eitaa logo
ندای اردکان
3هزار دنبال‌کننده
45.8هزار عکس
20.2هزار ویدیو
172 فایل
کانال عمومی ارتباط با مدیر کانال: @Habibakbari1359
مشاهده در ایتا
دانلود
و 🥀مجلس روضه 👤مرحوم کوثری فرمود: محرم از خانه خارج شدم به قصد رفتن به مراسمات و روضه خوانی، در راه کودکانی اصرار کردند در موکب کوچکشان برایشان درحد چند بیت روضه بخوانم. اول صرف نظر کردم و پس از اصرارشان رفتم و چند بیت روی منبرِ آجری شان خواندم. تمام که شد برای پذیرایی چای برایم آوردند که در خانه یا جای دیگری چنین چایی هرگز نمیخوردم، برای اینکه کودکان دلخور نشوند، یواشکی چای را گوشه‌ای ریختم و تشکر کردم و رفتم به مراسمات سنگینی که داشتم برسم. شب که آمدم خانه از خستگی به خواب رفتم. در خواب مادرسادات را دیدم. فرمود: فلانی، تنها روضه ای که از تو قبول شد همان چند بیتی بود که برای آن کودکان خواندی، و اینکه آن چای را که ریختی در کناری، من آن چای را با دستِ خودم برایت ریخته بودم... در این حال از خواب بیدار شدم و فهمیدم روضه هایی که ما تحویلشان نمیگیریم، اهل بیت حواسشان هست! 🏴 @neday_ardakan🔷
26.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم رب الحسین 🎁اهدای هدیه به دختران در مسیر نجف به کربلا جهاد ادامه دارد اما به شکل دخترانه🧕💪 @Dokhtaran_hag_ghasem
11.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا سیدتی یا مولاتی یا فاطمة الزهرا أغيثيني در این لحظاتی که قلبهای همه ما از حادثه های متفاوت داخلی و خارجی گرفته است ، برای مردم مظلوم غزه و کرمان ، برای همه فرماندهان جبهه مقاومت ، برای... این صحبت های حاج قاسم دل هایمان را آرام می کند . @neday_ardakan🔷
3.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 💠حسین جان ... ♦️شهید غلامرضا فدوی اردکانی ( گوشه ای از وصیت نامه شهید ) 📞 09137742844 🌐 www.ganjine-420.ir 📲 @Ganjinemedia
⭕️وقایع روز یازدهم محرم _ قسمت اول 🔹پس از شهادت امام حسین علیه‌السّلام ، کوفیان خيمه‏‌های امام را سوزانده و از به يغما بُردن جزئي‏‌ترين وسايل دريغ نكردند. عمر بن سعد به همراه یارانش تا ظهر روز 11 محرم در سرزمین کربلا ماندند و به تدفین کشتگان خود پرداختند. 🔺آن‌گاه در حالی‌که اجساد بی سر و مطهر امام (ع) و یارانش را بر روی زمین رها کرده بودند، زنان و دختران سالار شهیدان را در برابر دیدگان هزاران دشمن با رویی گشوده و بدون چادر، بر شترهای بی‌جهاز سوار کردند و همانند اسیران کافر با غل و زنجیر به سوی کوفه حرکت دادند. 🔻سپاه کوفه کاروان اسرا را از میان قتلگاه عبور دادند. تا داغ اهل بیت پیامبر (ص) را تازه کنند. پس آنان شروع به شیون و زاری کردند و به صورت‌های خویش می‌زدند. حضرت زینب (س) چون نظرش به بدن مبارک برادرش امام حسین علیه‌السلام افتاد، فرمود: یا محمداه صلى علیک ملیک السّماء؛ ♦️این حسین توست که با اعضاى پاره‌پاره در خون خویش آغشته است، این‌ها دختران تواند که اسیر شده‌اند. .سکینه (س) دختر امام حسین (ع)، پیش آمد و جنازه پدر را در آغوش گرفت و به عزاداری پرداخت. گروهی از یاران عمر بن سعد پیش آمدند و او را به زور از پیکر پاک پدرش جدا کردند و کشان کشان نزد دیگر اسرا بردند. @neday_ardakan🔷
