eitaa logo
نگاهی نو
2هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
34 فایل
✍️ کنکاشی نو در ایران باستان 👈 اینجا از ایران و اسلام می‌گوییم آن گونه که بود... آن گونه که هست... 🇮🇷 صادقانه و بدون تعصب 🌺🌺 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282 ارتباط با ما: @coment_negahynov
مشاهده در ایتا
دانلود
نگاهی نو
✨ خورشیدنیایش ✨ (قسمت بیست و هشتم) #داستان 📎 لینک قسمت بیست و هفتم: 🌸 https://eitaa.com/Negahynov/7
💐 سلام و عرض خوش آمد خدمت اعضای جدید پستی که برای دیدن آن به کانال دعوت شده‌اید 👆👆
💐 با سلام خدمت همراهان گرامی کانال نگاهی نو ✍️ داستان «خورشیدنیایش» که به دلایلی دچار وقفه شد، ان شاء الله به زودی ادامه پیدا خواهد کرد. 📣 از امشب به مناسبت ماه مبارک رمضان و برخی از موضوعات روز، داستان جدیدی تقدیم شما خواهد شد. 🌷 از همراهی و توجه شما سپاسگزاریم. 🌸 @Negahynov
🥀مادر میان بستر خود روضه می خواند  با اشک های کوثر خود روضه می خواند🥀  نیّت نمود و شانه زد بر موی زهرا  با مویه های آخر خود روضه می خواند  او چند مدت رنگ نیلی خواب می دید   بر شاخۀ نیلوفر خود روضه می خواند  🥀 خیره به در می شد و یا این که به دیوار    یا که به روی دختر خود؛ روضه می خواند  با روضه های کوچه، او از حال می رفت    با یاد یاس پرپر خود روضه می خواند🥀   (محسن حنیفی) #وفات_حضرت_خدیجه سلام الله علیها ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
🕊 همای رحمت 🕊 (قسمت نوزدهم) 📎لینک قسمت هجدهم: 🌸 https://eitaa.com/Negahynov/8581 مادر: حمید مامان بیا شام بخور. -گرسنه نیستم. مادر: حمید چیزی شده؟ حالت خوبه؟ -خوبم مامان نگران نباش. خیالت راحت پیش یکی از دوستام بودم افطاری منو هم نگه داشت یه چیزایی خوردم. 😊 لبخند رضایت به لب مادرم نشست. محبتش را به دنیا نمی‌دادم. دنیایی از عشق بود. بعد از خوردن چای به اتاقم رفتم و از خستگی خوابم برد. در عالم خواب بودم که صدای دعای سحر را شنیدم. چقدر این دعا برایم یادآور سحرهای بچگی بود. 🌸 @Negahynov صبح به چند موردی که برای کار رفته بودم سر زدم اما باز هم کاری نبود. نزدیک ظهر بود که در کوچه حاج آقا را دیدم. تا من را دید بسرعت به طرفم آمد و بعد از سلام و احوالپرسی اساسی دعوتم کرد تا دوباره به خانه ننه سلطان برویم. دیدم کاری که ندارم؛ بد نیست من هم یک سر به آنجا بروم؛ شاید هم یکی دوتا سوال از این آخوند پرسیدم و جواب گرفتم! البته اگر بتواند جواب بدهد! 🤔 در همین حین چشمم به درب مسجد افتاد که باز است. پرسیدم: حاج آقا مگه نگفتن مساجد باید تعطیل باشه؟ چرا درِ مسجد بازه؟ قراره؟ نماز جماعت داشته باشید⁉️ حاج آقا: نه، قرار نیست نماز جماعت داشته باشیم. -پس جریان باز بودن در مسجد چیه؟ حاج آقا: یکسری از اقلامی که بسته بندی می شه، به مسجد می‌بریم و اونجا یکسری دیگه از دوستان اقلام رو در کارتون‌های مخصوص میذارن و بعد بدست مصرف کننده می‌رسونیم. 🛍 🌸 @Negahynov به خانه ننه سلطان رسیدیم. به محض ورود، ننه سلطان تا من را دید، احوال پرسی گرمی کرد و گفت: مادر پس تو هم پاگیر شدی؟ یکی دست این آقا مسعود ما بیُفته و بذاره دیگه بره؟! 😁 درحالی که می‌خندید به سمت ساختمان رفت. به همراه حاج آقا به اتاق بسته بندی‌ها رفتیم. حاج آقا: خب آقا حمید اگر زحمتی نیست، این ترازو و این هم نخود و لوبیا، یک کیلو، یک کیلو بکش بذار کنار. ⚖️ مشغول کار شدم. بهتر از بیکاری بود و حوصله‌ام در خانه سر نمی‌رفت. ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
💥 مهم 🎤 🌹 همراهان گرامی کانال نگاهی نو، سلام ✋ 👌 برای بهبود کیفیت کانال و تأمین رضایت شما، نیاز داریم که نظراتتون رو به طور دقیق بدونیم. لطفاً پاسخ سؤالات زیر رو برای روابط عمومی کانال نگاهی نو ارسال کنید: 1⃣ حداقل یک نقطه ضعف کانال رو بیان کنید. 2⃣ نقطه قوت کانال رو در چه چیزی می‌دونید؟ 3⃣ در رابطه با مطالب کانال، به هرکدوم از موارد زیر چه نمره‌ای میدید؟ (از ۰ تا ۵) الف) نظم ارسال و تعداد پست‌های روزانه ب) تنوع قالب‌های مورد استفاده (عکس‌نوشته، داستان، متن کوتاه، کلیپ، استیکر) ج) تنوع موضوعات پست‌ها د) کیفیت مطالب ه‍) میزان و نوع تبادلات و تبلیغات ✉️ ارسال پاسخ‌های نظرسنجی: 🆔 @Contact_Negahynov 🌸 بابت وقتی که به شرکت در این نظرسنجی اختصاص میدید، صمیمانه سپاسگزاریم.
