اصیل هستید و حرف مهمی برای گفتن دارید. ▫️بدانید که کار کردن خوب است؛ کارِ با عشق و تفکر، کار آسان و جذاب است. چیزی که کار کردن را مشکل می‌کند ترس از شکست و غرور کاذب است. ▫️در دست‌نویس اول بی‌محابا و آزاد بنویسید. ▫️هر چیزی را که دوست دارید امتحان کنید: داستان کوتاه، نمایشنامه، هر چیزی. ▫️از نوشتن داستان‌های بد نترسید. برای کشف اشکال یک داستان دو داستان جدید بنویسید و سپس به داستان‌های قبلی رجوع کنید. ▫️از نوشته‌های قبلی خود شرمسار نباشید. به سراغ متن بعدی بروید. ▫️سعی کنید خودِ واقعی‌تان را پیدا کنید. ▫️خود را فقط رگ و پی و عصب و جمجمه نپندارید که فعالیتتان وابسته به نوشیدن قهوه باشد. به خاطر بیاورید که چه موجود شگفت‌انگیزی هستید. ▫️اگر همیشه از چیزی که می‌نویسید رضایت ندارید علامت خوبی است. تنها افراد بی‌مایه هستند که راحت می‌نویسند و بلافاصله از نوشته‌ی خود راضی می‌شوند. ▫️وقتی دلسرد می‌شوید به یاد حرف وان گوگ بیفتید: «اگر صدایی در درون خود می‌شنوید که می‌گوید «نقاش نیستید» شما با تمام وجود نقاشی کنید، آن صدا خاموش خواهد شد، صرفا با کار کردن.» ▫️وقتی می‌نویسید از خود نترسید. خود را کنترل نکنید، از اینکه احساساتی باشید نترسید. ▫️خود را با دیگران مقایسه نکنید: اینکه بهتر یا بدتر از سایر نویسنده‌ها می‌نویسید. بلیک گفت: «دنبال مقایسه نخواهم رفت، کار من خلق است.» علاوه بر آن، چون شما با هیچ آفریده‌ی دیگری از بدو خلقت یکی نیستید پس قابل مقایسه هم نیستید. ✅ اما چرا باید این کارها را انجام دهیم؟ چرا همه‌ی ما باید بنویسیم یا موسیقی بنوازیم و یا نقاشی کنیم یا…؟ چون پرداختن به آن‌ها آدمیان را سخی، مسرور، زنده، جسور و دلسوز می‌کند. چرا که بهترین راه شناخت زیبایی و حقیقت بیان آن است. به‌راستی، هدف از زندگی جز کشف حقیقت و زیبایی و بیان آن، یعنی شریک‌شدنش با دیگران چیست؟ (از کتاب: اگر می‌خواهید بنویسید، برندا اولند، مجید چینی‌کار، نشر فرهنگ ایلیا) @nebeshtan
«می‌نویسم زیرا نوشتن را دوست دارم. اگر اغراق نباشد خواهم گفت که می‌نویسم تا خودم را دوست داشته باشم. حالا اگر نوشته‌هایم به مذاق دیگران هم خوش بیاید، چه بهتر. شاید این علاقه‌ی به نوشتن حسی عمیق‌تر از آنچه فکر می‌کنم باشد. شاید می‌نویسم تا خودم را تأیید کنم. تا حس کنم که هستم... همین.» (مرچه رودوردا، سفرها و گلها، ترجمه‌: نسترن میرهادی) @nebeshtan
برای پول‌درآوردن وبلاگ ننویسید به خاطر عشق به نویسندگی وبلاگ بنویسید. برای به‌اشتراک گذاشتن علایقتان با دیگران وبلاگ بنویسید. اما برای پول‌درآوردن این کار را نکنید. هر وبلاگ‌نویسی که بابت نوشته‌هایش درآمد میلیونی دارد، ابتدا این‌گونه نبوده و این‌طور برنامه‌ریزی نکرده بوده است. فقط این‌طور پیش آمده و سال‌ها زمان برده است. ماه‌ها نه، سال‌ها.» (شاد بودن کافی نیست، مارک منسن) @nebeshtan
