eitaa logo
شکوفه پرتقال(نرولی) 🪴 Neroli
99 دنبال‌کننده
511 عکس
229 ویدیو
16 فایل
کانالی صمیمی برای شاعرانه ها ؛ دلنوشته،هایکو ،عکس نوشته، کاریکلماتور،رمان و... ارتباط با مدیر کانال: @morning_rain_1403
مشاهده در ایتا
دانلود
کدهای بزرگی یک سیلی به من بزن☘ صاحب زمانی بود این لقب را بزرگی به او داده بود در رفتار با همسر، نیز نمونه بود . آنهم در زمانه ای که مرد سالاری بیداد می کرد ؛به خود اجازه ی خواستن یک چای گرم از همسرش را نمی داد. لباس هایش را خود می شست . با اینکه عالم شهر و استاد حوزه ها بود و هم چنین امام جماعت مسجد مرکز شهر و دائما مورد رجوع مردم،ولی اجازه نمی‌داد که بارش بر دوش کسی باشد . آنقدر میان ایشان وهمسرشان علاقه و عشق در جریان بود که جدا شدن در زمان کوتاه هم باعث دلتنگی برای ایشان می شد .خود آقای صاحب زمانی به شاگردان خاصش پس از فوت همسرشان، در این مورد فرموده بودند: بودند:« رفتار و منش من و همسرم آنچنان براساس محبت و عاطفه بود که هر گاه می خواستم از منزل خارج شوم همسرم بی تاب ودلتنگ می شد و گاهی به من می گفت :یک سیلی به من بزن تا وقتی بیرون می روی این همه دلم برایت تنگ نشود.» برگرفته از کتاب «فروغ فقاهت وعبودیت» 🌱 https://eitaa.com/neroly1402 🪴🦋🪴🦋
کدهای بزرگی🌱🦋🌱 عالم در دسترس🌿 دمدمای غروب که می شد، از کلاس بر می گشت . دیگر رمقی نداشت، ولی اصرار داشت که پیاده به مسجد رود از حوزه تا مسجد راه نسبتا زیادی بود ولی آن پیر مراد می خواست که در دسترس مردم باشد که شاید فردی در میان راه از او پرسشی نماید وغمگینی با او عقده ی دل بگشاید. حتی زمان خواب هم در دسترس بود . از نزدیکان ایشان به او توصیه می کردند که تلفن را از برق درآورند . تا ساعتی استراحت کنند. ولی ایشان اجازه نمی دادندو می فرمودند؛ شاید دل شکسته ای تماس گیرد یا فردی نیاز به پاسخ فوری داشته باشد . به طوری که پس از فوت ایشان یکی از افرادی که در تشییع شرکت نموده و راننده تاکسی بود،تعریف کردند: که من ۳ نیمه شب هم ،با ایشان تماس گرفته ام و ایشان مانند روز صبورانه و مهربانانه پاسخم را دادند. بله ایشان عالمی همیشه در دسترس بودند.🌿 برگرفته از کتاب (فروغ فقاهت وعبودیت) https://eitaa.com/neroly1402 🪴🪴🪴
کدهای بزرگی🦋🪴🦋 سوغات اشک🌱 برای گذران زندگی باید زراعت میکرد، ولی علاقه ی وافری به درس خواندن داشت دوست داشت ،برای امامش قدمی بردارد. پیش استادی در حوزه درس عربی را می خواند و سپس به دنبال زراعت می رفت، ولی خوب یاد نمی گرفت، فقط سری تکان میداد. روزی استاد به او گفت:شما احکام را یاد بگیر وبرای مردم بگو، چون دروس حوزه برای شما مشکل است؛حتی اگر در حوزه بمانی چیزی را هم که بلدی یادت می رود. دلش شکست ولی چیزی نگفت، تا اینکه راهی عتبات شده و شب به کربلا رسیدند. شب جمعه ومصادف با شب اربعین بود. با اشکی روان تا به صبح مناجات نمود و عرض کرد: «یا امام حسین (ع)من نمی خواهم از این راه نان در بیاورم.فقط می خواهم چهار کلمه برای رضای خدا یاد بگیرم.می خواهم بفهمم که قرآن چه می فرماید ومعنای آن را درک کنم» دعایش اجابت شد، وقتی بازگشت چنان ذهنش باز شد که دروس را کاملا می فهمید تا جاییکه به استاد هم اشکال می گرفت. سالها گذشت و ایشان علم می اندوخت تا اینکه فقیهی وارسته شد. این فقاهت نتیجه ی اشک بود. اشک برحسین (ع)... برگرفته از کتاب «فروغ فقاهت وعبودیت» https://eitaa.com/neroly1402 🪴🪴🪴
کدهای بزرگی یک سیلی به من بزن☘ صاحب زمانی بود این لقب را بزرگی به او داده بود در رفتار با همسر، نیز نمونه بود . آنهم در زمانه ای که مرد سالاری بیداد می کرد ؛به خود اجازه ی خواستن یک چای گرم از همسرش را نمی داد. لباس هایش را خود می شست . با اینکه عالم شهر و استاد حوزه ها بود و هم چنین امام جماعت مسجد مرکز شهر و دائما مورد رجوع مردم،ولی اجازه نمی‌داد که بارش بر دوش کسی باشد . آنقدر میان ایشان وهمسرشان علاقه و عشق در جریان بود که جدا شدن در زمان کوتاه هم باعث دلتنگی برای ایشان می شد .خود آقای صاحب زمانی به شاگردان خاصش پس از فوت همسرشان، در این مورد فرموده بودند: بودند:« رفتار و منش من و همسرم آنچنان براساس محبت و عاطفه بود که هر گاه می خواستم از منزل خارج شوم همسرم بی تاب ودلتنگ می شد و گاهی به من می گفت :یک سیلی به من بزن تا وقتی بیرون می روی این همه دلم برایت تنگ نشود.» برگرفته از کتاب «فروغ فقاهت وعبودیت» 🌱 https://eitaa.com/neroly1402 🪴🦋🪴🦋