گفتگو با ادمین محترم یکی از کانال های مذهبی: 🍀 سلام علیکم وقتتون بخیر بزرگواران لطفا هشتگ «اعدام نکنید» نزنید. خود مذهبی ها و انقلابی ها ناخواسته، این هشتگ رو توی ایتا ترند کردند و احتمالا در ترند شدن اون در سایر پیام رسان ها و شبکه های اجتماعی هم نقش جدی داشتند. لطفا به دوستانی که می شناسید، این مسأله رو اطلاع بدید. متشکرم 🌺 خیلی هم جالبه تا روشنگری بشه برای مردم .هشتگ دنبال کنن تا بفهمن 🍀 هشتگِ ترند شده، مثل یک پرچم می مونه. قبل از این که محتوای مطلب دیده بشه، اون پرچم دیده میشه. مثلا آیا شما به عنوان رئیس یک کشتی، حاضر هستید روی کشتی تون پرچم اسرائیل بزنید تا دیگران کنجکاو بشن و بیان داخل و بعدش براشون از جنایات اسرائیل بگید؟ قبل از هر چیز، این یک موفقیت و ابزار تبلیغ میشه برای اسرائیل... 🌺 ولی تو ایتا فقط بسیجی ها حضور دارن پس محفل خودمونیه کسی نمیبینه سرورش هم در داخل کشوره 🍀 به نظرتون اگر توی یک پیام رسان اختصاصی بورکینافاسو مثلا هشتگ ترند بشه، این خبر در رسانه های ما با افتخار منتشر نمیشه؟ لازم نیست همه مردم ما پیام رسان بورکینافاسو رو ببینند. اون هایی که باید ببینند، می بینند... در مورد ایتا هم همین طوره. افرادی که باید ببینند، می بینند و این رو با صدای بلند به عنوان موفقیت خودشون منتشر می کنند. و چه بسا که براشون افتخار بیشتری هم داشته باشه. چون پرچمشون توی یک رسانه مربوط به بچه های مذهبی بالا رفته! روشنگری، حتما لازمه. فقط عرض بنده اینه که این هشتگ استفاده نشه. 🌺 👍 ┅┅❅❈❅┅┅ 🌸 @Negahynov
🕊 همای رحمت🕊 (قسمت بیست و ششم) 📎لینک قسمت بیست و پنجم: 🌸 https://eitaa.com/Negahynov/9058 به منطقه‌ای از شهر رسیدیم، که اصلا تا به حال به آنجا نرفته بودم. خدای من چه خانه‌های قدیمی و فرسوده‌ای، تک به تک درب خانه‌ها را می‌زدند و بسته‌های آماده شده را به مردم می‌دادند. تازه فهمیدم که من خیلی ناشکر بودم.😔 چقدر خانواده‌ها هستند که وضع مالی بدتری نسبت به ما دارند. در دلم خدا را شکر کردم و برای اینکه چنین توفیقی نصیبم شده بود و من هم در این امر خیر شریک شده‌ام خوشحال بودم.😊 خسته اما خوشحال از کاری که انجام داد بودم به خانه رفتم. مادرم بیدار بود و سحری درست می‌کرد. -سلام مامان 😊 🌸 @Negahynov مادر: سلام پسرم اومدی؟ پیش حاج آقا بودی❓ -آره بسته‌های کمک غذایی رو بردیم به مردم دادیم خیلی خوب بود و هم ناراحت شدم که کسانی هستند که وضع مالی بدتری نسبت به ما دارن. من فکر می‌کردم فقط ما وضع خوبی نداریم.😔 مادر: منکه همیشه میگم مامان خدارو شکر کن. هیچ وقت هیچ چیزی تو این دنیا بی حکمت نیست.😊 مادرم سواد زیادی نداشت اما همیشه حرف‌های حکیمانه میزد.👌 -مامان سحر هم منو بیدار کن. شب بخیر😴 وقتی این حرف را زدم مادرم چشمانش برق زد و معلوم بود از اینکه من هم می‌خواهم روزه بگیرم خوشحال شده است. خودم هم حس خاصی داشتم انگار تازه به سن تکلیف رسیده‌ام و برای اولین بار است که روزه می‌گیرم.😍 🌸 @Negahynov صبح فردا بعد از اینکه مادرم و سمیرا را به خانه ننه سلطان بردم و با حاجی صحبت کردم. سوار ماشین حمل ماسک شدم و به چند شرکت و مغازه و داروخانه سر زدم و سفارش‌های خوبی را هم گرفتم. خسته اما راضی از کار به خانه ننه سلطان برگشتم.🚛 ننه سلطان در حیاط بود و داشت شلنگ آب را در باغچه‌ها می‌گذاشت. -سلام ننه خداقوت 😊 ننه سلطان: سلام پسرم شما هم خداقوت، چه خبر همه چی خوب پیش میره❓ -آره خدارو شکر چندتا سفارش گرفتم.😊👌 ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
🕊 همای رحمت 🕊 (قسمت سی و سوم) 📎لینک قسمت سی و دوم: 🌸 https://eitaa.com/Negahynov/9357 نمی‌دانم حدودا چند ساعت خوابیده بودم که مادرم آمد و من را بیدار کرد.😴 مادر: حمید جان پسرم پاشو حاج آقا اومده جلو در کارِت داره 🙂 سریع بلند شدم و دست و صورتم را شستم و رفتم جلوی در🏃 حاج آقا: سلام آقا حمید خوبی؟ ببخشید مثل اینکه خواب بودی! شرمنده😥 دستی به نشانه شرمندگی به پیشانی خود کشید و سرش را پایین انداخت -نه حاجی این چه حرفیه⁉️ شما امر کنید، من مرده هم باشم زنده میشم و میام تا ببینم چیکارم داری؟! خواب که دیگه جای خودش داره😊 🌸 @Negahynov دستم را روی شانه‌اش گذاشتم و گفتم: خب امرتون چیه تا ما اطاعت کنیم. 😊 در حالی که لبخند روی لب داشت گفت: حمید جان می‌خوایم مسجد رو پرچم سیاه ببندیم و برای دهه آماده کنیم 🏴 یه کم تعجب کردم، خب بالاخره کرونا و عدم تجمع و فضای مسجد❗️😳 در همین افکار بودم که حاجی گفت: چیزی شده⁉️ به چی فکر می‌کنی⁉️ دست بجنبان که دیره گفتم: حاجی مگه نمیگن نباید تجمع کرد و تو فضای بسته بود و ازین دست چیزایی که میگن⁉️ 🌸 @Negahynov حاج آقا: درسته حمید جان تمام این‌ها رو می‌دونیم ما حواسمون به پروتکل‌ها هست 😉 شما هم تشریف بیار تا شب نشده یکی دو تا از پرچم‌هارو بزنیم تا برات بگم قراره چکار کنیم.😊 به همراه حاجی به سمت مسجد راه افتادیم. همان دوستانی که در کار بسته‌بندی و تولید ماسک همکاری داشتند در مسجد بودند اما همه با ماسک بودند و یک اسپری الکل هم برای ضدعفونی گذاشته بودند. 😷 بعد از اینکه سلام علیک کردیم به دستور حاجی با فاصله نشستیم و بعد از صلوات و دعای سلامتی امام زمان (عج) حاجی شروع کرد به صحبت:👇 🌸 @Negahynov (بسم الله الرحمن الرحیم دوستان همان طور که می‌دونید به ایام محرم نزدیک میشیم و می‌خوایم ان شاءالله امسال کاری کنیم کارستون و متفاوت از سال‌های قبل و باشکوه‌تر از قبل این ایام رو برگزار کنیم. 👌 هرکسی پای کار هست بگه یا علی✋) (ع) ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