داشتن پدر یا مادری اهل مطالعه به تنهایی برای اینکه کسی در تمام طول زندگی‌اش کتابخوانی پر و پا قرص باشد کافی نیست. هیث می‌گوید یک کتابخوان خردسال باید کس دیگری هم در زندگی داشته باشد که بتواند با او دربارهٔ این علاقهٔ مشترک حرف بزند. بچه همین که به مطالعه عادت کرد، شروع می‌کند به این که زیر لحاف و با نور چراغ‌قوه کتاب بخواند. اگر والدین باهوش باشند، بچه را از این کار منع می‌کنند که باعث می‌شود از آن طرف بیشتر ترغیب شود. وگرنه بچه یکی جفت خودش پیدا می‌کند که او هم عادت به مطالعه دارد و دو تایی این را مثل یک راز بین خودشان نگه می‌دارند. پیدا کردن این همراه ممکن است تا خود کالج دست ندهد. خصوصا در دوران دبیرستان اهل مطالعه بودن جریمه هم دارد. خیلی از بچه‌هایی که تا قبل از کالج تنهایی برای خودشان کتاب می‌خواندند، تازه آن‌جا که می‌رسند کشف می‌کنند که خدایا، اینجا کتابخوان‌های دیگری هم هستند. (از کتاب: درد که کسی را نمی‌کشد، جاناتان فرنزن) @nebeshtan
حقیقت همین است، کتاب‌فروشی‌ها از بحران شدید کم‌فروشی رنج می‌برند. نکند یک دانه از آن صفرهایی را که جلو شمارگان ۱۰۰.۰۰۰ تایی می‌گذارند باور کنید!... یا ۴۰،۰۰۰!... حتی ۴۰۰ تایی!... سرِکاری است! فقط «مجلات عشقی» تاحدودی خودشان را حفظ کرده‌اند... آن هم نه‌چندان!... کمی هم «رمان‌های پلیسی»... و «رمان‌های تعلیقی»... در حقیقت فروش دیگر تعطیل است... اوضاع وخیمی است!... سینما، تلویزیون، لوازم خانه، موتورسیکلت‌های وسپا و اتوموبیل‌های دو، چهار، شش سیلندر صدمۀ زیادی به کتاب می‌زنند... فکرش را بکنید، همه‌اش شده «فروش قسطی»!... دیگر یک پاپاسی هم باقی نمی‌ماند که دست آدم را بگیرد!... خب، با این اوصاف، خریدن کتاب!... باز خانۀ کالسکه‌ای یک چیزی! اما کتاب؟... آن هم چیزی که می‌شود به امانت گرفت!... همه قبول داریم که یک کتاب را دست‌کم بیست تا بیست و پنج نفر می‌خوانند... آخ، اگر می‌شد مثلاً یک تکه نان یا ژامبون هم مایۀ شکم‌چرانی بیست... بیست و پنج مصرف‌کننده باشد! عجب فرصت طلایی‌ایی می‌شد... معجزۀ تکثیر نان را فقط در رؤیا می‌شود دید، اما معجزۀ تکثیر کتاب و درنتیجه کار مجانی نویسنده امر کاملاً پذیرفته‌ای است... درهرحال، نویسنده سرش بی‌کلاه است. یعنی فرض بر این است که او یعنی نویسنده از داراییِ شخصی شایان توجهی برخوردار است، یا از جای معتبری مقرری می‌گیرد، یا راز زیستن بدون خوردن را کشف کرده (که این از کشف هم‌جوشی اتم مهم‌تر است). وانگهی، هر انسانی با وضعیت مناسب با یقین به شما خواهد گفت، عین حقیقتی بی‌بروبرگرد و بی هیچ شیطنتی، که فقط بی‌نوایی است که نبوغ را شکوفا می‌کند... و درست آن است که هنرمند رنج ببرد!... آن هم نه یک‌ذره!... که هرچه بیشتر بهتر!... زیرا هنرمند تنها در درد و رنج است که به‌بار می‌نشیند!... و درد و رنج استاد اوست! (از کتاب: گفت‌وگو با پروفسور ایگرک، لویی فردینان سلین) @nebeshtan
گاهی اوقات سعی می‌کنم جهان را در غیاب ادبیات تصور کنم. جهانی که در آن توی هواپیماها هیچ کتابی نیست و کتابفروشی‌ها و کتابخانه‌ها مملو از قفسه‌های خالی‌اند (در این جهان کتابخانۀ خودم هم دیگر در حال سرریز نیست) دیگر صنعت چاپ و سایت آمازونی در کار نیست و وقتی بی‌خوابی به سرم می‌زند، کنار تخت‌خوابم چیزی پیدا نمی‌شود. همۀ این‌ها ناگوارند؛ اما در برابر این تصور که اگر ادبیات هرگز به وجود نیامده بود و قصه‌ها، نه شفاهی تعریف می‌شدند و نه به روی کاغذ می‌آمدند چه بر سر ما می‌آمد، چیزی نیستند. تصور چنین