28.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
محمد خوش آمدی😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 🎬 داستان زندگی کربلایی محمد اکبری، که با نگاه خاص سیدالشهدا توبه کرد و سوار بر کشتی نجات اباعبدالله شد. @neday_ardakan🔷
43.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در سالروز میلاد حضرت مسیح ،تقدیم به مسیحیان عاشق امام حسین و حضرت ابالفضل علیهما السلام ......................... اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @neday_ardakan🔷
22.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاش دشت روبرویت لااقل یک مرد داشت یک سوال مادرانه،تیر خیلی درد داشت? شب شعر عاشورای شیراز ------------------------------ اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @neday_ardakan🔷
مویه های مادرانه ی رباب،برای علی اصغر در شبی که نبود؛ شام غریبان... باز هم می بینمت در جای جای خیمه ها می روی افتان و خیزان لابه لای خیمه ها باز هم می پایمت من پابه پای خیمه ها باز هم گم می شوی اما کجای خیمه ها؟ بر دلم افتاده پشت خیمه طوفان می شود! شیطنت های تو زیر خاک پنهان می شود! شادی از اسباب بازی های این دشت عجیب! پرچم عباس،تیغ عون،شمشیر حبیب سمت هر یک می روی آرام با ذوقی نجیب گریه هایت دلبرانه! خنده هایت دلفریب! مایه ی شور و نشاط کاروانی ماه من! کودکی های حسینی...بچگی های حسن! پرده های خیمه را پایین و بالا می کشی کودکانه چنگ بر گیسوی بابا می کشی عمه را دنبال خود هر جای صحرا می کشی گوشه ی دستار "اکبر" را ولی تا می کشی دشت هم زل می زند بر قدّ رعنای کسی خواب بد دیده...شبیه ارباً اربای کسی! کودکی!هر های و هو را دست می کوبی به هم مشق شمشیر عمو را دست می کوبی به هم طبل های روبه رو را دست می کوبی به هم تیر می آید گلو را...دست می کوبی به هم در نگاهت دشت،جولانگاه شاد کودکی ست تشنه ات مادر نباشد،بچه ای مثل تو نیست! می کنی نعلین "قاسم" را به پاها بی صدا می روی با پای کوچک سمت دریا بی صدا می کشی دنبال خود مشک عمو را بی صدا گردنت خم می شود بر شانه اما بی صدا گردنت خم می شود بر شانه اما در سکوت وای مادر! آب انگاری پریده در گلوت... پرده ی آخر به روی دست ها بی حوصله دشت در آشوب و غوغا خیمه ها در ولوله می ربایندت ز هم پیر و جوان قافله دست آخر دست بابا...بعد دست حرمله.. کاش دشت روبه رویت لااقل یک مرد داشت! یک سوال مادرانه: تیر خیلی درد داشت؟ بعد از آن بابا عبا را گاهواره می کند رفتن و برگشتنش را استخاره می کند لحظه ای سرهای تیری را شماره می کند آسمان می ایستد،با خون اشاره می کند ای سرآویزان که بستی بر حسین هر راه را! روضه ات بیچاره خواهد کرد هر مداح را! خوب شد آرام خوابیدی کناری،ماه من! کوچکی! پای دویدن که نداری ماه من! وای اگر در پای تو می رفت خاری ماه من! یا می افتادی سر راه سواری،ماه من! قامتت هر چند کوچک بود، بد اما نشد نیزه ای اندازه ی حجم سرت پیدا نشد! ردّ پایم زخم..پایم زخم..نایم زخم تر! از تمام روضه ها حال و هوایم زخم تر! آب زخمی...شیر زخمی..سینه هایم زخم تر! لای لایی زخم و آهنگ صدایم زخم تر! از نفس افتاده ام..هر دم خیالی می رسد نوحه خوان با نوحه ی "گهواره خالی"می رسد... ------------------------------ اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @neday_ardakan🔷
زمین به داغ نشسته،زمان از آن بدتر و حالِ بادیه بد،حالِ آسمان بدتر عطش رسیده به بی حالی و به تاریِ دید تَرَک ترک شده لب ها،زبان از آن بدتر هراس و دلهره ی هاجرانِ درمانده که مشک،خشک لب و کودکان از آن بدتر هر آنچه نیزه و شمشیرها به سر دارند چه نقشه ها که کشیده کمان از آن بدتر تمام روز خبرهای بد به خیمه رسید خدا کند نرسد ناگهان از آن بدتر دو مرد مانده فقط...کم مباد سایه ی شان که نیست دلهره ای بی گمان از آن بدتر مباد جلوه کند چکمه ای بر آن سینه که رو کند هنری خیزران از آن بدتر.. اگر چه تا کفِ گودال یک قدم مانده ست هنوز معجزه ی اصلیِ حرم مانده ست... طلوع کرد کسی از افق به هیأتِ ماه کسی نهایتِ خوبی..کسی نهایتِ ماه! سلام، حضرتِ محبوبِ بی منازعِ دشت! سلام،حضرتِ پاکی!سلام،حضرتِ ماه! "خدا چه حوصله ای داشت روز خلقت تو"۱ تو را کشیده دقیقاً شبیهِ صورتِ ماه! گمان کنم فقط آن روز "والقمر"خوانده نشسته هی به دلش،لذت تلاوت ماه! هنوز مانده ز هم بشکند کمرکشِ کوه کنار کم شدن تو،کنار کثرتِ ماه! نمی رسد قدِ موجی به آستانه ی مشک حساب کرده یقیناً به روی غیرت ماه! به هیچ برکه نیفتاد در گذارِ زمان -به غیرِ علقمه-تصویری از خجالت ماه! "بنفسی انت"بیا مشک آب را دریاب رها کن آن سر میدان،رباب را دریاب! صدای هلهله پیچید...مشک خالی شد و تیر،نقطه ی آغاز خشکسالی شد درست خورد به رؤیای کودکان و کسی شبیه حرمله، فریاد زد که:"عالی شد"! به روی دوش عمو آب واقعیت داشت و ناگهان وسط نخل ها،خیالی شد صدای ریزش آب آمد و چگونه "لهوف" به روضه شرح نماید حرم چه حالی شد! عمو جواب "چرا"های سخت بود اما شبیه یک "چه کنم"حسرتی سوالی شد خبر که تلخ بود ذره ذره می گویند بگو رسیدن عباس،احتمالی شد! و ماه منزل آخر چگونه بود مگر که آفتاب کنار قدش هلالی شد؟ و کم کمک همه ی خیمه باخبر می شد صدای گریه ی کودک ضعیف تر می شد.. گرفته در بغلش تنگ،بی گناهی را و خیمه خیمه دویده ست بی پناهی را بگو به آب که بی فایده ست آمدنش که تشنگی به تلظی رسانده ماهی را ز چشم های قشنگش سفیدی اش مانده که پلک هاش فرو می کشد سیاهی را رسولِ کوچکِ خیمه!مجاب نتوان کرد به اشک،این همه ابنِ زیادخواهی را خدا کند نروی در مسیر صیادی که تاکنون نزده تیرِ اشتباهی را برای جنگ نرفتی که منتظر باشد حرم،شنیدن تکبیر گاهگاهی را سه راهِ تیر،به مقصد رسیده حالا مرد کدام سو رود این اولین دوراهی را؟ قلم کشیده به انجیل ها و قرآن ها تبر به دست ز ره می رسند عصیان ها "بلند مرتبه شاهی به صدر زین"..تشنه که کس مباد به آفاق،این چنین تشنه! نفس بریده..گلو خشک..لب ترک خورده صدا تراکم بغض و عطش؛طنین، تشنه! نگاه،مات و تصاویر تار و..ابروها گره گره به هم افتاده،چین به چین تشنه.. بگو به هُرم کدامین لب و دهان خورده؟ که مانده بر لبِ انگشتری،نگین تشنه! دهان گشود سراپا به آبداریِ تیغ گرفت خون لبش را به آستین،تشنه و خاک عقیم ترین بود،گر چه اسماعیل کشید پای پر از زخم بر زمین تشنه رسید کار به پایان و اسب بر می گشت فتاده بود به گودال،آخرین تشنه... دمی که سایه ی یک تیغ،بر گلو افتاد هر آنچه کوه،ز بالای تل فرو افتاد.. غروب بود و شهیدانِ خفته در خیمه و تکیه های عزا بود سر به سر خیمه نفس که تنگ شد از"جالسٌ علی صدره" نگاهِ غیرتِ خود را کشید بر خیمه خدا کند که نیفتد عمود خیمه ی شاه دمی که نیست به جا چادری،مگر خیمه صدای شیهه ی یک گلّه اسب آمد و بعد تمام دشت به هم ریخت..بیشتر خیمه چه طنزنامه ی تلخی ست پیش تبداران که در مقابل آتش شود سپر،خیمه و خیمه را خبری سوخت پیشتر ز غروب که "پاره های علی را بیا ببر خیمه" به ذوالجناح ترین زخم خورده ی این دشت بگو به حرمت زن ها میا دگر خیمه.. و ذوالجناح ترین زخم خورده، بر می گشت غروب "فرشچیان" بود تکه تکه ی دشت... دوید دخترکی سمت کورسوی غروب که ماه قافله افتاد روبروی غروب گذار شعله گمانم به گیسوان افتاد که در مشام افق فرق کرد بوی غروب عمود آمد و دیگر شبیه هم نشدند عموی صبحدم خیمه با عموی غروب زمان تکاملِ تلخیِّ تا همیشه ی بغض که جرعه جرعه فرو ریخت در گلوی غروب فرات اشک زمین بود و موج بر می داشت و می چکید غریبانه در سبوی غروب چه کودکانِ هیاهوی کوچه های شلوغ که گم شدند سبک پشتِ های و هویِ غروب و گونه های افق زرد شد..به سرخی زد که رفت زیر سمِ اسب،آبروی غروب! حرم نشسته بر آتش،حرم پریشان بود و شام های پس از آن،همه غریبان بود... ۱- مصرعی از عمران صلاحی @neday_ardakan🔷
38.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تمام مرثیه ها ختم شد به این روضه بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد شعرخوانی در سیمای فارس @neday_ardakan🔷
"مرد" در آستانه ی غروب می ایستد پس از آن که صدا بلند کرده:" هل من ناصرٍ ینصُرُنی؟" آمدنی ها آمده اند و نیامده ها دیگر نمی آیند... واپسین نگاهش را بر تن پاره های سرخ دشت می پاشد... یارانی که از سر زانویش به معراج رفته اند.. پیران سپیدموی نشسته بر رفرف نور... نورُستگان روییده بر شاخه ی طوبا...شهیدان تیرباران صبحدم...و پیشاهنگانِ آرمیده در بصره و کوفه... و آن سوتر،تکه تکه ی بنی هاشم... بغضِ از سحرگاه مانده در گلو،صدا می شود در دشت... یا مسلمَ بن عقیل! یا هانیَ بن عُروة! یا حبیبَ بن مظاهر! یا زُهیر بن القَین! یا.... ما لی اُنادیکم فلا تسمعون و اَدعوکم فلا تَستَجیبون؟ و انتم نیامٌ أرجوکم تَنتَبهون...فهذه نِساءُ آل رسولٍ فقد عَلاهُنَّ من بعدکم النّحول...فَقوموا عن نَومتکُم ایّها الکِرام و ادفَعوا عَن آل رسول الطُّغاةِ اللِّئام"...۱ بنا نبود زمین و زمان به هم بخورد! مدارِ هر چه که در آسمان به هم بخورد! بنا نبود که کوهی شوی بدون کمر نظام کوه و کمر در جهان به هم بخورد! که لب ببندی و در امتداد لبهایت سکوت مزرعه ی خیزران به هم بخورد! بِایستی که: "و انتم نیامٌ ارجوکم"... و خواب دشت کران تا کران به هم بخورد! دوباره بر سم هر اسب نعل می کوبند مباد کودکی کودکان به هم بخورد! صدا به بغض بپیچد چرا نمی شنوید؟ و تکه تکه بدن ناگهان به هم بخورد! و تکه تکه بدن ها شکوه بادیه اند! حیات تازه ی دشتند،روح بادیه اند! سرانِ خفته به خاکی که تازه "سر" شده اند نمرده اند که با مرگ زنده تر شده اند! شقایقند که بر سینه ها نشان دارند همیشه جام شهادت به دستشان دارند اگر ادامه دهی سینه چاک می آیند! پر از ترانه ی "روحی فداک" می آیند! اگر ادامه دهی مست مست می آیند! ورای قول بلای الست می آیند! در آستانه ی آنند تا که برخیزند تمام قاعده ی مرگ را به هم ریزند!... که سلسبیل همین جاست زیر مژگانت! بهشت، تکه ای از وسعت گریبانت!... چنین که روضه ز نایت غریب می آید بعید نیست ببینی "حبیب" می آید! که تا تو هستی و عطر صدای تو جاریست "حبیب" تابع قانون هیچ مرگی نیست! صدات بر گسل بغض های پنهانی "لهوف" می شود این مقتلی که می خوانی: "کجاست تیره ی مردان باشهامت ایل؟ کجاست "هانی عروه"؟ کجاست "ابن عقیل"؟ کجاست طایفه ی سرسپرده ی ازلی کجاست "حنظله"؟ کو "ابن جعده ی جَدَلی"؟ وَ ای شما که شهیدان تیر صبحدمید! به روی بستر خون هم مدافع حرمید! به قدس خلوتتان می رسد صدا یا نه؟ نساء آل رسولٍ فقد علاهنَّ... چه عاشقانه ها به لبهات می رسد گله ها تو دم گرفته ای و ازدحام حرمله ها..... و ناگهان وسط روضه ات ترک برداشت حریم آینه را سنگ های شک برداشت و ناگهان گذر نیزه بر جبین افتاد به روی صورت دریا هزار چین افتاد ز سنگ؟تیر؟ تبر؟ نیزه؟ از کدامش بود؟ که در کناره ی گودال این چنین افتاد به روی اسب زره داشت خود داشت ولی میان هلهله آن پاره گشت و این افتاد شبیه قصه ی کوچه دوباره با صورت.. نیاز نیست به روضه فقط همین.."افتاد"! همین که هرم نفس خورد روی انگشتر ترک ترک لب "اکبر" روی نگین افتاد! زنی ز صبح ازل ایستاده بر یک تل در آستانه ی شام ابد زمین افتاد! تمام مرثیه ها ختم شد به این روضه "بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد.."۲ ۱-چه شده است که صدایتان می زنم و نمی شنوید و می خوانمتان و اجابت نمی کنید؟ و شما خفتگانی هستید که به بیداریتان امید دارم...و اینان زنان آل رسولند که بعد از شما بی پناهند..از خواب برخیزید ای جوانمردان و این سرکشان پست را از حرم رسول خدا،دور کنید... ۲-برگرفته از شعر مقبل کاشانی @neday_ardakan🔷