🕊 همای رحمت 🕊 (قسمت سی و ششم) 📎لینک قسمت سی و پنجم: 🌸 https://eitaa.com/Negahynov/9384 سرم را داخل خانه بردم و مادرم را صدا کردم - مامان مامان... 🗣 حاج آقا: حمید جان شاید خواب باشند. برو داخل اگر بیدار هستند بپرس و بیا بگو در همین حین مادرم از پنجره به داخل حیاط نگاه کرد و گفت: حمید جان اومدی مادر؟ چیه عزیزم کاری داری؟ 🌿 - حاجی من مادرم رو خوب می‌شناسم، اگر شب بیرون باشم نمی‌خوابه تا من برگردم خونه، دلش آروم نمی‌گیره. 😌 می‌دونستم بیداره. حاج آقا: بنده خدا مادرها همیشه برای بچه‌هاشون خوشون رو به آب و آتش می‌زنند. ❤️ در همین حین مادرم چادر به سر اومد جلوی درب کوچه مادر: سلام حاج آقا خسته نباشید بفرمایید داخل یه چایی میل کنید. ☕️ بفرمایید 🌸 @Negahynov حاج آقا: نه ممنون مزاحمتون نمیشم لطف دارید دیروقته و باید برم خونه. حاج خانم هم پا به ماهه الان هم میرم باید کلی حساب پس بدم. 😅 مادر: ان شاءالله که هم خودش هم تو راهی سلامت باشند. هم سایه شما همیشه بر سرشون باشه. حاج آقا: سلامت باشید. همچنین شما مادر: حمید جان چیزی شده بود مادر صدام کردی؟ - حاج آقا می‌خواستن بدونن که خونه ننه سلطان تمییز شده؟ ضد عفونی کردید؟ دیگه کاری نداره؟ آخه فردا صندلی‌ها رو میارن 🙄 مادر: آره خونه رو حسابی شستیم و تمییز کردیم. آماده‌ی آماده است. 👌 حاج آقا: الحمدلله ممنون حاج خانوم لطف کردید خداقوت؛ اجرتون با امام حسین (ع) 🌸 @Negahynov حاج آقا خداحافظی کرد و رفت و من هم خسته و کوفته تا رفتم توی اتاقم و دراز کشیدم، خوابم برد. صبح بعد از نماز، دعای عهد خواندم و چون دیگر حس خوابیدن نداشتم، رفتم توی حیاط ورزش کردم. به سرم زد بروم نانوایی و دو تا نان بخرم. 🍞 در صف نانوایی بعضی‌ها ماسک و دستکش و فاصله را رعایت کرده بودند. اما بعضی افراد بدون ماسک و بدون رعایت فاصله ایستاده بودند. 😕 داشتم به افرادی که در صف نانوایی بودند، نگاه می‌کردم که چشمم به پسری افتاد... سینه‌اش را بیرون داده بود؛ ماسک هم نزده بود و با گوشی خودش سرگرم بود. 😏 ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
🕊 همای رحمت🕊 (قسمت سی و هشتم) 📎لینک قسمت سی و هفتم: 🌸 https://eitaa.com/Negahynov/9416 نان را با اصرار به او دادم و برگشتم آخر صف اما کسانی که در صف بودند گفتند چون مرام نشون دادی الان برو اول صف و نون بگیر و برو.😊 خودمم فکر نمی‌کردم از من این رفتار سر بزند فکر کنم بخاطر رفاقت با حاج آقا باشه.😉 این شعر واقعا راسته که میگه: کمال همنشین در من اثر کرد وگرنه من همان خاکم که بودم👌 بعد از اینکه این همه ماجرا را سپری کردم و نان گرفتم. به خانه رفتم، مادرم چایی دم کرده بود و بساط صبحانه را آماده کرده بود. ☕️ این مدتی که کرونا آمده بود و ما خانه نشین شده بودیم فضای خانه هم بی‌حال و بدون انگیزه شده بود؛😞 اما این مدت کوتاه که با حاج آقا آشنا شده بودیم، هوای خانه که هیچ، هوای خودمان هم عوض شده بود.😊 حتی بهتر از قبل از دوران کرونا، انگیزه پیدا کرده بودیم. 🌸 @Negahynov بعد از صبحانه به مسجد رفتم؛ ساعت حدود هشت بود و به محض اینکه جلوی درب مسجد رسیدم، همزمان ماشین صندلی‌ها هم رسید. بعد از اینکه با حاج آقا سلام و احوالپرسی کردیم، با چند نفر از رفقا مشغول پایین آوردن صندلی‌ها از ماشین شدیم، حاجی و چند نفر دیگه هم صندلی‌ها را داخل مسجد می‌بردند. بعد از اتمام کار وارد مسجد شدیم و شروع به چیدن صندلی‌ها کردیم و بقیه صندلی‌ها را به خانه ننه سلطان بردیم.🚶 جلوی در خانه ننه سلطان که رسیدم در زدم. (هنوز کلون‌های قدیمی درب سر جای خودش بود، من هم با همان کلون ضخیم‌تر در زدم. درب چوبی و قدیمی که روز اولی که جلوی آن ظاهر شدم از آن می‌ترسیدم و فکر می‌کردم شبیه به خانه‌ی جادوگرها است.) در همین افکار بودم و به خودم می‌خندیدم که حاج آقا صدایم کرد: آقا حمید کجایی داداش من⁉️ دیره دست بجنبان دوباره کلون را به صدا در آوردم، بعد از اینکه خانم‌های داخل خانه اجازه دادند یا الله گفتیم و وارد خانه شدیم.🚶 ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
🕊 همای رحمت🕊 (قسمت چهلم) 📎لینک قسمت سی و نهم: 🌸 https://eitaa.com/Negahynov/9462 همان موقع آبدارچی با یک سینی چای وارد اتاق شد. ☕️ حاج کریم: تا شما چایی بخورید، بچه‌ها برنج‌ها رو بار ماشین زدن. 👌 به آبدارچی اشاره کرد و گفت: پسر! به غلام و سعید بگو برنج‌هایی که اون گوشه انبار گذاشتم، ببرن بار اون ماشین آبی رنگه که جلوی در هست، بکنن. بجنب! تعارف زد تا چایی برداریم بعد از این که چایی خوردیم و برنج‌ها را بار زدند، ما آماده رفتن شدیم، که حاج کریم گفت: سلام ما رو مخصوص به حاجی برسون بگو کریم گفت حسابی التماس دعا. 🤲 🌸 @Negahynov با حاج کریم دست دادیم و خداحافظی کردیم و به سمت ماشین رفتیم. در همین حین آن پسر ورزشکار که صبح دیده بودم را گوشه انبار دیدم. بی‌تفاوت رد شدم و سوار ماشین شدیم و به سمت خانه ننه سلطان حرکت کردیم. 