جهانی برای‌‌مان تقریباً غیرممکن است. درک ما از تاریخ و از ظهور و افول امپراتوری‌ها و ملت‌ها همگی شکل متفاوتی پیدا می‌کرد. اکثر ایده‌های فلسفی و سیاسی هرگز پا به عرصۀ وجود نمی‌گذاشتند، زیرا ادبیاتی که به آن‌ها پروبال داده هرگز به رشتۀ تحریر درنمی‌آمد. تقریباً تمامی باورهای مذهبی نیز با حذف متونی که در آن‌ها بیان شده‌اند، ناپدید می‌شدند. (مارتین پوکنر) شرح عکس: گابریل گارسیا مارکز در کافه @nebeshtan
دوستان از بیدل غافل نشوید! بیدل پر از واژه است. و نازک خیالی هایی که ویژگی سبک هندی است. بیدل خوانی انبان واژه هایتان را فربه می کند و پرنده خیالتان را پرواز می دهد. برای شروع بیدل خوانی یک کتاب خوب پیشنهاد می کنم. گزیده اشعار بیدل دهلوی به انتخاب دکتر شفیعی کدکنی به نام شاعر آیینه ها را بخوانید. @nebeshtan
آدمی که می خواهد بنویسد باید به اطرافش با دقت نگاه کند. نگاه یک نویسنده به محیط پیرامونش با آدم‌های عادی فرق می‌کند. شاید اگر نویسنده‌ها می‌خواستند مانند دیگر آدم‌ها به دنیای اطراف خود و اتفاقات آن نگاه کنند، هیچ اثر خارق‌العاده‌ای شکل نمی‌گرفت. اجازه بدهید یک مثال واقعی از یک نویسنده صاحب نام بیاوریم: «يك شب داخل كافه‌اي كه همينگوي می‌رفت جنجالی به‌پا شد. همه اين طرف و آن طرف پناه گرفتند و زير ميز و صندلي ها قايم شدند. شنيدم يك نفر در شلوغ‌ترين ساعت كافه هفت تيرش را بيرون كشيده و چند تير به يكي زده و او را كشته، اين دو نفر بعدها شدند شخصيت‌های اصلي داستان همينگوی، در داستان پروانه و تانك. از ديدن روش همينگوی در داستانش شگفت زده می‌شوم. جرقهٔ اوليه خيلي از داستان‌های من هم از موقعيت‌ها و آدم‌هاي واقعي گرفته شد.» (از زندگي نامه لنگستون هیوز، شاعر و داستان‌نويس) @nebeshtan
«نوشتن برای من به فهم و درک کار کمک می‌کند. نوشتن برای من بخشی از فرایند فهم موضوع است…از این طریق مسائل مشخصی برایم معلوم و محرز می‌شوند… مهم برای من خودِ فرایندِ تفکر است که قرار گرفتن در آن رضایت مرا تأمین می‌کند… آیا مایلم تأثیرگذار باشم؟ نه، می‌خواهم بفهمم.» (هانا آرنت، گفت‌وگو با گونتر گاوس، از کتاب «در جست‌وجوی معنای زندگی») @nebeshtan
هدایت شده از مدرسه نبشتن
گاهی اوقات سعی می‌کنم جهان را در غیاب ادبیات تصور کنم. جهانی که در آن توی هواپیماها هیچ کتابی نیست و کتابفروشی‌ها و کتابخانه‌ها مملو از قفسه‌های خالی‌اند (در این جهان کتابخانۀ خودم هم دیگر در حال سرریز نیست) دیگر صنعت چاپ و سایت آمازونی در کار نیست و وقتی بی‌خوابی به سرم می‌زند، کنار تخت‌خوابم چیزی پیدا نمی‌شود. همۀ این‌ها ناگوارند؛ اما در برابر این تصور که اگر ادبیات هرگز به وجود نیامده بود و قصه‌ها، نه شفاهی تعریف می‌شدند و نه به روی کاغذ می‌آمدند چه بر سر ما می‌آمد، چیزی نیستند. تصور چنین جهانی برای‌‌مان تقریباً غیرممکن است. درک ما از تاریخ و از ظهور و افول امپراتوری‌ها و ملت‌ها همگی شکل متفاوتی پیدا می‌کرد. اکثر ایده‌های فلسفی و سیاسی هرگز پا به عرصۀ وجود نمی‌گذاشتند، زیرا ادبیاتی که به آن‌ها پروبال داده هرگز به رشتۀ تحریر درنمی‌آمد. تقریباً تمامی باورهای مذهبی نیز با حذف متونی که در آن‌ها بیان شده‌اند، ناپدید می‌شدند. (مارتین پوکنر) شرح عکس: گابریل گارسیا مارکز در کافه @nebeshtan
