eitaa logo
دردسر شیرین من
9.4هزار دنبال‌کننده
599 عکس
206 ویدیو
4 فایل
در دنیایی که سراسر جنگ است، تو پناه من باش🙂 خالق آثار: دردسر شیرین من«فایل شده در گوگل» زندگی به طعم آلبالو «تمام شده» رد خون «در حال تایپ» به قلم: نگین مرزبانی روزی یه پارت...
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂🍃 مثل گل های ترک خورده کاشی شده ام بعد تو پیر که نه! من متلاشی شده ام ... ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌♥️🎈ℒℴνℯ♥️🎈
تو زبان کوردی " باۆانە کم " معنی خیلی قشنگی میده یعنی " یه جوری تو وجودم ریشه کردی که انگار تیکه ای از وجودمی ....
🍀 باور کنید روزی میرسد به تمام این روزهایی که اینگونه با غصه خوردن و اشک ریختن گذرانده اید میخندید... مشکل ما این است که کمی در غصه هایمان بی جنبه و بی طاقت هستیم... تا کمی غصه بر دلمان مینشیند گویی دنیا بر سر ما خراب شده است زمین و زمان را بهم میریزیم بخدا که اگر کمی طاقت و صبر داشته باشیم روزهایی برای ما میرسد که تمام گذشته تلخمان جبران شود... قشنگترین اتفاق دنیا حکمت خدا است اگر فقط ذره ای به حکمت خدا ایمان داشته باشیم، دلهای‌مان آرامش بیشتری خواهند داشت
اگربتوانی فقط دوجادرست صحبت کنی موفقیتت صددرصد تضمین شده است 1-در بیرون با دیگران 2-در درون با خودت ❖
ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ Be so busy improving yourself that you have no time to criticize others. انقدر درگیر پیشرفت خودت باش که وقت نداشته باشی از دیگران انتقادکنی. •••❥ ℒℴνℯ
"تنها" كسی كه باید دگرگون شود، "خودتان" هستید... خودتان كه دگرگون شوید، همه ی "اوضاع و شرایط" پیرامون تان نیز "دگرگون" می شود... ❖
بچه ها با گریه هاشون اتاق رو روی سرشون گذاشته بودن و مادرها با وجود درد سزارین باز هم تموم تلاششون رو واسه ساکت کردن بچه ها می کردن و همراه ها هم دست تنهاشون نمی ذاشتن. دخترم بغلم به خواب رفته بود و من اما فکرم مشغول زنی بود که حال جسمی و تحرکش نشون می داد چند روز از زایمانش گذشته اما صورتش رو حتی لحظه ای خشک و بدون اشک ندیدم. با صدای پرستار که گفت «خانم ها حجابتون رو رعایت کنید ساعت ملاقاته!»، دخترم رو به خواهرم که همراهم بود دادم تا روی تخت بذاره و روسریه کوچیک صورتی رنگم رو که مخصوص خود بیمارستان بود مرتب کردم. @negin_novel
دردسر شیرین من
#داستانک #جنسیت #قسمت‌اول بچه ها با گریه هاشون اتاق رو روی سرشون گذاشته بودن و مادرها با وجود در
ابروهام رو با انگشتم به بالا هدایت کردم و درد آنژوکت توی پشت دستم پخش شد. تازه سزارین کرده بودم و هنوز درد بی حسی از بین نرفته بود، برای همین بیشتر به سر و وضعم و همسرم که قرار بود برای اولین بار من و دخترم رو ببینه فکر می کردم و البته هنوز هم گوشه ی از فکرم درگیر اون زن بود و امیدوار بودم کسی بیاد و آرومش کنه. چند دقیقه بعد رفت و آمد این بخش زیاد شد و البته تک و توک اجازه ی ورود داشتن و با برگشتنشون نفر بعد میومد تا خانم هایی که شرایط مساعد ندارن اذیت نشن و برخلاف بقیه ی بخش ها، اینجا پر از ملاقات کننده هایی بود که بودن عزیزشون توی این بخش لذت می بردن و همسر من که با اون جعبه ی بزرگ شیرینی که میون همه پخش کرد و مشتولوقی که به پرستارها داد و البته دخترهای قد و نیم قدم که همراهی اش می کردن، بیشتر از همه توی چشم بود. @negin_novel
من پناهنده‌ام به مرزهای تنت... 💜⃟ •••❥ ℒℴνℯ
@gelofen The greater your storm the brighter your rainbow. هرچقدر طوفان زندگیت بزرگ‌ تر باشه، رنگین کمان بعدش روشن تره.
هدایت شده از دردسر شیرین من
ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ تنهایی راه رفتن سخت نیست ولی وقتی ما این همه راهو با هم رفتیم تنهایی برگشتن خیلی سخته ! •••❥ ℒℴνℯ