🚶🏻‍♂ برنج‌ها را داخل خانه بردیم و برای نماز ظهر به طرف مسجد رفتیم. کنار حوض مسجد نشستم و دستهایم را در آب زلال آنجا شستشو دادم وضو گرفتم و به طرف قسمت داخلی مسجد حرکت کردم. 💦 حاجی هنوز نیامده بود و مثل اینکه خودش هم برای انجام کاری رفته باشد. در حال راز و نیاز و خواندن زیارت عاشورا بودم که حاجی از راه رسید. 🌸 @Negahynov حاج آقا: به به سلام حمید جان قبول باشه، خداقوت. به موقع اومدم تازه داره اذون میگه. ☀️ سلام کردم و خداقوتی گفتم و مشغول نماز شدیم. بعد از نماز به خانه رفتم ناهار خوردم و یک استراحت کوتاه کردم و دوباره به مسجد رفتم. -سلام حاج آقا خداقوت حاجی در حال وصل کردن پرچم سیاه‌های مسجد بود و بلندگوها را چک می‌کرد. در حالی که حاجی داشت با سیم ها و بلندگوها ور می‌رفت به طرف او رفتم و گفتم: حاجی یه پیشنهاد داشتم. 🙄 حاج آقا: امر بفرمایید ما گوش به فرمانیم. -حاجی بیاید امسال یه تکه‌های کوچیک پارچه مشکی به شکل پرچم درست کنیم و درب تمام خونه‌های محله نصب کنیم. البته اگر صاحبخونه راضی باشه 🏴 ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
*﷽* همراه عزیز سلام گروه جهادی معین با توکل بر خداوند و استمداد از امام عصر (عج) تصمیم به برگزاری رایگان کارگاه مجازی چگونگی فرآیندهای ثبت نام، اخذ مجوز و تسهیلات در مشاغل خانگی با ظرفیت محدود در ۱۹ مهر را دارد. لذا از علاقه مندان دعوت می گردد نهایتا تا تاریخ ۱۷مهر به وسیله لینک زیر ثبت نام نمایند.👇👇👇 https://bit.ly/2Ssuah7 کانال گروه جهادی معین در بله:👇👇👇 https://ble.ir/moein_kgs
🕊 همای رحمت 🕊 (قسمت چهل و ششم) 📎لینک قسمت چهل و پنجم: 🌸 https://eitaa.com/Negahynov/9556 با حاجی که سوار ماشین شدیم دیگه طاقت نیاوردم و پرسیدم: میشه ماجرای این دو تا محله را بگید⁉️ در حالی که لبخند روی لب‌هایش بود گفت: محله اول زرتشتی بودند و محله دوم مسیحی. شاخ در آوردم، زرتشتی و مسیحی⁉️😳 -زرتشتی و مسیحی⁉️😳 چرا برای اونها نذری بردید⁉️ حاج آقا: آقا حمید چی شده داداشِ من؟ چرا ترمز بریدی؟ خب مگه ایراد داره؟ اون‌ها هم بندگان خدا هستن. اتفاقا دیدی؟ همشون پرچم سیاه امام حسین (ع) رو زدن سر در خونه‌هاشون؟ دیدی با چه ذوقی نذری‌ها رو می‌گرفتن؟ هر سال براشون نذری میاریم. البته پخته شده، اما امسال بخاطر کرونا نذری‌هامون خشکه بود. هر سال که نذری میاریم برنج‌ها رو خشک می‌کنن و توی طول سال چند تا دونه از برنج نذری توی غذاشون می‌ریزن برای تبرک.😍 🌸 @Negahynov -واقعا⁉️ من اصلا فکر نمی ‌کردم این‌ها به امام حسین (ع) اعتقاد داشته باشند. حاج آقا: اتفاقا اعتقاد دارند و خیلی هم به این دهه احترام می‌ذارن 😊 -چه جالب.🤔 از روزی که با شما آشنا شدم هر دفعه یک چیز جدید یاد می‌گیرم و می‌بینم. برام جالب بود که چنین برخوردی از ادیان دیگه ببینم. بقیه اقلام را سایر برادرها بردند و نذری‌ها را بین مردم پخش کردند. من و حاجی هم برگشتیم خانه. 🚚 🌸 @Negahynov شب‌های محرم چقدر زود در حال گذر بود و من به این نتیجه رسیدم که چقدر کرونا برای مردم درس بود اگر از این درس‌ها عبرت بگیریم.🙄 شب نهم بود حاج کریم و چند نفر دیگه را دیدم که وارد مجلس روضه شدند و یک گوشه روی صندلی‌ها نشستند. یک ربع بعد همان پسر پهلوون و لوتی را دیدم که به سمت مسجد می‌آید باز ماسک نزده بود. رفتم جلو بهش سلام کردم و گفتم: شما که باز ماسک نزدی!😉 گفت: به شما ارتباطی نداره😏 با دست به سینه من زد و به عقب حل داد. خودم را نگه داشتم و گفتم: چرا انقدر عصبانی⁉️ (ع) ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
🕊 همای رحمت 🕊 (قسمت چهل و هفتم) 📎لینک قسمت چهل و ششم: 🌸 https://eitaa.com/Negahynov/9563 نگاهی به من کرد و گفت: تو هم به زور جایی بری بدتر از من میشی، حالا برو کنار باد بیاد... 😒 -فکر کنم هنوز من رو نشناختی! *فکر کردی خیلی معروفی باید بشناسم؟ دستم را روی شانه‌اش گذاشتم و گفتم: اون روز توی نانوایی رفیق شدیم 😉 *تو نانوایی رفیق شدیم؟ برو داداش من حوصله ندارم. -ماسک نذاشته بودی مثل الان بحث شد، نون نخریدی رفتی 🚶🏻‍♂️ من را شناخت و محکم به شانه‌ام زد و گفت: چطوری با مرام؟ 😃 -خدا رو شکر شما چطوری پهلوون؟ از کلمه پهلوون خوشش اومد و سینه‌اش رو بالا داد و گفت: اینجا اومدی روضه، کرونا نگیری؟ 🌸 @Negahynov -نه داداش من ماسک زدم همه جا هم ضد عفونیه فضا هم باز هست. اگر شما هم ماسک بزنی همه چی حله. یک ماسک برداشتم و دادم بهش. با اکراه گرفت اما قبول کرد و ماسک را روی صورتش زد. 😷 به سمت مجلس هدایتش کردم. بعد از اتمام جلسه حاج کریم و آن پسر پهلوون که فهمیدم پسر حاج کریم هست آمدن جلو و با حاجی و من که کنارش ایستاده بودم سلام و احوالپرسی کرد. از صحبت حاج آقا و آقا کریم فهمیدم نذری‌ها مال ایشون بوده و برنج‌های اون روز هم همین نذری‌ها بود. پسر حاج کریم رو کرد به حاج آقا مسعود و گفت: چه ضرورتی داره این برنامه‌ها برگزار بشه؟ می‌خواید آمار کرونا بالا بره؟ 🤒 🌸 @Negahynov آقا کریم چشم غره‌ای به پسرش رفت و گفت: امیر بس کن... اما حاجی بهش لبخند زد و گفت: این برنامه‌ها شعائر ماست و میبینی که همه شرایط رو رعایت کردیم تا کسی کرونا نگیره. پسر حاج کریم که حالا می‌دانستم اسمش امیر است گفت: آخه هر سال این بابای ما این همه برنج هدر میده به اسم نذری میدونی چقدر پول این برنج‌هاست؟ 💸💸 حاج آقا: بسم الله الرحمن الرحیم «مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ ۗ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» 🌾 امیر: چی؟ حاجی کانال عوض کردی؟ رفتی رو کانال عربی؟ 😳 (ع) ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