نویسندگی و نوشتن تابه‌حال چند بار گوشه‌ی مبل یا کنج دنج ساکتی لم داده‌اید و لبخند‌زنان به رویاهای دور و درازتان فکر کرده‌اید؟ چند بار زمان از دستتان در رفته و وقتی به خود آمده‌اید از نور روز خبری نبوده یا غروب دلگیر به سیاهی شب نشسته بوده است؟ به‌خیال من، رویاها با ارزش‌ترین و زنده‌ترین بخش زندگی ما آدم‌هاست. رویاها دقیقا همان بخشی‌ست که به روزمرگی ما آلوده نیست: از جنس ایده‌آل‌ها و آرزوهاست. هر انسانی تا زمانی که می‌تواند رویا ببافد زنده است. چرا که رد پای خودش را در آینده می‌کارد. رد پایی که اگر هدف شود، آرام آرام سبز می‌شود و از دل خاک سر بیرون می‌آورد. نویسنده‌های هر سرزمینی متخصصان رویاپردازی یک ملت‌اند، نویسنده‌ها در پای یک ملت را در آینده می‌کارند؛ رویای زنان و مردان متفاوت، رویای زندگی‌ها، عشق‌ها و مرگ‌ها متفاوت، رویای نوع دیگر زیستن. اگر پا به سرزمین تازه‌ای گذاشتید کافی است نگاهی به ردیف داستان‌های تازه بیندازید تا بفهمید مردمانش هنوز چقدر زنده‌اند و چقدر امید به آینده در درونشان نفس می‌کشد. (آتوسا افشین‌نوید، کتاب «یک، دو. سه نویسندگی»، نشر افراز) @nebeshtan
هدایت شده از مدرسه نبشتن
🔸توصیه‌هایی برای نویسنده‌های نوپا ▫️بدانید که استعداد دارید و اصیل هستید و حرف مهمی برای گفتن دارید. ▫️بدانید که کار کردن خوب است؛ کارِ با عشق و تفکر، کار آسان و جذاب است. چیزی که کار کردن را مشکل می‌کند ترس از شکست و غرور کاذب است. ▫️در دست‌نویس اول بی‌محابا و آزاد بنویسید. ▫️هر چیزی را که دوست دارید امتحان کنید: داستان کوتاه، نمایشنامه، هر چیزی. ▫️از نوشتن داستان‌های بد نترسید. برای کشف اشکال یک داستان دو داستان جدید بنویسید و سپس به داستان‌های قبلی رجوع کنید. ▫️از نوشته‌های قبلی خود شرمسار نباشید. به سراغ متن بعدی بروید. ▫️سعی کنید خودِ واقعی‌تان را پیدا کنید. ▫️خود را فقط رگ و پی و عصب و جمجمه نپندارید که فعالیتتان وابسته به نوشیدن قهوه باشد. به خاطر بیاورید که چه موجود شگفت‌انگیزی هستید. ▫️اگر همیشه از چیزی که می‌نویسید رضایت ندارید علامت خوبی است. تنها افراد بی‌مایه هستند که راحت می‌نویسند و بلافاصله از نوشته‌ی خود راضی می‌شوند. ▫️وقتی دلسرد می‌شوید به یاد حرف وان گوگ بیفتید: «اگر صدایی در درون خود می‌شنوید که می‌گوید «نقاش نیستید» شما با تمام وجود نقاشی کنید، آن صدا خاموش خواهد شد، صرفا با کار کردن.» ▫️وقتی می‌نویسید از خود نترسید. خود را کنترل نکنید، از اینکه احساساتی باشید نترسید. ▫️خود را با دیگران مقایسه نکنید: اینکه بهتر یا بدتر از سایر نویسنده‌ها می‌نویسید. بلیک گفت: «دنبال مقایسه نخواهم رفت، کار من خلق است.» علاوه بر آن، چون شما با هیچ آفریده‌ی دیگری از بدو خلقت یکی نیستید پس قابل مقایسه هم نیستید. ✅ اما چرا باید این کارها را انجام دهیم؟ چرا همه‌ی ما باید بنویسیم یا موسیقی بنوازیم و یا نقاشی کنیم یا…؟ چون پرداختن به آن‌ها آدمیان را سخی، مسرور، زنده، جسور و دلسوز می‌کند. چرا که بهترین راه شناخت زیبایی و حقیقت بیان آن است. به‌راستی، هدف از زندگی جز کشف حقیقت و زیبایی و بیان آن، یعنی شریک‌شدنش با دیگران چیست؟ (از کتاب: اگر می‌خواهید بنویسید، برندا اولند، مجید چینی‌کار، نشر فرهنگ ایلیا) @nebeshtan