🌸 سلام به همراهان خوب کانال نگاهی نو ❓نظرتون درباره این تصویر چیه؟ 💥 جالبه؟ تلخه؟ شیرینه؟ طنزه؟ عادیه؟... 🤔 یاد کسی یا چیزی می‌افتید؟ ✍️ کلا برداشت آزاد خودتون رو در مورد این تصویر برای ما بفرستید: 🆔 @Contact_Negahynov ✅ اگر مایل بودید، نظراتتون بعد از بررسی، با نام خودتون در کانال منتشر میشه. 📲 لطفا این پست رو برای دوستانتون بفرستید و نظر اونها رو هم بپرسید. #نظرسنجی 🌸 @Negahynov
داستان تعاملی 💐 سلام و عرض ادب خدمت همراهان خوب کانال «نگاهی نو» از امشب ان شاء الله بنا داریم داستان جدیدی رو در کانال شروع کنیم... 🔔 ولی این دفعه یک تفاوت جدی با داستان‌های قبلی داره: دو قسمت ابتدایی داستان رو می‌ذاریم و ادامه اون رو با نظر و مشارکت شما پیش می‌بریم! 👌 لطفاً بعد از قسمت دوم داستان، به ما پیام بدید و نظراتتون رو بیان کنید: 🆔 @Contact_Negahynov ✍ مشارکت شما می‌تونه به صورت بیان ایده باشه، یا نوشتنِ بخشی از داستان، یا پیشنهاد مطالب و شبهاتی که لازم می‌دونید در این داستان به اون‌ها بپردازیم، یا ترسیم عناصر داستانی مثل پیشنهاداتی برای فضایی که داستان در اون جریان پیدا می‌کنه و... خلاصه منتظر حضور فعال شما هستیم. 🙂 دوستانتون رو هم به مشارکت در نگارش این داستان دعوت کنید... 🌹 ان شاء الله در اجرای این طرح، افتخار همراهی مخاطبین کانال «قرارگاه پاسخ به شبهات و شایعات» رو هم خواهیم داشت. 🌸 @Negahynov 🌺 @GhararGahShayeat
با سلام خدمت همه جهادگران محترم با توجه به حجم زیاد بیماران در و خستگی پرسنل بیمارستان از این حجم از بیمار، ضروری است که افراد و گروه های جهادی برای کمک به کادر درمان و بیماران ورود پیدا کنند. امروز جنگی به پا شده که همت شما جهادگران و را می طلبد. کسانی که تمایل دارند(حتی دو شیفت در هفته) در بیمارستان حضور داشته باشند اسم و شماره همراه خود را در ایتا به آیدی @isamoalem بفرستند و یا به شماره 09106180342 پیامک کنند. برای جابجایی جهادگران نیز نیاز به نیرو داریم. کسانی که وسیله نقلیه دارند با این شماره تماس بگیرند: 09016569386 اگر شما به هر دلیلی تمایل به ورود به بیمارستان ندارید، پخش این فراخوان در گروه ها و کانال ها کمک بزرگی به جذب نیرو خواهد کرد لذا خواهشمندیم از این کار دریغ نفرمایید. 🌸 @Negahynov
نگاهی نو
✍ داستان تعاملی 💐 سلام و عرض ادب خدمت همراهان خوب کانال «نگاهی نو» از امشب ان شا
همراهان گرامی کانال نگاهی نو، سلام 🌸 لطفاً در این طرح مشارکت کنید و حتماً دوستانتون رو هم دعوت کنید. 🙂 ✍️ ایده‌ها و متن‌های شما می‌تونه از یک جمله، تا نگارش یک قسمت کامل داستان باشه. ✅ بسم الله، منتظریم: 🆔 @Contact_Negahynov
قهرمان 💪 (قسمت هشتم) 🖇 لینک قسمت هفتم: 🌸 https://eitaa.com/Negahynov/9682 دو سه دقیقه قبل از ساعتی که رامین قرار بود برسد، بلند شدم و عبایم را درآوردم؛ تا کردم و گذاشتم کنارم. عمامه را هم گذاشتم روی عبا. رامین ساعت ۴:۵۶ رسید. به محض این که سلام و علیکی کردیم و نشست، اردشیر جلوی حرف‌های حاشیه‌ای را گرفت و گفت: «خب دیگه شروع کنیم. دیره!» ⏱ گفتم: «خُــــب، بسم الله... می‌خوام چند تا از کارهای قهرمانمون رو براتون بگم... فقط یه چیزی: تا زمانی که حرفای ما به آخر نرسیده، راضی نیستم چیزی از این صحبتا رو برای کسی بگید! بذارید تموم بشه؛ بعدش دیگه آزاد! 😉 برگردیم سر حرف خودمون: می‌دونستید قهرمان ما از غرب ایران، تا کجاها پیش رفته؟» 🌸 @Negahynov اردشیر جواب داد: «تا بابِل که الان توی عراقه، جلو رفته بوده. اونم بدون جنگ و خون‌ریزی!» 😎 ساسان (یا همان «پهلوون» خودمان) گفت: «داداش، قضیه صنعتی و سنتیِ دیروز نشه‌ها...» 😏 خندیدم و گفتم: «تا بابِل؟ نه بابا! خِـــــــیلی فراتر از این حرفا! تا دریای مدیترانه که قشنگ خودش و سپاهش، هم آبی، هم خاکی، جلو رفته بودن!» 😎 چشمان اردشیر برق زد و گفت: «جدی میگی حاجی؟!» 😍 مُشتم را به نشانه قدرت و پیروزی بالا آوردم و گفتم: «یه همچین پیشرَوی‌ای رو از جهت‌های دیگه کشور هم داشته... خلاصه‌ش کنم: توی خلیج فارس، کشورای قدرتمند زمان، رفت و آمد داشتن. ولی اگر یه ذره پاشونو از گلیم خودشون درازتر می‌کردن، یه ضربِ شَست جمع و جور و تر و تمیز نشونشون می‌داد که حساب کار بیاد دستشون. ☝️ خیلی وقتا توی این ضرب شست‌ها، واقعاً خون هم از دماغ کسی نمی‌اومد!» 🌸 @Negahynov رامین سرش را از روی گوشی بالا آورده بود و داشت با تعجب به حرف‌هایم گوش می‌داد. ساسان گفت: «حاجی شما هم؟!...» 😶 خندیدم و گفتم: «نه‌خیر پهلوون! نه صنعتی، نه سنتی! 😁 ببین بعضی وقتا میشه جلوی دشمن، یه جوری قدرت‌نمایی کرد که حساب کار بیاد دستش و اصلاً فکر درگیری و زد و خورد رو از سرش بیرون کنه. شما فرض کن یه نفر داره از اون طرف خیابون برات شاخ و شونه می‌کشه. فقط اگه بلند شی وایسی و یه چرخی بزنی، این هیبت و هیکل ورزشکاری رو که ببینه، می‌فهمه که جای این شوخیا این‌جا نیست! 💪 درست میگم؟» ساسان با لبخند رضایتی که سعی می‌کرد خیلی پررنگ نباشد و به هیبت پهلوانی‌اش آسیب نزند (!)، گفت: «آره خب. حرف حساب می‌زنی!» 😎 معلوم بود از مثالم خیلی خوشش آمده و مسأله قشنگ برایش جا افتاده!» 😁 ادامه دارد... ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
قهرمان 💪 (قسمت سیزدهم) 🖇 لینک قسمت دوازدهم: 🌸 https://eitaa.com/Negahynov/9710 از فرصت گفتگوی بچه‌ها استفاده کردم و یک گاز از بستنی‌ام زدم. 🍦 بگومگو و شوخی بچه‌ها که تمام شد، گفتم: «از این افتخارهایی که گفتم، توی کارنامه قهرمان ما کم نیست. از پزشکی و فنی - مهندسی و علوم پایه بگیـــــــــر تا تولید تجهیزات نظامی و اصلاً طرح‌ریزی و استراتژی نظامی و سیاسی و اطلاعاتی و چندین زمینه دیگه. 🥇 ولی یه نکته خیلی مهم اینه که: محبوبیت قهرمان ما توی دل مردم خودمون و کشورای همسایه و حتی دورترین نقاط جهان، فقط به خاطر توانمندی علمی و تجهیزاتی نبوده. ☝️ 🌸 @Negahynov ویژگی‌های مهم دیگه‌ای هم بوده که توی این محبوبیت تأثیر داشته: یکی، همین که قهرمان ما و مردمش جلوی قلدری‌های دشمن ایستادن و روی دشمن رو کم کردن. 💪 یکی دیگه هم این که کمک قهرمان ما به مردم، فقط برای منافع خودش نبوده. بلکه واقعاً انسان‌دوستی و مبارزه با ظالمین رو هم در نظر داشته. 😇 اگر توی جایی حضور فیزیکی و نظامی هم داشته، هدفش اشغال خاک و غارتِ ثروت و استثمارِ مردمِ اون سرزمین‌ها نبوده...» یک دفعه متوجه شدم آفتاب غروب کرده. 😱 گفتم: «آخ آخ! بچه‌ها من باید برم که به نماز برسم. 🏃🏻‍♂️🏃🏻‍♂️ فردا ساعتِ یه ربع به پنج، همین جا ان شاء الله می‌بینمتون.» و زود بلند شدم که عبا و عمامه را بپوشم. 🌸 @Negahynov اردشیر گفت: «ای بابا حاجی! حالا نمیشه توی نمازخونه پارک، نمازتو بخونی؟!» 😕 رامین که فکر می‌کرد من مشغول مرتب کردن لباسم هستم و حواسم نیست، سقلمه‌ای به پهلوی اردشیر زد و گفت: «بابا کجای کاری؟! فکر کنم طرف، امام جماعته❗️» اردشیر سرفه‌ای کرد و گفت: «هیچی حاج آقا، تقبَّلَ الله! همون فردا می‌بینیمتون!» 🙄 عمامه را روی سرم جابه‌جا کردم؛ با بچه‌ها دست دادم و خداحافظی کردم. 🌸 @Negahynov روز سوم، مجهزتر رفتم سر قرار! دیشب تعدادی سند و کلیپ را توی گوشی‌ام آماده کرده بودم؛ برای زمان هم برنامه‌ریزی دقیق‌تری کرده بودم... هرچند با این بچه‌ها و کارهای پیش‌بینی نشده آنها، هیچ وقت نمی‌شود برنامه‌ریزی قطعی کرد! 😁 به پارک که رسیدم، کار را برای چندمین بار سپردم دست خدا و رفتم به سمت قسمتی از پارک که دیگر پاتوقمان شده بود! ساعت ۴:۴۰ بود و هرچهارتا رفیقمان آمده بودند. 👌 ساسان تا از دور، من را دید، با صدای بلند گفت: «بَـــــــــــــه سلام حاجی». برایش دست بلند کردم و از همان‌جا گفتم: «علیک سلام پهلوون». ✋ ادامه دارد... ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید.👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
قهرمان 💪 (قسمت چهاردهم) 🖇 لینک قسمت سیزدهم: 🌸 https://eitaa.com/Negahynov/9719 سلام و خوش و بش با بچه‌ها را مفصل‌تر از همیشه کردم. این دفعه، عبا و عمامه را که درآوردم، گذاشتم سمت رامین! و عکس‌العملش را چک کردم... بد نبود... یعنی کلاً عکس‌العملی نبود! همین خودش خوب بود و من به آن راضی بودم. 👌 نشستم و گفتم: «خب چه خبرا؟» اردشیر گفت: «همه چی امن و امانه حاجی. بریم سراغ ادامه حرفای دیروز.» گفتم: «حالا بذار برسیم، یه نفسی تازه کنیم...» ساسان گفت: «حاجی، نفَسو بذار چند دقیقه دیگه تازه کن! امروز قراره خودم مهمونتون کنم.» 😎 🌸 @Negahynov گفتم: «باشه. پس با یه سؤال شروع می‌کنیم: به نظرتون اگر همه‌ی لشکریان ایران و همه‌ی کارگزاران حکومتِ اون زمان، اخلاق و رفتار و فکر و توانایی‌شون شبیه قهرمانمون بود، کشور چه جوری می‌شد؟» 🤔 ساسان گفت: «صد برابر بهتر از اونی که کوروش درست کرده بود، می‌شد.» 💯 گفتم: «آفرین. حالا اگر بعضی از اون افراد، سست و بی‌حال و واداده باشن چی؟» حمید گفت: «خب حتماً یه جاهایی خرابکاری می‌شد.» 🔥 گفتم: «بله، همین طور هم بوده. بالاخره هیچ وقت نبوده که همه، صد درصد درستکار و مصمم و قوی باشن. حالا فکر می‌کنید این خرابکاری‌هایی که احتمالاً اتفاق می‌افتاد، تقصیر قهرمانمون بوده یا نه❓» اردشیر گفت: «حاجی این دیگه بی‌انصافیه! طرف، از جونش مایه گذاشته؛ از زندگی‌ش مایه گذاشته؛ بعد، خرابکاریِ یکی دیگه رو به پای اون بنویسیم؟!» 😡 🌸 @Negahynov ساسان گفت: «خداییش راست میگه.» به رامین و حمید نگاه کردم و گفتم: «شما با نظر اردشیر و پهلوون موافقید یا نظر دیگه‌ای دارید؟» رامین سرش توی گوشی نبود. ولی گوشی‌اش را عمودی گذاشته بود روی چمن‌ها و داشت آن را چرخ می‌داد. در همان حالت گفت: «من موافقم». ✅ حمید گفت: «منم تقریباً موافقم. ولی اگر می‌شده جلوی خرابکاری رو گرفت، باید گرفته می‌شد.» ☝️ گفتم: «منم با حمید موافقم. البته بحث مفصلیه که باید سر جای خودش بررسی بشه. حالا بذارید یه چشمه دیگه از کارای قهرمانمون براتون بگم: 🌸 @Negahynov بارها پیش اومده بود که توطئه‌های داخلی و خارجی با برنامه ریزی خیلی پیچیده اتفاق افتاده بود تا به مردم ما ضربه‌های اساسی بزنن. حالا یا ضربه نظامی یا امنیتی یا اقتصادی یا ایجاد شکاف بین مردم و خیلی چیزای دیگه. 💣 قهرمان ما یه جوری ماجرا رو رصد می‌کرد و توطئه‌ها رو خنثی می‌کرد که همه هاج و واج می‌موندن...» ساسان گفت: «خداییش ما هم الان توی کَفِش موندیم!» 😵 ادامه دارد... ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید.👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