اینجا قدیمی‌ترین کتابفروشی تهران است! کتاب فروشی اسلامیه که ۱۵۰ سال قدمت دارد از دوره قاجار تا به امروز در تهران پابرجاست‌. @nebeshtan
هدایت شده از مدرسه نبشتن
نویسندگی و نوشتن تابه‌حال چند بار گوشه‌ی مبل یا کنج دنج ساکتی لم داده‌اید و لبخند‌زنان به رویاهای دور و درازتان فکر کرده‌اید؟ چند بار زمان از دستتان در رفته و وقتی به خود آمده‌اید از نور روز خبری نبوده یا غروب دلگیر به سیاهی شب نشسته بوده است؟ به‌خیال من، رویاها با ارزش‌ترین و زنده‌ترین بخش زندگی ما آدم‌هاست. رویاها دقیقا همان بخشی‌ست که به روزمرگی ما آلوده نیست: از جنس ایده‌آل‌ها و آرزوهاست. هر انسانی تا زمانی که می‌تواند رویا ببافد زنده است. چرا که رد پای خودش را در آینده می‌کارد. رد پایی که اگر هدف شود، آرام آرام سبز می‌شود و از دل خاک سر بیرون می‌آورد. نویسنده‌های هر سرزمینی متخصصان رویاپردازی یک ملت‌اند، نویسنده‌ها در پای یک ملت را در آینده می‌کارند؛ رویای زنان و مردان متفاوت، رویای زندگی‌ها، عشق‌ها و مرگ‌ها متفاوت، رویای نوع دیگر زیستن. اگر پا به سرزمین تازه‌ای گذاشتید کافی است نگاهی به ردیف داستان‌های تازه بیندازید تا بفهمید مردمانش هنوز چقدر زنده‌اند و چقدر امید به آینده در درونشان نفس می‌کشد. (آتوسا افشین‌نوید، کتاب «یک، دو. سه نویسندگی»، نشر افراز) @nebeshtan
چطور شوق به مطالعه را در خود ایجاد کنیم؟ تا هنوز خیلی از تب و تاب کتاب و کتابخوانی در هفته کتاب فاصله نگرفته‌ایم، در باب کتاب‌خوان شدن بد ندیدم که یک اشاره‌ای به چند نکته کاربردی داشته باشم. اشتیاق به مطالعه یکی از مهم‌ترین عواملی است که می‌تواند به بهبود یادگیری و رشد شما هم‌چنین دستیابی به اهداف تحصیلی و شغلی‌تان کمک کند. تقویت این موضوع یعنی اشتیاق به مطالعه به میزان علاقه، توانایی و همینطور شرایط محیطی و خانوادگی و ... بستگی دارد. من این‌جا به چند روش اشاره می‌کنم که ممکن است به شما در این راه کمک کند: اول، انتخاب موضوعات مورد علاقه: انتخاب کتاب‌ها، مجلات یا مقالاتی که موضوعشان ازعلاقه‌مندی‌های شما محسوب می‌شود می‌تواند آرام آرام اشتیاق به خواندن را در شما تقویت کند. دوم، هدف‌مندی: قبل از شروع به مطالعه، مشخص کنید به دنبال چه هدفی هستید. این کار شما را برای مطالعه متمرکزتر و متعهدتر می‌کند. سوم، ایجاد محیط مطالعه مناسب: یک محیط آرام و راحت، با نور مناسب و فضای قرارگیری مناسب می‌تواند مطالعه را برای شما جذاب‌تر کند. چهارم، تعیین زمان: اگر برای کتاب خواندن روزانه تان زمانی را مشخص کنید، این کار نوعی الزام را به همراه دارد که تعهد به آن می‌تواند به شما کمک کند تا عادت مطالعه‌ی فعال را برای خود ایجاد کنید. پنجم، تعیین پاداش: اگر مطالعه برایتان مثل کوه کندن است. لطفا برای انجام آن جایزه ای تعیین کنید. بعد از پایان هر جلسه مطالعه، به خودتان پاداش بدهید. این کار به صورت حیرت آوری شوق به مطالعه را در شما تقویت می‌کند. ✔️ از همین امروز، کتاب خواندن را شروع کنید! @nebeshtan