💥 💥 سلام و عرض ادب 🌸 لطفا از طریق لینک زیر، نظرتون رو درباره داستان «قهرمان» بفرمایید: http://EitaaBot.ir/poll/fl134?eitaafly ✍️ همچنین می‌تونید نظرات کامل‌تر خودتون رو از طریق روابط عمومی کانال، با ما در میان بذارید: 🆔 @Contact_Negahynov
✍️ کلاس تاریخ و ماجرای جشن 2500 ساله 🗣👊🤓☝️❗️ (قسمت اول) بعد از اینکه اتومبیل را پارک کردم و وارد ساختمان دانشگاه شدم. 🏢 به قسمت آموزش رفتم و پوشه کلاس مربوطه را برداشتم که دکتر احمدی را دیدم. سلام و احوال پرسی کوتاهی کردیم، به سمت درب حرکت کردم که دکتر صدایم کرد و با لبخند گفت: دکتر امروز مراقب باش که احتمالاً بمباران سؤال خواهی شد.😉 با تعجب پرسیدم: چطور؟ خبری هست⁉️ لبخندی زد و گفت: «امروز در کلاس مطلبی مطرح شد که کمی جنجال درست کرد. من هم برای اینکه دانشجوها را ساکت کنم تا درس تمام شود، همه سؤالات را به پاسخ‌های شما محول کردم و گفتم تمام سؤالات ر باید از استاد تاریخ بپرسید و بحث در کلاس من ممنوع!»😌 🌸 @Negahynov این بار بلندتر خندید و گفت: «ببخشید دیگه برای شما دردسر شد! الان برید سر کلاس، متوجه می‌شوید.»😅 و در حالی که می‌خندید به طرف کلاسش حرکت کرد.🚶🏻 من هم متعجب به طرف آسانسور رفتم و دکمه طبقه سوم را زدم. قبل از اینکه به کلاس برسم، صدای همهمه دانشجوها می‌آمد❗️چه بحث و دعوایی⁉️ در دلم گفتم: «معلوم نیست دکتر احمدی چی گفته که اینها اینجوری به جون هم افتادند و هنوز هم ادامه دارد!»🤦🏻‍♂ از خنده‌های شیطانی دکتر معلوم بود که دردسر بزرگی درست کرده است❗️ وارد کلاس که شدم، هنوز دانشجوها بحث می‌کردند؛ به طرف میزم رفتم؛ در همین حین یکی دوتا از دانشجوها من را دیدند و بقیه را صدا کردند. برای چند لحظه سکوت شد و همه سر جای خودشان نشستند.🙇🏻 🌸 @Negahynov تا آمدم حرفی بزنم، یکی از دانشجوها گفت:🙋🏻‍♂ استاد امروز یک بحث مهم در کلاس پیش آمده. اگر امکان دارد، پاسخ سؤالات ما را بدهید؛ بعد از حل ماجرا اضافه در کلاس می‌مانیم تا شما درس بدهید.🙂 زیر چشمی به دانشجو نگاه کردم و گفتم: «من بعد از کلاس شما کلاس دارم. نمی‌توانم بمانم.» دانشجوها که معلوم بود بحث برایشان مهم است، همهمه کردند. چند لحظه‌ای سکوت کردم و به همهمه آنها نگاه کردم.🙄 ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
✍️ پاسخ سفیر سوئد به نامه صادق زیباکلام درباره نامزدی علی مطهری در جایزه صلح نوبل چیست؟ پیتر تیلر، همان سفیر بی‌ادب اروپایی است که در آذر ماه ۱۳۹۱ به ایران آمد و در مقابل رییس‌جمهور، پایش را روی پا انداخت. البته در همان جلسه، دکتر احمدی‌نژاد براساس عرف دیپلماتیک مقابله به مثل کرد. پس از نطق آقای علی مطهری، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی و اعتراض به حصر سران فتنه، آقای صادق زیبا کلام به عنوان یک استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، به پیتر تیلور نامه نوشت و درخواست کرد نام مطهری در فهرست نامزدهای جایزه صلح نوبل قرار گیرد. ◀️ اگر تیلر، انسانی مؤدب، منصف و آزادی‌خواه بود، احتمالاً این گونه به نامه زیباکلام پاسخ می‌داد: زیباکلام عزیز: سلام و ابراز دوستی و آرزوی موفقیتتان برای اعلی حضرت کارل گوستاو شانزدهم دریافت شد. به جناب عالی اطمینان می‌دهم که جامعه نه میلیون و هفتصد هزار نفری سوئد، همچون نیم قرن گذشته، در آرزوی صلح جهانی برای همه ـ از جمله مردمان تمدن باستانی و بزرگ ایران ـ است. دریافت پیشنهاد آن استاد علوم سیاسی دانشگاه، برای ما شگفت‌انگیز بود. باید اعتراف کنم در ابتدا این فرضیه را بررسی کردیم که با یک شوخی سیاسی بزرگ رو به رو هستیم و به دنبال سناریوهایی برای واکنش به شوخ‌طبعی تاریخی ایرانیان بودیم اما آن گاه که مطمئن شدیم جناب عالی کشور ما را با کشور همسایه‌مان نروژ، اشتباه گرفته‌اید، این فرضیه رد شد. بسیاری از مردم اروپا «ایران» را با «عراق» اشتباه می‌گیرند و حالا یک استاد دانشگاه ایرانی، «سوئد» را با «نروژ» اشتباه گرفته است. ضرب‌المثلی در زبان فارسی است که می‌گوید: «این به آن در!» هر چند پیشنهاد جناب‌عالی برای قرار گرفتن نام آقای علی مطهری در فهرست نامزدهای جایزه صلح نوبل، به کشور متبوع من مرتبط نیست اما از دیدگاه شخصی، ثابت‌کننده نظریه جناب‌عالی در کتابتان به نام «ما چگونه ما شدیم» است. مهمترین علت عقب‌ماندگی ایران در دوره معاصر خود شما هستید. خواهشمندم این جمله را یک اهانت ارزیابی نکنید. اگر از مردم سوئد بپرسند مهمترین ایرانی دارای صلاحیت برای گرفتن جایزه صلح نوبل کیست، پاسخ بسیاری از آنها، نامزد پیشنهادی جناب‌عالی نخواهد بود. شاید شما ـ مانند خود ما در هنگام دریافت نامه‌تان ـ شگفت‌زده شوید وقتی بشنوید مردم سوئد، ژنرال «قاسم سلیمانی» را شایسته‌ترین فرد خاورمیانه برای دریافت جایزه صلح نوبل می‌دانند. او مهمترین فردی است که توانسته در چند سال اخیر، مقابل جنایات گروه تروریستی آی اس آی اس بایستد، کشتارها را متوقف کند و جان انسانهای غیرنظامی بسیاری را نجات دهد. به عنوان یک فرد علاقمند به کشور بزرگ ایران، به جناب‌عالی پیشنهاد می‌کنم با کمک دیگر استادان دانشگاههای خاورمیانه، برای معرفی ژنرال سلیمانی به آکادمی جایزه صلح نوبل در سال جاری بکوشید و افتخاری دیگر را به نام کشورتان ثبت کنید. با احترام پیتر تیلر سفیر منبع: http://www.mohammadsarshar.ir/?p=807 ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
📌متن شبهه:👇 فتوای مهم برای روزه داران در کرونا: فتوای مهم آیت الله سیستانی برای روزه داران در ماه رمضان: کسانی که به هیچ دلیلی نمی‌توانند کارشان را رها کنند و ترس از این دارند که اگر در طول روز آب ننوشند به ویروس مبتلا می شوند و هیچ کار دیگری نتوانند انجام دهند که آنها را از ابتلاء به بیماری مصون نگه دارد، روزه بر آنها واجب نیست. 📌 *پاسخ به شبهه*👇 متن کامل و دقیق استفتاء فوق و پاسخ آیة الله العظمی سیستانی به شرح زیر است: بسم الله الرحمن الرحیم دفتر مرجع عالیقدر آقای سید علی سیستانی (دام ظله) سلام علیکم ماه مبارک رمضان در حالی نزدیک می‌شود که ویروس کرونا همچنان در مناطق مختلف جهان در حال انتشار است. برخی از پزشکان برای کاهش احتمال ابتلا به این ویروس خطرناک، نوشیدن آب را در فاصله‌های نزدیک توصیه می‌کنند؛ زیرا کمبود آب موجب کاهش سیستم ایمنی و دفاعی بدن می‌شود، و در صورت رسیدن ویروس به گلوی خشک، شرایط مساعدی برای انتقال آن به دستگاه تنفسی فراهم می‌شود، در حالی که نوشیدن مکرر مایعات به انتقال ویروس به معده و از بین بردن آن کمک می‌کند. آیا مطالب ذکرشده موجب می‌شود که امسال روزه ماه رمضان از مسلمانان ساقط شود؟ 🔴 پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم وجوب روزه ماه مبارک رمضان یک تکلیف فردی است، و هر کس شرایط وجوب روزه را دارا باشد با صرف نظر از وجوب یا عدم وجوب آن بر دیگران، موظف است روزه بگیرد. بنابراین اگر مسلمانی وارد ماه رمضان آینده شود و ترس آن را داشته باشد که در صورت روزه گرفتن به بیماری کرونا مبتلا خواهد شد هرچند تمام اقدامات پیشگیرانه و احتیاطی را مراعات کند، نسبت به هر روز که چنین ترسی وجود داشته باشد وجوب روزه از او ساقط می‌گردد و بعدا باید قضا کند، ولی اگر بتواند با مراعات اقدامات احتیاطی احتمال ابتلا به بیماری را کاهش دهد تا آنجا که ازنظر عقلا دیگر چنین احتمالی مورد اعتنا نباشد، و لو به اینکه در خانه بماند و از اختلاط با دیگران در فاصله نزدیک پرهیز کند و از ماسک و دستکش استفاده کند و دست‌هایش را مکرراً ضدعفونی کند، و انجام این کارها او را در مشقت شدید و فوق‌العاده قرار ندهد، در این صورت وجوب روزه از او ساقط نمی‌گردد. و اما اینکه گفته شد برخی از پزشکان جهت جلوگیری از کاهش آب بدن و خشکی گلو، نوشیدن مکرر آب در فاصله زمانی نزدیک به هم را توصیه می‌کنند، چراکه عارض شدن این دو امر احتمال ابتلا به ویروس کرونا را افزایش می‌دهد؛ این مطلب ـ بر فرض صحت ـ مانع از وجوب روزه نمی‌شود، مگر برای کسی که پس از رسیدن این مطلب به او بر خود بترسد که اگر روزه بگیرد به این بیماری مبتلا خواهد شد و راهی برای کاهش احتمال ابتلا وجود نداشته باشد به طوری که [عنوان] ترس از بیماری بر او صدق نکند ـ هرچند با ماندن در خانه و به کارگیری سایر اقدامات احتیاطی یادشده ـ و اما افراد دیگر باید روزه بگیرند. و چه بسا ممکن است شخص روزه‌دار پیش از سحر با مصرف سبزیجات و میوه‌های سرشار از آب ـ مانند خیار و هندوانه ـ کاهش آب بدنِ ناشی از روزه‌داری را جبران کند؛ همچنان که می‌تواند با جویدن آدامسِ بدون شکر از خشک شدن گلو جلوگیری کند ـ البته به شرط اینکه ذرات آدامس پس از جدا شدن وارد حلق نشود ـ چراکه جویدن آدامس باعث افزایش ترشح بزاق دهان می‌شود و بلعیدن بزاق دهان در حال روزه بلامانع است. بنابراین افرادی که می‌توانند کار خود را در ماه رمضان رها کنند و در منزل باقی بمانند و از ابتلا به ویروس در امان باشند، وجوب روزه از آنان ساقط نمی‌شود؛ ولی افرادی که ـ بنا به هر دلیلی ـ نمی‌توانند کار خود را رها کنند اگر به واسطه نخوردن آب در فاصله‌های زمانی نزدیک در روز، ترس از ابتلا به کرونا داشته باشند و راه دیگری برای در امان بودن از آن نداشته باشند، روزه بر آنان واجب نیست، ولی با این وجود مجاز به روزه خواری درملأ عام هم نیستند. بدون شک روزه ماه رمضان یکی از مهم ترین فریضه‌های شرعی است و ترک آن بدون داشتن عذر واقعی جایز نیست، و هر شخص نسبت به وضعیت خود آگاه تر است که آیا عذر واقعی برای ترک روزه دارد یا خیر؟ خلاصه کلام اینکه وجوب روزه در ماه رمضان از کسی ساقط می‌شود که عذر شرعی داشته باشد، مانند بیمار و کسی که به خاطر نصیحت پزشک ـ مثلاً ـ بر خود بترسد که روزه گرفتن موجب ابتلایش به بیماری شود و اقدامات پیشگیرانه و احتیاطی که او را از ابتلا به بیماری ایمن سازند برایش میسّر نباشد، و در غیر این صورت باید این اقدامات را انجام دهد و مجاز به ترک روزه نیست. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته 17/ شعبان/ 1441 هـ دفتر مرجع عالیقدر آقای سیستانی (مُدّ ظلّه)/نجف اشرف https://www.sistani.org/persian/archive/26416/ ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282